Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

خودت باش دختر - قسمت سوم

خودت باش دختر - قسمت سوم

نویسنده: رِیچل هالیس
ترجمۀ: هدیه جامعی

از طرفی دیگر، آیا شما کسی را می‌شناسید که همیشه سر حرفش بماند؟ کسی که اگر به شما بگوید دارد به دیدنتان می‌آید ده دقیقه زودتر از آنچه گفته برسد؟ کسی که اگر پروژه‌ای را شروع کند مطمئن خواهید بود به سرانجامش می‌رساند؟ افرادی که می‌گویند برای اولین بار در ماراتن ثبت‌نام کرده‌اند و شما می‌دانید که به طور قطع ماراتن را تا انتها انجام خواهند داد؟ وقتی این افراد قولی می‌دهند چقدر مطمئن هستید که پای حرفشان خواهند ماند؟

امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.

اگر مدام به خودتان قول بدهید و به آن عمل نکنید مثل این است که اصلاً هیچ قولی نداده‌اید. در واقع فقط حرف زده‌اید. مثل پم یا آن دوستتان که شما را به خاطر سریال بازی تاج و تخت قال گذاشت فقط پرحرفی کرده‌اید.

تا به حال چند بار برای دیدن سریالی خودتان را قال گذاشته‌اید؟ تا به حال چند بار حتی قبل از آنکه شروع به کاری بکنید تسلیم شده و کنار کشیده‌اید؟ تا به حال چند بار تا رسیدن به اولین مانع پیش رفته‌اید و بعد کلاً بی‌‌خیال همه چیز شده‌اید؟ تا به حال چند بار خانواده، دوستان و همکارانتان شاهد کم آوردن و کنار کشیدنتان بوده‌اند؟ تا به حال چند بار فرزندانتان شاهد تسلیم شدن دوباره و دوباره و دوبارۀ شما بوده‌اند؟

این اصلاً خوب نیست.

جامعۀ ما فرصت‌های زیادی برای بی‌خیالی و تنبلی ایجاد کرده است؛ به ندرت پیش می‌آید که اطرافمان پر از کارهایی باشد که مسئولیتشان را برعهده بگیریم. البته این هم به ندرت پیش می‌آید که اطرافمان پر از اسپرسویِ وانیلی بدون شکر باشد ‌اما وقتی هوس نوشیدن آن را بکنم هر طور شده راهی برای به دست آوردنش پیدا می‌کنم.

شوخی کردم.

وقتی واقعاً چیزی را بخواهید راهی برای به دست آوردنش پیدا خواهید کرد ‌اما وقتی از ته دل خواستار چیزی نباشید برایش بهانه جور می‌کنید. چطور ضمیر ناخودآگاهتان تفاوت بین آنچه را می‌خواهید و آنچه را تظاهر به خواستنش می‌کنید تشخیص می‌دهد؟ به تاریخچۀ رفتار شما در موردی مشابه نگاه می‌کند. آیا سرِ قولتان مانده‌اید؟ وقتی برای انجام کاری برنامه‌ریزی کرده‌اید آیا انجامش داده‌اید؟ زمانی که سردرگم هستیم به بدترین حالت ممکن می‌رسیم و بدترین حالت ممکن بالاترین سطح تمرین و یادگیری است. کمی گیج‌کننده شد بنابراین اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم.

اگر برنامه‌ریزی کنید که‌ امروز سی مایل بدوید، فکر می‌کنید چقدر از آن را می‌توانید بی‌وقفه انجام دهید؟ آنجا بالاترین سطح تمرین شماست. یعنی اگر نهایت توان شما چهار مایل است، تقریباً تا همان اندازه می‌دوید و بعد سرعتتان را کم کرده و توقف می‌کنید. البته آدرنالین بدنتان و قدرت انگیزه کمک می‌کند کمی بیشتر از توانتان بدوید ‌اما به طور معمول بدنتان همان اندازه را که می‌داند و احساس می‌کند در توانش است انجام می‌دهد.

همین حالت در مورد قول‌هایی که به خودتان می‌دهید هم صدق می‌کند.

وقتی هدفی را برای خودتان مشخص می‌کنید؛ به عنوان مثال: «می‌خواهم یک رمان بنویسم.» یا «می‌خواهم روزی ده کیلومتر بدوم.» ضمیر ناخودآگاه شما براساس تجربیات گذشته احتمال وقوع و به سرانجام رسیدن تصمیمات شما را بررسی می‌کند. بنابراین وقتی روز چهارم فرا می‌رسد و احساس خستگی می‌کنید و علاقه‌ای به دویدن ندارید به بالاترین سطح تمرین ذهنی‌‌تان می‌رسید. آخرین باری که در چنین موقعیتی قرار داشتید چه اتفاقی افتاد؟ هرطور شده ادامه دادید و آن را به سرانجام رساندید؟ یا عذر و بهانه آوردید؟ یا اینکه انجامش را به وقتی دیگر موکول کردید؟

نهایت توان شما همان استانداردی است که برای خودتان تعیین کرده‌اید مگر نظرتان را عوض کنید و الگوی خود را تغییر دهید.

من نیز به همین ترتیب الگو و شیوۀ رفتاری‌ام را تغییر دادم. به همین شیوه قوانینی را برای خودم وضع کردم که نباید عهدی را که با خودم می‌بندم هرچند کوچک بشکنم. همه چیز از نوشابۀ رژیمی آغاز شد.

قبلاً به شدت عاشق نوشابۀ رژیمی بودم. تا مدت‌ها هر روز چندین و چند نوشابۀ رژیمی می‌خوردم. بعدها که فهمیدم برای بدنم مضر بوده‌اند مصرفم را به روزی یک قوطی رساندم و مثل معتادی که منتظر رسیدن مواد است منتظر نوشیدن همان یک قوطی می‌ماندم. موقع ناهار بخورمش که برای عصر انرژی لازم را داشته باشم یا تا شام صبر کنم؟ ‌امشب قرار است غذای مکزیکی بخوریم و نوشابۀ رژیمی با سیب‌زمینی و سس سالسا حسابی می‌چسبد بنابراین منتظر ماندن تا زمان شام بهترین گزینه است.

صادقانه بگویم، ابتدا با خودم فکر کردم که «کدام دیوانه‌ای نوشیدن نوشابۀ رژیمی را ترک می‌کند؟ آیا واقعاً باید دست از خوشی‌ها و لذت‌های زندگی‌ام بردارم؟ چرا نتوانم به جایش دست از استفاده از لوازم الکترونیکی بردارم و مثل یک آمیش زندگی کنم؟»

افکار توی سرم همیشه به شدت درهم و برهم‌اند.

تصمیم گرفتم تا یک ماه مصرف نوشابۀ رژیمی را کنار بگذارم. به نظرم یک ماه زمان چندان طولانی‌ای نبود... من می‌توانم مصرف و انجام هرچیزی را که اراده کنم تا سی روز کنار بگذارم. تنها مشکل اینجا بود که من هرگز در زندگی‌ام موفق به تکمیل هیچ‌گونه رژیم و ورزش و نوشتن و هر کار دیگری که نام ببرید نشده بودم و همیشه یا وسطش جا زده بودم یا حداقل چند بار در حین رژیم تقلب کرده بودم. چه می‌شود اگر فقط همین یک بار واقعاً انجامش بدهم؟

و انجامش دادم.

به مدت سی روز هیچ‌گونه نوشابه‌ای مصرف نکردم. وقتی سلامت هستی و دیگر اعتیاد نداری نوشابه خوردن به نظر بی‌معنی می‌آید و می‌فهمی مصرفش چندان اهمیت و ضرورتی هم نداشته. هفتۀ اولی که در ترک بودم خیلی سخت گذشت و برایم مثل جهنم بود. مدام از خودم می‌پرسیدم چه می‌شود اگر سر حرفم بمانم و این یکی قولم را نشکنم؟ یک روز گذشت و روز بعد هم گذشت و وقتی به هفتۀ سوم رسیدم اصلاً برایم سخت نبود. آخر ماه رسید و من قولم را نشکسته بودم و تا آن موقع دیگر اشتیاق و علاقه‌ام به نوشابه‌های رژیمی از بین رفته بود. حالا چهار سال می‌گذرد و اصلاً فکر خوردن نوشابه از سرم هم نمی‌گذرد. وقتی به آن به عنوان یک گزینه نگاه کردم، ذهنم می‌گفت که می‌توانم تا آن حدی که به خودم‌ آموزش داده و قبولانده‌ام پیش بروم؛ من دیگر لب به نوشابه‌های رژیمی نخواهم زد. موفقیت در این مورد کوچک باعث شد بفهمم تنها چیزی که بین من و دستیابی به اهدافم قرار دارد توانایی به وجود آوردن یک موفقیت قبلی است.

چطور توانستم اولین نیمه‌ماراتنم را به سرانجام برسانم؟ قبلاً به خودم قول داده بودم چند بار در هفته چند مایل بدوم و موفق شده بودم. وقتی به این قولم عمل کرده بودم دیگر دو مایل دویدن برایم کاری نداشت. طوری خودم را تمرین داده بودم که ذهنم می‌دانست وقتی قولی می‌دهم و هدفی را تعیین می‌کنم حتی اگر خسته شوم باز هم آن را به سرانجام خواهم رساند.

چطور اولین کتابم را نوشتم؟ به همان روش قبلی. قبل از تکمیل اولین کتابم، رمان‌های زیادی را شروع و رها کرده بودم.‌ اما وقتی اولین پیش‌نویس کتابم را نوشتم می‌دانستم این همان کاری است که می‌توانم انجام دهم. وقتی ذهنم به تسلیم شدن، دست برداشتن از کار یا پرت کردن کامپیوتر توی دیوار عادت داشته باشد، هرگاه به بن‌بست برسم یادم می‌آید که چندین و چند بار دیگر هم در چنین موقعیتی بوده‌ام. همیشه تعداد کلمات اولین رمانم را روی دستبند ارزان قیمتی که به دست داشتم می‌نوشتم: 82311 و هر بار که نگاهش می‌کردم به یاد می‌آوردم که به چه چیزی دست پیدا کرده‌ام. من اولین کسی بودم که 82311 کلمه را در جملات مربوط به هم کنار هم گذاشته بود. وقتی با چالش نوشتن کتاب‌های دیگر روبه‌رو شدم به گذشته‌ام نگاه کردم... «خوب، فکر می‌کنم حداقل می‌توانم 82311 کلمه پیش بروم. قبلاً این کار را انجام داده‌ام!»

می‌دانم شکستن قول‌هایی مثل ورزش کردن، سرِ قراررفتن، اختصاص دادن بعدازظهر برای مرتب کردن کمد لباس چندان مهم به نظر نمی‌رسند ‌اما مهم هستند. واقعاً مهم هستند. قول‌های ما مهم هستند و عمل کردن به آنها زندگی‌مان را شکل می‌دهند. اگر ‌امروز تصمیم بگیرید که دیگر قولی را نشکنید خودتان را مجبور می‌کنید با برنامه عمل کنید. تا خودتان اراده نکنید نمی‌توانید سر قول و عهد و هدفی که دارید بمانید. اگر باور داشته باشید که قول‌ها و کلماتی که استفاده می‌کنید دارای قدرت هستند و تعهداتی که می‌دهید وزن سنگینی را با خود حمل می‌کنند آن قدر راحت به خودتان قول نمی‌دهید و عهد نمی‌بندید. باید از خودتان بپرسید که آیا واقعاً این هفته برای نوشیدن قهوه با دوستم وقت دارم؟ باید خودتان تصمیم بگیرید که آیا چهار جلسه ورزش کردن تا قبل از تعطیلات آخر هفته واقعاً ممکن است یا اینکه دو جلسه تمرین فشرده و یک جلسه پیاده‌روی تند در اطراف خانه معقول‌تر و دست‌یافتنی‌تر است.

از سرعت و تعداد قول‌هایتان بکاهید و عاقلانه فکر کنید. دراین صورت می‌دانید که دربارۀ رسیدن به یک هدف فقط حرف نمی‌زنید بلکه برای چگونگی دستیابی به آن برنامه‌ریزی می‌کنید. به خودتان راهی تازه آموزش می‌دهید و استاندارد مشخصی را بر طبق کسی که واقعاً هستید مشخص می‌کنید نه بر طبق کسی که آرزو دارید باشید.

و بعد در کنار تمام اینها شاید تصمیم گرفتید مصرف نوشابۀ رژیمی را هم ترک کنید چون مواد شیمیایی داخل آن به شدت برایتان مضر است.

مواردی که به من کمک کردند:

1- با یک هدف کوچک شروع کردم. ترک نوشابۀ رژیمی برایم مثل شکستن شاخ غول بود. ‌اما وقتی به گذشته نگاه می‌کنم ترک نوشابه میلیون‌ها بار از شرکت در ماراتن، تعیین اهداف بودجۀ سالانه و یا نوشتن یک رمان آسان‌تر بود. وقتی کسی به من می‌گوید که می‌خواهد رژیم بگیرد به آنها پیشنهاد می‌کنم برای کم کردن وزن هر روز مقدار مشخصی آب بنوشید. اضافه کردن یک عادت غذایی به رژیمتان همیشه آسان‌تر از حذف یکی از آنهاست. نوشیدن آب چالش خوبی‌ست. وقتی بعد از یک ماه از پس آن برآمدند، استانداردی دیگر را برای خود تعیین و برای روش بعدی برنامه‌ریزی می‌کنند و این بار روشی سخت‌تر را انتخاب می‌کنند.

2- حواسم به قول‌هایی که به خودم می‌دادم بود. همۀ ما خیلی زود نسبت به هرآنچه برایمان خوب است تصمیم‌گیری می‌کنیم. رژیم؟ البته. داوطلب شدن در کارهای این هفتۀ کلیسا؟ قطعاً. این را می‌دانیم که این کارها مهم و خوب هستند بنابراین به انجامشان نه نمی‌گوییم چون فکر می‌کنیم این قول دادن‌ها محرک خوبی برای انجام دادنشان هستند. متأسفانه همیشه این طور نیست. از سرعت بله گفتن‌هایتان بکاهید. تنها به انجام کارهایی قول بدهید که برایتان مهم هستند و می‌دانید که می‌توانید آن را به سرانجام برسانید. یا اینکه به بله گفتن‌های مداوم ادامه دهید و شاهد شکست‌هایتان باشید.

3- با خودم روراست بودم. در مورد شکست‌هایی که می‌خورید با خودتان روراست باشید. کنسل کردن‌ها، تسلیم شدن‌ها... طوری رفتار نکنید که انگار از کارهایی که کرده‌اید خبر ندارید. اگر نگاهی دقیق به آنچه در سی روز گذشته کنسل کرده‌اید بیندازید شاید از کشف روشی که دارید خودتان را به آن عادت می‌دهید شوکه شوید.

 

* آمیش: فرقه‌ای از مسیحیت که به‌شیوۀ سنتی و بدون استفاده از دستاوردهای فنی جدید زندگی می‌کند.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در خودت باش دختر - قسمت چهارم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب خودت باش دختر - نشر کتاب کوله پشتی
  • تاریخ: یکشنبه 22 اسفند 1400 - 08:25
  • صفحه: سبک زندگی
  • بازدید: 2495

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 310
  • بازدید دیروز: 9027
  • بازدید کل: 22928276