Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

جنگ کره - قسمت آخر

جنگ کره - قسمت آخر

نویسنده: مایکل وی. آزکان
ترجمۀ: سهیل سمّی

ترومن سرخود عمل می‌کند

ترومن در جلسۀ 27 ژوئن به نمایندگان کنگره آمریکا گفت: «من به نیروهای دریایی، و هوایی ایالات متحده دستور داده‌ام که به نیروهای دولت کره پوشش دهند و از آن‌ها حمایت کنند.» ترومن بدون جلب توافق کنگره این تصمیم را گرفت، چون معتقد بود که برای نجات دادنِ کرۀ جنوبی باید بلافاصله دست به کار شد. هرچند پرزیدنت هنوز گام مهم‌تر را برنداشته بود، یعنی درگیرکردنِ نیروهای زمینی ایالات متحده در درگیری.

وقتی مک‌آرتور در 29 ژوئن به سئول رفت تا شرایط را ارزیابی کند، دید که پایتخت غرق شعله‌های آتش است و ارتش کرۀ جنوبی نیز کاملاً درهم پاشیده و عقب نشسته است. مک‌آرتور که متوجه شده بود کرۀ جنوبی ظرف چند هفتۀ آینده کاملاً تسخیر خواهد شد، به مقامات وزارت دفاع توصیه کرد که در برخورد با این شرایط شدت عمل به خرج دهند، و در نهایت، این طور نتیجه‌گیری کرد: «تنها امید حفظ خط دفاعیِ فعلی [در آن زمان درست در جنوب سئول] وارد کردنِ نیروهای رزمیِ زمینیِ ایالات متحده به میدان جنگ کره است.»

روز بعد، یعنی در سی‌ام ژوئن، ترومن تقاضای مک‌آرتور و رؤسای ستاد مشترک – افسران عالی‌رتبه‌ای که ریاست چهار شاخۀ اصلی ارتش، یعنی نیروی زمینی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و تفنگدارانِ دریایی را برعهده داشتند – را برای ارسال نیروهای زمینی پذیرفت. در دیدار بعدی در همان روز، وقتی رئیس جمهور رهبران کنگره را از تصمیم خود آگاه کرد، فقط کِنِث اس. وِری، سناتور جمهوریخواه، جرئت کرد از ترومن بپرسد که چرا قبلاً با کنگره مشورت نکرده بود. ترومن به این دلیل به سرعت وارد عمل شده که بیم داشته کنگره کار را به تعویق بیندازد و فرصت برای نجات دادنِ کره از دست برود.

بعدها، وقتی که این جنگ در داخل آمریکا توجیه عمومی‌اش را از دست داد، آن را به نشان تحقیر و تمسخر «جنگ ترومن» نامیدند و ترومن به دلیل عدم مشورت و جلب تأیید اعضای گنگره برای ارسال سربازان آمریکایی به کره سخت مورد انتقاد قرار گرفت. کنگره، تنها نهاد حکومتی که اختیار صدور رسمی اعلام جنگ علیه کرۀ شمالی را داشت، هرگز چنین کاری نکرد.

ترومن سپس شرایط را وخیم‌تر کرد، چون با تمهیدی نادرست و به دور از منطق برای منحرف کردن ذهن عموم مردم آمریکا از وسعت و شدت درگیری نیروهای ایالات متحده در جنگ کره، به جای واژۀ جنگ مدام از اصطلاح «عملیات انتظامیِ» سازمان ملل یاد می‌کرد. با این همه، تصمیم ترومن در آغاز با واکنش مثبتِ اعضای کنگره از هر دو حزب، روزنامه‌های سرتاسر کشور و نیز مردم آمریکا روبرو شد. حتی مردی که بعد از ترومن جانشین او شد، یعنی دوایت دی. آیزنهاور، که در آن زمان ژنرال ارتش در اروپا بود گفت: «اگر قاطعانه برخورد نکنیم، به زودی ده دوازده کره خواهیم داشت.»

نیروی ویژۀ اسمیت

وقتی ترومن به سربازان ایالات متحده دستور داد که وارد کرۀ جنوبی شوند، واحدهای ارتش کرۀ جنوبی با شدتِ عمل ارتش خلق کرۀ شمالی به سمت جنوب پَس رانده می‌شدند. سربازان کرۀ شمالی که در پسِ سپرِ محافظِ تانک‌های سنگین مدل T-34، ساخت شوروی، پیشروی می‌کردند، ممکن بود سرتاسر شبه‌جزیره را اشغال کنند.

نخستین سربازان ایالات متحده در یکم ژوئیه به کره ارسال شدند تا از پیشروی کمونیست‌ها جلوگیری کنند، 406 سرباز از لشکر بیست‌و‌چهارم پیاده، واحدی گسیل‌شده از ژاپن با لقب نیروی ویژه اسمیت که وجه تسمیه‌اش عالی‌رتبه‌ترین افسر این واحد، سرتیپ چارلز بِرَدلی اسمیت بود. وظیفۀ آن‌ها این بود که تا استقرار و صف‌آرایی مابقی لشکر بیست‌وچهارم، تحت فرمان ژنرال ویلیام اف. دین، و لشکر یکم مکانیزه و لشکر بیست‌وپنجم پیاده، از پیشرویِ بیش‌تر نیروهای کرۀ شمالی جلوگیری کنند. وقتی دو لشکر پیاده با هم به مقصد رسیدند، همۀ این قوا با نام ارتش هشتم ایالات متحده و کره (EUSAK) شناخته شد که رهبری و فرماندهی آن را سرتیپ والتون هریس واکر بر عهده داشت.

مردان تحت فرمانِ اسمیت با هواپیما به شهر ساحلی پوسان منتقل شدند و با کامیون و قطار راهی شهر تائجون شدند. اعضای نیروی ویژه اسمیت با اعتماد به نفس کامل از راه رسیدند، با این باور که سربازان کرۀ شمالی به محض این که خود را رودرروی سربازان آمریکایی ببینند، وحشتزده می‌شوند و پا به فرار می‌گذارند. اما در برخوردهای نخست سربازان آمریکایی، برعکس تصوری که داشتند، هرگز بر خصمِ به اصطلاح زبون و هراسیده تفوقی نیافتند.

سرتیپ اسمیت تصمیم گرفت که مردانش از منطقه‌ای حدوداً در پنج کیلومتری شمال شهر اوسان دفاع کنند. سربازان ساعت سه صبح پنجم ژوئیه با کامیون به آن جا رسیدند و با دمیدنِ سپیده صفی طویل از تانک‌های دشمن و سربازانی را که پیش می‌آمدند دیدند. جنگ کمی پس از ساعت هشت صبح آغاز شد و تا ساعت 2:30 دقیقۀ بعدازظهر سربازان کرۀ شمالی مردانِ اسمیت را وادار به عقب‌نشینی کردند. در حالی که توهم تفوقشان بر دشمن به دلیل توانِ رزمی نیروهای ارتش خلق کرۀ شمالی و نیز تجهیزات جنگیِ ضعیف‌تر آمریکایی‌ها کاملاً درهم شکسته بود؛ سربازان ایالات متحده در این نبرد هیچ تانک یا مینِ ضدِ تانک یا بازوکایی که گلوله‌هایش زرِه محکم تانک‌های روسی را بشکافد در اختیار نداشتند.

اسمیت بعدها اقرار کرد که صدور دستور عقب‌نشینی برایش دشوار و در عین حال کاملاً صحیح بوده است. در نخستین لحظات درگیری با دشمن، تقریباً نیمی از مردانِ اسمیت کشته، زخمی یا اسیر شدند، یا به دلیل بیماری یا هر نوع ضعف دیگری از جنگیدن عاجز و بعضی نیز در حین عملیات مفقود شدند. اسمیت می‌دانست که مردانش یا باید عقب‌نشینی کنند یا همگی نابود شوند:

«ایستادن و مُردن، یا تلاش کردن برای به در بردن بقیۀ نیروهای ویژه‌ام از مهلکه؟ در نهایت می‌توانستم یک ساعت دیگر دوام بیاورم و بعد هر چه داشتم از دست می‌رفت. تصمیم گرفتم از مهلکه خارج شوم، به این امید که زنده بمانیم و یک روز دیگر به جنگ ادامه دهیم.»

مابقی نیروهای ویژۀ اسمیت، شتابزده و بدون نظم از میدان گریختند و این خود نخستین مورد از عقب‌نشینی‌های متعددِ نیروهای آمریکایی در ژوئیۀ سال 1950 بود، یکی از هولناک‌ترین ماه‌های جنگ در تاریخ نظامی ایالات متحده. عقب نشینی سربازان آمریکایی چنان مفتضحانه بود که حتی ژنرال ویلیام دین نیز حین فرار به دست سربازانِ در حالِ پیشرویِ کرۀ شمالی اسیر شد. اسیر شدن افسری چنین عالی‌رتبه اتفاق نادری بود، و دین سه سال اسیر جنگی بود.

این نخستین عقب‌نشینی سربازان آمریکایی نه تنها مایۀ حقارت، بلکه حتی خفت‌انگیز بود، چون نیروهای ویژۀ اسمیت برخلاف رسم دیرینۀ ارتش حتی سربازان مجروح خود را نیز در صحنۀ نبرد به حال خود گذاشتند و گریختند. در حالی که یکی از ستوان‌های اسمیت که خودش به شدت مجروح شده بود، کشان‌کشان خود را از کنار شش مرد مجروح دیگر که حتی توان سینه‌خیز رفتن را نیز نداشتند به روی زمین می‌کشید و می‌گریخت، یکی از مجروحین از او پرسید که بر سر آن‌ها که در میدان جنگ باقی مانده‌اند چه خواهد آمد. ستوان یک نارنجکِ دستی به او داد و گفت: «نهایت کاری که می‌توانم برایتان بکنم همین است.»

این عقب‌نشینی سرآغاز مجموعه‌ای از شکست‌های مصیبت‌بار نیروهای ایالات متحده و کرۀ جنوبی در برابر نیروهای پیشروی کرۀ شمالی بود، تا سرانجام نیروهای متحد دو کشور توانستند دوباره سازماندهی پیدا کنند و در نزدیکی پوسان خطی دفاعی تشکیل دهند. در همین سنگر آن‌ها برای آخرین بار سعی می‌کردند در برابر سربازان ارتش خلق کرۀ شمالی ایستادگی کنند.

سربازان ناآمادۀ ایالات متحده

مردم آمریکا از این که ارتش لاف‌زِن ایالات متحده تا این حد در برابر سربازان کرۀ شمالی درمانده شده است به شدت حیرت کرده بودند. واقعیت این بود که آن‌ها علاوه بر کم‌تر بودن تعدادشان در برابر دشمنان، در مورد استفاده از تجهیزات با مشکلات شدیدی روبرو شده بودند. بسیاری از تجهیزات آن‌ها قدیمی و تدارکاتشان کهنه و فرسوده شده بود، اکثر بی‌سیم‌هاشان از کار افتاده و اکثر سلاح‌هاشان، از تفنگ‌های ام – یک گرفته تا خمپاره‌اندازها، برای مبارزه آماده نبود. برای مثال، یکی از افسران آمریکایی مجبور شد به یک مدرسه در جنوب اوسان یورش ببرد و تکه‌ای از نقشۀ کتاب جغرافی را پاره کند و نگاهی به آن بیندازد و تشخیص دهد که کشوری که قصد دفاع از آن را دارد واقعاً کجاست.

بدتر از این، خود سربازان، که به دوران خدمت آسان و سهل در ژاپنِ تحتِ اشغالِ آمریکا خو کرده بودند، به لحاظ ذهنی یا روحی آمادۀ نبرد نبودند:

«یک واقعیت اساسی این است که لشکرهای اشغالگر آموزش ندیده بودند، تجهیزات مناسب نداشتند و برای نبرد نیز آمادگی نداشتند. اکثریت قریب به اتفاقِ مردان ثبت‌نام‌شده جوان بودند و واقعاً تمایلی به زندگی نظامی و سربازی نداشتند. در پوسترهایی که این جوانان را به ثبت‌نام در ارتش ترغیب کرده بود به مزایای قابل ملاحظه‌ای اشاره و به آنان وعده‌های خوب زیادی داده شده بود، اما هرگز به این واقعیت اشاره نشده بود که کار اصلی ارتش جنگیدن است.»

جوانان جنگ‌ندیدۀ آمریکایی در رویارویی با تاکتیک‌های خشن و غیرمعمول سربازان کرۀ شمالی وحشت‌زده شدند. وقتی سربازان کرۀ شمالی به صفوف آن‌ها رخنه می‌کردند، سربازان ایالات متحده به جای آن که با نظم و ترتیب عقب‌نشینی کنند، بدون آن که هیچ تسلطی برخویش داشته باشند، هراسان و وحشت‌زده، پا به فرار می‌گذاشتند. شوریدگیِ احساسی‌ای که چنین باعث فروپاشی انضباط نظامی می‌شد «تبِ فرار» نامیده شد، شرایطی که استنلی وینتراوب در جنگ مک‌آرتور: کره و بر باد رفتن معنای قهرمان آمریکایی این‌گونه شرحش می‌دهد:

«تب فرار» در نخستین هفته‌های جنگ اغلب مانند واژۀ تَب نامعقول و عاری از منطق بود. این تب تا حدی نیز در تاکنیک‌های کرۀ شمالی ریشه داشت، یعنی تکِ مستقیم از جلو و در عین حال، حمله از طرفین که باعث به هم ریختن واحدها و تسلیم اجباری سربازان می‌شد، و سپس مُچِ این سربازان از پشت بسته می‌شد و اکثرشان به قتل می‌رسیدند. سربازان که می‌فهمیدند اگر در میدان جنگ کشته نشوند، چه بلایی ممکن است بر سرشان بیاید، اغلب با شتابی که موجب مرگشان می‌شد عقب‌نشینی می‌کردند و هر ابزار و وسیله‌ای را که به همراه داشتند و حین فرار از سرعتشان می‌کاست به زمین می‌انداختند و می‌رفتند.

بدنام‌ترین واحد مبتلا به «تبِ فرار»، لشکر بیست‌وچهارم پیاده‌نظام بود که افرادش در نبرد 29 ژوئیه در نزدیکی سانگژو برای نجات جانشان از میدان نبرد گریختند و مسلسل‌ها و خمپاره‌اندازها و موشک‌اندازها و دوستان و رفقای زخمی را در صحنۀ نبرد باقی گذاشتند. در اوایل جنگ نوع رفتار آن‌ها در چندین نبرد باعث شد که لشکر بیست‌و‌چهارم شهرت بدی پیدا کند که دیگر به هیچ شکل نمی‌توانست لکۀ ننگ آن را از دامان بزداید. سربازان واحدهای دیگر برای آن‌ها آوازی به نام «لولو خورخوره» ساخته بودند:

دَر که بِرَن خمپاره‌ها،

می‌زنن به چاک بیست‌چاریا.

لولوخورخوره دنبالشون،

قیقاج می‌رن بیست‌چاریا.

جبهۀ پوسان

اواخر ماه ژوئیه، سرتیپ واکِر در کره با مک‌آرتور ملاقات کرد و آن دو به این نتیجه رسیدند که تنها راه برای متوقف ساختن پیشرفت‌های نیروهای کرۀ شمالی این است که آن‌ها نیروهایشان را باز هم عقب بکشند، سازماندهی دوباره‌ای بیابند و از مسیر شمالِ پوسان در کرانۀ رودِ ناکتونگ، که به عقیدۀ خودشان حفظ آن کار ساده‌ای بود، دفاع کنند. واکِر در 29 ژوئیه افسران عالی‌رتبه را که قرار بود به خط دفاعی سروسامان دهند دور هم جمع کرد و به آن‌ها گفت که موضع جدید به هر قیمتی که شده باید حفظ شود:

«زمان در عملیاتِ ما فوق‌العاده حیاتی است. دیگر عقب‌نشینی‌ای در کار نخواهد بود، عقب‌نشینی یا ترتیب نو دادن به خطوط سربازان یا هرچیز دیگری که اسمش را می‌گذارید. پشت سر ما دیگر هیچ خطی برای عقب‌نشینی وجود ندارد. تک تک واحدها باید با پاتک دشمن را آشفته کنند و درهم بریزند... عقب‌نشینی به پوسان به یکی از بزرگ‌ترین قصابی‌های تاریخ بدل خواهد شد. باید تا آخرین نفس بجنگیم. اسیر شدن به دست این افراد به مراتب هولناک‌تر از مرگ است. ما به شکل گروهی خواهیم جنگید. اگر شده بعضی از ما بمیریم، در حین جنگ و در کنار همدیگر خواهیم مرد.»

این جملات، در واقع، به اصطلاح نظامی به معنای «ایستادگی تا پای مرگ» بود، یعنی دیگر نه فراری در کار بود، نه عقب‌نشینی‌ای – حال پشت سر آمریکایی‌ها فقط دریا بود و بس، و دیگر هیچ فضایی برای عقب‌نشینی وجود نداشت. در اول اوت، عوامل لشکر هشتم ایالات متحده به همراه سربازان کرۀ جنوبی شروع کردند به ایجاد خط دفاعی در امتداد رود ناکتونگ. محیط پوسان مسیر دفاعی استحکام‌یافته‌ای بود که مستطیلی با حدود 165 کیلومتر طول و هشتاد کیلومتر عرض تشکیل می‌داد. بخش عمدۀ جناح چپ (یا غربی) این مستطیل در موازات ناکتونگ و جناح راست آن در کرانۀ دریای ژاپن قرار داشت، و کوه‌های ناهموار در شمال و تنگۀ کره در جنوب.

در اوایل ماه اوت نیروهای کرۀ شمالی با ده لشکر به حیطۀ پوسان حمله کردند. در طول ماه‌های اوت و سپتامبر درگیری‌ها، مانند نبرد ناکتونگ (پنجم تا نوزدهم اوت)، بسیار شدید بود؛ در نبرد اخیر، سربازان کرۀ شمالی سه بار سعی کردند از رودخانه عبور کنند. از 27 اوت تا پانزدهم سپتامبر مجموعه‌ای از درگیری‌ها رخ داد که، در حقیقت، سنگین‌ترین دورۀ جنگ محسوب می‌شود، اما نیروهای ایالات متحده در کنار نیروهای کرۀ جنوبی موفق شدند موضعشان را حفظ کنند.

یکی از دلایل کسب این موفقیت این بود که سربازان بیش‌تری از ایالات متحده به کره رسیده بودند، و در 29 اوت نیز سربازان اسکاتلندی و انگلیسی به آن‌ها ملحق شده و یک ارتشِ واقعی از جانب سازمان ملل را تشکیل داده بودند، به نحوی که تعداد نفرات در ارتش متحدین به 92 هزار نفر افزایش یافت، یعنی بیش از نفرات سربازان مهاجم کرۀ شمالی. دلیل مهم دیگر استفاده از نیروی هوایی ایالات متحده بود؛ بمب‌ها خطوط تدارکاتی نیروهای کرۀ شمالی را درهم پاشیدند و با حملۀ جِت‌های آمریکایی به نیروی زمینیِ کرۀ شمالی نتایج هولناکی برای این نیرو به بار آمد.

اقدام غافلگیرکنندۀ متحدین

وقتی روشن شد که جبهۀ پوسان درهم نخواهد پاشید، مک‌آرتور طرح یک حملۀ متقابل را پیاده کرد. او جسورانه تصمیم گرفت که با استفاده از هواپیما در پشت جبهۀ نیروهای کرۀ شمالی نیرو پیاده کند، یعنی در اینچون، بندری در غرب کره. این کار به قُمار شبیه بود، اما قماری که ورق جنگ را کاملاً برمی‌گرداند.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب جنگ کره - انتشارات ققنوس
  • تاریخ: دوشنبه 24 آبان 1400 - 07:44
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2751

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 822
  • بازدید دیروز: 3056
  • بازدید کل: 23021444