Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

سینوهه - قسمت هفتم

سینوهه - قسمت هفتم

نوشته ی: میکا والتاری
ترجمه ی: ذبیح الله منصوری

اکنون موقعی فرا رسیده که باید چند کلمه در خصوص اختراع خود بگویم. من هنگامی که در خانه مرگ کار میکردم متوجه شدم اگر بتوان روی دندانها را بوسیله یک روکش محفوظ نمود دندان از آسیب محفوظ مینماید. در خانه مرگ هنگامیکه اموات اغنیاء را مومیائی میکردند روی دندان های آنها یک ورقه زر می کشیدند و این ورقه زر بگوشت لثه متصل میگردید. در نتیجه بعدها که آثار پوسیدگی در مومیائی بوجود میآمد دندان ها از لثه جدا نمی شد و بعد از هزارها سال ردیف دندان ها بوضع اول باقی میماند. دندان های مرده، بعد از مومیائی شدن عیب نمیکند زیرا دندان پس از مرگ فساد ناپذیر است ولی از لثه جدا میگردد و بوسیله زر، آن را به لثه متصل مینمودند که جدا نشود.

من فکر کردم اگر بتوانم روی دندان های افراد زنده، یک روکش طلا کشید، ممکن است که از فساد دندان ها جلوگیری کرد و تا وقتی که در طبس بودم، بضاعت من اجازه نمیداد که مبادرت باین آرایش نمایم ولی پس از اینکه به ازمیر رفتم و زر و سیم برای من بدون ارزش گردید در صدد آن برآمدم که این موضوع را بیازمایم و فهمیدم که کشیدن یک رو پوش زر، روی دندان، مانع از این میشود که دندان های افراد زنده فاسد گردد.

پادشاه مزبور هم که ضمن معالجه نزد من، میخواست دندان های خود را مداوا نماید موافقت کرد که من با یک رو پوش زرد دندان های او را بپوشانم تا این که در آینده فاسد نشود و بعد از اینکه دهانش را با روپوش طلا، یکی روی دندان های بالا، و دیگری روی دندان های پائین مزین کردم بمن گفت (سینوهه) تو برای من زحمت کشیدی و دندان های مرا از خطر فساد در آینده حفظ کردی و مزدی که بتو داده ام گرچه زیاد است ولی باز باندازه علم تو نیست. با این حقی بر گردن من داری چون مردی راستگو هستم بتو میگویم که خواهان کنیز تو میباشم و اگر این کنیز را بمن بفروشی قیمتی خوب بتو خواهم پرداخت و اگر نفروشی او را از تو خواهم ربود و اگر مقاومت کنی تو را هم خواهم کشت.

وقتی پادشاه این حرف را میزد غلام من (کاپتا) که بعد از ورود به سوریه، گرم کردن بازار را از سودگران سوریه آموخته بود حضور داشت و برای این که بازار معامله را گرم نماید و پادشاه را وادارد که در ازای کنیز من، بهای بیشتری بپردازد شیون کنان گفت امروز شوم ترین روز زندگی ارباب من است و ایکاش که من از شکم مادر خارج نشده بودم و این روز را نمی دیدم زیرا در این روز تو میخواهی ارباب مرا از یگانه وسیله خوشی او محروم کنی و کنیز وی را از وی بگیری. 

وقتی غلام من اینطور بازار گرمی میکرد پادشاه طوری بهیجان آمده بود که از فرط علاقه نسبت به کنیز من نفس میزد و میگفت (سینوهه) من میدانم که کنیز تو بسیار زیبا میباشد ولی هرچه بخواهی بتو میدهم و اگر راضی بفروش او نشوی تو را به قتل خواهم رسانید. من دست خود را بلند کردم که غلام را وادار بسکوت نمایم و وی شیون را قطع کرد و من خطاب به پادشاه مزبور که سلطان کشور (آمورو) در سوریه بود گفتم:

این زن برای من خیلی عزیز است و من اگر او را بفروشم بخود خیانت کرده ام و لذا میل ندارم که این زن از طرف من فروخته شود ولی حاضرم که کنیز خود را بدون عوض بتو تقدیم نمایم تا اینکه تو بیاد دوستی با من بتوانی او را خواهر خود بکنی.

پادشاه (آمورو) وقتی دانست که من حاضرم کنیز خود را بوی بدهم طوری خرسند شد که بانگ بر آورد ای (سینوهه) من تصور نمیکردم که یک مصری دارای سخاوت باشد برای آنکه از کودکی تا امروز هرچه مصری دیده ام مامورین فرعون بودند و می آمدند که از ما خراج بگیرند و پبوسته دست آنها برای گرفتن دراز میشد و هرگز دست دراز نمیکردند که چیزی به دیگران بدهند. و تو اولین مصری هستی که به من ثابت کردی ممکن است در مصر کسانی هم یافت شوند که دست بده داشته باشند و اگر روزی بکشور (آمورو) بیائی من بتو قول میدهم که تو را در طرف راست خود خواهم نشانید.

آنگاه غلام من برای کنیز لباس آورد و وی پوشید  و باتفاق پادشاه (آمورو) که مردی جوان و قوی هیکل بود و ریشی سیاه و بلند داشت خارج شد و هنگامی که میرفت می دیدم که کنیز من از مشاهده آن مرد قوی که ارباب جدید او میباشد خوشوقت شده است. پس از اینکه پادشاه رفت، (کاپتا) مرا مورد ملامت قرار داد و گفت برای چه از پادشاه (آمورو) چیزی دریافت نکردی در صورتیکه وی حاضر بود که هر چه می خواهی بتو بدهد.

گفتم من از این جهت این کنیز را بلاعوض باو دادم که از آینده کسی آگاه نیست و نمیداند که دنیا چه خواهد شد و داشتن دوستانی بزرگ برای من برای روزهای وخیم سودمند است و شاید روزی من احتیاج پیدا کنم به کشور این مرد بروم و در آنجا از خطر دشمنان آسوده باشم و گرچه این مرد کشوری کوچک دارد و در ملک او غیر از گوسفند و الاغ چیزی بدست نمیآید معهذا دوستی وی برای من در صورت بروز خطر مغتنم است.

پادشاه (آمورو) تا سه روز دیگر در ازمیر بود و آن گاه چون میخواست برود، برای خداحافظی نزد من آمد و گفت (سینوهه) اگر تو تمام زر و سیم را بمن میدادی به قدر دادن این کنیز خوشوقت نمیشدم. اگر تو روزی به کشور من بیائی هر چیز بخواهی بتو خواهم داد مگر دو چیز یکی این کنیز و دیگری اسب زیرا در کشور من اسب خیلی کم است و معدودی است که در آنجا وجود دارد برای ارابه های جنگی من ضروری میباشد. از این دو گذشته دیگر هرچه بخواهی بتو میدهم و هرکس را که مایل باشی به قتل میرسانم و اگر در ازمیر هم کسانی با تو دشمن هستند بگو تا من بوسیله گماشتگان خود در همین شهر آنها را بقتل برسانم و اطمینان داشته باش که اسم تو برده نخواهد شد. بعد از این حرف ها پادشاه (آمورو) مرا بوسید و رفت.

آنگاه هوا گرم شد و نیمه بهار فرا رسید و گل ها شکفتند و چلچله ها به پرواز در آمدند و کشتی ها در بندر ازمیر آماده حرکت گردیدند تا اینکه بکشورهای دیگر بروند و از آنجا کالا و غلام و کنیز بیاورند. در نیمه بهار شهر ازمیر به هیجان درآمد زیرا جشن بیرون آوردن خدای تموز از خاک فرا رسیده بود. کشیش های سوریه هرسال در فصل پائیز خدای تموز را به خاک میسپرند و در نیمه بهار، در یک روز گرم، او را از زیر خاک بیرون میآورند. روزی که مجسمه خدای تموز از زیر خاک بیرون آورده میشد روز شادمانی عمومی در ازمیر بود و در این روز مرد و زن از شهر خارج می شدند و به صحرا میرفتند.

من در آنروز به صحرا رفتم که بدانم مردم چه میکنند و دیدم که کشیش ها مجسمه خدای تموز را از زیر خاک خارج کردند و مردم شادی نمودند و برقص درآمدند و می گفتند که خدای تموز زنده شده است و او خدای گرما میباشد. 

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در سینوهه - قسمت هشتم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب سینوهه انتشارات زرین
  • تاریخ: سه شنبه 6 خرداد 1399 - 11:10
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2112

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 495
  • بازدید دیروز: 3765
  • بازدید کل: 25096320