Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

سایه‌های جاندار - قسمت دوم

سایه‌های جاندار - قسمت دوم

نویسنده: کارل استفنسن
مترجم : ابوالفضل علیرضائی‌فر

همان شب لنینجن کارگرانش را از موضوع آگاه کرد زیرا نمی‌خواست آنقدر صبر کند که خبر از راه دیگری به گوش آنان برسد. بیشتر این کارگران در همین نواحی متولد شده بودند و فریاد «مورچه‌ها آمدند» همیشه برای آنان توام با وحشت و درد و مرگ بود. اما انچنان به لنینجن و نفوذ حرف و درایت او اطمینان داشتند که بلافاصله دستور‌هایش را برای مبارزه‌ای که نزدیک می‌شد در کمال آرامش پذیرفتند و با اشتیاق و بی‌باکانه منتظر شروع این بازی شدند. مورچه‌ها قوی بودند اما نه قوی‌تر از ارباب آن‌ها؛ پس بگذار حمله کنند!

و ظهر روز دوم بود که مورچه‌ها آمدند!- نزدیک شدنشان با بی‌قراری اسب‌ها که همیشه خطر را از پیش احساس می‌کنند اعلام گردید. بعد هم ترس و وحشت دیگر حیوانات اهلی و وحشی آن را تکمیل کرد. پلنگ و خوک و یوزپلنگ که تا دیروز شکارچی بودند، امروز از ترس شکار شدن سر‌ها را پایین انداخته با منخرین باز می‌گریختند و از میان میمون‌های چابک، مارها و مارمولک‌ها که ان‌ها هم با وحشت در حرکت بودند می‌گذشتند. این جمعیت آشفته از سر کوه به طرف کشتزار سرازیر شد و پس از گذشتن از نهر پر آبی که مانند حصار بدور کشتزار‌های لنینجن کشیده شده بود، به رودخانه می‌زد و از نظر‌ها ناپدید می‌شد.

این نهر آب، یکی از اقدامات تدافعی لنینجن بود که برای رسیدن مورچه‌ها از مدت‌ها پیش آماده کرده بود. این نهر مصنوعی، از سه طرف کشت‌زار را مانند نعل بسیار بزرگی احاطه کرده بود. عرض این نهر سه متر و نیم بود و عمق چندانی نداشت به طوری که در مواقع بی‌ابی نه مانعی برای انسان به شمار می‌رفت نه برای حیوان. اما دو طرف این نعل به رودخانه بزرگی که مرز شمالی و ضلع چهارم کشت‌زار بود منتهی می‌شد.

در آن طرف که به ساختمان‌ها نزدیک‌تر بود، لنینجن آب‌بندی ساخته بود که با باز کردن آن می‌توانست آب رودخانه‌ها را وارد این نهار کند و با این کار قادر بود چهار ضلعی بسیار عظیمی از آب بسازد که رودخانه بزرگ قاعده‌اش باشد و گشت‌زار‌هایش را به صورت شهرهای قرون وساطیی که با خندق محاصره می‌شد درآورد. لنینجن با خود می‌اندیشید که مورچه‌ها هیچگونه امیدی برای رسیدن به مزارع وی نخواهند داشت، مگر این که آن قدر باهوش باشند که برای خود قایق بسازند!

چنین به نظر می‌رسید که این نهر سه متر و نیمی امنیت لازم را تامین می‌کند. اما لنینجن در مدتی که منتظر ورود مورچه‌ها بود دستور داد شاخه‌های درختان بزرگی را که در آب خم شده احتمالا برای عبور مورچه‌ها پل بسته بودند، قطع کنند. زن‌ها و بچه‌ها، و پس از آن، گله‌های گاو به وسیله قایق‌ها به ان سوی رودخانه هدایت شدند تا در امان کامل باشند. این دستور لنینجن از باب احساس خطر نبود بلکه می‌خواست کار مردان را در نبرد با مورچه‌های آدمخوار آسان‌تر کند؛ و به طوری که خودش می‌گفت: «- کار در مواقع بحرانی وقتی دشوار می‌شود که گاو‌ها یا زن‌ها از شدت ترس به هیجان درآیند!»

در پایان، لنینجن بازرسی دقیقی از «خندق داخلی» کرد؛ و آن، نهر کوچکتری بود که با سیمان ساخته بودند. این نهر به گرد تپة کوچکی می‌گشت که اصطبل‌ها، انبارهای آذوقه و ساختمان‌های دیگر روی آن قرار داشت. لوله‌های بزرگی از یک طرف به سه منبع عظیم بنزین و از طرف دیگر به این نهر سیمانی منتهی می‌شد. اگر مورچه‌ها بر اثر معجزه‌ای از نهر آب می‌گذشتند و وارد کشت‌زار می‌شدند، این دیوار آتش حصار غیرقابل گذری بود که افراد، خانه‌ها و آذوقه‌شان را حفظ می‌کرد. عجالتا عقیده لنینجن چنین بود.

کارگرانش را در فواصل نامنظمی در امتداد نهر آب که اولین خط دفاع بود قرار داد و بعد با خیال راحت در رختخواب خود دراز کشید و سرگرم کشیدن پیپ خود شد تا آن که کارگری خبر آورد که مورچگان در فاصلة بسیار دوری در جهت جنوبی کشتزار دیده شده‌اند. آن وقت سوار بر اسب شد و به سوی نقطه تهاجم راند؛ در حالی که اسب زیر پای صاحبش هیچگونه احساس ناراحت نمی‌کرد. قسمت جنوبی نهر پنج کیلومتر طول داشت و از مرکز آن می‌شد تمام ناحیه را زیر نظر گرفت. اینجا محل شروع جنگ بین مغز لنینجن و صف شصت کیلومتری مورچه‌های خانمان برانداز بود.

صحنه‌ای فراموش نشدنی بود: در بالای تپه، تا آنجا که چشم کار می‌کرد توده سیاهی عظیم پیش می‌خزید و هر دم عریض‌تر و طویل‌تر می‌شد تا آنجا که در امتداد سرازیری تپه‌ها از شرق و غرب به حرکت درآمد بعد، پایین‌تر و پایین‌تر آمد، در حالی که در تمامی آن چشم‌انداز وسیع‌، علف‌ها و گیاهان سبز به طرفه‌العینی درو می‌شد و تنها سایه عظیم متحرکی باقی می‌ماند که دمادم بلندتر و عمیق‌تر می‌شد و به سرعت پیش می‌تاخت.

هنگامی که کارگران در پشت سنگر‌های خود خبر رسیدن دشمن را شنیدند دل‌های خود را با فریاد و دشنام خالی کردند. ولی هر چه فاصله بین «فرزندان جهنم» و نهر مصنوعی کمتر می‌شد، در سکوت عمیق‌تری فرو می‌رفتند و پیش از رسیدن این انبوه آدمخوار، لحظه به لحظه اعتمادی که به قدرت ارباب خود داشتند سست‌تر می‌شد. حتی خود لنینجن که با آرامش کامل قوت قلبی به کارگران می‌داد کم‌کم دچار وسواس و نگرانی شده بود. در همان نزدیکی هزاران میلیون مورچه حریص منتظر بودند که او و مردانش را در یک چشم بر همزدن به استخوان‌های شسته و رفته‌ای مبدل کنند؛ و میان آن‌ها فقط یک نهر بی‌اهمیت قرار داشت. راستی آیا مغزش این بار کاری بیش از قدرت خود به عهده نگرفته بود؟ اگر این آفت‌ها تصمیم بگیرند که به طرف نهر حمله کنند و روی آن را با اجساد خود بپوشانند، باز هم بدان اندازه از آنان باقی می‌ماند که از روی اجساد دیگران عبور کنند و مغز او را تا جمجمه بخورند. عضلات صورت این مرد پولادین تکان خورد:- ولی نه! آن‌ها که هنوز بدو دست نیافته‌اند؛ او نیز خواهد کشید تا هرگز بدو دست نیابند... تا  وقتی که مغزش می‌تواند کار کند، هم مرگ و هم شیطان، هر دو را به ریشخند خواهد گرفت!

دشمن خونخوار با بهترین وضع در حال پیشروی بود. هیچ ارتش انسانی نیز تاکنون با چنین دقتی حرکت نکرده است! در امتداد پیشاپیش لشکر که مانند خطی مستقیم بود، مورچه‌ها به نهر نزدیک‌تر و نزدیکتر می‌شدند. هنگامی که پیشتازان از وجود مانع آگاه شدند، دو جناح لشکر خود را از گروه اصلی جدا کردند و به طرف کرانه‌های غربی و شرقی نهر رژه رفتند. این مانور محاصره‌ای، بیش از یک ساعت طول کشید. بی شک مورچه‌ها انتظار داشتند که آخرسر در یک نقطه راه گذری وجود خواهد داشت. هنگامی که این دو جناح دور می‌زدند، گروه مرکزی بی‌حرکت ایستاده بود. در طی این مدت، محاصره شدگان فرصت یافتند تا این حشرات را که پاهای بلند و رنگ سرخ تیره داشتند، به خوبی تماشا کنند. بعض کارگران می‌گفتند که به خوبی چشمان درخشنده و فک‌های تیغه‌دار دشمنان را که منتظر ما هستند می‌بینیم! ... برای یک فرد معمولی اسان نیست که تصور کند یک حیوان یا بهتر بگوییم یک حشره بتواند فکر کند. ولی اکنون مغز اروپایی لنینجن و مغز‌های بومی کارگرانش این حقیقت دردناک را حس می‌کرد که در مغز هر یک از این مورچه‌ها فقط یک فکر هست، و آن اینکه: «نهر آب یا هر چه ... سرانجام دندان‌های ما به گوشت تن شما خواهد رسید!...»

در ساعت چهار، دو جناح به دو سر نهر رسید و انجا دریافتند که این نهر به رودخانه بزرگ متصل است. گویا به وسیله نوعی تلگراف رمز، گزارش جریان به سرعت به فرد فرد قوای دشمن رسید؛ و لنینجن، سوار بر اسب، مشاهده کرد که این خبر جنب و جوش عجیبی در قسمت جنوبی که تودة اصلی دشمن در آنجا مستقر بود به وجود اورده است و شاید ناامیدی از پیدا کردن راه عبور، مورچه‌ها را بر آن داشته بود که عقب‌نشینی کنند و به سوی نقطه سهل‌الوصل‌تری بروند.

اما ناگهان، موج بزرگی از مورچگان، به عرض نود متر مانند آبشار سیاه و براقی در شب، در نهر ریختن گرفت. هزاران مورچه در آب غوطه‌ور شد گروه پس از گروه وارد آب شد و پس از عبور از پشت یکدیگر خود را تبدیل به پل‌هایی کردند تا بقیه مورچگان که در دنبال آن‌ها می‌شتافتند بتوانند از آب عبور کنند.

مورچه‌ها دسته دسته با جریان آب به وسط نهر کشیده می‌شدند و پس از مدتی دست و پا زدن به زیر آب فرو می‌رفتند. با این همه توده بیشماری از مورچگان به سوی محاصره شدگان آن طرف نهر نزدیک می‌شدند. لنینجن به اشتباه فکر کرده بود که مورچه‌ها باید برای عبور،‌نهر را پر کنند: آن‌ها مانند پل روانی بودند که راه را برای ارتش عقب سرشان هموار می‌کردند.

نزدیک لنینجن چند تن از کارگران منتظر دستورهای وی بودند و او یک نفر را به سد فرستاد تا جریان آب را از رودخانه به نهر، شدیدتر کند. نفر دوم را مامور کرد که تعدادی بیل و بنزین‌پاش بیاورد، و به سومین نفر دستور داد همه مردان را به جز آن‌ها که دیده‌بانی می‌کردند، فراخواند.

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در سایه‌های جاندار - قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته - شماره 17 - بهمن سال 1340
  • تاریخ: دوشنبه 6 اسفند 1397 - 16:59
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2211

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 145
  • بازدید دیروز: 3765
  • بازدید کل: 25095970