مقدمه
سلام دخترها، سلام.
این یک نامۀ سرگشادۀ طولانی برای کتابم است. بخشی که در آن مسائلی را مطرح میکنم که امیدوارم درحین خواندن به آنها توجه کنید. این همان لحظهایست که میخواهم در آن اهدافم را از نوشتن این کتاب مشخص کنم و اگر از قبل تصمیم خود را برای خواندن این کتاب گرفتهاید؛ اینجا همانجایی است که به شما میگویم باید انتظار چه مطالبی را داشته باشید. حتی خواندن این بخش برای دختری که همین الان در کتابفروشی ایستاده و با خودش فکر میکند این کتاب را بخرد یا نه مفید خواهد بود و به او در تصمیمگیری کمک خواهد کرد. برای یک نامه این مسئولیت بزرگیست. اما به هرحال، این نامه را شروع میکنم.
این کتاب دربارۀ بسیاری از دروغهای دردناک و یک حقیقت مهم است. کدام حقیقت؟ تو و فقط خود تو مسئول آدمی هستی که میشوی و همچنین مسئول میزان شادی و رضایتی که از زندگی داری. این مفهوم اصلی کتاب من است. اما اشتباه نکنید. من قرار است برای شما صدها داستان خندهدار، عجیب، خجالتآور، غمانگیز یا مسخره تعریف کنم که تمامشان به یک حقیقت ختم میشوند: زندگی تو به خودت بستگی دارد.
اما تا وقتی دروغهایی را که بر سر راه رسیدن به این حقیقت قرار دارند نشناسید این حقیقت قابل باور نخواهد بود. درک و باور اینکه تو خودت شادیات را انتخاب میکنی و کنترل زندگیات را به دست داری بسیار مهم است. این مسئله یکی از آن نکاتی است که باید با هر دو دست آن را بگیریم و روی تابلو اعلانات بزنیم تا همیشه یادمان بماند... اما این تنها نکتهای نیست که باید به آن باور داشته باشید.
علاوه براین باید تمام دروغهایی را که در طول زندگی به خودتان گفتهاید شناسایی کرده و همۀ آنها را از بین ببرید.
چرا؟
چون بدون آگاهی از اینکه کجا ایستادهاید نمیتوانید به جای جدید بروید و تبدیل به آدمی جدید بشوید. وقتی از مطالعه دربارۀ کسی که تبدیل به آن شدهاید به خودآگاهی میرسید، این شناخت برای باور اینکه واقعاً چه کسی هستید بسیار ارزشمند است.
تا به حال این فکر به سرت زده که آنقدرها هم که باید خوب نیستی؟ که به اندازۀ کافی لاغر نیستی؟ که مادر بدی هستی؟ آیا این فکر به سرت زده که لیاقتت همین است که با تو بد رفتاری شود؟ که هیچ ارزشی نداری و هرگز به جایی نخواهی رسید؟
تمامی اینها دروغ است.
دروغهایی که توسط جامعه، رسانهها، خانوادههایمان، یا صادقانه بگویم، توسط خود شیطان ساخته شده و تداوم یافتهاند. این دروغها برای اعتماد به نفس و تواناییهای ما خطرناک و ویرانگر هستند. بزرگترین گناه این دروغها این است که اصلاً آنها را نمیشنویم. ما به ندرت دروغهایی را که دربارۀ خودمان ساختهایم میشنویم چون سال هاست که آنها با صدای بلند در گوشهایمان نجوا میشوند و از این رو شنیدنشان تبدیل به امری عادی شده است. حرفهای نفرتانگیزی که هر روز به سرمان آوار میشوند اما متوجهشان نمیشویم. تشخیص دروغهایی که در مورد خودمان باور کردهایم کلید تبدیلشدن به نسخۀ بهتری از خودمان است. اگر همزمان با علم به اینکه بر ناملایمات زندگیمان تسلط داریم بتوانیم مرکز اصلی آنها را نیز پیدا کنیم آن وقت است که میتوانیم به درستی مسیرمان را تغییر دهیم.
دلیل کاری که انجام میدهیم همین است. دلیل راهاندازی وبسایتم و صحبت دربارۀ مشخصکردن نکات و اهداف اصلی، چگونگی رفتار با فرزندان یا استحکام ازدواج همین است. به همین خاطر است که قبل از آنکه به خانوادۀ خودم یاد بدهم، به شما دربارۀ سیزده راه مختلف برای شستن در ماشین لباسشوییتان میگویم. به همین خاطر است که بهترین ترکیب بالزامیک و مرکبات را برای خوشطعمشدن گوشتِ آبپز بلدم. بله، من مجموعهای کامل از موضوعات مختلف را در وبسایتم مطرح میکنم اما تمام آنها در یکچیز خلاصه میشوند: اینها عناصر و اساس زندگی من هستند و میخواهم به خوبی انجامشان دهم. پستهایم نشان میدهند که چقدر یاد گرفتهام و پیشرفت کردهام و میخواهم سایر زنها را نیز به اینها تشویق کنم. فکر میکنم اگر کارم تدریس در منزل، بافندگی، عکاسی یا مکرمهبافی بود باز از آنها هم برای ارتقا و پیشرفت خودم و دوستانم استفاده میکردم. اما هیچکدام از این کارها را بلد نیستم. من با مسائل مربوط به زندگی سروکار دارم بنابراین تمرکزم را بر روی تهیۀ مطالبی میگذارم که مربوط به زندگی و سبک زندگی میشود.
اوایل کار متوجه شدم تصور بسیاری از زنان از سبک زندگی آن چیزیست که آرزویش را دارند. بسیاری از این تصورات غیرممکن هستند؛ دروغی دیگر که به ما تحمیل شده است؛ بنابراین میخواهم از همین ابتدا با شما روراست باشم. عهد بستهام که صادق باشم و هرچه میگویم عین حقیقت باشد و همراه با هر داستان از موفقیتم، داستانی از زمانی که به آن هدف نرسیده بودم هم تعریف میکنم. مثلاً اگر به جای باشکوهی مثل مراسم اسکار رفتم آن را با داستانی از نتیجۀ تلاشم برای کاهش وزن و داستانی از زمان سنگینوزن بودنم تعریف میکنم. از همهچیز صحبت میکنم: کشمکشهای ازدواجم، افسردگی پس از زایمان و احساسهایی مثل حسادت، ترس، خشم، احساس زشتبودن، بیارزش بودن و دوستداشتنی نبودن. تلاش کردهام همیشه در مورد کسی که هستم و جایی که از آن میآیم صادق و واقعگرا باشم. پربازدیدترین و معروفترین عکسی که تا به حال پست کردهام مربوط به ترکهای روی شکمم بوده و هنوز...
و هنوز یکسری مطالب دراینباره دریافت میکنم. زنان بسیاری از سراسر دنیا هنوز برایم ایمیل میفرستند و میپرسند چطور توانستم ترکهای روی شکمم را از بین ببرم درحالیکه آنها هنوز با آن دست و پنجه نرم میکنند. درد را در ایمیلهایشان احساس میکنم. شرم را در کلماتی که برای توصیف سختیهایشان به کار میبرند میشنوم. و این باعث ناراحتیام میشود.
جوابشان را میدهم، به تک تِک آنها میگویم که چقدر زیبا و قوی هستید. آنها را جنگجو، مبارز و پُر دل و جرئت خطاب میکنم. به آنها میگویم تسلیم نشوید. طبیعیست به افرادی که کاملاً غریبه هستند و آنها را نمیشناسی این حرفها را بزنی. اما این تنها چیزی نیست که میخواهم بگویم. اگر کسی که درد میکشید خواهرم یا بهترین دوستم بود این تنها چیزی نبود که به او میگفتم. این تنها چیزی نبود که به خودم در زمان جوانی میگفتم، چون از نظر عزیزانم من آدمی مشوق و حامی هستم. اصلاً دلم نمیخواهد شما سردرگم بمانید.
حقیقت این است که شما قوی، مبارز و شجاع هستید... اما اگر این را به شما میگویم به این خاطر است که میخواهم این صفات را در خود ببینید. میخواهم شما را بلند کنم و آنقدر تکان بدهم که دندانهایتان بلرزد. میخواهم آنقدر در چشمانتان زل بزنم که شجاعت نگاه در چشمانم را پیدا کرده و به جوابی که میخواهید برسید. میخواهم با تمام توان فریاد بزنم تا به این حقیقت بزرگ پی ببرید: تو خودت کنترل زندگیات را در دست داری. تو تنها یک بار و فقط یک بار شانس زندگیکردن داری و این زندگی دارد از دستت میرود. گاهی برای تحت تأثیر قرار دادن و جلبِ توجه کسانی که حتی دوستشان هم ندارید وسایلی میخرید که از عهدۀ هزینهشان برنمیآیید، این کار را کنار بگذارید. به جای بروز دادن احساساتتان آنها را درون خودتان نریزید و سرکوب نکنید. با این فکر که این کار از مادری کردن آسانتر است عشق فرزندانتان را با غذا و اسباببازی و حتی رفاقت نخرید. از بدرفتاری با جسم و ذهنتان دست بردارید. زندگیتان قرار است سفری از یک مکان منحصر به فرد به مکانی دیگر باشد؛ قرار نیست مثل یک چرخ و فلک باشد که شما را مدام به همان نقطۀ قبلی برگرداند.
قرار نیست زندگیتان شبیه زندگی من باشد. اصلاً زندگی شما نباید شبیه زندگی دیگران باشد بلکه باید ساختۀ دست خودتان و حاصل تلاش خودتان باشد.
سخت است؟ صددرصد! انتخاب راه ساده به کاناپه و وزن زیاد ختم میشود درحالیکه زندگی به سادگی از کنارتان میگذرد و آن را از دست میدهید. آیا تغییر یک شبه ایجاد میشود؟ هرگز! این یک پروسۀ طولانی مدت است. شما قرار است یک سری ابزار و تکنیکهای متفاوت را به کار بگیرید و ممکن است از بین تمام آنها بعضیهایشان خوب باشند و فقط یکی از آنها به نظر مناسب شما بیاید و بقیه بیفایده و به درد نخور باشند. صبح روز بعد از خواب بیدار میشوید و دوباره همین روشها را امتحان میکنید. دوباره این کار را تکرار میکنید.
و شکست میخورید.
دست از تلاش برمیدارید. بدون آنکه کسی بفهمد نصف یک کیک تولد را میخورید، سر همسرتان داد میزنید یا در طول ماه نوشیدنی زیاد میخورید. توی گودال میافتید چون به خودتان میگویید زندگی همین است و همینطور پیش میرود. اما اگر باور داشته باشید که تنها کسی که زندگیتان را کنترل میکند خودتان هستید آنوقت بلند شده دوباره تلاش میکنید. و به تلاش ادامه میدهید تا زمانی که حس کنترل داشتن بر زندگی بر غیرقابل کنترل بودن آن برتری پیدا کند. این حس به روال زندگیتان تبدیل شده و شما نیز به آدمی که باید باشید تبدیل میشوید.
پرسیدن ایراد ندارد. هرلحظه سؤالی برایتان پیش آمد بپرسید. به عنوان یک مسیحی با این اعتقاد بزرگ شدم که خداوند کنترل همهچیز را به دست دارد و برای زندگی من برنامهریزی کرده است. با تمام وجودم باور دارم که همینطور است. باور دارم که خداوند تمام ما را بدون قید و شرط دوست دارد اما فکر نمیکنم فقط به این دلیل که به اندازۀ کافی خوب هستیم باید استعدادها و موهبتهایی را که به ما عطا کرده است نادیده بگیریم و از آنها استفاده نکنیم، کِرم ابریشم فوقالعاده است اما اگر فکر کند خوب بودن کافیست و تصمیم بگیرد همان شکلی بماند آن وقت ما از دیدن موجود زیبایی که میتواند به آن تبدیل شود محروم میمانیم.
این همان جوابیست که میخواهم به تمام زنانی که برایم ایمیل میفرستند و از من راهنمایی میخواهند بدهم. شنیدنش شاید سخت باشد اما این آگاهی به دنبال این حقیقت شیرین به دست میآید: شما بیش از آنچه تاکنون شکل گرفتهاید هستید و با این آگاهی میتوانید بر تمام کارهایی که انجام میدهید کنترل داشته باشید.
این موضوع مرا به فکر انداخت.
چه میشود اگر یک کتاب کامل دربارۀ تمام کشمکشهای زندگیام بنویسم و در آن موارد و روشهایی را که در حل آنها کمکم کردند توضیح بدهم؟ چه میشود اگر دربارۀ تمام شکستها و لحظات خجالتآورم حرف بزنم؟ چه میشود اگر به شما بگویم بزرگترین شرمندگیام این است که هنگام عصبانیت سر فرزندانم جیغ میکشم؟ سروصدا نه، فریاد نه، ناسزا و غر زدن هم نه، با صدای بلند جیغ میکشم و بعداً وقتی به کاری که کردم فکر میکنم حالم به هم میخورد. چه میشود اگر بدانید من همین الان حداقل سه دندان خراب در دهانم دارم چون از رفتن نزد دندانپزشک میترسم؟ چه میشود اگر دربارۀ چاقی موضعیام یا برآمدگی عجیبی که وقتی رکابی میپوشم مثل پستان سوم بین شانه و سینهام ایجاد میشود به شما بگویم؟ از چربی پهلویم چیزی گفتم؟ یا از موهایی که از خال روی صورتم رشد میکنند؟ یا از نداشتن اعتماد به نفسم؟ چه میشود اگر با اعتراف به اینکه در بزرگسالی شلوارم را خیس کردم شروع به نوشتن کتابم بکنم و بگویم که این دفعۀ اولم نبود و دفعۀ آخرم هم نخواهد بود؟ و چه میشود اگر بگویم علیرغم اعترافی که کردم – چه خندهدار باشد چه شرمآور یا دردناک و یا چندشآور – با خودم مشکلی ندارم؟ که حتی وقتی کارهایی میکنم که اصلاً از انجامشان راضی نیستم باز هم خودم را دوست دارم؟ که این کار امکانپذیر است چون میدانم کنترل اوضاع کاملاً در دست خودم است؟ من مسئول کسی هستم که تبدیل به آن میشوم. به لطف خدا فردا بیدار خواهم شد و شانس دوبارهای برای بهتر کردن زندگیام خواهم داشت. به لطف خدا سی و پنج سال در برخی از بخشهای زندگیام به سختی تلاش کردهام و در بعضی قسمتها (مثل کنترل نگرانی و استرسم) هنوز از زوایای مختلف در حال تلاش بیوقفهام. این سفر طولانی مدتی است اما هر روز در حال یادگیری و پیشرفت هستم و این باعث میشود از خودم راضی باشم.
مواردی که با آنها در کشمکش هستم چیست؟ دروغهایی که تا به حال دربارۀ خودم باور کرده بودم چیست؟
لیست بلندی خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتم هر فصل را به یکی از آنها اختصاص دهم. هر بخش از این کتاب با یکی از دروغهایی که باور داشتم شروع میشود و در ادامه توضیح میدهم که این دروغ چطور مرا از پیشرفت باز داشته بود، آزارم میداد و در بعضی موارد باعث میشد به دیگران آسیب برسانم. اما با آگاهی از این دروغها و اعتراف به آنها قدرتشان را از بین بردم. چگونگی ایجاد تغییر و غلبه بر کشمکشهای زندگیام را با شما در میان میگذارم. بر بعضی از آنها به طور کامل غلبه کردهام و بعضیهایشان مانند رقصی مدام بین خودم و دلواپسیهایم در جریان هستند.
دلواپسیهایم چیست؟ اینجا میخواهم بدون هیچ ترتیب مشخصی از بزرگترین و بدترین آنها صحبت کنم. امیدوارم این کتاب مشوق شما باشد و امیدوارم روشهای پیشنهادیام برایتان مفید واقع شود. اما دوستان من، بیش از هر چیزی امیدوارم به این باور برسید که میتوانید تبدیل به هرکس و هر چیزی که دوست دارید شوید. در سختترین روزها به یاد داشته باشید که یک حرکت رو به جلو، خواه به اندازۀ یک اینچ یا یک مایل، تنها چیزیست که نیاز دارید.
با عشق، رِیچل
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در خودت باش دختر - قسمت اول مطالعه نمایید.