کرۀ شمالی جهان را غافلگیر میکند
هری اس. ترومَن رئیس جمهوری آمریکا در کنفرانس خبری یکم ژوئن سال 1950 با کمال غرور اعلام کرد که جهان «از پنج سال گذشته تاکنون، بیش از همیشه به صلح واقعی نزدیک شده است،» و دین راسک، یکی از دو سرهنگی که کره را در امتداد مدار 38 درجه به دو تکه تقسیم کرده و حال رئیس بخشِ خاورِ دور در وزارت امور خارجه بود، در بیستم ژوئن گزارش داد که در آن کشور «هیچ نشانهای دالِّ بر آغاز عنقریبِ جنگ» دیده نمیشود. اما فقط پنج روز پس از ارزیابیِ خوشبینانۀ راسک، کرۀ شمالی به کرۀ جنوبی حمله کرد، اتفاقی که جهان را مانند یورش ژاپن به پِرل هاربر در نُه سال پیش از آن تاریخ حیرتزده و غافلگیر کرد.
شاید در آن صبح 25 ژوئن سال 1950 شخصی که بیش از دیگران مات و متحیر شده بود، سروان جوزف آر. داریگو، مشاور نظامی آمریکایی مستقر بر مدار 38 درجه در کائسونگ در شصت کیلومتری شمال غربی سئول بود. داریگوی غرق خواب دمِ صبح با صدای انفجار گلولههای توپخانه و برخورد تَرکِشها به خانهاش از خوابِ خوش پرید. این افسر سیساله سراسیمه لباس به تن کرد و سوار بر جیپِ خود به سوی مرکز شهر حرکت کرد، و آنجا با مشاهدۀ سربازانِ ارتشِ خلقِ کرۀ شمالی (NKPA) که چون انبوهی از ملخها از قطاری که تازه وارد ایستگاه شده بود پایین میجستند بر جایش خشک شد.
مهاجمین بهزودی متوجه افسر آمریکایی شدند و باران تیر را به سمتش شلیک کردند. داریگو سالها بعد در یادآوری خاطراتش از آن لحظات گفت: «وقتی چهار پنج گلوله شلیک کردند و من هدف قرار نگرفتم، دریافتم که خداوند خودش آن گلولهها را از من دور میکند.» سپس داریگو به سرعت به سمت ستاد لشکر یکم ارتش جمهوری کره (ROK) در همان نزدیکی رفت تا به واحدی که سِمَتِ مشاورِ آن را به عهده داشت ملحق شود. جنگ کره آغاز شده بود.
چرا غافلگیری
اما تهاجم این نود هزار سربازِ کرۀ شمالی نمیبایست مایۀ شگفتی و غافلگیریِ مقامات کرۀ جنوبی یا حامی آن، یعنی ایالات متحده میشد. استنلی سَندلِرِ مورخ مینویسد که در گزارشهای اطلاعاتی ایالات متحده اغلب احتمال عملی شدنِ چنین تهاجمی پیشبینی شده بود.
«گرچه عموماً تصور میشود که بخش اطلاعاتی ژنرال [دوگلاس] مکآرتور حملۀ ناگهانیِ کرۀ شمالی را پیشبینی نکرده بود، واقعیتِ امر اینگونه نیست. فرماندهی بخش خاورِ دور G-2 (بخش اطلاعاتی) در دسامبر سال 1949 گزارش داده بود که [کرۀ شمالی] ماه مارس یا آوریل سال 1950 را به عنوان روز آغاز تهاجم خود انتخاب کرده است و در ماههای میان این دو ماه به شکلی کاملاً جدّی هشدار داده بود که تقویت نظامی در بخش شمال به منظور دستیابی به اهداف تهاجمی صورت گرفته... . در یکی از این گزارشها در ماه مارس حتی پیشبینی شده بود که در ژوئن سال 1950 به جنوب حمله خواهد شد، اما مکآرتور این گزارش را نادیده انگاشته بود.»
مکآرتور، فرمانده کل نیروهای مستقر در منطقۀ اقیانوس آرام و نیز حاکم ژاپنِ اشغالی، و دیگر مقامات ذیربط به هشدارها توجه نکرده بودند، چون سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده و کرۀ جنوبی پیش از آن بارها وقوع حملاتی را پیشبینی کرده بودند که تحقق نیافته بود. یک سال پیش از آن احتمال آغاز جنگ به مراتب بیشتر بود، چون از ماه مه تا دسامبر چند بار میان نیروهای شمال و جنوب بر سر مرز دیگری درگیری ایجاد شده بود. خصومت و درگیریها در اکتبر سال 1949 چنان شدید بود که ای. تی. استیل، روزنامهنگار کهنهکار، نوشت: «امروز در امتداد مدار جغرافیایی 38 درجه میان نیروهای ایالات متحده و قوای روسیه [از طریق متحدان کرهایشان] جنگی شدید و غیرعلنی درگیر شده.»
از سال 1946 هرازگاه درگیریهای مرزی پراکنده رخ داده بود، تکهای ناگهانی یا درگیری حین گشتهای نظامی توسط سربازان هر دو کره. در پاییز سال 1949، سینگمان ری، رئیسجمهور کرۀ جنوبی که معمولاً در این درگیریها طرف متجاوز بود، صریحاً به یک روزنامهنگار آمریکایی گفت:«حتم دارم که میتوانیم ظرف سه روز... پیونگ یانگ [مرکز کرۀ شمالی] را بگیریم.»
مقامات ایالات متحده نیز به دلیل دلمشغولیشان به اروپا و توقع وقوع جنگ در آن قاره – و نه در آسیا – غافلگیر شدند. همانگونه که استنلی سندلِر، مورخ جنگ کره، میگوید، «کانون توجه آمریکا در عرصۀ سیاست خارجی [در خلال جنگ سرد] همچنان بر اروپای غربی متمرکز بود.»
حتی واحدهای نظامی کرۀ جنوبی که محافظ مدار 38 درجه بودند نیز آمادگی نداشتند، چون به هیچ وجه توقع حملهای بزرگ و سراسری را نداشتند. از مجموع سیوهشت هزار سرباز که مسئولیت محافظت از مرز را برعهده داشتند فقط یک سوّمشان سرِپُستهای خود حاضر بودند، یک سومِ دیگر برای کمک به خانوادههاشان در برداشت برنج و سویا در مرخصی بودند و مابقی نیز در قرارگاههایی که پانزده تا پنجاه کیلومتر پشت مواضع دفاعی مرزی قرار داشتند مستقر بودند.
به این ترتیب، وقتی کرۀ شمالی به مرز میان دو کره تاخت، تعداد سربازان کرۀ جنوبی بسیار کمتر از تعداد سربازان دشمن بود. نیروهای کرۀ شمالی که مجهزتر از نیروهای دشمن بودند، واحدهای کرۀ جنوبی را عقب راندند و به سرعت سئول را تسخیر کردند و به زودی آماده شدند تا بر سرتاسر کرۀ جنوبی مسلط شوند.
واکنش آمریکا
آمریکاییها ابتدا با گزارش خبرگزاری یونایتدپرس از جریان این حمله آگاه شدند. این گزارش در شب 24 ژوئن (کره به لحاظ زمانی سیزده ساعت از زمان رسمی در ساحل شرقی آمریکا جلوست) و چند ساعت زودتر از اعلام رسمی آغاز جنگ از جانب جان جِی. ماکیو، سفیر ایالات متحده در کرۀ جنوبی، به واشنگتن رسید.
دین اَچسِن، وزیر امور خارجه آمریکا، پس از آنکه در ساعت نُه و چهار دقیقۀ شب به واسطۀ گزارش یونایتدپرس از بروز درگیریها آگاه شد، بلافاصله با پرزیدنت ترومن، که در آن زمان در خانهاش در ایندیپندنسِ میزوری بود، تماس گرفت. ترومن که از شنیدن خبر این حمله سخت متحیر و شگفتزده شده و به خشم آمده بود، بلافاصله با اعلام این خبر که ایالات متحده باید به مبارزهطلبیِ کمونیستها پاسخ دهد، نسبت به این خبر واکنش نشان داد. ترومن گفت: «دین، به هر قیمت شده، باید جلوی آنها را بگیریم.»
در آن زمان رئیسجمهور آمریکا معتقد بود که کرۀ شمالی به دستور ژوزف استالین، رهبر اتحاد شوروی، عمل کرده است. اما در دهههای اخیر، افشای مدارکِ محرمانه و دیگر اسناد ثابت کرده است که کیم ایل سونگ، رهبر کرۀ شمالی، خود تصمیم به حمله گرفته و سپس تقریباً در پایان سال 1949 به مسکو سفر کرده تا برای عملی کردن تصمیمش از استالین اجازه بگیرد. استالین چند بار درخواستِ کیم را ردّ کرد تا سرانجام در آوریل 1950 به او اجازۀ این کار را داد. اتحاد شوروی به کرۀ شمالی کمک نظامی کرد و همچنین در طرح نقشۀ حمله، که متضمنِ دوبارهسازی مسیر راهآهن تا کائسونگ نیز میشد، به ارتش شمال مدد رساند. شمالیها قبلاً خودشان مسیر راهآهن کائسونگ را تخریب کرده بودند، و یکی از دلایل حیرت داریگو هنگام دیدن سربازانی که از قطار پایین میپریدند نیز همین بود.
اما استالین به کیم گفت که کرۀ شمالی باید خود به تنهایی در جنگ پیروز شود، و برای متقاعد کردن ایالات متحده به عدمِ مشارکتش در این تهاجم، هفت هزار مشاور نظامیِ شوروی را از شمال کره بیرون کشید. استالین گفت: «اگر پوزهات را به خاک بمالند، برای کمک به تو هیچ زحمتی به خودم نمیدهم.»
وقتی استالین به کیم گفت که در صورت نیاز میتواند به مائو تسه تونگ، رهبرچین، متوسل شود، کیم نقشهاش را برای مائو نیز افشا کرد. رهبرچین نه چندان با شور و رغبت موافقتش را اعلام کرد، هرچند نگران بود که جنگ در کره توسط غرب دامنهدار و موجب شود که کشور خود او نیز مورد حمله قرار گیرد.
اما در نهایت، این که چه کسی فرمان جنگ را صادر کرد چندان اهمیتی نداشت. مشکل پیشِ رویِ ترومن این بود که باید در این مورد چه واکنشی نشان دهد. او به زودی به این نتیجه رسید که باید به سازمان ملل متحد متوسل شود تا از این طریق گامی در راه نجات کرۀ جنوبی بردارد.
سازمان ملل وارد جنگ میشود
در ژوئن سال 1945، پنجاه کشور در سان فرانسیسکوی کالیفرنیا گرد هم آمدند تا سازمان جهانی جدیدی به نام سازمان ملل متحد تأسیس کنند تا به این طریق از بروز جنگهای آتی جلوگیری کنند. سازمان ملل، در واقع، جانشینِ جامعۀ ملل شد که پس از جنگ جهانی اول به اصرار پرزیدنت وودراو ویلسون ایجاد شده بود. جامعۀ ملل نتوانسته بود از بروز جنگِ جهانیِ بعدی جلوگیری کند، عمدتاً به این دلیل که ایالات متحده به عضویت در آن تن نداده بود.
ترومن از شورای امنیت سازمان ملل درخواست کرد تا به کرۀ جنوبیِ تحتِ حمله کمک کند. شورا، با نُه رأی موافق و عدم رأی مخالف، موافقت کرد قطعنامهای صادر کند که خواستار «توقف فوری خصومتها» شده و نیز به کرۀ شمالی دستور داده بود که «نیروهای مسلحش را به پشت مدار 38 درجه عقب بکشد،» و به اعضایش نیز توصیه کرد که «در اجرای این قطعنامه به هر نحو که میتوانند به سازمان ملل کمک کنند و به هیچ وجه به مقامات کرۀ شمالی کمک نکنند.»
تروگوِه لای، دبیر سازمان ملل، این حمله را نخستین محک واقعی برای سنجش قدرت این سازمانِ حافظِ صلح با قدمتِ پنج ساله محسوب میکرد. لای میگفت: «این جنگ علیه سازمانِ ملل است.» گرچه این جنگ در ظاهر در حیطۀ اختیار سازمان ملل شروع شد، ایالات متحده بیش از نیمی از نیروی انسانی و بخش اعظم تسلیحات و تدارکات جنگی این عملیات را خود به تنهایی تأمین کرد. با این حال، سربازانِ شانزده کشور دیگر عضو سازمان مللِ، از جمله بریتانیا، ترکیه، استرالیا، فرانسه و فیلیپین تحت نظارت سازمان ملل در کره جنگیدند، و یازده کشور دیگر نیز به شکلهای دیگری به این سازمان کمک کردند.
ترومن به این دلیل سازمان ملل را درگیر این کار کرد که معتقد بود زمان آن فرا رسیده که این سازمان توانایی خود را در حفظ صلح در جهان به اثبات برساند. وقتی کشورهای مختلف در سان فرانسیسکو گرد هم آمدند تا گروهی واحد تشکیل دهند، ترومن به آنها گفت: «اگر نمیخواهیم که در کنار هم در جنگ بمیریم، باید در صلح در کنار هم زندگی کنیم. باید جهانی جدید بسازیم – جهانی به مراتب بهتر – جهانی که در آن وقار و تشخصِ جاودانِ انسان حفظ شود.»
در شورای امنیت، هریک اعضای دائم این امکان را داشت که با رأی مخالف طرح پیشنهادی را وتو کند. یاکوب مالیک نمایندۀ اتحاد شوروی در شورای امنیت در صورت حضور در جلسه به حتم این کار را میکرد. اما او به نشان اعتراض به اقدام سازمان ملل در به رسمیت نشناختنِ چینِ کمونیستی چند ماه بود از حضور در سازمان ملل خودداری میکرد. در اواخر شامگاه 27 ژوئن، هنگامی که شورای امنیت سازمان ملل به نسبت 1-7 آرا قطعنامۀ مهم دیگری را تصویب کرد نیز مالیک غایب بود. شورای امنیت به «اعضای ملل [توصیه کرد که] به نحوی به جمهوری کره کمک کنند که حملۀ نظامی به این کشور دفع شود و امنیت و صلح در منطقه دوباره برقرار گردد.»
بخش دوم این توصیه به کشورهای عضو اختیار میداد که برای پایان دادن به این حمله حتی به لحاظ نظامی نیز به کره کمک کنند. اما ترومن حتی پیش از دومین رأی سازمانِ ملل، خود دست به کار شده بود.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در جنگ کره - قسمت آخر مطالعه نمایید.