2
طاعونِ ترس و وحشت
در میانۀ قرن چهاردهم میلادی، مردم اروپا در برابر شیوع طاعون بزرگ واکنشهای مختلفی نشان دادند. برخی رفتارشان غیرمنطقی و حتی خشونتآمیز شد. برخی دیگر به دنبال این بودند تا ببینند آیا پیش از وقوع این فاجعۀ وحشتناک نشانههای هشدارآمیز را دریافت کردهاند یا خیر. از نظر آنها نشانه علامتی فراطبیعی از رویدادهای بزرگ و مهم پیشِ رو بود، و بسیاری معتقد بودند نشانهها دربارۀ رویدادهای وحشتناکی که در راهاند هشدار میدهند. برخی دیگر میکوشیدند دریابند چه چیزی سبب شیوع این بیماری ویرانگر میشود، اما چون علم و پزشکی آن قدر پیشرفت نکرده بود که دلیل آن را بفهمند کاری از پیش نبردند. عدهای هم آن قدر بیمناک و عصبی شده بودند که با آسیب رساندن به خودشان یا آزار دادن افراد بیگناه به این مسئله واکنش نشان دادند.
باورهای عجیب و غریب دربارۀ طاعون
در دوران باستان و قرون وسطی دنبال نشانهها گشتن پیش از فجایع طبیعی، تولد نجیبزادگان، یا دیگر وقایع مهم کاری بسیار عادی و رایج بود. با شیوع مرگ سیاه که فاجعهای طبیعی بود مردم به دنبال نشانههایی میگشتند که قبل از شیوع بیماری رخ داده بود. برخی به یاد میآوردند که در سال 1347 ابرهای تیرهای به طرز عجیبی مناطقی از اروپا را پوشانده بود. برخی ستارههایی را در حال سقوط دیده بودند (که البته چیزی جز شهابسنگهای کوچکی که در اتمسفر آتش میگرفتند نبودند). ژان دوونت به شرح یکی از نشانههایی میپردازد که توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود:
در ماه اوت 1348، بعد از نماز شامگاهی، وقتی خورشید در حال غروب بود، ستارهای بسیار بزرگ و درخشان در آسمان پاریس از سوی غرب پدیدار شد. برخلاف دیگر ستارهها در نیمکرۀ ما که معمولاً خیلی دور به نظر میرسند، این یکی خیلی نزدیک بود. با غروب خورشید و فرارسیدن شب، من و بسیاری از دیگر راهبان مشغول تماشای ستاره شدیم، اما گویا در آسمان ثابت بود و حرکتی نداشت. مدتی طولانی پس از فرا رسیدن شب، این ستارۀ بزرگ در نهایت شگفتی همۀ ما که محو تماشایش بودیم به پرتوهای بسیاری تجزیه شد، و در حالی که این پرتوها را بر فراز آسمان پاریس به سمت شرق میتاباند کاملاً محو و ناپدید شد. اظهارنظر در این باره را که آیا آن ستاره ستارۀ دنبالهدار بود یا این که از گازهای هوا تشکیل شده بود و سرانجام بخار شد به ستارهشناسان وامیگذارم. اما ممکن است نشانهای شوم از طاعونی عجیب و قریبالوقوع بوده باشد که ظرف مدت کوتاهی پاریس و سراسر فرانسه و مناطق دیگر را فرا گرفت.
پژوهشگران امروزی گمان میکنند دوونت و آن افراد شهابسنگ بزرگی دیدهاند که وقتی از اتمسفر با سرعت زیاد رد میشده متلاشی شده است. اما شهابسنگها تنها نظریۀ عجیب و غریب دربارۀ طاعون نبودند. مثلاً برخی میگفتند زلزله باعث آزاد شدن بخارهای آلوده از اعماق زمین شده و هرکس آن را تنفس کرده بیمار شده است.
عدهای هم عامل این بیماری را حرکات غیرطبیعی سیارات میدانستند. آنها میگفتند این حرکات عجیب باعث شده هوای زمین ناپاک و آلوده شود و انسانها را به مرضهای وحشتناک مبتلا کند. بسیاری از صاحبنظران آن روزگار از جمله پزشکان برجسته این فرضیۀ هوای آلوده را تأیید میکردند. در اکتبر 1348 گروهی از پزشکان فرانسوی نوشتند:
بیماری ممکن است بر اثر آلودگی آب یا غذا به وجود آید... با این حال، ما همچنان بیماری بر اثر هوای آلوده را بسیار خطرناکتر میدانیم، زیرا هوای بد و نامساعد زیانآورتر از غذا یا نوشیدنی آلوده است چرا که به سرعت وارد قلب و ششها میشود و به آنها آسیب میرساند. ما معتقدیم که منشأ این همهگیری یا طاعون اخیر آلودگی جوهرۀ هواست و این آلودگی و فساد در اعراضش نیست که تغییر کند. براین اساس منظور این است که هوا، فقط با ترکیب با بخارات اهریمنی ممکن است ناپاک و آلوده شود. در این دوره بسیاری از پزشکان متخصص عمیقاً باور داشتند که «بخارات اهریمنی» عامل بروز مرگ سیاه است. اونیفرمهایی که پزشکان در آن دورۀ خاص میپوشیدند امروزه نماد طاعون خیارکی است. آنها کلاههایی بزرگ بر سر میگذاشتند، لباسهای بلند شق و رق میپوشیدند، و ماسکهایی به شکل سر پرندگان به صورت میزدند. آنها داخل این ماسکها را با گل و گیاه پر میکردند چرا که فکر میکردند هوای آلوده را پاک و تصفیه میکند.
خدای خشمگین
شیوع طاعون را به عوامل زیادی نسبت میدادند، اما این باور که این بیماری مجازاتی از سوی خداوند است شایعتر از بقیه بود. در سپتامبر 1348 کشیشی انگلیسی نوشت:
خداوند نسبت به بندگانش سختگیر است و همه چیز به ارادۀ اوست. او آنهایی را که دوست میدارد توبیخ و تنبیه میکند؛ به دیگر سخن، او آنها را به سبب اعمال شرمآورشان به شیوههای مختلف در طول این حیات فانیشان مجازات میکند تا شاید از مجازات ابدی رهایی یابند. او هر از گاهی طاعون، قحطیهای محنتبار، درگیریها، جنگها و مصیبتهای دیگر را نازل میکند تا از این طریق به بندگانش هشدار و در رنج قرارشان دهد تا گناهانشان پاک شود. به راستی که سرزمین انگلستان به سبب غرور و فساد روزافزون مردمانش و گناهان بیشمارشان... با طاعون مجازات شد.
خدا تنها موجود فرا طبیعی نبود که عامل نزول طاعون شمرده میشد. باربارا دبلیو. تاچمن، پژوهشگر برجسته دربارۀ قرون وسطی، مینویسد:
اسکاندیناویاییها معتقد بودند که دوشیزۀ طاعون از دهان مردگان به شکل شعلهای آبی رنگ پدیدار میشود و در هوا به پرواز درمیآید تا خانههای آن حوالی را آلوده و مبتلا کند. در لیتوانی مردم بر این باور بودند که این دوشیزه شال قرمزی را از میان در یا پنجره تکان میدهد تا طاعون را وارد آن جا کند. در افسانهها آمده است که مردی شجاع در کنار پنجرۀ باز خانهاش با شمشیری از غلاف بیرون کشیده به انتظار نشست و همین که شال تکان خورد، آن دست را قطع کرد. او جانش را در این راه فدا کرد، اما دهکدهاش نجات یافت و آن شال تا مدتها در کلیسای محلی نگهداری میشد.
قوانین و محدودیتها
این عواملی که برای بروز طاعون برشمرده شده، و امروز عجیب و غریب به نظر میرسد، حاکی از این واقعیت است که پزشکان قرون وسطی هیچ اطلاعی از این که عامل طاعون چیست و چگونه باید این بیماران را درمان کنند نداشتند، اما مانند بسیاری از مردم معمولی میدانستند این بیماری واگیردار است. به همین سبب، برخی شهرها سفرها را محدود کردند و قوانینی برای رعایت بهداشت عمومی و قرنطینه (جدا نگه داشتن بیماران طاعونی از افراد سالم) وضع کردند. اگرچه این تدابیر جدید برای متوقف کردن گسترش مرگ سیاه کافی نبود، بدون شک زندگیهایی را نجات میداد.
از جمله قوانینی که برای مبارزه با طاعون وضع شده بود اعلامیهای بود که در ماه مۀ 1348 در شهر پیستویای ایتالیا صادر شد: «هیچ یک از شهروندان پیستویا نباید به هیچ وجه به پیزا، لوکا یا هر ناحیه و منطقۀ دیگری سفر کنند.» همین طور، هیچ کس مجاز نبود از آن شهرها به پیستویا بیاید؛ در غیر این صورت بایست جریمۀ سنگینی میپرداخت. حاکمان پیستویا همچنین قوانینی برای نظارت بر فروش پارچه و گوشت وضع کردند.
مقامات ونیز در سال 1348 قوانین مشابهی وضع کردند. افرادی برای کمک به حفظ سلامت و بهداشت عمومی به این کار گمارده شدند. گذشته از این، هر کشتی خارجی قبل از ورود به بنادر ونیز بایست چهل روز در دریا منتظر میماند. (مقامات شهر نمیتوانستند پیشبینی کنند این بیماری همهگیر چقدر طول میکشد. انتخاب دورۀ چهل روزه به این دلیل بود که در کتاب مقدس آمده بود یهودیان چهل شبانهروز در بیابان سرگردان بودند.) در داخل شهر هر کس بیمار میشد یا علایم بیماریاش ظاهر میشد در یکی از جزایر غیرمسکونی ونیز قرنطینه میشد.
با وجود این تلاشهای جدی، صد هزار نفر از اهالی ونیز یعنی نزدیک به 60 درصد جمعیت آن بر اثر طاعون جانشان را از دست دادند که در میان آنها پزشکان زیادی هم بودند. پزشکانی هم که جان به در بردند بیشترشان از شهر گریختند و بیمارانشان را در حال جان کندن رها کردند. یکی از پزشکانی که در سراسر این دورۀ بحرانی شغلش را رها نکرد و به مردم خدمت کرد فرانچسکو بود. وقتی از او پرسیدند چرا مانند سایر پزشکان آن جا را ترک نکرده، پاسخ داد: «ترجیح میدهم در این جا بمیرم تا این که در جای دیگر زنده باشم.»
در سراسر اروپا چنین تلاشهایی برای متوقف کردن گسترش طاعون صورت گرفت. اما همۀ اینها بیفایده بود زیرا درمان شناخته شدهای برای آن وجود نداشت، و هیچ کس نمیدانست ککها و موشها انتقالدهندگان این بیماریاند. در نتیجه، این حاملان بیماری همچنان با انسان در ارتباط بودند و طاعون را منتشر میکردند.
مقصر کیست؟
از آن جا که علت واقعی مرگ سیاه را نمیدانستند، بسیاری از افراد نگران و ناامید به دنبال مقصر میگشتند. این بلاگردانها و بختبرگشتهها معمولاً همیشه از میان کسانی بودند که از نظر جامعه غیرعادی شمرده میشدند و در میان گروههای اصلی جامعه جایی نداشتند. پزشک جراحی در شهر آوینیونِ فرانسه خود شاهد آزار و اذیت برخی از این به اصطلاح مقصرهای بسیار معمولی بود:
در برخی مناطق... آنها مسکینان [مردم فقیر] را بیرون میراندند، در مناطق دیگری نجیبزادگان را طرد میکردند. اوضاع چنان آشفته شد که نگهبانانی بر ورودیها گماشتند تا افراد غریبه وارد شهر یا روستایشان نشوند. و اگر پی میبردند کسی با خود پودری، پمادی یا مرهمی دارد وادارش میکردند آنها را ببلعد تا مطمئن شوند زهرآگین نیست.
فقرا و غریبهها تنها کسانی نبودند که اذیت و آزار میشدند. معلولان ذهنی و جسمی نیز اغلب در معرض سوءظن بودند. جیمز سی. گیبلینِ پژوهشگر میگوید:
در حاشیۀ بسیاری از روستاها، در کلبههای فقیرانۀ چوبی و پوشالی، آدمهای مختلفی زندگی میکردند که از جامعه طرد شده بودند. برخی از آنها مادرزادی معلول بودند، برخی دیگر سادهلوح، و برخی هم دیوانه بودند. روستاییان آنها را با نامهایی مثل «تام طفلکی» یا «مگی خله» صدا میزدند. بیشتر این افراد بیآزار بودند، با این حال کودکان گاهی سربهسرشان میگذاشتند و پیرزنها را جادوگر صدا میزدند، ولی بیشتر بزرگسالان کاری به کارشان نداشتند.
اما وقتی مرگ سیاه از راه رسید اوضاع تغییر کرد. هرچه مردم بیشتری بیمار میشدند و میمردند، نجاتیافتگان ناامیدتر میشدند. نه کشیش روستا درمانی برای طاعون میشناخت و نه جراح – سلمانی ... [بسیاری از روستاییان] با خود میگفتند شاید حق با کودکان است، شاید مگی خله واقعاً جادوگر باشد. اگر از شر او خلاص شوند، شاید طاعون بالاخره دست از سرشان بردارد.
بزرگترین گروهی که اروپاییان در قرون وسطی آنها را مقصر مرگ سیاه میدانستند یهودیان بودند. در طول این دوره اتهامهای زیادی به آنها وارد شد، از جمله مسموم کردن چاهها و دیگر منابع آب آشامیدنی تا مسیحیان را نابود کنند. در سال 1348، مفسری ایتالیایی نوشت:
برخی [یهودیان] پودرهای مخصوصی به همراه داشتند و (به حق یا ناحق، خدا عالم است) متهم بودند به مسموم کردن چاهها – از این رو مردمی که بیمناک بودند دیگر حاضر نبودند از آب چاه بنوشند. بسیاری را به این اتهام سوزاندند و بسیاری هم هر روز سوزانده میشوند، چرا که دستور آمده برای این کارشان باید مجازات شوند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در مرگ سیاه - قسمت آخر مطالعه نمایید.