Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

جنگ کره - قسمت دوم

جنگ کره - قسمت دوم

نویسنده: مایکل وی. آزکان
ترجمۀ: سهیل سمّی

رئیس‌جمهور جدید

در دوازدهم آوریل سال 1945، هری اس. ترومَن به کاخ سفید فراخوانده شد و الینور روزولت به او خبر داد که شوهرش درگذشته است. ترومن در شرایطی اسفبار، در برهه‌ای سرنوشت‌ساز و خطرناک از تاریخ ایالات‌متحده به ریاست جمهوری انتخاب شد. او در نخستین دیدارش با گزارشگران پس از مرگ روزولت پذیرفت که مسئولیت‌های جدیدش بسیار خطیرند: «پسرها، اگر می‌خواین برام دعا کنین، همین الان وقتشه. دیروز وقتی به من گفتن که چه اتفاقی افتاده، حس کردم که بار ماه و ستاره‌ها و تمام سیّاره‌ها افتاده روی شونه‌های من.»

در آغاز بسیاری از آمریکایی‌ها شک داشتند که ترومن بتواند از عهدۀ وظایف خطیری که برعهده‌اش گذاشته شده است بربیاید: به پیروزی رساندن نهایی کشور در برابر ژاپن، برخورد با تهدید فزایندۀ شوروی برای آزادی در جهان، و هدایت موفقیت‌آمیز آمریکا در دورانِ پس از جنگ. دلیل این شک و تردید خاستگاه فرودست اجتماعی او بود. تحصیلات رسمی ترومن، که یک پسر کشاورز و فروشندۀ قاطر بود، در زادگاهش میزوری از مرز فارغ‌التحصیلی در دبیرستان تجاوز نمی‌کرد. او آخرین رئیس‌جمهور آمریکا بود که به دانشکده نرفت، اما با مطالعۀ وسیع، به خصوص مطالعۀ تاریخ، دمی از آموختن باز نمی‌ماند. ترومن در جنگ جهانی اول جنگیده بود، در لباسفروشی مردانه در کانزاس‌سیتی شریک شده بود و هنگامی که در خلال رکود اقتصادی بزرگ آمریکا ورشکست شد، به سیاست رو آورد. او نخست در مقام قاضی بخش به فعالیت پرداخت، سپس در سال 1935 یکی از جایگاه‌های سنای آمریکا را به خود اختصاص داد و در سال 1944 به سِمَتِ معاون رئیس‌جمهور برگزیده شد.

اما این مرد بی‌مدعا از میانۀ کشور به زودی ثابت کرد که لیاقت ریاست‌جمهوری را دارد و با مسئولیت‌پذیری‌اش در برابر تمام اعمالش بسیاری از مردم را تحت‌تأثیر قرار داد، خصوصیتی که خودش همیشه با این ضرب‌المثل تعریفش می‌کرد: «کاسه و کوزه‌ها را سر دیگران شکستن خطاست.» آلن نوینس و هنری استیل کاماگِر، مورخین برجسته می‌گویند که ترومن به زودی ثابت کرد توان رویارویی با وظایف دشوار و متعددِ سرِ راهش را دارد:

«حوادث به زودی ثابت کردند که ترومن نه تنها برای رهبری داخلی، که حتی برای هدایت سیاستِ خارجی کشور نیز قابلیت درخور توجهی دارد... او به عمل کردن و رهبری علاقه‌ای وافِر داشت و هنگامی که بحرانی پیش می‌آمد، این مردِ به ظاهر آرام با عزمی راسخ و توانِ مقابلۀ بالا برمی‌خاست تا مشکل را حل کند.»

توانایی ترومن در تصمیم‌گیری‌های سخت فقط چند ماه پس از تصدی‌اش در مقام جدید مَحَک زده شد. او می‌بایست در مورد استفاده از سلاحی هولناک و جدید علیه دشمن تصمیم‌گیری می‌کرد: بمب اتم.

بمب اتمی

در آوریل سال 1945، سپاه هیتلر در آستانۀ فروپاشی قرار گرفت و تا تسلیم آلمان چند هفته‌ای بیش‌تر نمانده بود. اما هر چند مشخص بود که ژاپن نیز در جنگ شکست خورده است، سربازانش همچنان به نبرد خونین ادامه می‌دادند و دولت ژاپن نیز «عملیات تصمیم» را طراحی کرده بود، طرحی جامع که ضمن آن تمام سربازان و شهروندان می‌بایست به هنگام تهاجم نیروهای متفقین تا دمِ مرگ از وطنشان دفاع می‌کردند.

ترومن و دیگر سرکردگان آمریکایی نگران آن بودند که صدها هزار سرباز ایالات‌متحده در این حمله بمیرند یا مجروح شوند، اما واقعاً نیازی به این نبرد نهایی و خونین نبود. ترومن به مقام ریاست‌جمهوری که رسید از وجود سلاحی به نام بمب اتم آگاه شد، سلاحی که چنان سرّی و مخفیانه تولید شده بود که حتی خود ترومن در دوره‌ای که معاون رئیس‌جمهور بود از آن آگاه نشده بود. پس از آن ایالات‌متحده نخستین بمب اتمی را در دوازدهم ژوئیه در نیومکزیکو آزمایش کرد، مقامات دولتی سراسیمه به سراغ ژاپنی‌ها رفتند که به آن‌ها هشدار بدهند که آن‌ها با یک سلاح فوق‌العاده قدرتمند و جدید روبرو هستند و خواستار تسلیم بی قید و شرطِ کشور ژاپن شدند.

گرچه انفجار ویرانگر ششم اوت هشتاد‌هزار ژاپنی را به کام مرگی دهشتناک و غیرانسانی فرو برد و هیروشیما نابود شد، ژاپن تن به تسلیم نداد. در عوض، ترومن دستور داد که سه روز بعد حملۀ اتمی دوم نیز به شهر دیگر ژاپن، ناکازاکی، صورت گیرد. نیروی ویرانگر این بمب دوم بیش از چهل‌هزار تن را کشت و ژاپن را وادار به تسلیم کرد. در پانزدهم اوت 1945 آتش‌بسِ موقت عملی شد و دو هفته بعد مقامات ژاپنی اسنادی را که به جنگ پایان می‌داد امضا کردند.

تصمیم‌گیری برای استفاده از مرگبارترین سلاح جهان بسیار دشوار بود. اما رئیس‌جمهورِ جدید و پرانرژی معتقد بود که هیچ راه دیگری ندارد؛ بمب باعث می‌شد که جنگ یک سال زودتر تمام شود و جانِ ده‌ها هزار سرباز آمریکایی که در حمله به ژاپن کشته می‌شدند نجات یابد. ترومن گفته است:

«من به عنوان رئیس‌جمهور ایالات متحده مسئولیت سرنوشت‌سازِ استفاده یا عدم‌استفاده از بمب اتم را برای نخستین بار بر عهده داشتم. این دشوارترین تصمیم در سرتاسر زندگی من بود. اما رئیس‌جمهور نمی‌تواند از زیر بار مشکلات صعب شانه خالی کند – او نمی‌تواند کاسه و کوزه‌ها را بر سر دیگران بشکند... ما از آن [بمب اتم] استفاده کرده‌ایم تا درد و رنج‌های ناشی از جنگ را کاهش دهیم [!؟]، تا جان هزاران هزار آمریکایی جوان را حفظ کنیم.»

سرسختیِ ترومن

از هفدهم ژوئیه تا دوم اوت، فقط چند هفته پیش از پایان جنگ در منطقۀ اقیانوس آرام، ترومن و استالین و چرچیل در شهر آلمانیِ پوتسدام، در حومۀ برلین، گرد هم آمدند تا در مورد زندگی پس از جنگ در اروپا تصمیم‌گیری کنند. اما ترومن، برعکس روزولت، از آغاز نسبت به نیّات واقعی استالین مشکوک بود؛ رئیس‌جمهور جدید همیشه معتقد بود که اتحاد شوروی «اساساً حکومتی گانگستر» و استالین نیز «به اندازۀ هیتلر یا آل‌کاپون [گانگستر آمریکایی] غیرقابل اعتماد است.»

ترومن نخستین بار چند ماه پیش از این دیدار، در سی‌ام آوریل در ملاقات با ویاچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجۀ اتحاد شوروی، این رویکرد جدید ایالات‌متحده را نسبت به شوروی علنی ساخته بود. ترومن با صراحت به مولوتوف گفت از این که شوروی برخلاف توافقشان به لهستان و دیگر کشورهای تسخیرشده اجازه نداده بود که آزادانه دولت‌های مورد نظرشان را برگزینند بسیار خشمگین است. ترومن سال‌ها بعد در یادآوری خاطرات آن سال‌ها گفت: «حرفم را مستقیماً به او گفتم. مُشت کارسازی بود که پنداری بر فکّش فرو آمد.» مولوتوف از شنیدن این پیام مستقیم و خشم‌آلود سخت جا خورد و گفت: «تا به حال هیچ کس در زندگی‌ام این گونه با من سخن نگفته،» که البته ترومن هم بلافاصله جواب داد: «به توافقاتتان عمل کنید تا دیگر کسی این گونه با شما سخن نگوید!»

وقتی ترومن وارد پوتسدام شد، می‌دانست که استالین همچنان به وعده‌هایی که در یالتا داده بود عمل نمی‌کند؛ نیز می‌دانست که رومانی، مجارستان و بلغارستان پیشاپیش تحت کنترل کمونیست‌ها در آمده‌اند؛ و این که شوروی منابع و مواد خام این کشورها را به یغما می‌برد. آن‌ها قطعات صنعتی را از مراکز آن‌ها پیاده می‌کردند و حتی توالت‌ها و دیگر وسایل مربوط به لوله و لوله‌کشی را از این کشورها می‌گرفتند و با کشتی به شوروی ارسال می‌کردند تا وطن ویران شدۀ خویش را بازسازی کنند.

در پوتسدام، استالین با سماجت با دخالتِ متفقین در اروپای شرقی مخالفت کرد، رویکردی تخاصم‌جویانه که جوّ خیرخواهانۀ حاکم بر کنفرانس‌های قبلی را خراب کرد. ترومن رک و صریح گفت: «ما خواستار سازماندهی دوبارۀ دولت‌های اقماری [کشورهای اروپای شرقی که کمونیست‌ها تسخیرشان کرده بودند] براساس اصول دموکراتیکی هستیم که در یالتا در موردشان به توافق رسیدیم،» و رهبر شوروی نیز با خونسردی و متانت پاسخ داد: «اگر دولتی فاشیستی نباشد، پس دموکراتیک است.»

ترومن می‌دانست که کمونیسم، شکلی از دولت که آزادی شهروندانش را به شدت محدود می‌کند، دموکراتیک نیست. اما استالین با بی‌خیالی اصرار می‌کرد که این نوع حکومت [کمونیستی] صرفاً به دلیلِ آنکه فاشیستی نیست، پس دموکراتیک است.

آغاز جنگ سرد

و به این ترتیب، آثار سوء جنگ‌جهانی دوم هنوز پایان نیافته، ایالات‌متحده و اتحاد شوروی به چاه تعارضی دیگر درافتادند. روبرت کلیِ مورخ می‌نویسد که آمریکایی‌ها از روس‌ها به خاطر انکار آن‌ها خشمگین بودند، و نیز مابقی مردم در سرتاسر جهان، چون همه آرزو داشتند که پس از جنگی طولانی و خونین صلح برقرار شود، و همین احساسِ قدرتمند یکی از عواملی بود که باعث شد ایالات‌متحده وارد نبرد بین‌المللی دیگری شود:

«بنابراین، آن‌ها با شوروی ارتباطی تلخ پیدا کردند. آمریکایی‌ها با این احساس که حق به جانب آن‌هاست، دستخوش شرایطی چون شرایط حاکم در جنگ شدند. آن‌ها که به دوران جنگ‌های صلیبی می‌اندیشیدند از این دشمن جدید متنفر بودند و تشنۀ نابودی کامل او بودند.»

جنگ سرد در کره داغ می‌شود

در کره ضرب‌المثلی کهن هست که می‌گوید: «گوران که به هم تازَند، موران همه جان بازند.» وصفِ حالِ کره در طول تاریخِ طولانی‌اش دقیقاً همین گونه بوده است، کشوری که از بختِ بد به لحاظ جغرافیایی و سیاسی در آسیا درست نقطۀ تقاطعی واقع شده که همسایگانِ قدرتمندترش بارها و بارها به آن حمله کرده‌اند. در سال 1592، تویوتومی هیدِیوشی، رهبر ژاپن، از کره به عنوان مسیری برای حمله به چین استفاده کرد و پس از جنگی شش ساله، بدون کسبِ هیچ نتیجه‌ای شکست خورد. چین بعدها، در سال 1632 به کره حمله و این کشور را وادار به کُرنش کرد و از آن پس تا چند قرن در امور این کشور مداخله و اِعمالِ نفوذ می‌کرد.

در قرن نوزدهم، روسیه که پس از انقلاب کمونیستی سال 1917 به اتحاد شوروی تغییر نام یافت، نیز در آسیا به قدرتی بزرگ تبدیل شد. پس از این تحول، روسیه یا همان اتحاد شورویِ بعدی، برای تسلط یافتن بر کره با چین و ژاپن در تعارض و رقابتی سه‌جانبه درگیر شد. ژاپن در سال 1904، پس از جنگ با روسیه، قاطعانه ادارۀ امور کره را به دست گرفت و تا چهار دهۀ بعد همچنان برآن حکم راند.

پس از شکست‌خوردن ژاپن در جنگ جهانی دوم، چنین می‌نمود که کره سرانجام فرصت یافته تا خود کشور خویش را اداره کند. اما جنگِ هر دم فزایندۀ سرد میان ایالات‌متحده و اتحاد شوروی باعث شد که امیدهای کره برای کسب آزادی و خودمختاری نقش برآب گردد و این سرزمینِ کهن به دو نیم شود.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در جنگ کره - قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب جنگ کره - انتشارات ققنوس
  • تاریخ: چهارشنبه 19 آبان 1400 - 10:18
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2684

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 4966
  • بازدید دیروز: 2621
  • بازدید کل: 23899018