ادبیات
بازدید: 43386
-
بیدلیل - قسمت دهم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
مری وارنر را بعد از ابتلاء به بیماری تب روماتیک به «کارن لیث» بردهاند. پس تصمیم گرفت به آنجا برود.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت نهم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
لبخند از صورت آقای جانسون محو شد. چشمانش در پشت عینک دورشاخی کوچکتر شد. و با سردی خاصی گفت: خیلی از شما ممنون میشوم اگر نام آن دوست را به من بگویید.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت هشتم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
بعد از ظهر همان روز با ترن به «هیث» رفت. اما در این سفر دیگر مزاحم کشیش محلی نشد.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت هفتم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
او مهربانترین زنی بوده که مردم به یاد دارند. همیشه در فکر بیچارگان بوده، در رافت و رحمدلی نظیر نداشته، دخترش مری هم درست مثل خودش بوده است.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت ششم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
میس مارش زنگ زد تا ندیمهاش بیاید و بلاک را به خارج راهنمایی کند.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت پنجم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
صریحاً اعتراف میکنم که من با این پول میتوانستم طوری زندگی کنم که هرگز نظیر آن را به خاطر نداشتم و برایم میسر نبود، حالا شما میتوانید هر قدر دلتان میخواهد مرا سرزنش کنید.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت چهارم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
- و گویا وقتی شما نگهداری مری را به عهده گرفتید او فقط پنج سال داشت. یعنی سرجان اینطور میگفت. - بله، گویا همینطورها بود.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت سوم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
بلاک از روی صندلی بلند شد و گفت: - فردا با هواپیما به سویس خواهم رفت.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت دوم (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
رفته رفته بلاک کارآگاه ناامید شد اما شکست نخورد و دست برنداشت، چون او وقتی با معمایی روبرو میشد تا آن را حل نمیکرد و به نتیجۀ قطعی نمیرسید دست بردار نبود.
ادامه... -
بیدلیل - قسمت اول (اثر: دفنه دوموریه، ترجمه: هوشنگ مستوفی)
مری فارن Mary Farren ساعت یازده و نیم وارد اطاق اسلحۀ شوهرش شد، هفت تیر او را برداشت و پر کرد و خود را با گلوله زد.
ادامه... -
برادران کارامازوف (قسمت سی و سوم)
راکیتین آهسته چنین گفت: - در هر صورت من میل ندارم به جای او باشم.
ادامه...