Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

خاطرات کاناپه فروید - قسمت سوم

خاطرات کاناپه فروید - قسمت سوم

نوشته: کریستیان موزر
ترجمه: ناصر غیاثی

وین 1914

امپراتوری حمله می کند

سال های 18- 1914

در بیست و هشتم ژوئن 1914 ولیعهد اتریش فرانتس فردیناند در سارایوو به دست ملی گرایان صرب به قتل رسید. چهار هفته بعد، اتریش با پشتیبانی آلمان به صربستان اعلان جنگ کرد. مردم از این که امپراتوری منحطشان یک بار دیگر قدرت نمایی می کرد، به وجد آمده بودند. تمام طبقات در مورد این ملی گرایی هیستریک توافق داشتند. و این بار حتی فروید هم همکاری می کرد.

میهن و عشق به دختر

علایق عجیب پرفسور فروید

به نظرم کمی عجیب بود که فروید ناگهان در احساسات وطن پرستانه غوطه ور شده بود. حتی جرات کرده بود بگوید: «پس از سی سال برای نخستین بار احساس می کنم یک اتریشی تمام عیارم!»

سرانجام او، برخلاف همیشه، با احساسات میهن پرستانه اش با مد زمانه به شدت همراهی می کرد. پرفسورها عناوین افتخاریی را که از کشورهای اینک دشمن گرفته بودند، با تحقیر پس می دادند. شاعرها هم تمام و کمال به تبلیغات رو آورده بودند: هوگو فون هوفمنستال بازگشت فضایل شجاعانه را جشن گرفت، راینا ماریا ریلکه «ایزد آتش گردان جنگ» را احضار کرد و توماس مان به استقبال جنگ به عنوان «نجات بخشی تطهیر کننده از جهان صلح منحط» رفت. طنزپرداز بزرگ، کارل کراوس اما با خوش حالی معلوم کرد که همه ی این نویسندگان تمام تلاششان را به کار می برند تا از زیر خدمت در جبهه در بروند.

در این اوضاع و احوال، پرفسور نگران چیز دیگری بود. جان آنا که آن روزها در انگلستان اقامت داشت، در خطر بود. نه به خاطر جنگ، بدتر از آن: جونز عاشق او شده بود.

دخترهای دیگر ماتیلده و زوفی، ازدواج کرده بودند. این آخری حتی به خاطر عشق به هامبورگ اسباب کشی کرده بود. فروید اصلاً مایل نبود آنای محبوبش را هم از دست بدهد. پس پدر نگران در گوش دخترش خواند: «نکند اختیارات را در چنین تصمیم عجولانه ای که با نتایج دشواری همراه است. از دست بدهی. جونز سی و پنج سال دارد، یعنی سنش تقریباً دو برابر تو است. علاوه بر این، جونز فقط به فکر علم است و اصلاً بسیار بیش تر از آن که بشود باور کرد متکی به دیگران است.»

به جونز هم اخطار داد: «آنا اصلاً نمی خواهد مثل یک زن با او رفتار کنند. کم ترین علاقه ای به مسائل جنسی ندارد و تازه به من قول داده دست کم دو تا سه سال دیگر ازدواج کند.» گرچه این یکی را پرفسور از خودش درآورده بود، اما قضیه ی نابالغ بودن آنا کنایه ای دور انصاف بود.

جونز تهدید را گرفت. اما نمی توانست جلوی خودش را بگیرد و زخم زبانی به فروید زد. نوشت: «در صورتی که سرکوب های جنسی اثر مخرب پایداری روی آنا نگذارند، بعدها زنی بسیار در خور توجه خواهد شد. البته او سخت پای بند شماست.»

خلاصه این که آنا از این ماجرا مجرد بیرون آمد.

 

پایان توهمات

درباره ی جنگ و مرگ، مناسب روح زمانه

پرفسور هم مثل بیش تر روشن فکران کم و بیش روی این خساب می کرد که فرهنگ، دانش و بیش از همه علایق اقتصادی بین المللی مانع گسترش درگیری در خارج ار بالکان می شود. اما این طور نبود. به زودی جنگ سراسر اروپا را در برگرفت. اما وقتی پای خانواده ی فروید به میان آمد، میهن پرستی اش به سرعت محو شد. آنا در انگلستان گیر کرده بود و باید او را قاچاقی به اتریش برمی گرداند. سه پسر فروید از سربازی معاف شده بودند، اما بعد داوطلبانه ثبت نام کردند. پسر بزرگش اسیر، یک دامادش در فرانسه زخمی و یک خواهر زاده اش کشته شد.

در میهن هم وضع چندان مطلوب نبود. آن روزها مردم مسائلی مهم تر از جست و جو در ناخودآگاه داشتند و به این ترتیب، تقریباً هیچ بیماری به مطب نمی آمد. در حالی که پرفسور سرش بیش تر به جنبه ی مالی قضیه مشغول بود، حوصله ی من حسابی سر رفته بود. مضاف برهمه ی این ها چون بیش تر همکاران پزشک در جبهه بودند، کار کانون روان کاوان عملاً مختل شده بود. جونز که حالا به عنوان یک فرد انگلیسی در جبهه مقابل بود، در طول جنگ با پیش بینی اش در مورد پیروزی متفقین اوقات فروید را تلخ می کرد. اما پرفسور با سخاوتمندی تصمیم گرفت به چشم یک دشمن به او نگاه نکند. ولی سرخوردگی دیگری را نمی توانست به سادگی نادیده بگیرد: موقع دادن جایزه ی نوبل در سال 1917 او را به حساب نیاورده بود.

 

«در حقیقت، آن طور هم که فکر می کردیم، هم شهری هامان خیلی عمیق سقوط نکرده اند، چون اصلاً آن طور که ما گمان می بردیم، چندان صعود نکرده بودند!»            دکتر زیگموند فروید

 

جنگ همچنان ادامه داشت و قساوت های بیش از اندازه ای که در جنگ اعمال می شد، عاقبت تمام تصورات فروید از جهان را به لرزه درآورد. همیشه در این آرزو بود که به ظاهرسازی های فرهنگی پایان بدهد و لیبیدو را از قید و بندهایش برهاند. اما حالا معلوم می شد که وضعیت آرکائیکی که او مشتاقش بود، به بربریتی خالص و خودویرانگر تبدیل شده است. در مقاله اش «درباره ی جنگ و مرگ، مناسب روح زمانه» فروید به این نتیجه ی تلخ رسید که بشریت از روز اول لیاقت فرهنگ را نداشته و حالا وقتش رسیده که به خاطرش از صحنه خارج شود. آن «ناشناخته ی پشت سر سرنوشت» بهتر است آزمایشش را با نوع دیگری غیر از انسان تکرار کند.

دلارهای قدرتمند

زمان بعد از جنگ در وین

در نوامبر 1918 جنگ جهانی تمام شد، اما صلح واقعی هنوز برقرار نشده بود. در حالی که در بسیاری از کشورها حکومت های سلطنتی سقوط می کردند، قدرت های برنده ی جنگ تصمیم گرفتند اروپا را تقسیم کنند و اتریش به اندازه ی یک دهم مساحتش کوچک شد. وین حالا متروپلی بود بدون یک کشور پشیبان. اتریشی ها از سرما و گرسنگی می مردند و در حالی که تورم در حال انفجار بود، در خیابان ها مبارزه ی سختی بین مرتعجان و چپ گرایان در جریان بود.

فروید دلش برای میهن تکه تکه شده اش چندان نمی سوخت، به جایش اما دلش بیش تر برای خودش می سوخت. وقتی همه چیز دور و برش برباد می رود، دیگر این جا چه کار دارد؟ پرفسور کلی وقت صرف کرد که این مسئله ی آزار دهنده را روشن کند. حالا که، آن طور که فلیس پیش بینی کرده بود، در پنجاه و یک سالگی نمرده بود، خودش سن شصت و دوسالگی را برای زمان جدید مرگش محاسبه کرده بود. یکی از نشانه های مهمش شماره تلفن او، یعنی عدد 14362 بود. چون مهم ترین اثرش تعبیر رویا را در چهل و سه سالگی منتشر کرده بود، پس بنابراین باید در شصت و دو سالگی بمیرد. سند و مدرکی از جنس منطقی اجباری داشت. اما حالا این تاریخ گذشته بود و پایانی در کار نبود.

«وقتی امریکایی ها نمی توانند پولی برسانند، پس به چه دردی می خورند؟ آن ها به درد هیچ کار دیگری نمی خورند.»      دکتر زیگموند فروید

 

سال های 26- 1918

راستش وقتی مشکلات پیش پا افتاده ی زندگی روزمره ی بعد از زمان جنگ پرفسورم را از این افکار ناسالم بیرون کشید، جداً خیالم راحت شد. حالا معلوم می شد این تئوری پرداز بزرگ استعداد سازمان دهی هم دارد. به فامیل های پولدارش در امریکا نامه می نوشت و تقاضای اعانه می کرد، کتاب را با سیگار برگ تاخت می زد و برای مقالاتش در روزنامه ها مواد غذایی دریافت می کرد. کم پیش نمی آمد که ناشری شخصاً برای ما در کوچه ی برگ کشان کشان یک کیسه سیب زمینی بیاورد!

اما به زودی وضع مالی از طریق بیمارانی که اغلب از امریکا می آمدند و حق ویزیت را به دلار می پرداختند، بهتر شد. و این یعنی این که جلسات روان کاوی اغلب به زبان انگلیسی برگزار می شد، زبانی که من به سختی از آن سر درمی آوردم. اما زبان بیش از حد عامیانه ی امریکایی ها اغلب به فروید هم که در هشت سالگی شکسپیر را به زبان اصلی خوانده بود، فشار می آورد. گاهی وقت ها پیش می آمد که فروید برای مجازات این وقاحت خیلی راحت به آلمانی روان کاوی می کرد. فرقی نمی کرد که بیمار بیچاره بفهمد یا نه.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در خاطرات کاناپه فروید - قسمت آخر مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب خاطرات کاناپه ی فروید نشر حوض نقره
  • تاریخ: سه شنبه 13 اسفند 1398 - 13:38
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2085

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 622
  • بازدید دیروز: 4145
  • بازدید کل: 23070373