Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

راگازا - قسمت نهم

راگازا - قسمت نهم

نوشته: کارلوکاسولا
ترجمه: ژاله پیامی

بوب، بیدار شو، بوب...

«مارا» لکة روشنی را روی سقف می‌نگریست. نمی‌توانست موقعیت خود را به یاد بیاورد... ناگهان از وحشت لرزید، صدا تکرار می‌کرد «بیدار شو، بوب».

مارا در رختخواب خود نشست و فریاد زد:

- کیست؟

مرد به جای اینکه جواب بدهد، چراغ را روشن کرد:

- آه، خیال می‌کردم بوب اینجاست.

- ببخشید شما کی هستید؟

- «لیدوری»، دوست بوب.

«مارا» به یاد آورد که این اسم را از بوب شنیده است.

- آه می‌فهمم. اما چقدر مرا ترساندید.

مرد جوان لبخند زد.

- می‌دانم وقت مزاحم شدن نیست ولی باید با «بوب» صحبت کنم. کجاست،‌ در این اتاق است؟

- بله. ولی خوابیده.

- پس باید بیدارش کنم. بهتر است من بیدارش کنم تا ژاندارمها، اینطور نیست؟

- چه خبر شده؟

ژاندارمها در تعقبش هستند. به همین جهت باید فرار کند.

- به خاطر ماجرای کشیش؟

- به خاطر قضیه‌ی «سان‌دوناتر».

بوب لباس پوشیده وارد آشپزخانه شد:

- با مارا نامزدم آشنا شو.

- حدس زدم. موضوع خیلی جدی است. نخواستم در مقابل زن‌ها از آن صحبت کنم. آن‌ها از جریان مطلع هستند.

بوب اشاره کرد که نه.

- بهتر است اصلا چیزی نفهمند. تو چرا به محض ورود به دیدن ما نیامدی؟

- می‌خواستم فردا بیایم.

- فردا خیلی دیر می‌شد. در صورتی که ژاندارمهای «کول» خبردار هستند، ‌ژاندارمهای اینجا هم حتما باخبرند. اما چیزی که من نمی‌فهمم این است که اگر ماموران در ایستگاه اتوبوس در «کول» بودند چطور تو را دستگیر نکردند.

- مامورین در ایستگاه اتوبوس «کول» بودند؟

- رفقای «کول» تلفنی این مطلب را گفتند.

بوب به مارا نگاه کرد:

- بخت با ما یاری کرد که پیاده رفتیم...

و ساکت شد چون خواهرش وارد اتاق شده بود.

- «لیدوری» چه خبر است؟

- هیچ، الویرا هیچ خبری نیست باید «بوب» مخفی شود.

- چرا؟

بوب گفت:

- شاید به خاطر قضیة کشیش باشد.

«لیدوری» گفت:

- برویم، نباید وقت را تلف کرد.

- مرا کجا می‌بری؟

- با «پاپا» فکر کردیم، بهترین محل، کلبه‌ای است که قبل از رفتن به مخفی‌گاه پارتیزان‌ها در آن مخفی شده بودید.

«بوب» سیگاری با ته سیگار «لیدوری» روشن کرد. چند پک به آن زد سپس گفت:

- همین جا می‌مانم.

- دیوانه‌ای؟ میدانی که یک حکم توقیف در انتظارت است یا نه؟

- نمی‌خواهم مثل ان دفعه که برای پیدا کردنم مادر و خواهرم را حبس کرده بودند دوباره با آن‌ها بدرفتاری کنند.

- نترس، دیگر دوره فاشیست‌ها تمام شده است. ما اینجا برای دفاع از آن‌ها آماده‌ایم.

«بوب» در حالی که با دست به روی تپانچه‌ای که به کمر داشت می‌زد گفت:

- خوب گوش کن. همینجا منتظرشان می‌شوم اگر از پله‌ها بالا آمدند...

- باید فورا با من بیایی. دستور حزب است.

«بوب» لحظه‌ای مردد ماند و سپس گفت :

- اگر دستور حزب است دیگر بحث نمی‌کنم. ولی بدان که از ژاندارمها نمی‌ترسم. حتی از آلمان‌ها نمی‌ترسیدم.

«مارا» ناگهان متوجه شد باید تنها بماند.

- بوب، من، فردا صبح به خانة خودمان برمی‌گردم. پول بلیت مرا بده.

- فردا یکشنبه است و ماشین حرکت نمی‌کند... دوشنبه خواهی رفت.

- چی؟

دورنمای گذراندن یک روز و یک شب دیگر در این خانه و با این دو زن خیلی ناراحت کننده بود.

- پس با تو می‌آیم...

بدون اینکه فکر کند این جمله را گفته بود ولی لحظه‌ای بعد مصمم بود تصمیم خودش را تحمیل کند.

- دیوانه‌ای؟ زندگی در یک کلبه، میان صحرا و بیابان کار تو نیست.

- با وجود این خواهم آمد.

- چگونه با این کفش‌ها راه خواهی رفت؟

«لیدوری» گفت:

- بهتر است ژاندارمها او را در این خانه پیدا نکنند.

«لیدوری» افزود:

- اگر ژاندارمها آمدند، بگویید بوب آمد و دوباره برگشته است. بگویید نمی‌دانید کجا رفته است.

ساعت یک است. تا ساعت دو به کلبه خواهیم رسید.

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در راگازا - قسمت دهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته - شماره 45 - شهریور سال 1341
  • تاریخ: دوشنبه 12 فروردین 1398 - 07:55
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 1733

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 3466
  • بازدید دیروز: 2589
  • بازدید کل: 23052257