Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

خاطرات کاناپه فروید - قسمت دوم

خاطرات کاناپه فروید - قسمت دوم

نوشته: کریستیان موزر
ترجمه: ناصر غیاثی

سال های 95 - 1886

فروید هم فکر

ویلهلم فلیس

هروقت که پای ابداع جدیدی در میان بود، فروید به یک هم بازی برای پینگ پنگ روحی احتیاج داشت. در این فاصله، برویا دیگر به درد نمی خورد. اما یک دوست و محرم دیگر حاضر به یراق ایستاده بود: ویلهلم فلیس، پزشک گوش و حلق و بینی، اهل برلین. این دو نفر در یکی از سخنرانی های فروید در 1887 با هم آشنا شده بودند و پرفسور از همان اول سخت دچار ظاهر شسته رفته و علایق چند جانبه ی این آلمانی شده بود.

البته علایق فلیس – محتاطانه بگوییم – نامتعارف بود. بنابر فرضیه ی او، زندگی انسان توسط دوره هایی تعیین می شود که دکتر می تواند به کمک آن ها هر بیماریی را محاسبه و مداوا کند. فلیس به مثابه ریاضی دانی قهار می توانست با این فرمول عملاً همه چیز را ثابت کند. سرگرمی دومش بازهم عجیب تر بود: عمیقاً اعتقاد داشت که بینی نقشی اساسی در سلامتی بدن انسان بازی می کند و حتی ادعا می کرد در بینی «مکان های جنسی» کشف کرده است که روند عادت ماهانه و زاییدن را هدایت می کنند.

جای تعجب است که به نظر فروید این فکر چندان هم پرت نبود. خودش هم عمیقاً به تاریخ مرگ از پیش تعیین شده، که فلیس لطف کرده و برای او پنجاه و یکمین سال زندگی اش را تعیین کرده بود، اعتقاد داشت و نماد بینی هم برایش از هر نظر قابل درک بود. پیش از هر چیز، اما ایده های مضحک این دوست فضای آزادی برایش فراهم می کرد تا بی پروا در تاملاتش غرق شود. فروید تقریباً هر روز چندین صفحه نامه به برلین می نوشت و هر بار که پاسخ می رسید، در خلسه فرو می رفت. فلیس رفت، فلیس آمد! دیگر به سختی می شد تحمل کرد. این دو اغلب همدیگر را می دیدند اما ترجیحاً تنها و در منطقه ای بی طرف. همسرانشان البته که مزاحم می شدند و من از این که ناچار نبودم همراهشان باشم، خیلی خوشحال بودم. در این «همایش ها.» آن طور که خودشان آن را نام گذاری کرده بودند، جدیدترین رعد و برق های روحی شان را با هم در میان می گذاشتند، همدیگر را به عرش اعلا می بردند و در برابر جهان خودخواه و زشت از هم پشتیبانی می کردند. این که فلیس تقریباً همان قدر از روان شناسی می فهمید که فروید از ریاضیات، هیچ کدامشان را چندان اذیت نمی کرد.

 

سال های 99- 1896

تعبیر رویا

مانیفست روان کاوی

از قدیم و ندیم انسان شیفته ی رویا بوده است. بسیاری کوشیدند رمز پیام های مخفی رویا را کشف کنند و برخی بر این گمان بودند که در رویا شهودی پیامبر گونه یا حتی وحی الهی کشف کرده اند. اما تصورات خرافی نظر فروید را جلب نمی کرد. عمیقاً اعتقاد داشت که هر رویایی برآورده شدن آرزویی سرکوب شده و واپس زده شده است.

اگر مایلیم بیش تر دربارهی خودمان بدانیم، باید آن آرزوی سری را بفهمیم. اما کار به این سادگی ها هم نیست. بیش تر رویاها همان موقع بیدار شدن فراموش می شوند و آن تعداد کمی هم که به یادمان می مانند، اغلب آشفته و پر رمز و رازند. در این مورد، منطق کار آدم را راه نمی اندازد. رویا تابع قوانین خاص خودش است. به همین خاطر، در تعبیر خواب روان کاوانه، اندیشه ی انتقادی تا حد زیادی خاموش و تمام عناصر جزیی رویا در تداعی آزادی براساس خاطرات وارسی می شود.

در نگاه اول می توان گفت که در شکل گیری رویا هرج و مرجی خلاق حاکم است، اما فروید به سرعت کشف کرده که در حقیقت پای تئاتر بسیار سازمان یافته ای در میان است.

 

سانسورچی

مدیر تئاتر تعیین می کند چه نمایشی اجرا بشود. او اجازه ی نمایش چیزهای زننده و ممنوع را نمی دهد. به همین خاطر فروید آن را «سانسورچی» نامید. او در طول روز نیز مسئول اندیشه ها و رفتارهای معقول و اخلاقی ماست و مواظب است که موقع بیدار شدن رویا را به سرعت فراموش کنیم.

بقایای روز

«بقایای روز» نویسنده ی محبوب «سانسورچی» است، چون همیشه در داستان هایش چیزهای مفیدی از زندگی واقعی تعریف می کند. با وجدان کاری یک روزنامه نگار جدیدترین مشکلات روزمره اما هنوز حل نشده ی روزی را که تازه به پایان رسیده، توصیف می کند و امیدوار است آن ها را در خواب حل کند. از آن جا که جسم و اندیشه ی منطقی در این موقع در مرخصی هستند، بدیهی است که چیز زیادی نصیب آدم نمی شود.

جا به جایی

حالا «جا به جایی» نمایش نامه را می نویسد، اما با واقع گرایی ملال آور میانه ی خوبی ندارد. مسئله اش درون مایه هایی عظیم و فراگیر است و به این ترتیب از الگوی «بقایای روز» فقط به عنوان بهانه استفاده می کند تا محتوای انقلابی اش را قاچاقی از جلوی چشم «سانسورچی» رد کند. چیزها را تا حد ناشناخته ماندن لاپوشانی و تحریف می کند، مهم ترین چیزها را به عنوان امری حاشیه ای استتار می کند و در این ره گذر، از نقل قول های فراوان افسانه ها و لطیفه ها و اصطلاحات بهره می برد.

فشردگی

نمایش نامه های رویایی «جا به جایی»، به خاطر چند لایگی و وسعت روایی شان، بی تردید در محدوده ی چنین اجرایی نمی گنجد. به همین خاطر، وظیفه ی «فشردگی» این است که موضوع را از نظر تئاتری ویرایش و حجم آن را به اندازه ای روی صفحه قابل اجرا باشد، درهم فشرده کند. به این ترتیب که شخصیت های بسیار زیاد و متمایز را به شخصیت هایی کلی تر و با تعداد کم تبدیل و از رشته وقایعی کم و بیش اغراق آمیز، صحنه هایی تر و تازه بسازد.

توجه به امکان نمایش

«توجه به امکان نمایش»، به عنوان کارگردان تئاتر رویا، تابع چارچوبی بسیار ناب گرایانه است: ایده های انتزاعی به صورت تصویر به نمایش درمی آید؛ تکرار شدن نشانه ی اهمیت مسئله است و نفی به شکل نقطه ی مقابلش بیان می شود. «توجه به امکان نمایش» گاهی موفق به ایجاد تصاویری سخت شاعرانه می شود، اما بیش تر وقت ها محتوایش کاملاً مبهم است. مهم نیست! هنر ارجح است.

خب حالا آرزوی سرکوب شده ای که باید به نمایش دربیاید، تا سرحد ابهام، سانسور و متراکم و جا به جا و تحریف شده است.

اما اصلاً آن آرزو چه بود و از کجا می آمد؟

فروید روان را به سه بخش تقسیم کرد: «خود آگاه» که البته همه آن را می شناسیم، «ناخود آگاه» که انسان به آن دسترسی ندارد، و بین این دو، منطقه ی امنیتی «پیش آگاه» است که آرزوی سرکوب شده در آن جا به صورت رویا نمود پیدا می کند. آرزوی اصلی اما از اعماق ناخود آگاه می آید. از همان دوران کودکی «آرزوهای غریزی کودکانه ی» غول پیکری در این مکان تیره و تار زندگی می کنند. این ها همان قدر سیری ناپذیرند که نامیرا؛ و – بدتر از همه – همیشه و بدون استثنا خصلت جنسی دارند.

اگر نیروی این غریزه های سرکوب شده  به ترتیبی منحرف نشود، قادر است دیوارهای زندانش را منفجر کند. نمایش رویا دقیقاً در خدمت همین انحراف انرژی است؛ غریزه ی ابله خیال می کند آرزویش برآورده شده در حالی که در بیرون، یعنی در خود آگاه، کسی متوجه آن نمی شود.

اما فروید با کشف این روند هم رویا را توضیح داد و هم لطیفه و تپق زدن روان رنجوری و ترس های بیمار گونه را. روان در تمام نمودهایش تابع یک اصل است. غریزه و پس راندگی در هر آدمی وجود دارد و بنابراین مرز بین عادی بودن و بیمار بودن بسیار نامشخص است. اکنون فروید مهم ترین ارکان اساسی آموزه هایش را کنار هم جمع کرده بود. آماده بود که دنیا را تغییر بدهد. اما آیا دنیا هم آماده بود؟ 

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در خاطرات کاناپه فروید - قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب خاطرات کاناپه ی فروید نشر حوض نقره
  • تاریخ: یکشنبه 11 اسفند 1398 - 14:50
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2327

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 524
  • بازدید دیروز: 3765
  • بازدید کل: 25096349