Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

اندیشه - قسمت نهم (نویسنده : لئونید آندره یف، مترجم : کاظم انصاری)

اندیشه - قسمت نهم (نویسنده : لئونید آندره یف، مترجم : کاظم انصاری)

اکنون نبض خود را امتحان کردم. صد و هشتاد مرتبه در دقیقه میزند. تنها خاطره گذشته تا این حد مرا آشفته و مضطرب میسازد.

برگ هفتم

دفعه گذشته ترهات غیر ضروری و رقت انگیز بسیاری را نوشتم که متأسفانه بدست شما رسیده و آنرا خوانده اید. میترسم. که آن نوشته ها تصور نادرستی را درباره شخصیت من و همچنین راجع بوضع حقیقی استعداد فکری من در شما ایجاد کند. از طرفی، آقایان کارشناسان ! من بدانش و عقل روشن شما ایمان دارم .

شما بخوبی میدانید که فقط علل جدی میتوانست مرا، دکتر کرژنتسف را بافشای تمام حقایق قتل ساولوف وادارد و چون میگویم که حتی امروز هم نمیدانم و شاید تاابد نخواهم دانست که آیا تظاهر بجنون کرده‌ام تا از مجازات قتل مصون بمانم یا چون دیوانه بودم مرتکب آدمکشی شده‌ام شما بهتر بان علل و ارزش و اهمیت آنها پی میبرید. کابوس آنشب از بین رفت، اما اثر آتشینی از خود بجا گذاشت. ترسن بیهوده وجود ندارد اما ترس انسانی که همه چیز را از دست داده و معرفت مبهم از سقوط و انهدام و فریب و تردید و تزلزل وجود دارد. .. .

و شما دانشمندان درباره من بحث خواهید کرد. دسته ای از شما خواهند گفت که من دیوانه هستم و دسته دیگر ثابت خواهند کرد که من سالمم و فقط برخی محدودیتها را بنفع برگشتگی از طبیعت و انحطاط نژادی خواهید پذیرفت. اما با تمام دانش و بینش خود نمیتوانید نه دیوانگی و جنون ونه سلامت عقل مرا با آن وضوح وروشنی که من ثابت میکنم باثبات رسانید. اندیشه‌ام بسوی من باز گشت و چنانکه میبینید نه قدرت آنرا میتوان انکار کرد و نه برندگی آنرا. اندیشه‌ای شگرف و فعالست! آخر درباره دشمنان نیز باید منصفانه قضاوت کرد !

من دیوانه هستم. شنیدن این سخن مطبوع نیست - چرا؟

نخستین چیزی که مرا محکوم میکند وراثت است، همان وراثتی که ضمن طرح نقشه‌ام موجبات شادمانی مرا فراهم میساخت. حمله هائی که در کودکی عارض من میشد ... آقایان ! از قصور خود پوزش میطلبم! میخواستم این جزئیات حمله های عارضه بر خود را از شما پنهان نگهدارم و باینجهت نوشتم که از کودکی سالم بوده‌ام این سخن بدان معنی نیست که در صورت وجود حمله های بیهوده ای که بسرعت پایان می یافت مخاطره‌ای را حس میکردم. فقط نمیخواستم داستان را با بیان جزئیات بی‌اهمیت طولانی و مفصل سازم. اما بیان این جزئیات برای استدلال منطقي من ضرورت دارد و چنانکه می‌بینید بدون تحاشی آنرا نقل میکنم.

بنابراین ورائت و حمله های غش گواه بر استعداد و آمادگی ۔ من به ابتلا بدین مرض روحی بود. و این حالت بدون اراده و توجه من بسیار زودتر از آنکه نقشه قتل الکسی را طرح کنم آغاز شده بود اما چون مانند تمام دیوانگان از نیرنگ و استعداد ناآگاهانه انطباق رفتارهای جنون آمیز با اعمال مردم سالم بهره داشتم دست به نیرنگ و فریب زدم لیکن، چنانکه میپنداشتم، دیگران را فریب نمیدادم بلکه خود را میفریفتم. نیروی بیگانه‌ای مرا میبرد اما چنین وانمود میکردم که بمیل و اراده خود میروم .

اثبات این نکته که من تاتیانانیکلایونا را دوست نداشتم و انگیزه واقعی برای ارتکاب این جنایت وجود نداشته بلکه فقط انگیزه اختراعی وجود داشته است فایده‌ای ندارد. در شگفتی نقشة خود. در خونسردی خویش در اجرای این نقشه و در بسیاری از جزئیات دیگر با وضوح تمام همان اراده جنون آمیز را مشاهده میکردم.. حتی حدت و شدت فعالیت اندیشه‌ام قبل از ارتکاب جنایت گواه بر وضع غیرعادی من است .

«مانند مجروحی که زخم مهلك دارد در سیرک بازی میکردم و مرگ گلادیاتور را مجسم میساختم ...»

تمام جزئیات زندگی خود را مطالعه میکردم. تمام زوایای زندگی خود را تفتیش مینمودم. هرعمل. هراندیشه. هر کلمه از گفته های خود را با مقیاس جنون و بیخردی میسنجیدم و میدیدم که این مقیاس با افکار و گفتار و کردار من مناسب و برازنده است.

شگفت انگیزتر از همه این بود که معلوم شد حتی قبل از آنشب هم بارها این اندیشه بسراغ من آمده بود که آیا حقيقة دیوانه نیستم؟ اما به طریقی خود را از این اندیشه منصرف میکردم و آنرا بدست فراموشی میسپردم.

آیا میدانید که پس از ثبوت دیوانگی خود به چه نتیجه رسیدم؟ باین نتیجه رسیدم که دیوانه نیستم. لطفا گوش کنید! بزرگترین عواقب وراثت و حمله های من برگشتگی از طبیعت بود. من یکی از طبيعتهای فاسد شده‌ای هستم که اگر بدقت جستجو شود. حتی میان شما آقایان کارشناسان نیز نظیر آن را میتوان یافت. این واقعیت راه حل بقیه معما را نشان میدهد. ممکن است شما نظریات اخلاقی مرا متکی بر تفکر و تعمق ارادی ندانید بلکه برگشتگی از طبیعت و فساد نژاد تعبیر کنید. حقيقة غرائز اخلاقی قدری ریشه دار است که تنها با اندکی انحراف از وضع عادی رهائی کامل از آن امکان پذیر نیست. علم هنوز در زمینه تعمیم مطالب فوق العاده متهور و جسور است چنانکه اگر مردی از لحاظ جسمانی مانند آپولون خوش اندام و نیرومند و مثل ابلهی سالم و تندرست باشد باز تمام این انحرافات را به برگشتگی از طبیعت و خرابی نژاد تعبیر میکند. اما بگذار چنین باشد ! من با برگشتگی از طبیعت و خرابی نژاد هیچ مخالفت ندارم بلکه این وضع مرا ببحث و گفتگوی شیرینی میکشاند.

من بدفاع از انگیزه جنایت خویش نمیپردازم و با صداقت کامل بشما میگویم که تاتیانا نیکلایونا حقيقة باخنده خود مرا آزرده ساخت و این رنجش. همچنانکه در مردم خویشتن دار و منزوی مانند من معمول است. اثری عمیق بجا گذاشت. اما فرض کنیم که این ادعا صحت ندارد. حتی فرض کنیم که من عاشق نبوده ام. أما آیا نمیتوان قبول کرد که من با کشتن آلکسی فقط میخواسته‌ام نیروی خود را بیازمایم ؟ مگر شما بکسانی که جان خود را بمخاطره میاندازند و بقلل صعب العبور کوهها. تنها باینجهت که قلل مزبور صعب العبورند. بالا میروند اجازه زندگانی آزاد را نمیدهید ؟ مگر شما ایشان را دیوانه مینامید؟ آیا شما جرات میکنید که نانزن (Nansen) (اولین کسی بود که به قطب شمال کرۀ زمین سفر کرد) یعنی بزرگترین مرد قرن گذشته را دیوانه بنامید ؟ در جهان اخلاقی نیز قطبهائی وجود دارد و من کوشیدم تا بیکی از آنها برسم.

فقدان رشک و انتقام و سودجوئی وسایر انگیزه های بیهوده و بیمعنی که اعادة یگانه محرك واقعی و صحیح و منطقی بشمار میآورید شما را گیج و پریشان ساخته است. پس در اینصورت. شما رجال دانش و علم. نانزن را هم محکوم کنید. با ابلهان و نادانانی که اقدامات وی را بیخردی میدانند همصدا شده وی را محکوم سازید. نقشه من .... غیرعادی و بدیع و تا حد گستاخی تهور آمیز است. اما آیا از نظر هدفی که من برای خود تعیین کرده بودم منطقی و عقلانی نبوده است ؟ مخصوصا تمایل من بتظاهر که آنرا کاملا با منطق برای شما توضیح دادم میتوانست موجب پیدایش این نقشه در اندیشه من باشد.. خونسردی .... راستی قاتل چرا باید حتما بلرزد و رنگ رخساره را ببازد و متزلزل شود ؟ مردم ترسو همیشه. حتی وقتی خدمتکاران خود را برای معاشقه در آغوش میکشند. از ترس میلرزند. راستی مگر شجاعت نادانی و بیخردی است ؟

تردید شخصی من در سلامت مزاج بسیار ساده قابل توضیح است ! من مانند هنرپیشه با هنرمندی واقعی بکلی محو و شیفته نقش خود گشتم و موقت در جلد قهرمانی که مجسم کردم فرو رفتم و لحظه‌ای خود را فراموش ساختم. راستی بمن بگوئید که آیا حتی در میان هنرپیشگان عادی کسانی یافت نمی شوند که هنگام بازی نقش اوتللو ضرورت واقعی آدمکشی را درك كنند ؟

این دلیل بقدر کفایت اقناع کننده است. آقایان دانشمندان! چنین نیست ؟ اما آیا این نکته شگفت آور را درک میکنید؟ وقتی من ثابت میکنم که دیوانه‌ام شما مرا سالم و عاقل میپندارید و آنگاه که ثابت میکنم که عاقلم سخنان دیوانه‌ای را میشنوید؟

آری، علت آن اینست که شما بگفته های من اعتماد ندارید ..... اما من نیز بخود اعتماد ندارم. زیرا در وجود خود باید که اعتماد کنم ؟ باندیشه های پست و بی‌ارزش. باین برده دروغگو که بهمه کس خدمت میکند ؟ این گونه خدمتگزاران تنها بدرد کفش پاك کنی میخورند ولی من آنها را بدوستی خود و خداوندگاری خود برگزیده بودم. اندیشه رقت انگیز و عاجز. از اریکه سلطنت دور شو !

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در اندیشه - قسمت دهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته، شماره 8، سال 1340
  • تاریخ: دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 - 06:42
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2793

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1816
  • بازدید دیروز: 3142
  • بازدید کل: 23048018