آنفلوانزا در عصر اکتشافات
ورود اروپاییها به دنیای جدید آغاز دوران اکتشافات و نقشهبرداری از جهان بود که عصر اکتشافات نامیده میشود. طی سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی، دریانوردانی از اسپانیا، پرتغال، انگلستان، فرانسه و هلند به مأموریتهای اکتشافی در سراسر دنیا رفتند تا شرکای تجاری جدید بیابند و مسیرهای دیگری برای دسترسی به هند شرقی و منابع طلا، نقره، ابریشم و ادویههای گرانبها پیدا کنند. یکی از پیامدهای این سفرهای اکتشافاتی این بود که دریانوردان اروپایی بیماریهایی از قبیل تیفوس، آبله و آنفلوانزا را در سرتاسر جهان منتشر کردند. در سال 1510، نوعی بیماری تنفسی پاندمی شد که به دلیل انتشار سریع بیماری گمان میرود آنفلوانزا بوده باشد، بیماری از آفریقا شروع شد و بنابر نوشتههای یکی از نویسندگان آن دوران «ناگهان به اروپا هجوم برد و سراسر قاره را فراگرفت و حتی یک فرد و یک خانوادۀ سالم هم به جا نگذاشت.»
اولین پاندمی واقعی که اغلب تاریخنگاران باور دارند آنفلوانزا بوده، در سال 1580 روی داد. بیماری از آسیا و در تابستان شروع شد و به سرعت بندر به بندر شمال آفریقا را درنوردید. از آنجا به ایتالیا رسید و بعد از شبهجزیرۀ ایتالیا در جنوب اروپا گسترش یافت و 80 درصد جمعیت را مبتلا کرد. فقط در رُم حدود هشتهزار نفر جان دادند. با گسترش بیماری در مسیرهای بازرگانی و نظامی، بیماری سراسر دریای مدیترانه را در بر گرفت تا به اسپانیا رسید، در اسپانیا شهرها را از جمعیت خالی کرد و سپس بیماری به غرب اروپا رسید. پس از آن از آبراه مانش گذشت و طی اواخر تابستان و پاییز کل جزیرۀ بریتانیا را در بر گرفت. سپس به سوی شرق پیش رفت و بقیۀ اروپا را هم مبتلا کرد. در ماه نوامبر، تا شمال اروپا و سوئد پیش رفته بود. سپس آنفلوانزا با عبور از اقیانوس آرام از اروپا به آمریکا و جزایر دریای کارائیب رسید و 90 درصد جمعیت آن نواحی را مبتلا کرد.
سدۀ هفدهم، دوران توسعۀ سیاسی، اقتصادی و نظامی در اروپا، آفریقا، آسیا و آمریکا بود. سفر در این جهان گسترده به معنای تماس بیشتر بین مردم مناطق مختلف جهان بود. در نتیجه، در این قرن اپیدمیهای آنفلوانزا به دفعات رخ داد، به خصوص در سالهای 1627 – 1628، 1647، 1657 – 1658، 1675، 1688 و 1693. در سال 1699 کاتن ماتِر، وزیر برجستهای از فرقۀ پیوریتن، نوشت: «بیماری تقریباً همۀ خانوادهها را مبتلا کرده است. هیچ خانوادهای در امان نمانده و بسیاری به خصوص در بوستون مردهاند و بعضی هم مرگهای عجیب و غریبی داشتهاند، در بعضی خانوادهها همۀ اعضا بیمار شده و در بعضی شهرها همۀ مردم مبتلا شدهاند.»
آنفلوانزا در سدۀ هجدهم و نوزدهم
در قرن هجدهم دستکم سه نوبت پاندمی آنفلوانزا رخ داده است. در سالهای اول سدۀ هجدهم چندین همهگیری در فرانسه، دانمارک، آلمان و ایتالیا رخ داد، ولی در بهار 1729 یک نوبت پاندمی شدید بیماری آغاز شد که به نظر میرسید از روسیه شروع شده باشد. هرچند هیچ سند نوشتهشدهای در اینباره که شروع پاندمی از روسیه بوده وجود ندارد. گزارشهایی از اوایل سال 1729 در مورد شیوع بیماری در دو شهر مسکو و آستراخان موجود است. بیماری در سپتامبر به سوئد و در اکتبر به اتریش رسید. مجارستان، لهستان، آلمان، انگلستان و ایرلند هم در نوامبر گرفتار شدند. هرچند این آنفلوانزا هزاران نفر را مبتلا کرد، میزان مرگومیر نسبتاً کم بود و بیشترین موارد مرگ در شمال ایتالیا و در میان زنان باردار و افراد سالخورده بود.
پاندمی دوم در سال 1732 رخ داد. این بیماری عالمگیر در واقع یا احتمالاً تشدید همهگیریهای قبلی بود یا سویۀ کاملاً جدیدی باعث آن شده بود. بعضی پژوهشگران بر این باورند که موارد ابتلای اولیه در نیوانگلندِ آمریکای شمالی بروز کرده و از آنجا به اروپا گسترش یافته است. عدهای دیگر معتقدند که احتمالاً از روسیه شروع شده است، زیرا پطرکبیر علاقۀ زیادی به روزآمد کردن کشورش داشته و به این علت تماس با اروپای غربی نسبت به گذشته بیشتر بوده است. در فاصلۀ پاییز 1732 تا ژانویۀ 1733، آنفلوانزا مردم تقریباً سراسر اروپا را از روسیه تا اقیانوس اطلس و از دریای مدیترانه تا اسکاتلند مبتلا کرد. همچنین در سال 1732 در آمریکای شمالی ظاهر شد و در سراسر ساحل اقیانوس اطلس از ماساچوست تا مِین منتشر شد.
سومین پاندمی آنفلوانزا در سال 1781 – 1782 رخ داد. این بار هم بیماری احتمالاً از روسیه یا شاید چین شروع شد و به سرعت از شرق تا غرب را درنوردید و در عرض هشت ماه به اروپا و سواحل اقیانوس اطلس رسید. این همهگیری جهانی به دلیل میزان مرگومیر پایین و تعداد زیاد افراد مبتلا، که به خصوص از جوانان بودند، درخور توجه بود. دهها میلیون نفر، تقریباً 75 درصد جمعیت اروپا، تا اوت 1782 بیمار شده بودند. البته این همهگیری نرخ مرگومیر پایینی داشت و اغلب موارد مرگ در میان کسانی رخ داد که به بیماریهای تنفسی از جمله سل مبتلا بودند.
جِی. ان.هِیز، نویسندۀ کتاب اپیدمیها و پاندمیها: تأثیر آنها بر تاریخ بشر، اشاره میکند که پاندمی سال 1781 – 1782 بر نحوۀ شناخت اروپاییان از بیماریها تأثیر بسزایی داشته است. او مینویسد: «مشخص است که جنبشی علیه باور به انتشار بیماری از طریق بادهایی که از غرب به شرق میوزند به راه افتاده و این نکته را مطرح میکند که شاید این بیماری (و نیز سایر بیماریها) از طریق آلودگی از فردی به فرد دیگر اتفاق میافتد، نه به علت عوامل محیطی از جمله جریانهای هوا... تجربههایی مثل پاندمی سال 1781 – 1782 به بحثها و اختلافاتی که دربارۀ روشهای انتقال بیماری در جریان بود دامن زد.»
پاندمیهای آنفلوانزا در سراسر سدۀ نوزدهم در اروپا و آسیا ادامه یافت. همهگیریای که از سال 1830 تا 1833 ادامه داشت احتمالاً از چین شروع شده بود. سپس به فیلیپین، هند، اندونزی و جزایر پولینزی در اقیانوس آرام رسید. سه موج جداگانه از این همهگیریها از طریق روسیه به سمت غرب و به سوی اروپا رفت و در زمستان 1830 -1831، 1831 – 1832 و 1832 – 1833 باعث انتشار بیماری شد. همچنین در سال 1831 – 1832 به آمریکای شمالی رسید.
در اکتبر 1889، یک سویۀ بهشدت بیماریزا از ویروس آنفلوانزای آسیایی در ازبکستان – کشوری کوچک در آسیای مرکزی – و در سنپترزبورگ ظاهر شد. ویروس از آنجا از مسیر خط راهآهن به اروپا رسید و خیلی زود در سراسر قارۀ اروپا پخش شد. از اروپا به سمت غرب و از آسیا به سمت شرق گسترش یافت و در ماه دسامبر آمریکای شمالی را در برگرفت و سپس به آمریکای جنوبی و در بهار 1890 حتی به آفریقا و استرالیا رسید. مثل سایر پاندمیها، این آنفلوانزا هم به صورت فصلی و موجی چهار سال پیاپی بروز میکرد و هربار از قبل شدیدتر میشد. تا سال 1893 بیماری جان تقریباً یکمیلیون نفر را گرفته بود. در پاریس، بین 16 دسامبر 1889 تا 31 ژانویۀ 1890، طی شش هفته حدود پنجهزار نفر جان خود را از دست دادند. پاندمی در سالهای 1889 – 1893 آخرین پاندمی قرن نوزدهم بود. در همین دوران، دانشمندان در راه شناخت و درک ماهیت بیماری گامهای بلندی برداشته بودند.
پیشرفت چشمگیر اکتشافات پزشکی
در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، پیشرفتهای زیادی در زمینۀ شناخت بیماریها و علل آنها و چگونگی روشهای پیشگیری از ابتلا به بیماری حاصل شد. اکتشافات سدۀ نوزدهم بر پایۀ کارهای دانشمندان پیشین بنا شد، از جمله آنتونی فان لِوِنهوک، دانشمند هلندی که میکروسکوپ را ساخت و برای اولین بار امکان مشاهدۀ باکتریها را فراهم آورد (هرچند در آن زمان هیچکس گمان نمیکرد باکتری به آن کوچکی بتواند باعث ایجاد بیماری شود). در سال 1796، ادوارد جِنِر، پزشک انگلیسی، کشف کرد با استفاده از واکسنی که از زخمهای پوستی گاوهای مبتلا به آبله تهیه میشود میتوان از ابتلا به بیماری آبله پیشگیری کرد، هرچند او نحوۀ عملکرد واکسن را به درستی نمیدانست و همچنین دربارۀ ویروس مولد آبله اطلاعاتی نداشت. ایگناتس زِمِلوایس، پزشک مجار متخصص زایمان، دریافت که در صورت پاکیزه نگه داشتن محیط و شستشوی دقیق دستها بیماریهای مرگبار زنان بعد از زایمان که «تب زایمان» نامیده میشدند، به طور چشمگیری کاهش مییابند.
لوئی پاستور با استفاده از این اکتشافات و اطلاعات توانست برای هاری، یک بیماری ویروسی دیگر، واکسن تولید کند و همچنین نشان داد که آب در حال جوش باکتریها را از بین میبرد. در سال 1875، رابرت کُخ، دانشمند آلمانی، ثابت کرد باکتریها عامل مولد بیماری سیاهزخم، سل و وبا هستند. این اکتشافات نظریۀ میکروبی بیماریها را که به تازگی مطرح شده بود تقویت کرد؛ براساس این نظریه، بیماریها را سازوارههای زنده ایجاد میکردند، و به این ترتیب روشهای درمان و پیشگیری از بیماریها متحول شد. تا سال 1900، سازوارههای عامل جذام، حصبه، دیفتری، کزار و طاعون خیارکی شناسایی شده بودند. اما عامل مولد آنفلوانزا کماکان در هالهای از ابهام قرار داشت. قبل از شناسایی عامل بیماری، پاندمی دیگری رخ داد، همه گیری شدید که بعد از مرگ سیاه در سدۀ چهاردهم بدترین فاجعۀ بهداشتی تاریخ بود.
پاندمی بزرگ سال 1918
در سال 1918 ایالات متحده، با وجودی که کشوری نوظهور به شمار میآمد و کمتر از پنج قرن از کشف آن میگذشت. توانسته بود خود را در مقام قدرتی برتر در سطح جهان مطرح کند. مهاجران از سراسر دنیا به امید یافتن زندگی بهتر به آمریکا میرفتند. صنایع بهخصوص صنایع جنگی بسیار پررونق بود، زیرا آمریکا بهتازگی وارد صحنۀ جنگ جهانی اول شده بود. جوّ میهنپرستی، غرور ملی و امید به آیندهای بهتر بر جامعه حاکم بود. زمانِ لذتهای ساده و احساس امنیت بود. در سال 1918 ویلیام ماکسوِل پسربچهای شاد بود که در شهر لینکلنِ ایلینوی زندگی میکرد. او بعدها چنین گفت:
در سال 1918، لینکلن شهری با دوازدههزار نفر جمعیت بود. قدمت شهر حدود پنجاه سال بود و در همین مدت درختها بهقدری بزرگ شده بودند تا شاخهها از طرفین خیابان به هم برسند. حیاطها بزرگ بود و عصرهای تابستان بچهها دستهجمعی با هم بازی میکردند. یکشنبهها صبح صدای ناقوس کلیسا در فضای شهر طنین میانداخت... ما روزهای یکشنبه برای گردش و ماهیگیری به خارج شهر میرفتیم. جهان خارج تأثیر چندانی بر زندگی ما نداشت.
در همان سال، کاترین گایلر دختربچهای پنجساله بود که در میکونِ ایالت جورجیا زندگی میکرد. او به یاد میآورد: «روزگار خوبی بود، روزگار معصومیت، ما هیچکدام نمیدانستیم چه در پیش است.»
آغاز پاندمی
در اوایل سال 1918، یک پزشک محلی به نام لورینگ ماینر در مناطق روستاییِ هَسکِل کاونتی در کانزاس متوجه شد عدهای از ساکنان منطقه دچار آنفلوانزا شدهاند، ولی این بیماری با آنفلوانزای سالهای پیش فرق میکرد. این بار بیماری بسیار شدیدتر بود. با سردرد و درد عضلانی طاقتفرسا، تب شدید، و سرفۀ خشک همراه بود. جان باری، مورخ آنفلوانزا مینویسد: «ماینر موارد زیادی از ابتلا به آنفلوانزا دیده بود، ولی هیچوقت مثل این بار نبود. این بار بیماری بسیار شدید بود، بهسرعت پیشرفت میکرد و گاهی به مرگ منجر میشد. این آنفلوانزا کشنده بود. در مدت کوتاهی تعداد زیادی از بیماران حتی افراد سالم، قوی و خوشبنیۀ ایالت هم بر اثر ابتلا خیلی زود از پا درآمدند.»
طی ماههای ژانویه و فوریه، بیماری به سرعت در میان جمعیت 1720 نفری کشاورزان منتشر شد. تعداد بیماران ماینر از حد گذشته بود. او مقامات عالیرتبۀ خدمات بهداشت عمومی در واشینگتن دیسی را در جریان گذاشت، اما آنها درگیر مسائل بهداشتی دیگری در زمینۀ جنگ بودند و هیچکس برای بررسی مسئله به کانزاس اعزام نشد. مقامات منطقهای و روزنامههای محلی نیز نگران روحیۀ آسیبدیدۀ مردم در دوران جنگ بودند و به همین دلیل در روزنامهها در اینباره مطلبی نوشته نمیشد و اگر هم چیزی نوشته میشد، فقط در این حد بود که عدهای بیمار شده و در حال سپری کردن دورۀ نقاهت هستند.
سپس در ماه مارس همهگیری همانطور که بهسرعت شروع شده بود، به سرعت رو به پایان رفت و سکنۀ شهر دوباره متوجه جنگ و مسائل مربوط به آن شدند. مردان جوان هَسکل کاونتی که میخواستند به جنگ بروند در ارتش ثبتنام کردند و به اردوگاه فانستون در پایگاه نظامی فورت رایلی که حدود 500 کیلومتری شرق شهر خودشان قرار داشت اعزام شدند. اردوگاه فانستون یکی از شانزده اردوگاه آموزشی بود که در زمان جنگ جهانی اول ساخته شده بودند. تقریباً پنجاههزار نیروی جدید از اواخر سال 1917 تا پایان جنگ در سال 1918 در اینجا آموزش دیدند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در پاندمی های آنفلوانزا - قسمت ششم مطالعه نمایید.