Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

دیوانه انتقام - قسمت دوم

دیوانه انتقام - قسمت دوم

نوشته: واهه کاچا
ترجمه: س - فروزان

کوری هرگز جرأت نمیکرد دکتر را در چنین ساعتی ناراحت کند. ایندفعه بعلت اینکه باران بداخل اطاق نفوذ میکرد کوری به ناشناس گفت داخل شود و در را پشت سرش ببندد، مرد داخل شد. او هنوز بارانی را روی سر خود داشت، در روشنائی، کوری توانست قیافه او را درست ببیند، قدش متوسط بود، شلوارش کمربند نداشت، چاق و خپله بود، پیشانی پهن و وسیعی داشت، گوشهایش کوچک، ابروهایش پر پشت و چشمانش خیلی با نفوذ بود.

- من نمیتوانم بیجهت دکتر را ناراحت کنم. او با اینهمه مریضی که در بیمارستان دارد بسیار خسته است.

- خواهش میکنم یک کاری کنید.

- خوب سعی میکنم.

کوری بازهم تردید کرد و پرسید:

- شما بیمارستان سن شارل را نمی دانید کجاست؟ بیش از بیست دقیقه تا اینجا فاصله ندارد...

- ما از طرابلس نیامده ایم، ما از مسافرت میآئیم.

او میخواست باز هم چیزی بگوید ولی ساکت ماند.

کوری تلفن را باطاق دکتر وصل کرد زنگ را بصدا در آورد.

- من کوری هستم آقای دکتر خیلی معذرت میخواهم اما...

کوری در حالیکه گوشش بتلفن بود او را ورانداز میکرد. ناشناس گوش نمیداد، در قیافه اش تغییری حاصل نشده بود.

- من هم باو همین مطلب را گفتم آقای دکتر

کوری اضافه کرد:

- ظاهراً شکمش درد میکند...

کوری گوشی را گذاشت و گفت:

- دکتر گفت کمی جوش شیرین بخورد و شکمش را گرم نگاهدارد خوب میشود.

مرد با ناراحتی پرسید:

- او نمیخواهد مریض را معاینه کند؟

- حالا نصف شب است و تا مریضخانه فقط بیست دقیقه راه است از طرف دیگر دکتر هرمه باشکم کاری ندارد – در حالیکه با دست روی یقه اش میزد اضافه کرد که او متخصص سینه و جهاز هاضمه است.

ناشناس تکان نمیخورد.

- اگر قبول ندارید خودتان باو تلفن کنید.

ناشناس بیش از پیش ناراحت شد و یکدفعه در را باز کرد و ناپدید شد. کوری شانه هایش را بالا انداخت و منتظر ماند تا اتومبیل حرکت کند و بعد چراغها را خاموش کرد.

ساعت نه صبح دکتر هرمه که صورتش را تراشیده بود و صبحانه را با عجله خورده بود، خارج شد.

اتومبیل را براه انداخت و بسرعت بطرف طرابلس پیش رفت و در سر پیچ جاده نزدیک چشمه یک اتومبیل فورد سبز رنگ و کهنه ای نظرش را جلب کرد.

هرمه اتومبیل را زیر یک درخت خرما گذاشت و با چالاکی از پله های مریضخانه بالا رفت در راهرو با سر پزشکیار برخورد کرد.

- ما منتظر شما هستیم دکتر. همه چیز برای عمل حاضر است.

- مریض دیشبی حالش چطور است؟

- خوبست – دکتر حالا در سالن منتظر شماست.

هرمه یکی از درها را باز کرد و چند پله بالا رفت، وقتیکه در اتاق انتظار را باز میکرد دکتر کشیک شب گذشته را دید و طبق معمول از او پرسید:

- دیشب مریض داشتید؟

- در ساعت سه بعد از نیمه شب زنی آمده بود و فوراً بستری شد.

هرمه میخواست بداند که کسالت مریض چه بود ولی سوالی نکرد.

- تنها آمده بود؟

- شوهرش با او بود.

- حالش وخیم بود؟

- خونریزی حاملگی بود. ما به دکتر مالیک اطلاع دادیم و او .... هرمه حرفش را قطع کرد و پرسید: «خوب بعد چه شد؟»

- در ساعت هفت صبح فوت کرد، چون دیگر دیر شده بود.

مدتی بسکوت گذشت، هرمه به اتاقی که مخصوص مریضهای خطرناک و فوری بود رفت. جلوی در حالت تردیدی باو دست داد بعد دستگیره را پیچاند روی تخت بدن ظریفی را که با پارچه سفیدی پیچیده شده بود مشاهده کرد، لباسهای خونین در یک گوشه ای افتاده بود، در زیر میز کنار تخت خواب یک جفت کفش که بگل و لای اندوده شده بود بچشم میخورد از میان گلهای سرخ و چسبناک اطراف چشمه ایکه اتومبیل بیصاحبی صبح در آنجا متوقف بود.

مادام شام پن مشغول پذیرائی از یکی از مشتریان بود که هرمه وارد شد.

آنشب قلبش گرفته بود اولین روزی بود که یکی از عمل های مهم جراحی را از دست داده بود و در همان حال روزنامه اش را باز کرد و مشغول خواندن شد.

- یک مارتینی دکتر.

هرمه با سر جواب مثبت داد.

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در دیوانه انتقام - قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته - یکشنبه 13 خرداد - 1341
  • تاریخ: چهارشنبه 20 آذر 1398 - 12:06
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2302

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

نظرات

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 3015
  • بازدید دیروز: 3514
  • بازدید کل: 23042450