Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

سینوهه - قسمت ششم

سینوهه - قسمت ششم

نوشته ی: میکا والتاری
ترجمه ی: ذبیح الله منصوری

مدت دو سال من در ازمیر توقف کردم و در این مدت زبان و خط بابلی را آموختم زیرا بمن گفتند کسی که زبان و خط بابلی را بداند بتمام کشورهای مشهور دنیا میتواند مسافرت کند و در همه جا با مردان تحصیل کرده، صحبت نماید. خط بابلی را روی لوح هائی از خاک رس که خمیر شده است مینویسند و بعد الواح را که بوسیله پیکان نوشته شده در آتش میگذارند و مثل آجر سخت میشود. من بدواً حیرت میکردم برای چه خط بابلی را مثل خط مصری روی پاپی روس (کاغذ مصری – مترجم) نمینویسند و بعد متوجه شدم که کاغذ از بین میرود ولی لوح پخته شده باقی میماند و نشان میدهد که سلاطین و امرا با چه سرعت پیمانها و وعده های خود را فراموش مینمایند.

یکی از چیزهائی که در سوریه هست و در مصر نیست اینکه در سوریه طبیب باید بخانه بیمار برود و هرگز بیمار یک طبیب را احضار نمی نماید. وقتی طبیب بخانه بیمار میرود تصور می نمایند که خدایان او را فرستاده اند و حق الزحمه طبیب را قبل از معالجه می پردازند و این موضوع بنفع پزشک است زیرا بیمار وقتی معالجه شد، مزد طبیب را فراموش مینماید. هریک از اغنیای سوریه، دارای یک طبیب مخصوص هستند و تا وقتی سالم میباشند باو هدایا میدهند ولی بعد از اینکه ناخوش شدند، هدیه ای که باید به طبیب داده شود قطع میگردد تا اینکه دوباره سالم گردند.

غلام من از روزیکه ما وارد شدیم مرا وادار کرد قسمتی از مزد طبابت خود را بکسانی بدهم که به نقاط مختلف شهر بروند و اعجاز مرا در طب بگوش دیگران برسانند. (کاپتا) غلام من میگفت که اگر تو در این شهر مشهور شوی مجبور نیستی که برای معالجۀ بیماران بخانه آنها بروی بلکه آنها بخانه تو خواهند آمد. هرچه من باو میگفتم که در سوریه مریض بخانه طبیب نمی آید بلکه پزشک باید بخانه بیمار برود او نمی پذیرفت و میگفت که در آغاز اینطور است ولی بعد از اینکه مردم عادت کردند بخانه تو خواهند آمد زیرا مردم چون ابله میباشند زود مطیع مد روز میشوند بخصوص اگر آن مد از یک کشور خارجی بیاید و آنها همینکه بدانند که رفتن بخانه طبیب مد روز است رسم خود را کنار میگذارند و رسم مصر را پیش میگیرند.

یکی از کارهائی که (کاپتا) مرا وادار بانجام آن کرد این بود که در کوچه و خیابان باطباء سوریه مراجعه نمایم (زیرا اطباء که مجبور بودند بخانه بیماران بروند، همواره در کوچه و خیابان دیده میشدند) و بآنها چنین بگویم: من سینوهه طبیب معروف مصری هستم که تحصیلات خود را در دارالحیات باتمام رسانیده ام و در تمام دنیا مرا می شناسند و بقدری علم دارم که اگر خدایان با من موافق باشند مرده را زنده و کور را بینا میکنم ولی علم در همه جا یک شکل نیست، و بیماریها در هر کشور، از نوعی بخصوص است. این است که بشهر شما آمده ام تا اینکه بیماریهای این شهر را بشناسم و آنها را معالجه کنم و از علوم شما مطلع شوم. من نمیخواهم که با شما رقابت نمایم زیرا برای تحصیل زر و سیم نیامده ام و زر و سیم برای من با این خاک که زیر پای من میباشد برابر است. بنابراین هر وقت شما دیدید که خدایان شما، یکنفر را مورد غضب قرار دادند و او را مبتلا به یک بیماری غیرقابل علاج کردند او را نزد من بفرستید که شاید من بوسیله کارد خود بتوانم او را معالجه نمایم. زیرا میدانم که شما هرگز برای معالجۀ بیماران کارد بکار نمیبرند و همواره از دوا برای درمان آنها استفاده مینمائید.

اگر توانستم که بیمارانی را که شما نزد من میفرستید بوسیلۀ کارد معالجه کنم هرچه زر و سیم بمن بدهند با شما نصف خواهم کرد و اگر نتوانستم آنها را نزد شما برمیگردانم و اگر هدیه ای بمن بدهند آنرا نیز بشما میدهم. وقتی من اینطور با یک طبیب سوریه صحبت میکردم وی ریش خود را می خارانید و میگفت شک نیست که خدایان بتو علم داده اند زیرا کلام تو، بخصوص آن قسمت که مربوط به نصف کردن زر و سیم است بگوش خوش آیند میباشد. و چون تو بوسیله کارد معالجه میکنی اگر هم بخواهی نمیتوانی با ما که مریض را با دوا معالجه مینمائیم رقابت کنی.

ما عقیده داریم که یک مریض با کارد معالجه نمیشود بلکه خواهد مرد و فقط بتو یک توصیه مینمائیم و آن اینکه هرگز بوسیله جادوگری کسی را معالجه نکن زیرا در صدد بر آئی که بوسیله جادوگری مردم را معالجه کنی از سایرین که از تو محیل تر هستند عقب خواهی افتاد.

من اینحرف را باور میکردم و میدانستم که در سوریه جادوگران در خیابان و کوچه ها، مثل اطباء ویلان هستند و بوسیله جادو گری اشخاص ساده لوح را معالجه می نمایند. آنها هم یا میمیرند یا اینکه بر اثر مرور زمان معالجه میشوند.

در مصر ما هم جادوگری هست ولی جادوگری در مملکت ما فنی است مخصوص کاهنین. و فقط کاهنین آنهم در داخل معبدها مبادرت بجادوگری می نمایند و در خارج از معبدها اگر کسی مبادرت بجادوگری کند بمجازات های سخت میرسد.

نتیجه ای که من از معالجات خود در ازمیر گرفتم بسیار جالب توجه شد و طولی نکشید که آوازه شهرت من در شهر و خارج از شهر پیچید. من نسبت به اطبائی که بیماران غیر قابل علاج خود را نزد من میفرستاند با درستی رفتار مینمودم و هرچه از مریض میگرفتم نصف میکردم و نصف آنرا به طبیب سریانی که مریض مزبور را نزد من فرستاده بود میدادم و بخود بیمار میگفتم که نزد طبیب برود و باو بگوید بمن چه داده است.

وسیله معالجه من کارد بود و هر دفعه قبل از اینکه کارد را بکار ببرم آن را در آتش مطهر مینمودم و خود را هم طبق رسم دارالحیات مطهر میکردم.

یکروز مردی کور نزد من آمد، و معلوم شد که مدتی است که نزد اطبای سوریه معالجه میکند و مرض او بدتر میشود. وسیله ای که آنها برای درمان کوری آن مرد بکار میبردند آب دهان بود و خاک را با آب دهان میآلودند و روی چشم وی میگذاشتند. ولی من برای معالجه آن مرد، سوزن بکار بردم و اول سوزن را در آتش نهادم و بعد از این که مطهر شد بوسیله آن چشم وی را معالجه کردم و او بینا گردید.

بقدری این موضوع کمک به شهرت من کرد که در تمام شهر ازمیر مرا نماینده خدایان دانستند و گفتند همانگونه که خدایان میتوانند به نابینا چشم بدهند (سینوهه) نیز بآنها چشم میدهد. بازرگان و اغنیای سوریه از بازرگان و اغنیای ما پر خورتر هستند و روزی چند نوبت اغذیه پخته تناول مینمایند و غذای پخته بدن آنها را فربه میکند و گرفتار عوارض معده، و تنگی نفس میشوند.

اینان بعد از این که من مشهور شدم بدون اینکه بدواً بدیگران مراجعه نمایند مستقیم بخود من مراجعه میکردند و من بوسیله کارد آنها را درمان مینمودم و خون آنها را مانند خون خوک که سرش را قطع نمایند فرو میریختم.

من دوا را به نسبت استطاعت بیمار باو میفروختم و اگر میدیدم که بیمار دارای بضاعت است دوا را گران میفروختم و در صورتی که مشاهد میکردم که بضاعت ندارد دارو را بسیار ارزان باو میدادم و عقیده داشتم که باید از غنی گرفت و به فقیر داد بخصوص اگر فقیر، جزو طبقه غلامان و مزدوران باشد.

(کاپتا) هر روز عده ای از گدایان را در خانه من اطعام میکرد تا اینکه بروند و اطراف شهر در خصوص اعجاز معالجه های من سخن بدهند و بگویند که این طبیب مصری در سراسر جهان نظیر ندارد. من خیلی زر و سیم تحصیل میکردم و مازاد زر و سیم خود را در شرکت های کشتی رانی سوریه بکار میانداختم. در سوریه، شرکت هائی وجود دارد که سرمایه آنها به قسمت های کوچک تقسیم شده و این قسمت های کوچک را مردم خریداری مینمایند. این قسمتهای کوچک هم باز به چند قسمت کوچکتر تقسیم میشود و نام آنها را یکدهم – یکصدم – یک هزارم گذاشته اند. تمام سکنه ازمیر حتی گدایان این قسمتهای کوچک را خریداری میکنند و در نتیجه شریک سرمایه شرکت های کشتی رانی میشوند.

گاهی کشتی بعد از این که بدریا رفت غرق میگردد و مراجعت نمیکند ولی وقتی که مراجعت کرد سودی سرشار عاید صاحبان سرمایه مینماید. من تا می توانستم از این سهام، خریداری مینمودم که در سود شرکت های کشتی رانی سهیم باشم. در مصر این روش معمول نیست و بهمین جهت در آنجا کشتی های بزرگ مانند کشتی های سوریه وجود ندارد.

در کشور ما بمحض اینکه صاحب یک کشتی فوت میکند کشتی او از بین میرود ولی در سوریه چون کشتی به شرکت تعلق دارد و سرمایه شرکت را همه مردم می پردازند، مرگ یک یا چند نفر هیچ موثر در وضع کشتی رانی نیست و در ازمیر من شرکت هائی دیدم که پانصد سال از عمر آنها میگذشت.

یکی از فواید بکار انداختن سرمایه من در شرکت ها این بود که هرگز در خانه ام زر و سیم فراوان وجود نداشت تا اینکه دزدها بطمع بیفتند و بقصد سرقت بیایند و مرا بقتل برسانند.

درحالی که من ثروتمند میشدم (کاپتا) فربه میگردید و البسۀ زیبا میپوشید و بدن را با روغن معطر خوشبو میکرد و با وجود سالخوردگی زن های جوان را در آغوش خود میخوابانید و گاهی طوری غرور باو غلبه مینمود که حتی نسبت بمن هم گستاخ میشد و آنوقت من عصای خود را بدست میگرفتم و چند ضربت محکم به شانه ها و پشت او مینواختم.

بقدری زر و سیم نصیب من میگردید که گاهی برای بکار انداختن آنها دچار زحمت میشدم و نمیفهمیدم که با فلزات چه باید کرد.

موفقیت من ناشی از دو چیز بود اول اینکه با اطبای سوریه رقابت نمیکردم زیرا بطور کلی بیمارانی را مداوا مینمودم که آنها جواب گفته بودند.

دوم اینکه در بکار بردن کارد خیلی تهور داشتم.

بدلیل اینکه وقتی بیماری را یک طبیب سریانی جواب میداد و میگفت او خواهد مرد، مردم وی را مرده میپنداشتند.

اگر من بعد از بکار بردن کارد، موفق به معالجه بیمار میشدم که همه علم مرا تحسین میکردند و اگر بیمار فوت میکرد هیچ کس مرا مورد نکوهش قرار نمیداد زیرا می دانستند که مریض مردنی است.

لذا من با خاطری آسوده، بدون بیم از مرگ بیمار کارد خود را در مورد آنها بکار میبردم.

گاهی نیز از علوم اطبای سوریه استفاده میکردم زیرا بعضی از دانستنی های آن ها، بخصوص در مورد بکار بردن فلزات تفته برای درمان زخمها، قابل استفاده بود.

وقتی آنقدر زر نصیب من شد که حس کردم که دیگر به طلا احتیاج ندارم. طلا، ارزش خود را در نظر من از دست داد و از آن پس، گاهی بیماران فقیر را فقط برای این مورد مداوا قرار میدادم که بر معلومات خود بیفزایم.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در سینوهه - قسمت هفتم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب سینوهه انتشارات زرین
  • تاریخ: دوشنبه 5 خرداد 1399 - 11:54
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2135

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 2878
  • بازدید دیروز: 3439
  • بازدید کل: 23068484