Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

انقلاب فرانسه - قسمت دوم

انقلاب فرانسه - قسمت دوم

نویسنده: فیلیس کورزین
ترجمۀ: مهدی حقیقت خواه

خشم خروشان

طبعاً در مردم معمولی خشم و نفرتی خروشان نسبت به اشرافیت، از جمله رهبران کلیسا، پدید آمد. در آن زمان چنین ضرب‌المثلی رایج بود: روزی که «شکم آخرین پادشاه را با دل و رودۀ آخرین کشیش پُر کنند» روز خوبی خواهد بود.

طی قرن‌ها، نظام کهن فئودالی، که هنوز در قرن هجدهم پا برجا بود، نظامی منطقی بود که در آن همۀ طبقات جامعه به مسئولیت‌هایشان نسبت به یکدیگر عمل می‌کردند. آن نظام از عهدۀ نیازهای همۀ مردم به خوبی بر می‌آمد، اما به نظامی مبتنی‌بر بی‌عدالتی تحمل‌ناپذیر تبدیل شده بود. چنان که یکی از تاریخدانان شرح می‌دهد:

«در گذشته، در نظام فئودالی مبتنی‌بر مالکیت زمین، بارون‌های درستکار و خیرخواه... امنیت زیردستانشان را تأمین و از آن‌ها در برابر تجاوز و قوانین حکومتی حمایت می‌کردند. و [در مقابل] از امتیازاتی برخوردار بودند که در ازای عمل به وظایفشان منطقی به نظر می‌رسید. در عصر لوئی چهاردهم، که مخاطرات دوران فئودالی تقریباً از بین رفته بود، اشراف و روحانیان بلندپایه هنوز امتیازات خود را حفظ کرده بودند و... غالباً وظایف خود را نادیده می‌گرفتند. این امتیازات، که با اصول برابری مغایرت داشت، به نوعی قانقاریای ملی تبدیل شده بود. درحالی که مردم از دست کارگزاران شاه و عوارض فئودالی به لحاظ جسمی و روحی در رنج و عذاب بودند، اشرافی که بنیۀ مالی خود را از دست نداده بودند در خدمت دربار بودند، بی‌هیچ ریشه‌ای، و با ذخایری زندگی و رشد می‌کردند که از آنِ تودۀ مردمی بود که از انقیاد به تنگ آمده بودند.... و از آن جا که اشراف و روحانیان... تقریباً از همۀ مالیات‌های جدی‌تر معاف بودند، مردم بارهای مالی فرانسه را که مداوم در حال افزایش بود به دوش می‌کشیدند. امتیازات خود را از خدمات جدا کرده بودند. وظیفۀ حفاظت از مردم به حقی گستاخانه و تجاوزکارانه نسبت به مردم تبدیل شده بود. اربابان در املاک خود حضور نداشتند، قطعات بزرگ زمین که تاکنون کشت می‌شد به علفزار مبدل گردیده، عدالت به پشت‌هم‌اندازی و فساد واگذاشته شده بود.»

روشن است که چنین نظامی نمی‌توانست مدت زیادی دوام آورد. در دهۀ 1780، بحران مالی فرانسه روزانه درحال رشد بود. ولخرجی‌های گزاف لوئی چهاردهم، لوئی پانزدهم، و سرانجام لوئی شانزدهم و ملکه اش، ماری آنتوانت، علی رغم تلاش‌های لوئی در جهت اصلاح، خزانه را تقریباً تهی کرده بود.

فیلسوفان

در تمام این مدت، نظریات جدید در حال شکوفایی بودند، نظریاتی که در پی زدودن نادانی، خرافه، و انگارۀ حق الهی پادشاهان و حق پادشاه به داشتن قدرت مطلق بودند. اصطلاحاتی چون «حقوق بشر»، «شهروند»، و «قرارداد اجتماعی» به بخشی از واژگان سیاسی این دوره تبدیل شدند. مردمی که در دموکراسی‌های قرن بیستم زندگی می‌کنند گاهی این را امری بدیهی تصور می‌کنند که افراد دارای «حقوق خدشه‌ناپذیر معینی»، نظیر آزادی بیان و آزادی مذهب، هستند که حکومت نمی‌تواند آن‌ها را سلب کند. اما در قرن هجدهم این حقوق نظریات جدیدی بودند. از آن گذشته، مردم داشتند خود را «شهروند» به حساب می‌آوردند – افرادی با حقوق و درعین‌حال مسئولیت‌هایی نسبت به کشورشان – نه «رعایا»‌ی یک پادشاه خودکامه که می‌توانست ارادۀ خود را به آن‌ها تحمیل کند. فیلسوف بلندپایه ژان – ژاک روسو حتی مفهوم «قرارداد اجتماعی» بین حکومت و مردم را مطرح کرد. براساس قرارداد اجتماعی، حکومت‌کنندگان و حکومت‌شوندگان از حقوق یکسانی برخوردار بودند، همچنان که مسئولیت‌های خاصی را برعهده داشتند. شهروندان می‌پذیرفتند که از قوانین پیروی و از حکومت پشتیبانی کنند و در عوض حکومت می‌پذیرفت به حقوق شهروندان احترام بگذارد و از آن محافظت کند، از اموال آن‌ها حفاظت کند، و از آن‌ها در برابر هرگونه تجاوزی، از جمله تجاوز خارجی، دفاع نماید. این نظریات محصول عصر روشنگری بودند، دوره‌ای که در سدۀ هفدهم آغاز شد و تا اواخر سدۀ هجدهم دوام آورد. دانشمندانی چون ایزاک نیوتون و گالیله به شرح قوانینی منطقی برای جهان مادی پرداخته بودند. فیلسوفان نیز به نوبۀ خود استدلال می‌کردند که عقل می‌تواند در مورد سرشت و امور انسانی نیز کاربرد داشته باشد. فیلسوفان براین باور بودند که درست همان‌گونه که قوانین طبیعی‌ای چون جاذبه یا قوانین حاکم بر حرکت سیارات وجود دارد، قوانین طبیعی‌ای نیز وجود دارد که بر کارکرد جامعه حاکم است. آن‌ها معتقد بودند که می‌توانند این قوانین را از راه استدلال و با کمک عقل کشف کنند. قرارداد اجتماعی روسو نمونه‌ای از جامعه‌ای بود که براساس آنچه به عقیده او قوانین طبیعی بودند کار می‌کرد.

گروهی از نویسندگان و اندیشمندان که به فیلسوف معروف بودند به ترویج این نظریات جدید عصر روشنگری کمک کردند. یکی از برجسته‌ترین آن‌ها فرانسوا – ماری آروئه دو ولتر بود که به بحث علیه کلیسا و ناشکیبایی آن نسبت به اندیشۀ آزاد پرداخت، چرا که آزادی اندیشه برای کشف قوانین طبیعی ضروری به نظر می‌رسید. افراد باید اجازه می‌یافتند در خرافه‌های کهنه و باورهای مذهبی شک کنند تا به «حقیقت» قوانین طبیعی دست یابند. کلیسای کاتولیک فعالانه این‌گونه شک‌کردن در عقاید قدیمی را منع می‌کرد و عقیده داشت که حقیقت از راه مطالعۀ کتاب مقدس و آموزه‌های کلیسایی آشکار می‌شود. پاسخ ولتر به کلیسا صریح بود و درخواست می‌کرد: «این موجود بدنام را تارومار کنید.» اما ولتر، به همراه فیلسوف مشهور دیگری به نام مونتسکیو، تردید داشت که مردم عامی فرانسه برای آزادی آماده باشند. هر دو آن‌ها حکومتی را توصیه می‌کردند که قدرت مشروطی به پادشاه بدهد. اما روسو، فیلسوفی دیگر، موافق نبود. او عقیده داشت انسان‌ها طبعاً خوبند و همۀ مردم باید از حق حکومت برخود برخوردار باشند. به نظر او، «انسان به دنیا می‌آید و در همه جا به زنجیر کشیده می‌شود.» روسو براین باور بود که باید دولتی برمبنای قرارداد اجتماعی مستقر شود. به عقیدۀ روسو، آنچه فرانسه نیاز داشت قانون اساسی بود که پادشاهی مشروطه را مستقر کند، یعنی شاهی که در برابر شهروندان پاسخگو باشد، نه پادشاه خودکامۀ قدیم.

این نظریات بسیار مورد بحث قرار گرفت و در میان شهروندان تحصیل‌کردۀ طبقه متوسط – پزشکان، حقوقدانان، مقامات حکومتی، و دیگر کارشناسان – رایج شد. این عقاید حتی در میان اشراف آزاداندیشی چون دوک دِگویون، مارکی دو لافایت، اُنوره دو میرابو – که همگی نقش‌های مهمی در انقلاب ایفا کردند – و بسیاری دیگر رواج یافت.

در دهۀ 1780 به تدریج صحنه برای انقلاب مهیا می‌شد. حتی در میان اشراف، نفرت از شاه و ملکه رو به رشد بود. به گفتۀ مادام دو ژانلی، معلم سَرخانه فرزندان دوکِ اورلئان،

«برای ادای احترام به ورسای می‌رفتی، در حالی که در تمام طول راه می‌نالیدی و غُر می‌زدی: بارها و بارها با خودت می‌گفتی که هیچ چیز به اندازۀ ورسای و دربار ملال‌آور نیست... برخی افراد در میان اشراف دردسرها و طوفان‌ها را پیش‌بینی می‌کردند، اما در کل احساس امنیت ما حدومرزی نداشت.... ما انقلاب را امری ناممکن تلقی می‌کردیم.»

هر گروهی در جامعۀ فرانسه برای خواست تغییر در حکومت دلایل خودش را داشت. بسیاری از اشراف به قدرت شاه حسادت می‌ورزیدند و در آرزوی رژیم مشروطه پادشاهی بودند تا بتوانند در قدرت سهم داشته باشند. بورژوازی نسبت به امتیازات اشراف رشک می‌ورزید. بورژواها از این که سهم زیادی در اقتصاد کشور داشتند اما در حکومت دخالتی نداشتند نیز خشمگین بودند. دهقانان و کارگران شهری از بار مالیاتی سنگینی که بر دوششان بود و شرایط زندگی غالباً فلاکت‌بارشان عصبانی بودند. و بالاخره بسیاری از شهروندان صرفاً عقیده داشتند که برقراری نظام عادلانه‌تر مدت‌هاست که به تأخیر افتاده است. با این حال هیچ‌کدام از این گروه‌ها تغییرات فراگیری را که انقلاب به همراه می‌آورد پیش‌بینی نمی‌کردند. و اکثر شهروندان فرانسه حتی متوجه نبودند که فرانسه در آستانۀ انقلاب است. به گفتۀ الکسی دو توکوویل، «هیچ‌گاه رخدادی چنین گریزناپذیر و در عین حال کاملاً پیش‌بینی‌نشده وجود نداشت.»

طوفانی در راه

لوئی شانزدهم در سال 1774 که بر تخت نشست اعلام کرد: «احساس می‌کنم دنیا می‌خواهد بر سَرم خراب شود.» فرانسه، با جمعیتی بالغ‌بر بیست میلیون نفر، دومین کشور پهناور اروپا بود (روسیه بزرگ‌ترین بود) و به راستی برای مردی با نقطه‌ضعف‌های لوئی بار سنگینی بود. همه مردم، بجز یک میلیون نفر، روی زمین کار می‌کردند و به کشت گندم، جو، و جو دو‌سر و پرورش گاو و گوسفند و خوک و اسب می‌پرداختند. تنها حدود نیم میلیون نفر به کار تولید صنعتی اشتغال داشتند. طی قرن هجدهم، در نتیجۀ پیشرفت پزشکی و بهداشت بهتر، جمعیت رشد بسیار زیادی کرد، اما این افزایش جمعیت تغذیۀ همۀ مردم را دشوار ساخت.

لوئی، به همراه سلطنت، مشکلات عظیمی را به ارث برده بود. لوئی پانزدهم یک بدهی کلان، وزیران فاسد، و ملتی خواستار اصلاحات را برجا گذاشته بود. لوئی شانزدهم، که آرزویی بزرگ‌تر از این نداشت که مردم دوستش بدارند، آماده بود تا به برخی اصلاحات مهم دست بزند. او افرادی صادق‌تر و لایق‌تر را جانشین وزیران پدربزرگش کرد. یکی از این افراد وزیر جدید دارایی بود، مردی به نام آن – روبر تورگو که دوست ولترِ فیلسوف بود. اندیشمندان آزادی‌خواه از انتصاب تورگو شادمان شدند و لوئی نیز از رضایت مردم شادمان شد.

حرکت مهم دیگری که لوئی انجام داد فراخوانی پارلمان – دادگاه حقوقی پاریس – بود که اعضایش را لوئی پانزدهم تبعید کرده بود. سیزده پارلمان یا دادگاه حقوقی منطقه‌ای مرکب از قضات و حقوقدانان وجود داشت. پارلمان پاریس، که حوزۀ اختیاراتش حدود ده میلیون نفر را شامل می‌شد، از همه قدرتمندتر بود. یکی از وظایف آن ثبت فرامین شاه بود پیش از آن که به قانون تبدیل شوند، به ویژه آن‌هایی که مربوط به مالیات‌ها بودند. هر چند در تئوری، شاه قدرت مطلق داشت، پارلمان در گذشته، با امتناع از ثبت فرامین سلطنتی‌ای که موافق نظرش نبود، تا حدی اعمال نظارت می‌کرد. پدربزرگ و جَدّ لوئی، هرگاه که پارلمان از همکاری امتناع می‌ورزید، صرفاً با تبعید آن و در نتیجۀ محروم ساختن قضات از مقام‌های بسیار پُر‌درآمدشان، ارادۀ خود را تحمیل می‌کردند.

انتصاب وزیران جدید و فراخوانی پارلمان نشانۀ آغار عصر جدید به نظر می‌رسید. مردم به امید اصلاحات اصیل شروع به شادمانی کردند. چنان که ژان لو رون دالامبر، ریاضیدان و فیلسوف، اعلام کرد: «تمام ملت با هم فریاد می‌زنند روز بهتری بر ما می‌دمد.»

اما این امیدها دیری نپایید. یکی از اولویت‌های لوئی برطرف‌ساختن بحران مالی بود، که برای این منظور روی تورگو، وزیر جدید دارایی، حساب می‌کرد. تورگو مورد توجه طبقه متوسط روشن‌بین و آزادی‌خواه بود، اما معلوم شد که در دربار وزیری مورد توجه و مقبول نیست. اصلاحات پیشنهادی او – برداشتن موانع از سر راه تجارت و صنعت، وضع مالیات بردرآمد اشراف و کلیسا، و بازتوزیع غلات مازاد – خشم اشراف، روحانیان، و کشاورزان را به یکسان برانگیخت و سرانجام سبب شد که شاه او را برکنار کند.

ژاک نِکِر، بانکدار سویسی و میلیونر خودساخته، جانشین تورگو شد. نکر با تلاش برای کنترل ولخرجی‌های عنان‌گسیخته در دربار، بسیاری از اشراف را با خود دشمن کرد. نکر احساس می‌کرد دشمنانش دائماً مشغول سست‌کردن موقعیتش هستند و سرانجام درخواست کرد که شاه اختیارات بیش‌تری به او بدهد. وقتی شاه امتناع ورزید، نکر از مقامش استعفا کرد. شارل – الکساندر دو کالون جایگزین او شد. بحران مالی فرانسه همچنان عمیق‌تر می‌شد.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در انقلاب فرانسه - قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب انقلاب فرانسه - انتشارات ققنوس
  • تاریخ: شنبه 15 آبان 1400 - 10:36
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2829

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 784
  • بازدید دیروز: 3712
  • بازدید کل: 23119141