Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

دیوانه انتقام - قسمت اول

دیوانه انتقام - قسمت اول

نوشته: واهه کاچا
ترجمه: س - فروزان

نفس بلندی کشید، سینه اش را از هوای لطیف پائیزی پر کرد، میخواست بدینوسیله آخرین باقیمانده اتر را که هنوز در سینه اش موج میزد بیرون کند، دستی بجیب برد، از روی آستر نازک شلوار، تیزی سرد کلید، بطرف اتومبیلش که زیر تنها درخت خرمای حیاط بیمارستان سنت شارل قرار گرفته بود رفت. اتومبیل را روشن کرد.

جاده بسیار مستقیم بود، بطوریکه بنظر میآمد که انتهایش بدریا فرو میرود. دکتر هرمه وقتیکه به محل تقاطع جاده رسید، لحظه ای توقف کرد، در طرف چپ بندر کوچک ماهیگیری بود، در سمت راست دشت وسیعی بود که آخرین اشعه آفتاب سایه های متحرکی در آن بوجود آورده بود، قبل از خروج از اتومبیل، هرمه نگاهی به تقویم انداخت، آنشب وعده ای نداشت، صبح روز بعد میبایست بمنزل زوردی میرفت، وقتیکه تقویم را در جیب میگذاشت انگشتانش پاکتی را لوله کرد. فراموش کرده بود کاغذ زنش را بخواند.

زنش از یکماه قبل بپاریس رفته بود، پاکت را باز کرد و نگاه سطحی بآن انداخت، بدون آنکه رغبت زیادی داشته باشد آنرا خواند، چیز مهمی نداشت: «حالش خوب بود، قصد داشت یکماه دیگر برگردد...»

هرمه بطرف رستوران یاقوت براه افتاد و داخل شد، مادام شام پن صاحب رستوران، صفحات موسیقی را انتخاب میکرد چهار سال پیش به لبنان آمد و در طرابلس اقامت گزید، هیچکس از زندگی گذشته اش اطلاعی نداشت، با آنکه چهل سال داشت ولی خیلی خوب مانده بود، در دو سال قبل، در اولین مرتبه ای که دکتر هرمه را دیده بود، علاقه مخصوصی نسبت باو پیدا کرد.

- یک مارتینی میل دارید دکتر؟

هرمه با علامت سر تأیید کرد، مادام شام پن گیلاس مشروب را روی میز گذاشت.

هرمه گارسون را صدا کرد، صورت غذا را خواست، او یکی دوبار در هفته در آنجا غذا میخورد، هرمه عجله داشت که خودش را به خانه برساند و با حمام گرمی اعصاب اش را نجات بدهد. او در بیست کیلومتری شهر در یکی از ده قصری که یکی از اشراف قدیمی ساخته بود منزل داشت.

صاحب خانه یک فرانسوی بنام کوری بود.

هرمه جلوی در توقف کرد و کوری که گویا مشغول آشپزی بود در حالیکه چاقوئی در دست داشت ظاهر شد.

- آقای دکتر برای شما نامه و روزنامه رسیده است.

هرمه بدنبالش وارد سالن شد.

بی اندازه خسته بود و هیچ برنامه ای جز حمام نداشت. پس از ورود به سالن آباژور را روشن کرد، یک گیلاس جین برای خودش ریخت و رفت که حمام را روشن کند.

در خارج دانه های درشت باران در ناودانها میریخت.

کوری خود را برای خوابیدن آماده میکرد، صدای موتور اتومبیلی بگوش رسید که بنظر او آشنا نبود، پرده را بکناری زد و پیشانیش را به شیشه چسبانید ولی نتوانست نوع اتومبیل را که در تاریکی بود تشخیص دهد.

لحظه ای گذشت، مرد چاقی از اتومبیل خارج شد، بدون آنکه در اتومبیل را ببندد بطرف منزل کوری پیش رفت، بارانی اش را روی سرش انداخته بود و حالت ملوانی را داشت که در طوفان گیر کرده بود.

بآرامی چند ضربه بدر انداخت، کوری پس از لحظه ای تردید در را باز کرد، فکر میکرد شاید اتومبیل ناشناس بین راه مانده و آمده و کمک بخواهد.

- خیلی معذرت میخواهم که مزاحمتان میشوم.

او با فرانسه تقریباً بدون لهجه صحبت میکرد، و شاید بعلت تاریکی و بارانی روی سرش قیافه و هیکلش بسیار بزرگ جلوه میکرد ولی بهرحال کوری تصور میکرد که با مرد گردن کلفت و قوی هیکلی سر و کار دارد، با وجود آنکه لحن صحبت ناشناس بسیار مودبانه بود، او را بداخل دعوت نکرد.

- بمن گفتند که دکتری در اینجا سکونت دارد.

- دکتر هرمه اینجا منزل دارد ولی الان خیلی دیر وقت است و نمیتوان در چنین ساعتی مزاحم او شد مگر آنکه...

کوری حرف خود را ناتمام گذاشته پرسید:

- خود شما مریض هستید؟

موضوع بنظر کوری غیرعادی میآمد، چون بعید بود که کسی را در اینوقت شب برای پیدا کردن دکتر به بیست کیلومتری شهر بیاید، در صورتیکه در شهر دکتر زیاد است، وانگهی بیمارستان سن شارل تمام شب آماده پذیرائی از بیماران است.

مرد جواب داد:

- «خبر برای زنم، بیمار است، حالش خوب نیست.»

بعد ناشناس بیادش آمد که در اتومبیل را نبسته است گفت: «ببخشید» - و با چابکی که از هیکل درشتش بعید میآمد برگشت و در اتومبیل را بست و مراجعت کرد.

- زنتان چه مرضی دارد؟

مرد کمی تردید کرد و با قیافه متاثری پاسخ داد:

- شکمش درد میکند. خواهش میکنم دکتر را خبر کنید.

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در دیوانه انتقام - قسمت اول مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته - یکشنبه 13 خرداد - 1341
  • تاریخ: سه شنبه 19 آذر 1398 - 07:58
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2136

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

نظرات

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 706
  • بازدید دیروز: 3765
  • بازدید کل: 25096531