دگرگونی
دگرگونی، یعنی توانایی و تمایل برای زیستن فراسوی جسم خویش
حس میکنم از دروازهای گذشتهام که بازگشت به مکان و موقعیت پیشین برایم ممکن نیست. به اعتقاد من، عبور از دروازه، فرایند دگرگونی را به روشنی به نمایش میگذارد. اجازه دهید بحث را از «جسم» که بخش ملموس و عینی حیات انسان است، آغاز کنیم. جسم شما کلیه استخوانها، شریانها، رگهای خونی، پوست، تخم چشم، ناخنهای انگشتان، قلب، ریهها، کلیهها و سایر خصوصیات فیزیولوژیکی شما را در برمیگیرد. از سوی دیگر واضح و مبرهن است که حیات شما به مشتی پوست و استخوان، بافتها و نسوج زنده محدود نمیشود. آنچه در جسم خود مشاهده میکنید در یک اسب و یا خوک نیز میبینید. نود و نه درصد از وجود واقعی و منحصر به فرد شما دیدنی، بوییدنی و لمسکردنی نیست. در حقیقت بخش عمده زندگیتان چیزی فراسوی این جسم است. این بخش را ذهن، احساس، اندیشه و یا هشیاری برتر مینامند، هرچه باشد به طور قطع جسمتان نیست. تمام هوشیاری و خرد لایتناهی انسان در بُعد بیشکل، بیبو و غیرقابللمس او متمرکز است.
طبیعی است که جسم تابع اصول و قواعد حیات مادی بوده و همواره در حال دگرگونی است؛ و نیز هر لحظه در حال تجدید حیات قوای خود. بد نیست بدانید که هر هفت سال سلولهای فرسوده بدنتان میمیرند و جای خود را به سلولهای تازه میدهند و به این طریق ادامۀ زندگیتان میسر میشود. شما نخست طفل کوچکی بودید، به تدریج رشد کردید و به دورۀ نوجوانی و جوانی قدم نهادید. در این مدت، کالبدتان بارها به طور کامل تغییر یافت. اما «خود» راستین شما ثابت و پا برجا ماند. به مجرد این که به اصول و قواعد روح پی ببرید و از آن پیروی کنید، از این توانایی بهرهمند خواهید شد که از دروازه دگرگونی بگذرید و به کسی یا چیزی فراسوی خود بپیوندید.
تمام تولیدات و مصنوعات ساخت بشر، از فکر و نگرش او مایه گرفته است. در حقیقت ابداع هر فرآورده تازه، تبلور یک اندیشه یا نگرش تازه است. برای مثال کتابی که در دست دارید، حاصل اندیشههای من است که از طریق ماشین تحریر در جهان مادی جلوهگر شده است. همه ما در طول روز هزاران بار اینگونه فرآیندها را تجربه میکنیم. فردی که از مرز توجه به خود گذشته و از کالبد مادی خود فرا رفته، غایت و نهایت این تغییر و تحول را متبلور میسازد.
بر عکس هرگاه فقط در جسم خود ساکن شوید، سدی بر سر راه پیشرفت و گشایش افق فکری و روحی خود به وجود خواهید آورد. چند لحظه به محدودیتهای جسم خود بیندیشید. این موانع، حد و مرزهایی هستند که پیامهایی را به ما دیکته میکنند. برای مثال شما تنها میتوانید مقدار خاصی وزنه بلند کنید، مسافت محدودی را بدوید و تا میزان معینی کار کنید. حال آن که در قلمروی اندیشه، الهام، تجسم و مکاشفه محدودیت معنا ندارد. شما میتوانید از طریق فکر و اندیشه مطلق، رابطۀ کاملی با همسر خویش برقرار کنید و یا فارغ از جسم خود، بر بالهای مرغ خیال بنشینید، به هر کجا بروید و به دلخواه هر چیزی را تجربه کنید.
در فرهنگ ما به ارزش وجود ظاهری و فیزیکی تأکید شده است. حال آن که بخش نامریی و غیر مملوس ما شایسته این تأکید است. بر موانع و محدودیتهای زندگی مادی خویش چیره شوید، از تجربهها و فرآیندهای بسیار بگذرید و سرانجام به «خود» راستین و ذهن کیهانی که در باطن شما آرمیده است متصل شوید. در کتاب مقدس آمده است:
«خود را با قید و بند این جهان مبحوس نکنید؛ با بهکارگیری نیروی ذهن، به فراسوی حیات مادی قدم گذارید، وارد فضای هستی و یا بودن بشوید و راه آمدن حکمت و هدایت برتر را بگشایید.»
در مقام و موقعیت دگرگونی معجزه خواهد آمد و شگفتیها لحظهای باز نخواهد ایستاد. شما میتوانید بدون گذراندن دورهای در علوم معنوی و یا ماوراءالطبیعه به سرچشمه عشق و خرد و انرژی لایتناهی عالم متصل شوید، چگونه؟ هرگاه بر این اندیشه باطل که وجودتان جسمی است که روحی در آن مأوا گزیده خط بطلان بکشید و باور کنید که روحی هستید که با توسل به جسم در حیات مادی ظاهر شدهاید، زندگیتان از هرگونه تنگنا و محدودیت مبرا خواهد شد. در چنین شرایطی تنها به این دلیل که به معجزه ایمان دارید و در انتظار آن به سر میبرید، رخدادهای معجزهآسا بدون تلاشی از جانب شما، در خلال چند روز و یا چند ساعت عیان شده و به منصه ظهور خواهد رسید. گویی پردهای از روی هوشیاری شما برداشته شده است. آنگاه خرد و فرزانگی برتر فرمان زندگیتان را به دست میگیرد و شما را به سرمنزل مقصود میرساند.
دگرگونی، برای شفای جسم، یک ابزار کامل است. با عبور از قالب جسمانی از یک هوشیاری و آگاهی شفابخش برخوردار میشوید؛ بودن در این فضا همواره به ما احساس شفا و آرامش و آسایش میبخشد. در چنین شرایطی بدون تعیین هدف و به طور خودکار بر عادتهای مخرب از قبیل: پرخوری و پرهیز از ورزش چیره میشوید. حس قدردانی از دستاوردهایی که کسب کردهاید، عادتهای تازه را در وجودتان تقویت میکند؛ به گونهای که توصیف آن با کلمات و عبارات امکانپذیر نیست. وقتی به مرتبۀ برتری از هوشیاری میرسید، ترس از مرگ در ذهن شما محو و زایل میشود. به این باور میرسید که فکر، اندیشه و خویشتن راستین شما فناناپذیر و ابدی است. در طرح طبیعت هر چیز به چیزهای دیگر متصل است و اندیشه، که نوعی انرژی است، حیات و بقای عالم را میسر میسازد.
بانویی به نام پیس پیلگیریم با ارسال نامهای پیام سرشار از صلح و صفا، عشق و تغییر و تحول شخصی خود را به شرح زیر برایم توصیف کرد:
«تمایل برای اندیشیدن و عمل کردن، به جای ترس از تجربههای گذشته.
توانایی قاطع برای لذت بردن از هر لحظه زندگی.
عدم تمایل به قضاوت و داوری در مورد دیگران.
عدم تمایل به تغییر و تفسیر اعمال دیگران.
عدم تمایل به اختلاف و درگیری.
عدم توانایی برای نگران شدن.
تشکر و قدردانی مکرر و احساس رضایت باطنی از مردم و طبیعت.
برخورداری از چهرهای متبسم.
آمادگی فراوان برای پذیرش عشق و کشش غیرقابل کنترل برای ایثار آن.»
در مرحلۀ دگرگونی، زندگی به سفری جالب و شیرین و سرشار از شادی و هیجان تبدیل خواهد شد. بخشی از وجودتان که مدتها به انحصار در قید و بند جسم شما اسیر بود رها شده تا برای نخستین بار جهان را در تمام ابعاد مشاهده کند.
به تدریج از زور و فشار بیهوده دست میشویید، در فضای خلوت و آرام باطن ساکن میشوید؛ از رویدادها قدردانی میکنید و هیچگاه توسط نقطهنظرها و یا اعمال دیگران مورد تهدید قرار نمیگیرید. با فراغ بال و آسایش خیال زندگی میکنید و این به طور دقیق همان چیزی است که به دیگران ارزانی میدارید. نقطهنظرهای مخالف اطرافیان را آسانتر میپذیرید، چرا که مرکز و محور جهان خویشید و تحت کنترل نیروهای خارج از وجود خود نیستید. از آنجایی که ناگزیر نیستید نقطهنظرهای خود را به کرسی بنشانید، از بگو مگو و تشنج و درگیری بیجا پرهیز میکنید. به تدریج که به تواناییهای بیکران ذهن خود متصل شدید، با آرامشی سرشار از صلح و صفا در مراقبه و تفکر مطلق فرو میروید. از این پس تمایل دارید گه گاه و بیگاه در این مکان امن و خلوت باطنی حضور یابید و با بستن چشمانتان در آرامش و آسایش ژرف فرو روید و چرخهای پرشتاب افکارتان را از حرکت پرجوش و خروش باز دارید و چیزهایی دربارۀ خود کشف کنید که پیش از این به آن توجه نمیکردید. حضور در این خلوتگاه اختصاصی به شما احساس شفا و آرامش و آسایش میدهد. بدینسان شما در هوشیاری برتری که در درون تمام اشکال و اجسام مادی وجود دارد مأوا خواهید کرد. در این فضای سحرآمیز درونی، هر چیز که بتواند در قوۀ تخیل شما بگنجد امکانپذیر است.
من به این حقیقت واقف شدهام که یک هوشیاری نامریی، غیرقابللمس، بیبو و در عینحال کاملاً واقعی تمام اجسام و اشکال عالم هستی را پشتیبانی میکند. این هوشیاری به اسامی متفاوتی نامیده میشود. بعضی افراد آن را خدا مینامند و برخی دیگر نور باطن، خرد جهان، و یا هوش بیکران. نام و عنوانش مهم نیست، بلکه زیستن با آن و پیروی از این اصول از اهمیت بنیادی برخوردار است. این احساس را میتوان به روشنی در پیام کارل یونگ مشاهده کرد. او به هنگام اسارت و در پاسخ به این پرسش بازجویان که آیا به خدا ایمان دارد؟ گفت: «خیر!» و آنگاه پس از درنگ اندیشمندانهای افزود:
«میدانم که خدایی وجود دارد.»
هر درخت در خود هوشی ذخیره دارد که قادر است در پوسته و برگ خود ترکیبات شیمیایی بسیار پیچیدهای که در درک و عقل بشر نمیگنجد به وجود آورد. برگها میآیند و میروند، شیرۀ درخت بیرون کشیده میشود. شاخهها در وقت مقرر گل میدهند. این درخت از آنچه با چشم قابل رویت است بسیار فراتر است. او به خرد لایتناهی اتصال دارد و در هوش بیکران سهیم است. گرچه ما از مشاهده این نیروی حیات عاجزیم اما وجود آن را هم نمیتوانیم انکار کنیم...
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در باور کنید تا ببینید - قسمت دوم مطالعه نمایید.