رویش از ریشه
او پلوریبوس اونوم: «یکی از بسیار.» این کلام روی اسکناس دلار نوشته شده است و بهترین شعاری است که روند رشد موسیقی مردمپسند در این کشور را توضیح میدهد.
- اد وارد، نویسنده
آمریکاییها بلوز را اختراع کردند: این آن چیزی است که میتوانیم به آن افتخار کنیم. نه سلاح هستهای و نه انسان روی کره ماه و از این حرفها. بلکه بلوز.
- کین کیسی، نویسنده
در اولین روزهای آمریکا جریانهای مختلف موسیقی مردمپسند، مانند خود آمریکاییها، از نقاط مختلف دنیا میآمد. بردگان سیاه ترانههای آفریقایی آوردند، مهاجران ایرلندی و انگلیسی، جینگز اند ریلز آوردند و آلمانیها و لهستانیها پولکاهایشان را. موسیقی برای تمام این مردمان یادآور قدرتمندی از وطن دوردستشان بود.
سبکهای موسیقی عموماً با مرزهای نژادی، اجتماعی و مذهبی از هم جدا میشدند. مذهبیها به موسیقی مذهبی گوش میدادند و کسانی را که «موسیقی شیطانی» گوش میدادند نکوهش میکردند. طبقات بالا موسیقی کلاسیک یا کلاسیک سبک را ترجیح میدادند و موسیقی مردمپسند پر از دشنام را تحقیر میکردند. اما احتمالاً قویترین مرزها، مرز نژادی بود: مخاطبان سفیدپوست تقریباً فقط به موسیقی نوازندگان سفید در مدلهای معمول اروپایی گوش میکردند؛ سیاهان به همینگونه تقریباً فقط به نوازندگان سیاه در سبکهای آشنای آن گوش میکردند.
مرز دیگر سر راه اختلاط سبکها، مرز جغرافیایی بود. چندین و چند موسیقی ممتاز منطقهای در شهرهای غنی فرهنگی رشد کرد، شهرهایی مثل نشویل، شیکاگو، نیویورک، کانزاسسیتی، نیو اورلئان و ممفیس. اما سفر سخت بود و اغلب کسی بیرون این مناطق به کار این نوازندهها گوش نمیداد.
اما از آغاز قرن بیستم به این طرف، رادیوها و گرامافونها شروع به فرو ریختن این مرزها کردند. به لطف این ابتکارات فنآورانه، ویولن زنی از کنتاکی میتوانست به کار گیتاریستی از شیکاگو گوش کند؛ نیویورکیها میتوانستند ریتم رقصندۀ گروههای کانزاسسیتی را بشنوند و نوازندگان کانزاسسیتی صدای قوامیافتۀ گروههای جاز نیویورک را میشنیدند.
در ضمن به تدریج سبکهایی که به شدت جدا از هم بودند شروع به مخلوطشدن با هم و وامگرفتن از یکدیگر کردند. یکی از نتایج این اختلاط سبکها، به خصوص اختلاط سبکهای سیاه و سفید، موسیقی جدیدی بود که راک اند رول نام گرفت.
این روندی آرام بود که در طی سالهای بسیار و در مکانهای متعدد صورت گرفت. در موسیقی ضبطشده، ترکیب موسیقی سیاه و سفید از دهۀ 1930 شروع شده بود و در این سالها بود که، به عنوان نمونه، لوئی آرمسترانگ، ترومپتزن سیاه، با جیمی راجرز، خوانندۀ بلوگرس سفید، ترانه ضبط میکرد. اما احتمالاً آغاز غیررسمی این روند به مدتها پیش باز میگردد. چنان که بیل فلاناگان مینویسد،
این دو سنت همیشه با هم تلاقی داشتند و بر هم اثر میگذاشتند گرچه رسماً به اندازۀ در جلو و در عقب جدا از هم بودند. یکی از دلایلی که (نوازندگان) سیاه و سفید همیشه نمیفهمیدند چهقدر وامدار یکدیگرند این بود که سیاهها و سفیدها اغلب قبول نمیکردند چقدر وجوه مشترک دارند.
از دل آفریقا
شاید بتوان گفت مهمترین عوامل ریشههای راک از آفریقا آمدند، ریشههایی که بردهها از آفریقا به جنوب آمریکا آوردند و نوادگانشان بیشتر رشد دادندش. سنتهای سفید نیز نقش حیاتی در تحول راک داشتهاند، اما بیشتر مورخان و هواداران متفقالقولند که تأثیر اصلی از سمت سیاهان آمده است. پیتر گابریل، نوازندۀ راک انگلیسی که عمیقاً تحت تأثیر موسیقیهایی از سراسر جهان بوده است، میگوید: «بخشی از آنچه میراث بنیادین راک اند رول خود میدانیم در آفریقا ریشه گرفته است. نقطه سر خط.»
شاید مهمترین این تأثیرات تأکید بر ضرب ثابت - ضرب rocking - باشد که از سبکهای طبلزنی پیچیدهای میآید که در سراسر آفریقا مرسوم هستند. طبل اغلب برای بردگان ممنوع بود؛ بر پایۀ این نظریه که آلات موسیقی قدرتمند میتواند آنها را به شورش وا دارد. در نتیجه بردگان اغلب آهنگهای ریتمیک خود را تنها با دست زدن، پا کوبیدن و خواندن میساختند.
سبکهای خوانندگی که از آفریقا به امانت گرفته شده نیز نیاکان مهمی برای راک هستند. یکی از نمونهها تکنیکی است که فراخوان و پاسخ نامیده میشود و در آن گروه، کلام تکخوان را تکرار میکند. معمولاً تکخوان از درجۀ بالایی از بدیههسرایی و لحنی پراحساس استفاده میکرد که با استانداردهای اروپایی خشن و زمخت به حساب میآید. به اضافه نوازندهها، خوانندگان و مخاطبان به یکسان وارد نوعی حالت خلسه میشدند که «شاد شدن» نام داشت. این به یکی از پایههای سنت کلیسای سیاه و بعدها راک اند رول بدل شد.
بعضی از اولین نمونههای ضبطشدۀ موسیقی سیاه را پدر و پسری موسیقیشناس به نامهای جان و آلن لوماکس ساختند. در دهۀ 1930 لوماکسها مجموعۀ قابلتوجهی از موسیقی فولکلور آمریکا را برای کتابخانۀ کنگره ضبط کردند. این مجموعه شامل «آوازهای مزارع» (ترانههایی که برای حفظ ضرب ثابت هنگام چیدن پنبه یا کار در مزارع میخواندند) و ترانههایی بود که دار و دستههای زندانی میخواندند.
یک نمونه ضبط یکی از سرودهای کلیسا در سال 1934 است که نوعی ترانه به نام «آواز حلقه» در خود دارد و کلام این ترانه به گونهای است که به نیای مستقیم راک اند رول میماند:
آه خدای من
آره آره آره
می خوام تکون (rock) بخورم...
بلوز
شاید بتوان گفت مهمترین سبک موسیقی زاییده از تأثیرات آفریقایی، بلوز است. مبالغه نیست اگر بلوز را واژگان پایهای راک بنامیم.
بلوز در اوایل قرن در دلتای حاصلخیز میسیسیپی متولد شد؛ سبک خوانندگی و نوازندگی غیربرقیای (یا «کانتری») که از آلات در دسترس همچون گیتار، پیانو، هارمونیکا و باسهایی استفاده میکرد که از تشت تشکیل میشد و ساز ضربی آن استخوان یا تختۀ رختشویی بود. گیتار نشنال فولادی اغلب با پیک نواخته میشد تا صدای معروف رعبانگیز خود را ایجاد کند و در آن روزها که هنوز خبری از آمپلیفایر نبود، این گیتار را به خاطر صدای بلند و شفافش ترجیح میدادند.
صدای بلوز با نتهای «بلو» (زیر) یا «بنت» (متغیر) ایجاد میشود، یعنی نت بمل سوم یا نت هفتم، که احساسی بسیار عاطفی و حزنانگیز دارد. دیگر مشخصههای بلوز ساختار ساده، معمولاً با دوازده میزان و پیشروی مکرر سهآکوردی و ترانههایی هستند که مخلوطی تلخ و شیرین از شادی و دردند.
سلطان شناختهشدۀ دوران اولیۀ بلوز، رابرت جانسون، از میسیسیپی بود که زندگی سخت و دائمالخمرش معیاری برای نوازندگان کلاسیک بلوز تعیین میکرد. در افسانهها میگفتند که جانسون استادیاش در نواختن گیتار با پیک را پس از بستن قراردادی با شیطان در «تقاطع» در کلارکسدیل میسیسیپی به دست آورده؛ او پیش از مرگ در بیستسالگی تنها چند ترانه ضبط کرده بود – ظاهراً دوستدختری حسود، او را مسموم کرد و به قتل رساند.
در زمان جنگ جهانی دوم و پس از آن، آمریکاییهای آفریقاییتبار زیادی در جستجوی شغل از مناطق روستایی به شهرها نقلمکان کردند. نوازندگان بلوز در معرض موسیقی جاز و سایر سبکهای قوامیافتۀ موسیقی مردمپسند در شهرهای بزرگ قرار گرفتند. ضمناً، آلتهای موسیقی غربی بیشتر در دسترس بود.
از این ترکیب اتفاقات نوعی بلوز حجمیافته بیرون آمد که خشنتر و زمختتر بود. ممفیس به خصوص مرکز این سبک جدید شهری شد که چهرههایی چون بی.بی.کینگ خواننده – گیتارزن و بابی بلند خواننده عرضه کرد. شیکاگو موطن نواهای مهم بلوز بود که هنرمندانی همچون مادی واترز خواننده – گیتارزن و اوتیس اسپانِ پیانیست ایجاد کردند.
تیبون شافل
در همین اوضاع در لوسآنجلس، تیبون واکر، گیتارزن متولد تگزاس، با ابتکار جدید و هیجانانگیزی سر میکرد که هنوز در حال توسعه بود: گیتار برقی. گیتار برقی بعدها از اجزای پایهای راک اند رول شد؛ اما در زمان واکر اسباببازی عجیب و غریب، بیثبات و گولزنندهای بود.
آثار دو نفر دیگر از پیشگامان گیتار مرز بین بلوز و جاز را – موسیقی دیگری که در حال تکامل بود – کمرنگ میکرد. چارلی کریستین که با گروه سوئینگِ بنی گودمن کار میکرد و ادی دورهام، از گروه کانت بیسیِ ارکستر کانزاسسیتی، هم از همان اوایل از گیتار برقی استفاده میکردند. در واقع ترانههایی که دورهام در سال 1938 با گروه بیسی ساخت احتمالاً اولین ترانههای ضبطشدۀ گیتار برقی هستند.
بیسی و گروهش پیشگامان اصلی نوعی جاز بودند که جامپبلوز نام داشت. این موسیقی رقص سرزنده به سرعت از ریشههای غرب میانهایاش گسترش پیدا میکرد تا جای سبکهای پایدار جاز را، که در نیو اورلئان و شیکاگو متولد شده بود، بگیرد. جامپبلوز با این چیزها پیش میرفت: ضرب ثابتِ راک، صدای محکم تکنوازان ساکسیفون تنور و نوازندگان قدرتمند هورن (کر) که در قطعاتی مکرر به نام بندِ ترجیع استاد بودند.
اما بهرغم اهمیت دورهام و کریستیان، واکر پرنفوذترین گیتارزن زمان خود بود. برای مثال، او اولین کسی بود که از تکنیکهایی استفاده کرد که امروز رایج هستند، تکنیکهایی مثل تغییرات زنده، خمکردن تارها، لرزش (ویبراتو)، حرکت تکنتی طولانی و تکنیکی که تگزاس یا تیبون شافل مینامید. این سبک، چنان که از اسمش برمیآید، به شدت تحتتأثیر بلوز بود.
سبک واکر تأثیر عظیمی بر سایر گیتارزنهای روز داشت و هنوز منبع الهام بسیاری است. شاید بعضی گیتارزنها امروز اسم تیبون واکر را هم نشنیده باشند، اما سبک آنها بیشک انعکاسی از کار پیشگامانۀ واکر را در خود دارد. به قول رابرت پالمر، منتقد راک، «وقتی میگوییم راک اند رول سنتی زنده است، منظورمان این است».
تنهای تنها
موسیقی سیاهان داشت در سبکهایی مثل بلوز برقی و جامپبلوز تحول پیدا میکرد و در همین حال نوازندگان سفیدپوست هم سبکهای دیگری خلق میکردند. حاکمان وقت موسیقی پاپ سفیدپوستان در آن هنگام آوازهخوانانی چون فرانک سیناترا بودند که آثار آهنگسازانی چون جورج گرشوین را میخواندند و نوازندگان سوئینگی که سبک کامل و «شیرینشده»ای از جاز سیاهان را اجرا میکردند.
اما اتفاقی که برای تاریخ راک اند رول مهم بود تحول موسیقی کانتری و قوموخویش نزدیک آن موسیقی بلوگرس بود. این دو به شدت از موسیقی سنتی ایرلندی – انگلیسی الهام میگرفتند و به ترانههای داستانگو معروف بودند؛ از آلات موسیقی عجیب و غریبی همچون بانجو و ماندولین و ویولن استفاده میکردند؛ و ترانههایی که به هارمونیهای بستۀ «تنهای تنها» مشهور بودند.
بلوگرس اغلب تمرکز رقصها در کوههای دورافتاده یا مناطق چمنزار بود. موسیقی کانتری، این شاخۀ تجاریتر، حول مرکز ضبطِ نشویل تنسی میچرخید. کانتری لایۀ پُر زرق و برقی از جنس پاپ روی عوامل سنتی موسیقی میکشید، به خصوص دینگ و دینگ مشهور گیتار پدال استیل.
دیگر مخلوق مرتبط، سوئینگِ غربی بود که عناصری از موسیقی کانتری را با ریتم قوی سوئینگ تند جاز و سایر عوامل عجیب و غریب ترکیب میکرد، حتی عناصری مثل پولکاهای گروههای مهاجر آلمانی و لهستانی. شناختهشدهترین چهرۀ سوئینگ غربی، باب ویلز و گروه او «تگزاس پلیبویز» بودند که یکی از مشهورترین ترانههایشان «رزِ سان آنتونیو» امروز جزو کلاسیکهاست.
از پرنفوذترین هنرمندان اوایل کانتری و بلوگرس میتوان به جیمی راجرز از میسیسیپی و برادران دلمور از آلاباما اشاره کرد. اما مهمترین آنها هانک ویلیامز بود که پدر موسیقی کانتری مدرن به حساب میآید (هانک ویلیامز جونیور، پسر او، از دیگر خوانندگان شناخته شده است.)
ویلیامز در آلاباما بزرگ شده بود و با هنرمندان بلوز ساز میزد و از نوازندۀ خیابانی سیاهپوستی، گیتار یاد گرفته بود. او بعدها سبکهای سفید و سیاه را مخلوط کرد تا سبکی به شدت محبوب خلق کند که هانکی – تانک نام گرفت. حضور جذاب او در صحنه، صدای سوزناک ترانههای زیبایش معیار بالایی برای آیندۀ موسیقی کانتری به جا گذاشتند. مخاطبان سیاه نیز از هانکی تانک خوششان میآمد؛ بسیاری از نوازندگان سیاه، همچون ری چارلز، به دلبستگی خود به موسیقی ویلیامز اشاره کردهاند.
از بهترین ترانههای خودنوشتۀ ویلیامز میتوان به «جامبالایا»، «گریه از فرط تنهایی»، و «قلب خائن تو» اشاره کرد. شاید اینها امروز کلیشهای به نظر برسند اما این ترانههای سوزناک و ساده دربارۀ عشق گمشده و مشروب خوردن زیاد برای فراموشی، عزیمتی جسورانه از پاپ خشک و خالی بودند که برای مخاطبان سفید آن روزگار آشنا بود. پل فریدلندر راجع به ویلیامز مینویسد: «او جایگزینی برای جهانبینی ساده و خوشخیال موسیقی مردمپسند معاصر ارائه کرد.»
«امشب شبِ راک است»
عنصر نهایی در پا گرفتن راک اند رول مخلوق دیگری بود که ریتم اند بلوز یا «آر اند بی» نام داشت. «آر اند بی» الهام اصلی خود را از ترکیب جامپبلوز و آوازهای پاپ گرفت و تأکیدی ویژه بر ضربهای 2 و 4 و تکنوازیهای ساکسیفون تنور «غریزی» در جامپبلوز را با آوازهای نمایشی و مدل کلیسایی درهم آمیخت.
عبارت «ریتم اند بلوز» را حوالی دهۀ 1940 – تاریخ دقیق نامعلوم است – جری وکسلر، نویسندۀ مجلۀ موسیقی بیلبورد، ابداع کرد (وکسلر بعدها از بینانگذاران آتلانتیک شد که یکی از مهمترین مارکهای ضبط و پخش بلوز و آر اند بی است.) این عبارت به تدریج برای اشاره به تمام موسیقیهای پاپ سیاهان به کار رفت و جای واژۀ باستانی «موسیقی نژادی» را گرفت.
چند تایی از خوانندگان در اواخر دهۀ 1940 ترانههای «آر اند بی»ای ساختند که شباهت به آنچه میتوان راک اند رول خواند، دارند. از جمله «امشب شبِ راک است» [Good Rockin’ Tonight] از ری براون، «رقص تو رستوران مرغی» [Chicken Shack Boogie] از آموس میلبرن و «کی. سی. لاوینگ» از لیتل ویلی لیتلفیلد، که این آخری بعدها به شکل ترانههای راک نوشته شد و «کانزاسسیتی» نام گرفت.
از هر لحاظ که نگاه کنی، قطعات راک اند رول آماده بود. حالا تنها یک چیز لازم بود: گروهی از هنرمندان که ارادۀ گرد هم آوردن این مواد اولیه را داشته باشند – و بتوانند مخاطبی دستوپا کنند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در تاریخ راک اند رول - قسمت دوم مطالعه نمایید.