ادبیات
بازدید: 313932
-
نزدیکیهای دیماه. نویسنده: بیتا شادبخت
این روزها همهاش از تمامشدن دنیا حرف میزند. میگوید با بچههای مدرسه ثابت کردهاند آخر دنیا رسیده است. این چیزها را که میگوید، زنم...
ادامه... -
گوشه امن. نویسنده: آلیس مونرو. ترجمه: مژده دقیقی
همهی اينها در دههی ۱۹۷۰ اتفاق افتاد، گو اینکه سالهاي ۱۹۷۰ در آن شهر و ساير شهرهاي كوچكِ شبيهِ آن، به تصويري كه ما اكنون از آن دوران...
ادامه... -
باد بزن کاغذی. نویسنده: لوئیچی پیراندلو. ترجمه: بهمن فرزانه .ویرایش: ایرج کریمی
خانه ای که مورچه آن را برداشته باشد، ممکن است چیز مضحکی به نظر برسد ولی عواقب وخیمی را نیز همراه دارد!!!
ادامه... -
تپه کومادروس. نویسنده: خوان رولفو. مترجم: فرشته مولوی
بادی که از کوهستان میگذشت، خنک تر از همیشه بود؛ اما کسی نمیدانست چرا- همه میگفتند هوا خوب است. و میتوانستی صدای خروسها را که سحر میخواندند بشنوی، درست همانطور که در دهی پر صلح و صفا میشنوی، و انگار که همیشه در تپة کومادرس صلح و آرامش برقرار بوده
ادامه... -
ماکاریو. نویسنده: خوان رولفو
طوری که خودش میداند با دستهایش قلقلکم میدهد و جلو ترسی را که از مردن دارم میگیرد و تا مدتی اصلاً فراموشش میکنم. موقعی که فلیپا دوست دارد با من باشد میگوید همه گناهان مرا به خدا خواهد گفت. او به همین زودیها به بهشت میرود و با خدا حرف میزند...
ادامه... -
ملخ. نویسنده: بهروز دهقانی
یکی از تو داد زد: - این که نمیشه. جنس ملخ باید کاملا معلوم بشه. اینجور کارها رو که نمیشه سرسری گرفت! مبارزه با ملخ شوخی نیس. باس اول بدونیم جنسش چیه. رنگش چیه. تو که اصلاً سرت نمیشه، این اداره فقط با ملخهای قرمز مبارزه میکنه.
ادامه... -
از خم چنبر. نویسنده: محمود دولت آبادی
از سربازی، همین دو سال پیش برگشته بود. به دو سال هم نمی رسید. دشتبان شده بود. بعد هم زن گرفته بود. مارو !
ادامه... -
جای دنج و تمیز و پر نور. نویسنده: ارنست همینگوی. مترجم: بهناز عباسی
آنها پشت یک میز، کنارِ دیوارِ دمِ درِ کافه، نشسته بودند و به مهتابی نگاه میکردند که میزهایش خالی بود، به جز جایی که پیرمرد زیر سایهی برگهای درختی که بهآرامی در باد تکان میخورد نشسته بود. دختر و سربازی ازخیابان گذشتند...
ادامه... -
بیرق شهر. نویسنده: فرانتس کافکا. مترجم: علی اصغر حداد
اما در این میان، مردم وقت خود را تنها صرف کشمکش نمیکردند، بلکه در وقفههایی که پیش میآمد به کار زیباسازی شهر هم همت میگماشتند و متأسفانه این خود موجب بروز رشک و حسد تازه و درنتیجه، درگیریهای بیشتر میشد....
ادامه... -
نامه ای از یک زوج. نویسنده: سوزان میلنر گراهام
هنگامی که برای سرپا ماندن، خود را به درختی رساندم از ناتوانی میلرزیدم. هوای گرگ و میش تبدیل به تاریکی شده بود، تاریکی ظالمانهای که فقط بر مناطق دور افتادهای مانند این کوهستان حکم فرماست. صدای موجودات درون جنگل مرا میترساند.
ادامه... -
سلام. نویسنده: محمود طاهر لاشین. مترجم: حسن اکبریان طبری
محمود طاهر لاشین نویسنده داستانهای کوتاه در منطقه معروف السیاح زینب، قاهره به دنیا آمد. او درس مهندسی خواند و در این رشته کار میکرد، ولی به ادبیات عشق میورزید، به ویژه اینکه به زبانهای فرانسه و انگلیسی تسلط داشت.
ادامه... -
جلوی قانون. نویسنده: فرانتس کافکا. مترجم: صادق هدایت
بالاخره چشمش ضعیف شد، بهطوریکه درحقیقت نمیدانست که اطراف او تاریکتر شده است و یا چشمهایش او را فریب میدهند؛ ولی حالا در تاریکی شعله باشکوهی را تشخیص میداد که همیشه از در قانون زبانه میکشید. اکنون از عمر او چیزی باقی نمانده بود.....
ادامه...