«آقای سیاه» نامی است که ژو بینگ در مصاحبهها به قهرمان این رمان داده است. بهلحاظ بصری، او دقیقاً مشابه تصویر روی درب اماکن مردانه است: نقطهای بهجای سر، شانههای مستطیلی و برآمدگیهایی گرد بهجای دستوپا. کتابی که ۱۱۲ صفحه و ۲۴ فصل دارد که هر کدام، یک ساعت از روزِ آقای سیاه را روایت میکنند. روز او، بهطور تناوبی شامل امور پیشپاافتاده و صحنههای خندهدار است. آقای سیاه فردی مجرد، ۲۸ساله و کارمند خردهپا و یقهسفید یک اداره است. او صبحانه میپزد؛ اما گوشت و تخممرغها را میسوزاند و قهوه رویشان میریزد تا آتش خاموش شود.
لوسآنجلس ریویو آو بوکز — آیا میدانید کلمۀ برگزیده سال ۲۰۱۵ به انتخاب لغتنامههای آکسفورد چه بود؟
این:
این اموجی، «صورتک با اشکهای شوق» هم نامیده میشود. نه هیچ حرفی و نه هیچ صدایی؛ فقط صورتی خندان و شاد است. از نظر تکامل زبانی، واقعاً دارد اتفاقاتی میافتد. اموجیها همهجا هستند: در تبلیغات تلویزیونی، در فیلمهای مستقل و غیرمستقل و... . کمپانی «سونی پیکچرز انیمیشن»، تابستان گذشته در جنگِ پیشنهاد خرید حق یک فیلم دربارۀ اموجیها پیروز شد. اموجیها را حتی میتوان در صفهای خرید هم دید. امروزه میتوان شکلاتهای «پِز» اموجی یا بالش پشمی اموجی خرید. تمام این موارد، این سؤال را برای ما به وجود میآورد: این صورتنگاشتههای نمایشی چقدر در دل فرهنگ ترویج خواهند یافت؟ اگر اموجیها کلمه هستند، آیا میتوان با آنها داستان نوشت؟ چه داستان کوتاه و چه رمان!
قطعاً میشود. مثلاً اموجی دیک را در نظر بگیرید. این کتاب ترجمهای است از کتابی دربارۀ والها که بهصورت اموجی برگردان شده است. فرد بننسن، سرپرست پروژۀ اموجی دیک، تمام پروژه را از طریق خدمات اینترنتی رانندۀ استخدامی به نام «مکانیکال ترک» در وبسایت آمازون به عرضه گذاشت و برای بیش از هشتصدنفر، پنج سنت در ازای هر «کار هوشمندانۀ انسانی» پرداخت کرد. اما داستانسرایی معمولی و اصلی چه؟ آیا چنین کاری با اموجیها ممکن است؟ پاسخ این سؤال را میتوان در کتابی بدین نام یافت: کتابی از زمین: از اینجا به آنجا اثر هنرمند بصری چینی، ژو بینگ. این کتاب را انتشارات امآیتی در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد و استقبال چندانی از آن نشد. انتشارات امآیتی، این کتاب را بهعنوان «رمان تصویری» تبلیغ و عرضه کرد؛ اما وقتی کتابی از زمین را باز میکنید، اصلاً حس نمیکنید که به کتاب کمیک نگاه میکنید؛ یعنی چیزی شبیه به بادامزمینیها، پسر فضایی، تنتن یا مائوس. بلکه حس میکنید دارید به یک رمان-نثر از سال ۲۵۰۰ نگاه میکنید.
ژو بینگ، نائبرئیس آکادمی مرکزی هنرهای زیبا در پکن بوده و «جایزۀ نبوغ» مکآرتور را در ۱۹۹۹ دریافت کرده است. وی در اواخر دهۀ ۱۹۸۰، با پروژهای به نام کتابی از آسمان ، تأثیری بزرگ در دنیای هنر چین گذاشت. او در این پروژه، بیش از هزار حرف چینی را دستساز کرد، آنها را بر طومارها و کتابهایی چاپ کرد و بهعنوان نوعی هنر اجرایی ادبی، آنها را در یک گالری قرار داد. حروف از دور شبیه به چینی بودند؛ اما از نزدیک، گسسته و نامفهوم. این قضیه شدیداً باعث آزردگی مردم شد. در همان روزها بود که کشتار میدان تیانانمن و سقوط شوروی اتفاق افتاد. کتابی از آسمان مورد انتقاد عمومی قرار گرفت؛ چراکه مانع «تمدن معنوی سوسیالیستی» بود و ژو بینگ برچسب بورژوای لیبرال را خورد. او در سال ۱۹۹۰ تبعید شد و به ویسکانسین رفت.
کتابی از آسمان چند سال پیش در موزۀ هنر متروپولیتن در نیویورک به نمایش گذاشته شد و لقب «یکی از آثار بسیار برجسته در هنر معاصر چین» را به خود اختصاص داد. این اثر با آموزشهای ژو بهعنوان کارمند چاپخانه و تربیت آمیخته به کتابِ او در خانوادهای دانشگاهی میسر شد. پدرش، مدیر گروه تاریخ در دانشگاه پکن، به او خطاطی آموزش میداد و مادرش، مدیر دفتر بخش علوم کتابخانهای همان دانشگاه، به او اجازه میداد تا در میان قفسههای کتاب بازی کند. ژو بینگ در سال ۱۹۵۵ متولد شد و در طول انقلاب فرهنگی بزرگ شد. پدرش را فردی مرتجع خواندند و به زندان افکندند و مادرش را نیز وادار کردند مجدداً تحصیل کند. ازآنجاکه ژو میتوانست بخواند و قلممو به دست گیرد، در یک دفتر پروپاگاندا مشغول به کار شد تا با چاپ پوستر و اعلانات تبلیغاتی، تاوان خانوادۀ «آلودۀ» خود را بدهد. در اواسط دهۀ ۱۹۷۰، حزب کمونیست چین بهعنوان بخشی از طرح روستانشینی، طرحی درون جمهوری خلق چین شبیه به سپاه صلح، ژو را بهصورت داوطلب بهمدت سه سال به روستا فرستاد. او در آنجا به ساخت پوستر ادامه داد و سهماهنامهای به نام گلهای کوهستانی زیبا طراحی کرد که روستاییان و دیگر بچههای شهریِ روستانشین آن را تولید کرده بودند. او عنوان این نشریه را از شعری از مائو زدونگ بهنام «قصیدهای برای شکوفۀ آلو» گرفته بود. وقتی او در سال ۱۹۷۷ به پکن بازگشت، یعنی درست هنگامی که پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، انقلاب فرهنگی رو به پایان بود، در آکادمی مرکزی هنرهای زیبا ثبتنام کرد. ازآنجاکه این آکادمی بهمدت یک دهه تعطیل شده بود، بهاندازۀ ده سال دانشآموز در تلاش برای ورود به آکادمی بودند. ژو برای نقاشی رنگ روغن ثبتنام کرد؛ اما توانست در چاپ قبول شود.
وقتی این پیشینۀ طراحی گرافیک را با تجربیات انقلاب فرهنگی ترکیب کنید و تمام اینها را بهسمت هنر پاپ و دادا سوق دهید که چین در اواسط دهۀ ۱۹۸۰ از آن آگاه شد، هنرمندی مانند ژو را خواهید دید که از خوشنویسی، چاپ و زبان عمومی استفاده میکند تا هم میراث چینی خود و هم سلطۀ درحالظهور زبان انگلیسی و فرهنگ غربی را به بازی بگیرد. اینطور است که پروژهای مثل «پساعهد» به دست میآید. ژو در این اثر، جلدی نفیس با استفاده از سرب و چرم چاپ و صحافی کرد و متن آن، ملغمهای نامنسجم از عهدین شاه جیمز و قصههای عامهپسند شهوانی بود. یا مثلاً در «مطالعۀ موردیِ انتقال»، ژو دو خوک را کنار هم میگذارد. سپس روی خوک ماده کلمات بیمعنی چینی و روی خوک نر کلمات بیمعنی انگلیسی چاپ میکند. پسازآن آنها را در قفسی پوشیده ازکتابها و کاهها قرار میدهد و میگذارد جلوی مخاطبان آمیزش کنند.
اما نباید فکر کنیم که این مرد یک نیهیلیست ترافرهنگی است؛ ژو پروژههای دیگری نیز اجرا کرده که از نظر معنایی، در جهت مخالف آثارِ اشارهشده حرکت میکنند. مثلاً میتوان به «خطاطی چهارگوش کلمه» اشاره کرد. این روش ابداعی ژو، روشی برای نوشتن انگلیسی با حرکت قلممو و هندسۀ مربعشکل خطاطی چینی است. ژو در یک موزه، کلاسی با ظاهر سنتی برپا کرد. در این کلاس، تمام کلمات روی تختهسیاه و کتابهای آموزشی الفبا، انگلیسیِ با ظاهر چینی هستند. همچنین در سال ۲۰۰۳ بود که پروژۀ کتابی از زمین را آغاز کرد. او که تا آن زمان از نظر حرفهای به ستارهای هنری تبدیل شده بود، همیشه کارتهای ایمنی تصویرنگاریشده را از پشتیهای صندلی هواپیما برمیداشت و برای خود جمع میکرد. او در سال ۲۰۰۳ هنگام نگاهکردن به یک پاکت آدامس، دچار شهود شد. در این تصویرنگاشت پیامی بود که به فرد جوندۀ آدامس میگفت که پاکت را بهدرستی در سطل زباله بیندازد. ژو با دیدن این تصویرنگاشت گفت:
به این درک رسیدم که علاوهبر اَشکال تکی که برای توضیح چیزی ساده به کار میروند، میتوان از چندین شکل برای روایت داستانی بلندتر استفاده کرد. از آن موقع به بعد، شروع کردم به جمعآوری و سازماندهی لوگوها، آیکونها و نشانهها از سرتاسر دنیا... تحول سریع اینترنت و تکنولوژی دیجیتال، حوزۀ آیکونها را بهشدت بسط داده است. به همین خاطر پروژۀ من برای جمعآوری نشانهها و آیکونها به پروژهای بیپایان تبدیل شده است.
در ابتدا ژو تصمیم داشت نرمافزار چتی تولید کند که انگلیسی و چینی را به تصویرنگاشتهای ترازبانی تبدیل کند. طرحی اینچنینی، شامل دو کامپیوتر روبهروی هم با پردهای که بین آنها، کاربران را از یکدیگر جدا میکرد، در سال ۲۰۰۷ در نمایشگاهی به نام «آپدیت اتوماتیک» در موزۀ هنر مدرن نیویورک به نمایش گذاشته شد. او این ایده را بیشتر توسعه داد و کتابی با این آیکونها نوشت که البته اموجیها را نیز در بر میگیرد. او آن را کتابی از زمین: از اینجا به آنجا نام نهاد. این کتاب در سال ۲۰۱۱ در تایوان و در سال ۲۰۱۲ در چین منتشر شد. صحنهای از فصل یک که در لحظهای شخصیت اصلی داستان از خواب بیدار میشود و به دستشویی میرود، به شرح زیر است:
بنا به فراکتابِ نحوۀ ساخت این اثر که انتشارات امآیتی آن را چاپ کرده و کتابی درباره کتابی از زمین اثر ژو بینگ نام دارد، ترجمۀ قسمت بالا به شرح زیر است:
آقای سیاه از خواب بیدار میشود، به آهستگی به دستشویی میرود و روی توالت مینشیند. او مدت زیادی روی توالت مینشیند. «ان... آ... او... ان» هرچقدر که تلاش میکند، چیزی بیرون نمیآید. او به این فکر میافتد: «چه شده؟» او که هنوز روی توالت نشسته، گوشی هوشمند خود را درمیآورد و آنلاین میشود. او توییتر، گوگل، rss و فیسبوک خود را چک میکند و ناگهان «آه»، چیزی احساس میکند. زوری میزند و سرانجام مدفوع او خارج میشود. او نفسی عمیق از روی رضایت میکشد! وقتی کارش با دستمال توالت تمام میشود، نگاهی به اثر خود میکند و سیفون را میکشد.