ادبیات
بازدید: 43392
-
شکلکها، داستانهای مصور و آیندۀ رمان. نویسنده: تیم پیترز. ترجمه: علیرضا شفیعینسب
«آقای سیاه» نامی است که ژو بینگ در مصاحبهها به قهرمان این رمان داده است. بهلحاظ بصری، او دقیقاً مشابه تصویر روی درب اماکن مردانه است: نقطهای بهجای سر، شانههای مستطیلی و برآمدگیهایی گرد بهجای دستوپا.
ادامه... -
گلکلمسبز. نویسنده: لارا واپنیر. مترجم: دنا فرهنگ
لارا وپنیار (Lara Vapnyar) در سال 1994 از روسیه به نیویورک مهاجرت کرده است. او از سال 2002 داستانهای کوتاه خود را در مجلات انگلیسی چاپ کرده و در حال حاضر مشغول گذراندن دوره دکترا در ادبیات تطبیقی است.
ادامه... -
ارنستو. نویسنده: خوانا ادکاک. مترجم: اسدالله امرایی
وقتی برگشتم، ارنستو لاغرتر شده بود و گل ها خشک و خاک گرفته بود و از عکس ها و ملحفه ها خبری نبود...
ادامه... -
صفحه حوادث. نویسنده: مجید دانش آراسته
یک ربع دیگر زنگ کلاس میخورد. خبر صفحهی حوادث نظرش را جلب کرده بود. چند تا موضوع روی تخته سیاه نوشت که هفتهی بعد از روی آنها انشاء بنویسند. بچهها مشغول نوشتن شدند. آقای مقدم روزنامه را روی میز پهن کرد...
ادامه... -
کندن پوست پیاز. نویسنده: جنی گامبرتس. مترجم: سید مرتضی هاشم پور
یک قتل؛ بازجویی از زن، بازجویی از مادرزن، بازجویی از روح مرد، بازجویی از گربه خانگی، بازجویی از خواستگار اول...
ادامه... -
سایه شیراز. نویسنده: علی اکبر حیدری
یک داستان تقدیم به محمدرضا لطفی و صدای تارش؛ تصویر لطفی بود که تار می نواخت و وقتی شجریان شروع کرد به خواندن، تصویر چرخید...
ادامه... -
آخرین پمپ بنزین. نویسنده: شرلی آن گرو. مترجم: منیژه آلبوغبیش
اونو از پلهها بالا کشیدم و بردمش تو. کلی وقتمو گرفت، به زور تونستماینکار رو انجام بدم. جثهی بزرگی داشت. خونو بند آوردم و رو سرش یخگذاشتم، اما روزها گذشت تا خوب شد. بعد از این دیگه نمیتونست کاریانجام بده، جز اینکه ...
ادامه... -
کابوس. نویسنده: فرهاد کشوری
مردی میان در باز آپارتمان ایستاده بود و به او اشاره می کرد: خودش است...
ادامه... -
مخروبه. نویسنده: یاسر نوروزی
یک داستان غم انگیز؛ ماجرای تخریب را چطور می توانستیم به عمو بگوییم؟ بگوییم بیل انداختند زیر خاطراتت؟
ادامه... -
به جون بابام این داستان واقعی نیست. نویسنده: فرزاد فخری زاده
باید بگم بابام از سداریس متنفر بود ، همیشه یه جوری اسمش رو می گفت که ما را یاد آسکاریس و واریس بندازه...
ادامه... -
قوز ماه. نویسنده: امیر خداوردی
دستش می لرزید، نمی دانست چه اتفاقی افتاده، عقب عقب آمد و شیر خوردن بچه را تماشا کرد، سایه کوتاه درخت گز افتاده بود روی دوش مادر و صورت بچه...
ادامه...