ادبیات
بازدید: 43390
-
جف سیاهه - قسمت پنجم (نوشته: تئودور درایزر ، ترجمه: پرویز داریوش)
درایزر مثل خبرنگاری که در داستان جف سیاهه میخواهد خبر چاق و چلهای برای روزنامهاش مخابره کند. پیام غمانگیز این انسانهای ساده را به گوش ما میرساند...
ادامه... -
جف سیاهه - قسمت چهارم (نوشته: تئودور درایزر ، ترجمه: پرویز داریوش)
درایزر نگاهش به درد است نه به کسی که درد میکشد. او همراه عوام کالانمام که جف سیاهه را مثل گرگ گرسنه در دشت و کوه دنبال میکنند قدم به قدم جلو میرود و در وسط معرکه هم که طناب به گردن جف میافتد از پشت تماشاگران سرک میکشد.
ادامه... -
جف سیاهه - قسمت سوم (نوشته: تئودور درایزر ، ترجمه: پرویز داریوش)
درایزر در این جا قصد ندارد که به حال جف سیاه پوست گریه کند و در درد و غم او شریک شود، چه فایده دارد که انسان فقط برای یک سیاه و بدبختی او اشک بریزد؟ او دنبال مرض را میگیرد و جلو میرود، درایزر نگاهش به درد است نه به کسی که درد میکشد.
ادامه... -
جف سیاهه - قسمت دوم (نوشته: تئودور درایزر ، ترجمه: پرویز داریوش)
در داستان جف سیاهه چشم است که قلم را میگرداند نه قلب، طبیب هرگز به رنجی که بیمار از مرضش میکشد توجه ندارد، توجه او فقط به درمان است، درد، تب و بیخوابی و سوزش زخم جزو بیماری و لازم مرض است.
ادامه... -
جف سیاهه - قسمت اول (نوشته: تئودور درایزر ، ترجمه: پرویز داریوش)
تلاشی که هنوز به ثمر نرسیده است... داستان بر دار کشیدن سیاهی است از زبان یک خبرنگار.
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت آخر (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
درایر آن شب وقتی به رختخواب رفت نتوانست بخوابد - بی سابقه بود. روز قبل، آفتاب به بهانه نوازش چنان پشتش را لت و پار کرده بود که خیلی دلش میخواست هوا ابری بشود.
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت سیزدهم (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
مارتا چندین روز بود که عقب نشینی کرده بود و رفته بود سراغ دورترین جاهای خالی روح و جان خودش تا اشتباههای فاحش خودش را مرور کند و دیگر هیچ کدام از خطاهای سابق را مرتکب نشود.
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت دوازدهم (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
مارتا گفت: «من هم نمی دانم. در یک داستان پلیسی خوانده ام کافههای تنگ و تاریکی هستند که آدم توی آنها با فروشندههای کوکائین سروکار پیدا میکند. ولی این کجا و آن چیزی که ما لازم داریم کجا.
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت یازدهم (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
وقتی مخترع رفت، درایر بی حرکت نشست. دست هایش را تا آخر کرده بود توی جیبهای شلوارش. فکر میکرد: «نه، شارلاتان نیست. لااقل خودش نمیداند شارلاتان است. چطور است کمی تفریح کنیم؟
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت دهم (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
در حضور درایر، فرانتس ناراحت بود.
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت نهم (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
ولی تنها کارآگاه آن دو رو بر یک زن سن و سال دار بود که همیشه در یک قسمت میماند و به خودش زحمت نمی داد در قسمت ورزشی گشت بزند بلکه کلی کار و مشغله در قسمت کراواتی جات داشت.
ادامه... -
شاه، بی بی، سرباز - قسمت هشتم (نویسنده : ولادیمیر نابوکوف، مترجم : رضا رضایی)
درایر با خنده گفت: «هر طور میل توست.» بعد سرش را از تاکسی کرد بیرون و داد کشید: «فردا توی فروشگاه باش، رأس ساعت نه.»
ادامه...