- آلو- آلو کجاست آنجا؟ صدای ظریفی از پشت گوشی جواب داد آلو با کی کار دارید آقا خونه کیه میخواهید؟
دل رقیق ما به طپش افتاد صدای دختر را شناخت، او تمام اهل خانه آن ها را میشناخت بدون شک یقین کرد که این صدای دختر است رنگش پرید و با چشمکی به رفقایش فهماند که ساکت باشند ادامه داد آلو- آلو شما کی هستید خانم:
- ببخشید آقا با کی کار دارید کیه میخواهید؟
- با شما کار دارم؛
- شما کی هستید؛ با کجا کار دارید؟
- خانم عرض کردم با شما کار دارم، چه عجله دارید که مرا بشناسید البته مرا خواهید شناخت.
- آقا خواهش میکنم یا خودتون را معرفی کنید یا بیجهت مزاحم مردم نشوید، من شما را نمیشناسم، اصلا عوضی گرفتهاید.
- نه خانم اختیار دارید؛ شماره تفن شما در کتابچه من نوشته شده است من صدای شما را میشناسم، میخواهم با شما صحبت کنم، چطور عوضی گرفتهام؟
- آقا از این اداها در نیاورید، خواهشمندم خودتونه معرفی کنید والا گوشی را زمین میگذارم.
- نه نه خانم، چشم اطاعت میکنم، الان خودم را معرفی میکنم ولی از شما خواهش میکنم گوشی را به زمین نگذارید من کوچکترین قصد توهین و یا جسارتی ندارم و از آن جوانهای هرزه و لوس هم نیستم، از این حیث کاملا خاطر جمع باشید.
دو سه ثانیه طرفین مکث کردند، رفقا دور او را گرفتند و با توجه به حرفهای آنها گوش میدادند؛ دو دستی گوشی تلفن را چسبیده و با التهاب نفس نفس میزد:
- خوب خیلی عذر میخواهم، خیلی ببخشید میخواهم عرض کنم بیخود نگران نباشید، صحبتهای من جدی است هیچ قصد شوخی ندارم.
- آقا عجیب است مقصودتون چیه جدی و شوخی کدومه من با شما صحبتی ندارم عجب مردمی پیدا میشن چه از جون مردم میخواهید؟
رفیق ما با هول و ترس و عجله با لحن التماس و الحاح گفت:
- خانم به خدا حقیقت عرض میکنم اجازه بدهید شما تصدیق خواهید کرد که حق با منست بیجهت عصبانی نشوید.
- آخر بالاخره که چه تا کی من باید با شما حرف بزنم چرا خودتونه معرفی نمیکنید چرا مقصود تو نه نمیگویید؟
- چشم چشم خانم همین الساعه، اجازه بفرمایید، میخواهم عرض کنم که بنده از طرف خودم حرف نمیزنم، من خودم هیچ منظوری ندارم ...
دختر توی حرفش دوید.
- بسم الله پس از طرف کی حرف میزنید من خودتان را نمیشناسم؛ تازه از طرف یکی دیگر حرف میزنید؟
- بله خانم هم من و هم او هر دو را خواهید شناخت شما او را خوب میشناسید فقط عیبش این است که شما عجله میکنید و بیجهت عصبانی میشوید خانم اجازه میفرمایید مسئله جدی و خیلی هم جدی است همان طور که عرض کردم مقصود من جسارت و هرزگی و تلف کردن وقت شما نیست فقط از شما خواهش میکنم که حوصله داشته باشید.
قیافهاش اندکی باز شد لبخندی زد رفقایش با کنجکاوی نزدیکتر آمده بودند، دور او حلقه زده و به این مذاکرات گوش میدادند.
- آخه من چقدر باید اینجا بایستم و شما پرحرفی کنید آقا چرا مرا اذیت میکنید، خواهش میکنم مقصود تونه بفرمایید والا من گوشی را زمین میگذارم.
- نه نه خانم استدعا میکنم تمنا میکنم همچین کاری نفرمایید دو دقیقه به من اجازه بدهید. بله من از طرف کس دیگر صحبت میکنم، از جانب رفیقم من خودم هیچ منظور ندارم بعد تصدیق خواهید کرد که حرفهای من صحیح است.
- اما من از حرفهای شما هیچ سر در نمیآورم من با کسی حرفی ندارم کسی را نمیشناسم باز میفرمایید از جانب رفیقم بسیار خوب بالاخره اسم خودتون را بگویید اسم رفیقتون را بگویید.
- چشم خانم اسم من دکتر ریز بین است اسم من برای شما چه فایده دارد، اصلا من هیچ کارهام من فقط از طرف رفیقم صحبت میکنم.
دکتر ریز بین روبروی رفیق ما نشسته بود از شنیدن اسم خودش از جا پرید خواست حرفی بزند که رفیق ما با عجله دست را جلوی دهانش برد و او را امر به سکوت کرد.
- بسیار خوب آقای دکتر چه از جان من میخواهید رفیقتون کیه خواهش میکنم زودتر تموم کنید، تمنا میکنم مزاحم من نشوید.
- خانم اطاعت میکنم. آیا بهتر نیست که از اسم رفیق من نپرسید بر فرض که اسم او را هم گفتم چه نتیجه دارد. به عقیدۀ من بهتر است از خود مطلب حرف بزنیم؟
- آقا. این حرفها چیه. خودتونه مسخره کردین یا منو؟ اصل مطلب کدومه. من با کسی مطلبی ندارم، شما میخواهید از طرف کسی حرف بزنید که من اصلا او را نمیشناسم. من هیچ کس را نمیشناسم که با او مطلبی داشته باشیم.
- خانم. خیلی عذر میخواهم. خیلی ببخشید که شما بیخود عصبانی میشوید و بدون اینکه دقت کنید، فکر کنید حرف میزنید. من اطمینان دارم که شما رفیق مرا میشناسید. من یقین دارم که خوب او را میشناسید. من حتی اگر نشانیهای او را هم بدهم شما او را خواهید شناخت.
- آقا. شما را به خدا تموم کنید. دیگر بسه. خسته شدم. من قسم میخورم که کسی را نمیشناسم. به فرض هم که به قول شما بشناسم، بالاخره مقصودتون چیه؟
- میشناسید. من حتم دارم. میخواهید من نشانیهای او را بدهم؟
- خوب بفرمایید من گوش میکنم.
- رفیق من قد بلندی داره! موی سرش فرهای درشت داره.
- آقا سبیل هم داره؟
- بله خانم. سبیل سیاه داره.
- اها اون آقای دکترو میگین که دندانسازی داره؟
- بله خانم. خودشه. همون دکتر و میگم. حالا فهمیدین من دروغ نمیگفتم که شما اونو میشناسین؟
صدای دخترک خشک و منظم شد و پس از چند ثانیه مکث:
- خوب آقا. مقصودتون چیه؟
- هیچی خانم. عرض کردم که من از طرف ایشون پیغامی داشتم. اگه جازه...
- چه پیغامی دارین آقا. من با ایشون کاری ندارم و سابقه ای هم با هم نداشتیم خواهش میکنم مزاحم من نشین.
- خانم خیلی معذرت میخواهم؛ شما عرایض مرا گوش کردید، تمنا میکنم اجازه بفرمایید من حرفهایم را بزنم. مسئلهای نیست که باعث ناراحتی شما شود خانم، زیرا در نظر داشته باشید که نه من و نه رفیقم حوصله نداریم که با تلفن مزاحم مردم شویم؛ اینجا مسئله برای رفیق من جدی است من حتم دارم که برای شما هم جدی است من قول میدهم که به گوش کردنش میارزد، اگر پشیمان شدید بنده هر چه بفرمایید اطاعت میکنم؛
- آقا هر چه میخواهید بفرمایید زودتر؛ الان کسی بالا میآید و برای من خوب نیست.
- خانم معذرت میخواهم اگر اجازه بفرمایید بقیه عرایضم را فردا در ساعتی که مناسب است عرض کنم و امشب رفع زحمت کنم.
- آقا تمنا میکنم مزاحم من نشوید من فقط اون رفیق شما را میشناسم که پایین منزل ما محکمه دارد همین دیگر هیچ مطلبی بین ما نیست خواهش میکنم دیگر تلفن نکنید و بیخود اسباب دردسر من نشوید.
- خانم اگر اینقدر ناراحتید حرفی ندارم، رفیق من به هیچ وجه راضی نیست که مزاحم شما بشود حتی من از او خواهش کردم که اجازه بدهد به شما تلفن کنم او جدا مخالف بود و شاید اگر بفهمد عصبانی شود، اما این عرایض من به نفع هر دوی شماست.
- میدانم که رفیق شما خیلی افاده و دماغ داره کلهاش باد داره؛ آقای دکتر من حرفی ندارم فردا ساعت پنج بعد از ظهر میتوانید با من صحبت کنید.
- خیلی خیلی ممنونم خانم؛ خیلی متشکرم، یک علامتی معین بفرمایید وقتی که من تلفن کردم شما بلافاصله بفهمید که من هستم؛
- بسیار خوب وقتی که شما زنگ زدید و من گوشی را برداشتم بلافاصله بگویید «شما هستید؟» و من هم جواب میدهم «بله خودم هستم» اینطور خوب نیست؟
- چرا خیلی خوب است. پس تا فردا ساعت پنج خداحافظ خانم. خیلی معذرت میخواهم.
- عیبی ندارد آقای دکتر خداحافظ.
رفیق ما با خستگی گوشی تلفن را گذاشت قطرات درشت عرق از پیشانی او میچکید؛ رنگش برافروخته شده بود، اما چشمانش میدرخشید خوشحالی و امید بار دیگر در ته چشمان او سوسو میزد رفقایش مبهوت و متعجب به او نگاه میکردند، بیش از همه دکتر ریزبین کنجکاو و نارحت بود او میخواست بداند که رفیقش به چه مناسبت خودش را به جای او به دختر معرفی نموده است.
متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.
بخش بعدی متن را میتوانید در بله برون - قسمت سوم مطالعه نمایید.