Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

پناهگاه - قسمت پنجم

پناهگاه - قسمت پنجم

نوشته:هانری بردو
ترجمه: رضا عقیلی

بالاخره مقابل نرده های آهنی رسیدیم، که به فاصله یک متر نردۀ آهنی دیگری دیده میشد، بین این دو ردیف نرده راهروئی بود، که فقط وکلای دعاوی اجازۀ رفتن به آنجا را داشتند تا با موکلین خود، دربارۀ هرگونه مطلبی که جنبۀ محرمانه داشته باشد گفتگو کنند؛ من جز از پشت نرده آهنی نمی توانستم از طریق دیگری «مارسلین» را ملاقات کنم. وی بسیار زرد و نحیف شده بود؛ پرسشهائی دربارۀ مرگ پدرش، از من کرد که من بدانها جواب دادم و آخرین ملاقاتم را در «نویی» و آرزوها و احساسات پیرمرد را دربارۀ او همه را برایش تعریف کردم، «مارسلین» پس از شنیدن سخنان من، عیناً همان جمله ای را که به وکیلش گفته بود، در حضور من تکرار کرد:

- آری، من باعث مرگ پدرم شدم، در حقیقت آن پیرمرد را من کشتم.

آنگاه افزود:

- هرکس را دوست داشته ام، باو بدی کرده ام؛ مخصوصاً نسبت به شما! نمی توانم حدی برای عمل ننگین خود قائل شوم.

وضعی بخود گرفتم و قیافه ای نشان دادم، که او سخن از گذشته و خاطرات دورۀ زناشوئی به میان نیاورد، او نیز اصراری در این باره نکرد فقط در حالیکه از گریه به هق هق افتاده بود می گفت:

- آخ! پدر بیچاره ام، چقدر سابقاً از داشتن دختری چون من مباهات میکرد! اما در زیر شکنجه و تحقیر چشم از جهان بست.

تاریخ محاکمه را پرسیدم، جواب داد:

- در اواخر ژوئن، ولی دقیقاً نمیدانم چه روزی است؟

- به پدرتان قول داده ام، به عنوان شاهد در دادگاه حضور یابم.

- نمیدانم، چگونه از این عمل شما، که قطعاً برایتان گران تمام خواهد شد، تشکر کنم؟

- اگر شهادت من در محکومیت شما موثر باشد، و در مجازات شما تخفیفی دهد، مسلماً رد نخواهم کرد. وکیلتان چنین عقیده ای دارد.

- بله، خودم میدانم، ولی برای شما اسباب زحمت خواهد شد؛ من میتوانم در مورد آنشب، سکوت کنم ولی آقای «هروه رولان» با این امر مخالف است و بمن اطمینان داده، که محبت شما، یعنی حضورتان در دادگاه تأثیری در موضوع... طلاق ندارد و حق طلاق را از شما سلب نمیکند.

کلمۀ «طلاق» را با تردید و مکث ادا میکرد.

موقعیکه از پشت میله های زندان گذشتم، «مارسلین» بمن گفت:

- خداحافظ!

ولی من باو جواب دادم:

- به امید دیدار، در جلسه محاکمه بازهم یکدیگر را خواهیم دید.

بدین طریق، آخرین وعدۀ ملاقات با او را گذاشتم، ولی اعم از اینکه وی در دادگاه جنائی تبرئه یا محکوم میشد، نامش برای همیشه از فرهنگ زندگی من حذف شده بود. چند روز بعد اخطاریه ای از طرف دادگستری بمن ابلاغ شد که به عنوان گواه، در جلسه دادرسی «مارسلین» حاضر شوم، شبی که فردایش، جلسه دادگاه تشکیل میشد، آقای هروه رولان به دفترم آمد تا از قول موکلش بمن اطمینان دهد، هرگاه من در جلسه دادگاه جنائی، به نفع وی شهادت دهم، «مارسلین» در دادگاه طلاق، بدان استناد نخواهد جست و گفته هایم را به منزله بخشش من تلقی نخواهد کرد، تا در مورد طلاق از آن، به نفع خود بهره برداری کند. ضمناً میخواست، غیر مستقیم بمن بفهماند که گواهی من در دادگاه به نفع متهم است، و قضات را تحت تأثیر قرار خواهد داد.

آنشب با حالتی مضطرب و پریشان بمنزل بازگشتم.

روز موعود دادگاه تشکیل شد پس از انجام تشریفات قانونی، نوبت به شهود رسید، من نیز در انتظار فرا رسیدن نوبت خود بسر میبردم، شهود حاضر در دادگاه، به چند گروه تقسیم میشدند، که اکثرا علیه متهم شهادت میدادند. زن دربان عمارتی که مقتول در یکی از آپارتمانهای آن ساکن بود و همچنین زن خدمتکار که اولین بار جنازۀ خون آلود و بی جان مقتول را دیده بود، و نیز «بریژیت لاکروا» خدمتکار و معشوقه اول مقتول، همگی در زمره کسانی بودند که شدیداً علیه «مارسلین» تحریک شده و بزیان او شهادت دادند. تعدادی از دوستان و همکاران و همکلاسان «روژه ویتال» نیز در دادگاه حضور داشتند که طبعاً گواهی آنان بنفع متهم نبود، فقط یکی دو نفر زن که از دوستان دور نیکبختی مارسلین بودند، آنهم بنا به اصرار و خواهش وکیل مدافع، در دادگاه دیده میشدند که با من سلام و تعارف کرده و انتظار داشتند که از آنان تشکر کنم، ولی من ابدا میل نداشتم، کسی بمن ترحم و دلسوزی کند.

اولین شاهد، کلانتر محل بود که بشرح چگونگی تسلیم و اعتراف متهم پرداخت، سپس نوبت مارسلین بود،  وی لرزان و مضطرب از جا برخاست و حقایق را عریان و مختصر بدینگونه بیان کرد: آقایان قضات، زنی چهل ساله در برابر ساحت مقدس عدالت، حقایقی را اعتراف میکند که کمترین نکته تاریک و ابهامی در آن وجود ندارد: بیست ساله بودم که عروسی کردم و چهل ساله بودم که فریب خوردم و گمراه شدم. بیست سال از سعادت و نعمت زندگی آرام زناشوئی بهره مند بودم که ناگهان، با ظهور موجودی فریبکار و دغلباز کاخ سعادتم ویران شد، جوانی زیبا و دوست داشتنی، مدت یکسال ونیم مرا تعقیب کرد، در گوشم زمزمه های عاشقانه میخواند، میگفت مرا می پرستد و زندگی بدون من، برای او مفهومی ندارد و چنانکه با او عروسی کنم، مرا خوشبخت خواهد کرد، هیجده ماه مقاومت کردم، بالاخره بدامش افتادم هنوز پانزده روز از زندگی عاشقانه ما نگذشته بود که ماسک فریب و ریا از چهره اش برداشت، معشوقۀ قبلی او «بریژیت لاکروا» که من از وجودش بکلی بی اطلاع بودم، دوباره در زندگیش پدیدار شد. آنشب با حضور من، در آغوش او خوابید من قادر به تحمل این خیانت نبودم، رولوری را قبلا در کشوی میز مقتول دیده بودم، برداشتم و در بستر خواب او را کشتم.

«بریژیت لاکروا» که باطاق مجاور رفته بود، بشنیدن صدای تیر وحشت کرد و در را از داخل بست، چون از عمل خود بیمناک بودم، بدون اینکه لباس برتن کنم با همان پیراهن نازک و پای برهنه از آنجا فرار کردم، متحیر بودم بکجا پناه ببرم؟ بدون اینکه مقصد معینی داشته باشم، یک مرتبه خود را مقابل عمارت سابقم یافتم، در آهنی باغ باز بود نزدیک عمارت رسیدم و زنگ در را زدم. شوهرم در را باز کرد و از راه دلسوزی و ترحم، مرا بمنزل خود پناه داد، صبح روز بعد خود را به پلیس معرفی کردم و مرا بازداشت کردند. لحن کلامش طوری بود، که در صدق گفته هایش،جای هیچگونه تردیدی نبود.

سپس نوبت بشهود رسید، هریک از گواهان مطالبی تحریک آمیز، علیه متهم اظهار داشتند، بطوریکه با اظهارات خود محیط دادگاه، قضات و تماشاچیان را تحت تأثیر قرار دادند.

بالاخره نوبت بمن رسید. من اولین شاهدی بودم که میبایستی علیرغم سایرین، اندکی از سنگینی بار گناه متهم بکاهم و مطالبی بگویم که بنا بعقیده وکیل مدافع، ممکن بود در مجازاتش تخفیقی حاصل شود، منظرۀ لباس سرخ رنگ دادستان، قیافۀ قضات و مشاهده «مارسلین» بیچاره که در میان دو ژاندارم روی نیمکت متهمین جنائی با حالتی خسته و رنگ پریده نشسته بود، مرا تحت تأثیر قرار داد، کوشش من برآن بود که خونسردی خود را از دست ندهم. شب قبل، مفاد نطق و گواهی خود را، ضمن یاد داشتهائی، تهیه کرده بودم و تصمیم داشتم خارج از آن، اظهاری نکنم ولی موقعیکه از جابرخاستم، نمیدانم چه شد بکلی یاد داشتها را از نظر فراموش کردم؟ بدون توجه بدانها، با لحنی که تا اعماق قلوب حاضرین را در دادگاه اثر کرد در پاسخ به سئوال رئیس دادگاه که پرسید:

- همسرتان پس از بیست سال زندگی زناشوئی، شما را فریب داده و به شما خیانت کرده، در این باره چه میگوئید؟

جواب دادم:

- آقای رئیس دادگاه: چنانچه زنی پس از بیست سال که با کمال شرافت و پاکی با شوهرش زندگی کرده، و در طول این مدت قدمی برخلاف عفت و نجابت برنداشته باشد، اگر ناکاه لغزشی پیدا کند و به شوهرش خیانت ورزد و او را فریب دهد، یقین بدانید، گناه از وی نیست بلکه تقصیر از شوهر اوست!

نمیدانم چگونه این سخنان، برخلاف میل قلبی و باطنی ام برزبانم جاری شد؟ من با ادای آن، حکم محکومیت خود را، از نظر مردم صادر کرده بودم، شاید تحت تأثیر ندای قلبی یا وجدان ناآگاه خویش قرار گرفته بودم، تیر از کمان رها شده بود، برداشت مطالب و سیاق کلام راه بازگشت را بکلی برمن مسدود کرده بود، من به هیچ وجه قصد حمایت «مارسلین» را نداشتم و نمی خواستم از او جانبداری کنم ولی خواه ناخواه رشته کلام، مرا بدان سو میکشید، سکوت عمیقی بر سراسر سالن دادگاه حکمفرما  ما بود، بیاد صحنۀ آنروز بعد از ناهار افتادم که «مارسلین» برای اولین بار نزد من اعتراف کرد که دیگری را دوست دارد.

- آری! با کمال تاسف باید بعرض دادگاه برسانم، مقصر اصلی منم! لابد تعجب میکنید از اینکه خود را گناهکار واقعی میدانم؟ من همان موقع، یعنی قبل از آنکه زنم مرتکب خیانت شود، میتوانستم با دخالت خود، از سقوط حتمی او به پرتگاه و دام فریب آن جوان، یا هر جوان دیگری، ممانعت کنم؛ ولی بدبختانه پرده خود خواهی آنچنان جلوی دیدگانم را پوشانده بود، که وقتی به اهمیت مسئله نگذاشتم، تمام اوقاتم وقف امور تجارتی و تحصیل و پول شده بود، تصور میکردم با فراهم ساختن نیازمندیهای مادی و وسائل راحتی زندگی، همسرم را خوشبخت کرده ام، توجهی به عواطف و احساسات او نداشتم؛ آری، او در حالیکه از عالی ترین مواهب زندگی برخوردار بود، در منتهای بدبختی بسر میبرد زیرا در این مدت چون زاهدان گوشه گیر، ریاضت میکشید و دم بر نمیآورد؛ من باو نهایت اعتماد را داشتم، او میتوانست از حسن ظن و عدم توجه من، سوء استفاده کرده و با عاشقش،مادام العمر روابط نا مشروع داشته باشد، بدون اینکه من کمترین سوء ظنی ببرم؛ اما چون او زنی شریف و نجیب بود، از خیانت نفرت داشت، نمی خواست بمن خیانت کند، آنروز ظهر، صریحا بمن گفت که تصمیم دارد بقیه عمرش را با عاشقش زندگی کند و مرا ترک بگوید، آری، او خائن نبود و خیانت را قبیح و مذموم میدانست، چون خودش بکسی خیانت نمیکرد، طبعاً میل نداشت دیگران باو خیانت کنند؛ بطوریکه چون برای اولین بار، عاشقش باو خیانت کرد، تاب تحمل آنرا نیاورد و او را کشت، دومین گناه من، که آنهم مولود غرور و خود خواهی بیجای من بود، این است که چون «مارسلین» خانه مرا ترک گفت، در صدد یافتنش برنیامدم به جستجوش نرفتم، اگر بدنبالش رفته بودم، کار به اینجا نمی کشید، پانزده روز بعد، که نیمه شب، با آن وضع رقت بار بخانه ام برگشت، او را پذیرفتم و در اطاقی گرم، جایش دادم. آقایان قضات! آیا میتوانستم کسی را که بیست سال دوستی و زندگی مداوم با او داشته است، و به آنصورت بمن پناه آورده بود از خود برانم؟ او میتوانست سالها از دیدۀ پلیس مخفی مانده، از پنجه عدالت بگریزد، یقین دارم دستگاه شهربانی، قادر بیافتن وی نبود زیرا هویت او را جز مقتول، هیچکس نمیدانست. اما آنشب، در اولین لحظه که پا به خانۀ من نهاد بجرم خویش اعتراف کرد و صبح روز بعد، در معیت آقای «هروه رولان» خود را به پلیس تسلیم کرد.

آقای رئیس دادگاه! چه بسا جنایتکارانی که از پنجۀ عدالت گریخته و در پناه قانون مصون از هرگونه تعرضی بزندگانی ننگین خویش، ادامه میدهند، یکی از افراد این طبقه، همین شخص مقتول است اگر به قتل نرسیده بود، اکنون با نهایت احترام، بین افراد جامعه زندگانی میکرد و هیچکس متعرض وی نمیشد، چه بسیارند زنانی که بدست او به پرتگاه سقوط و بدبختی افکنده شده اند ولی از ترس آبروی خانواده خود، دم برنمیآورند! آری، مقصر اصلی و حقیقی در میان ما نیست، زیرا او به کیفر خود رسیده است، از پیشگاه محترم دادگاه تقاضا دارم جانب متهم را فرو نگذارند، در موقع صدور حکم، خدا، وجدان و حقیقت را در نظر بگیرند.

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در پناهگاه - قسمت آخر مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته یکشنبه 13 خرداد 1341
  • تاریخ: یکشنبه 8 دی 1398 - 08:34
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2302

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1602
  • بازدید دیروز: 2923
  • بازدید کل: 23108963