بسیاری از کودکان و حتا برخی از بزرگسالان بر این باورند که شادمانی و سعادت آن چیزهایی است که صرفاً برایشان «اتفاق می افتد». به عبارت دیگر آن ها احساس شادمانی را به گونه ای، با اعمالشان (آنچه انجام می دهند) بی رابطه می دانند. در حالی که برعکس، هر گاه ما نیاز اساسی خود را با روشی مسئولانه برآورده کنیم، می توانیم احساس شادمانی را تجربه کنیم. حتا کودکان و نونهالان نیز به محض این که به ارتباط روش هایی که برای رفتارشان انتخاب می کنند و میزان شادمانی ای که در همان حال تجربه می کنند، پی ببرند، می توانند چگونگی رفتار مسئولانه و به دست آوردن کنترل بیش تر بر زندگی را یاد بگیرند.
من این کتاب را برای مربیان حرفه ای، والدین و دیگر بزرگسالانی نوشته ام که وقتشان را ساعت ها با کودکان سه سال به بالا می گذرانند و عمیقاً نسبت به آنان دغدغه دارند. این کتابی است در زمینۀ آموزش کودکان و نونهالان تا بتوانند از شادمانی بیش تری لذت ببرند. پس از مطالعه و کاربست مفاهیم این کتاب متوجه می شوید که کودکانی که با آن ها سر و کار دارید، بی شک، مسئولانه تر رفتار خواهند کرد، نیازهای اساسی خود را که رفتار آن ها برمی انگیزاند، خواهند شناخت و می فهمند که تمامی رفتار و نیز شادمانی ای که در سراسر زندگی احساس می کنند، چقدر در کنترل خود آن هاست.
ایده های این کتاب براساس دکتر ویلیام گلسر در زمینۀ واقعیت درمانی و تئوری انتخاب و به طور خاص، برگرفته از کتاب در جستجوی شادمانی اثر ای. پری گود است. من کتاب در جستجوی شادمانی را که کتابی مهیج، پرشور و زندگی بخش است، بسیار دوست دارم. هدفم از نوشتن کتابی ارزشمند برای والدین و مربیان کودک بود تا بتوانند آن را برای تعامل با کودکان و نونهالان به کار گیرند. درست به همان اندازه که به کارگیری کتاب در جستجوی شادمانی برای نوجوانان و بزرگسالان مفید است.
به عنوان یک مربی با نزدیک به بیست سال سابقۀ کار و نیز پدر سه فرزند، با جدیت به ایده هایی که در این کتب عرضه کرده ام، اعتقاد دارم. بهترین و متدوال ترین چیزی که می توانم بگویم این است که این ایده ها را در زندگی شخصی و در تعامل با فرزندانم به کار بسته ام و به تبع آن انسانی شادتر و پدری بهتر بوده ام. صادقانه آرزو می کنم که بتوانم برای زنده کردن و احیای این مفاهیم در ذهن شما کلمات مناسبی پیدا کنم. اگر در این کار موفق شوم، زندگی شما و نیز کودکانی که با شما سر و کار دارند شادتر خواهد بود و این همان چیزی است که این کتاب به تمامی، در مورد آن نوشته شده است!
آموزش مفاهیم تئوری انتخاب و واقعیت درمانی به نونهالان موجب رشد و پیشرفت ادراک و شناخت آنان می شود و برای شما و آن ها شادمانی بیش تری به ارمغان می آورد. بخش نخست کتاب، شرح و توضیح مباحث کلی است، به گونه ای که یک چارچوب مرجع در اختیار شما قرار خواهد داد. در بخش دوم نیز جنبه های مختلف تئوری انتخاب را به دقت توضیح خواهد داد.
تئوری انتخاب و واقعیت درمانی
از دیدگاه تئوری انتخاب، تمامی رفتارهای ما از درون برانگیخته شده است.
همۀ ما با نیازهای فیزیکی و روان شناختی مشخصی به دنیا آمده ایم، که باید تأمین شود. رفتار ما در هر لحظه بهترین کاری است که، در همان لحظه، می توانیم برای تأمین نیازهایمان انجام دهیم. هرگاه دست به کاری بزنیم که کمکمان کند، به روشی مسئولانه، به بیش تر نیازهایمان دست یابیم، این کار کیفیت زندگی ما را بالا خواهد برد. این تجربه ها دربخشی از حافظۀ ما که «دنیای مطلوب» نام دارد ذخیره می شود؛ مجموعه ای از تصاویر که نیازهای ما را به بهترین شکل برآورده می کند و زندگی ایده آل مورد نظر ما را به نمایش می گذارد. اگرچه بیش تر افراد نسبت به نیازهای خود برای بقا (غذا، خواب، گرما و....) آشنایی کامل دارند، ممکن است اطلاعی از وجود نیازهای روان شناختی نداشته باشند. نیازهایی که همانند نیازهای اولیه برای بقا باید برآورده شوند. چهار نیاز اساسی روان شناختی عبارتند از: عشق و احساس تعلق، قدرت و خود ارزشمندی، آزادی، و تفریح. اگرچه همۀ رفتارهای انسان ها لزوماً مؤثر و مسئولانه نیستند، نشان دهندۀ تلاش افراد برای رسیدن (تأمین) به یک یا چند نیازشان هستند. برخی نیز بعضی رفتارهای دیوانه وار را انتخاب می کنند، زیرا معتقدند با این کار بهترین فرصت برای تأمین نیازهای روان شناختی خود به دست می آوردند. تئوری انتخاب به ما می آموزد زمانی که انسان ها برای تأمین نیازهایشان به رفتارهای مسئولانه تر و مؤثرتری دسترسی داشته باشند، عملاً رفتارهای کم اثر را رها خواهند کرد. وقتی کودکان برای تأمین نیازهایشان تلاش می کنند، نقش والدین و مربیان (معلمان) این است که به آنان کمک کنند رفتارهای مؤثرتر را گسترش دهند و انتخاب های مسئولانه تری داشته باشند.
واقعیت درمانی همان به کارگیری اصول و قواعد تئوری انتخاب است.
واقعیت درمانی فرایندی است که در آن از افراد می خواهیم بررسی کنند که چه می خواهند و برای رسیدن به خواسته هایشان چه می کنند؛ سپس از آنان می خواهیم که سودمند بودن یا نبودن رفتارهایشان را ارزیابی کنند. اگر افراد دریابند که رفتار کنونیشان چندان مؤثر نیست و رفتارهای مؤثرتر و مسئولانه تری پیش روی آن هاست، می توانند رفتارهای مؤثرتر را انتخاب کنند و تصمیمات بهتر بگیرند.
متقاعد کردن به دست برداشتن از رفتارها و انتخاب های کنونیشان، اغلب کاری دشوار است، حتا اگر آن رفتارها بسیار کم اثر باشد. خطرپذیری برای انتخاب رفتارهای جدید مستلزم تلاش زیاد، تعهد و ایمان است. کودکان فرصت چندانی برای ایجاد و توسعۀ الگوهای رفتاری کم اثر و غیرمفید نداشته اند؛ بنابراین اگر به خوبی آموزش داده شوند و از شرایطی خوب و حمایت کننده برخوردار باشند، به سرعت می آموزند که انتخاب های مسئولانه تری داشته باشند. حتا نونهالان نیز می توانند اساس «تئوری انتخاب» را فرا بگیرند و این موضوع را درک کنند که شادی آن ها مستقیماً مرتبط با رفتارهایی است که انتخاب می کنند. کودکانی که به این دانش شگرف و نیرومند مجهز باشند، هرگز در برخورد با اشتباهات و ناکامی ها، دیگران را سرزنش نمی کنند. همچنین احتمال کمی دارد که منفعلانه، منتظر بهبود خود به خودی امور باشند! آن ها می آموزند که کارهای مؤثر و رفتارهای مسئولانه را انتخاب کنند که به شادمانیشان می انجامد.
تئوری انتخاب محرک – پاسخ بسیار متفاوت است. البته، امروزه تئوری محرک – پاسخ شایع ترین و پرطرفدارترین رویکرد روان شناختی در آمریکاست. تئوری محرک – پاسخ قاطعانه اظهار می کند: هرگاه به رفتاری پاداش بدهیم، تناوب و تداوم آن را زیاد خواهیم کرد، یا برای جلوگیری از تکرار رفتار «منفی» باید از تنبیه استفاده کرد. تئوری محرک – پاسخ مدعی است انسان ها با قدرت ها و نیروهای بیرونی کنترل می شوند که با تنبیه و پاداش به وجود می آیند و شکل می گیرند. بسیاری از مربیان در زمینۀ تئوری محرک – پاسخ کلاس های آموزشی برگزار می کنند و بسیاری افراد دستورالعمل های این تئوری را به صورت روزمره تمرین می کنند. والدین نیز غالباً همان تفاسیر و توضیحاتی را می پذیرند که این به ظاهر «عقل سلیم» (تئوری محرک – پاسخ) در خصوص آنچه رفتار کودکانشان را بر می انگیزد، به آن ها می دهد.
تئوری انتخاب به ما می آموزد که همۀ ما (در انتخاب رفتارهایمان) از درون برانگیخته می شویم، نه با عوامل بیرونی. تئوری محرک – پاسخ مدعی است که ما موجوداتی واکنشی هستیم و همواره می خواهیم از دیگران پاداش دریافت کنیم، یا از تنبیه و مجازات دور بمانیم. اما تئوری انتخاب می گوید که ما انسان ها همۀ رفتارهایمان را خودمان انتخاب می کنیم، چون باور داریم که با این رفتارها به ما در تأمین نیازهای اساسیمان کمک می کند.
کودکانی که با رویکرد فرزند پروری محرک – پاسخ تربیت شده اند، رشد کرده اند و در همان سیستم نیز تحصیل کرده اند، غالباً افرادی پرخاشگر، گستاخ و نافرمان بار می آیند. با پیروی از روش محرک – پاسخ بسیاری از والدین و مربیان، روز به روز به تنبیه و مجازات های سخت تر متوسل می شوند، در حالی که نتیجۀ آن فقط مواجه شدن با مقاومت هر چه بیش تر کودکان است. با تنبیه افراد بالغ یا نوجوان، در واقع خشم آنان را برمی انگیزیم و آن ها نیز غالباً نافرمانی را انتخاب می کنند، زیرا به دنبال نیازشان به قدرت و آزادی هستند.
کودکانی هم که در پیش دبستانی یا سال های اول دبستان هستند رفتارهایشان را انتخاب می کنند، اما چون اغلب رفتارهایی را برمی گزینند که ما از ایشان می خواهیم، این باور اشتباه در ذهن ما شکل می گیرد که در حال کنترل آن ها هستیم. در واقع کودکان و نونهالان غالباً به گونه ای رفتار می کنند که ما از آن ها می خواهیم، زیرا در این سن، نسبت به دریافت کمک برای ارضای نیازهایشان، عمیقاً به ما اعتماد و تکیه دارند. تجربه نشان می دهد که انسان ها رفتارهایی را انتخاب می کنند که به باور خودشان، به بهترین وجه، نیازهایشان را تأمین می کنند، نه این که لزوماً کارهایی را انجام دهند که ما از آن ها می خواهیم.
ممکن است از خود بپرسید: «آیا تنبیه واقعاً بی اثر است و اگر قرار باشد کودکان هر کاری را که دلشان می خواهد بکنند، آن وقت آیا ما می توانیم همۀ رفتارهای غیرمسئولانه و خرابکاری های آن ها را بپذیریم؟» البته که نه! ادب و انضباط هم مؤثر و هم امری اساسی و بنیادین است. برخلاف تنبیه، نظم و انضباط می تواند بسیار کارآمد و تأثیر گذار باشد، زیرا نتایج طبیعی خوشایندی در بردارد (همۀ رفتارها و پیامدهایی دارند) و به ما مسئولیت پذیری می آموزد.
«در طبیعت نه پاداشی وجود دارد و نه تنبیهی، هرچه هست پیامد رفتارهای ماست.»
راج. ای. اینگوشل
یک مثال می تواند تقاوت تنبیه و انضباط و تأثیرات نسبی ناشی از آن ها را آشکار کند. «محروم کردن» یک راهبرد تنبیهی رایج است که غالباً در برخورد با کودکان و نونهالان به کار گرفته می شود و کودکان خطا کار از همۀ امکانات حمایت کننده و فعالیت ها محروم می شوند. به محض این که «مدت» این تنبیه سپری شود، به کودک اجازه داده می شود دوباره به جمع برگردد، در حالی که ممکن است نه تنها عاقل تر و متین تر نشده باشد، عصبی تر نیز شده باشد و اعتماد به نفس او نیز خدشه دار شده باشد.
جایگزین این عمل (محروم سازی) در تئوری انتخاب ایجاد یک مرکز برنامه ریزی است. در این جا کودک خطا کار (که تا به حال فرصت های معقول منطقی بی شماری برای رفتار مسئولانه داشته و کماکان به رفتارهای نادرست خود ادامه داده است) از گروه جدا می شود، ولی به هیچ وجه تنبیه نمی شود. در مرکز برنانه ریزی، کودک خطا کار برای این که بتواند دوباره به گروه ملحق شود، باید از عهدۀ برنامه ریزی و اجرای یک طرح، شامل رفتارهای قابل قبول و مسئولانه برآید. البته اکثر کودکان برای این که بتوانند برنامه ای را طرح و اجرا کنند نیاز به کمک دارند. در مرکز برنامه ریزی، فرد بزرگسال که نقش مراقب دارد، به کودکان کمک می کند راه های مسئولانه بیش تری را برای برآورده کردن نیازهایشان بیاموزند. در این جا هیچ کوششی برای تنبیه کودک یا فهماندن به او که «چه کسی رئیس است»، صورت نمی گیرد؛ راهبردهایی که رفتار غیرمسئولانه را افزایش می دهد و حتا ممکن است به خود شناسی کودک که تازه در حال شکل گرفتن است، لطمات اساسی وارد کند. در این جا تلاش واقعی و اصیل، فقط برای کمک به کودکان است تا به افرادی لایق، کارآمد، تأثیر گذار و مسئول تبدیل شوند.
دختر کوچکم دو ساله بود که من و همسرم تصمیم گرفتیم به جای تنبیه کردنش، مسئولیت پذیری را به او بیاموزیم. اگر تلاش های ما برای وادار کردن ملانی به کنار گذاشتن رفتار ناهنجارش، موفق نبود، به او می گفتیم به اتاقش برود و تا زمانی که رفتاری مسئولانه تر در پیش نگرفته، همان جا بماند! ما با تذکر این نکته که هر زمان تصمیم بگیرد رفتار بهتر و مسئولانه تری داشته باشد، مجاز است به بقیۀ اعضای خانواده بپیوندد، در واقع به او اجازه می دادیم که سرگرمی، نشاط، نیرو و عزت نفس خود را حفظ کند. معمولاً او مدتی در اتاق بازی می کرد تا به این نتیجه می رسید که پیوستن به دیگر اعضای خانواده برایش بهتر و رضایت بخش تر است.
این زمان بود که بالای پله ها ظاهر می شد و می گفت: «من یک طرح دارم.» و زمانی که می پرسیدیم: «طرحت چیست؟» اغلب می گفت: «دارم می آیم پایین!» توقع بیش از این از یک کودک دو ساله احمقانه به نظر می رسید، بنابراین ملانی به طبقۀ پایین می آمد و ما به او کمک می کردیم طرح های مشخص تری را برای رفتارش پیشنهاد کند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در به کودکان شاد بودن را بیاموز - قسمت دوم مطالعه نمایید.