ولتر
ولتر، نمایشنامهنویس، داستاننویس، مقالهنویس، تاریخدان، فیلسوف، و دارای استعداد چندجانبه، یکی از تیزبینترین منتقدان عصر خود بود. در واقع، به نظر تاریخدان سر هارولد نیکلسون، «بیشترین تأثیر... فکری قرن هجدهم را ولتر برجای گذاشت.»
اما غرور و بذلهگوییِ چون تیغ بُرندهاش اغلب باعث دردسرش میشد. انتقاد او از زمامداران فرانسه باعث شد دو بار به زندان معروف باستیل بیفتد. یک بار نیز خدمۀ اشرافزادهای که ولتر او را به تمسخر گرفته بود او را به شدت کتک زدند.
سرانجام در سال 1726 به مدت سه سال به انگلستان تبعید شد. از قضای روزگار تبعید او بعدها برای همان کسانی که او را از فرانسه تبعید کرده بودند پُرمخاطره از کار درآمد. چرا که مدتی که ولتر در انگلستان بود شیفتۀ نوشتههای لاک، نیوتن، و دیگر روشنفکران انگلیسی شد، او اصلاحات حکومتیای را که انگلیسیها به آن دست زده بودند نیز میستود.
در سال 1729 که به میهنش بازگشت، طرفدار سرسخت آزادی فردی و آزادی مطبوعات بود. او، مسلح به این نظرات جدید، در سال 1734 مکتوبات دربارۀ کشور انگلستان را منتشر کرد. در این کتاب عقاید لاک و نیوتن را برای هموطنان فرانسویاش شرح داد. او به رژیم کهنه نیز به شدت حمله کرد و اصلاحات سیاسی جدید در کشور محبوبش انگلستان را مورد ستایش قرار داد.
ولتر، با استفاده از سلاح سخن، به حملهای دیرپا علیه هر علمی که به اعتقاد او شاخصهای اصلی انصاف و ادب انسانی را نقض میکرد دست زد. او یک بار تصریح کرد: «بهدستگرفتن قلم به معنای رفتن به جنگ است.» او با رفتار ظالمانه نسبت به زندانیان و بیاعتنایی صاحبان قدرت نسبت به ضعیفان و بینوایان مقابله میکرد. به ویژه از مشت آهنینی که کلیسای کاتولیک و اشراف بر سر جامعه نگه داشته بودند بیزار بود. او نیز مانند بسیاری از فیلسوفان عقیده داشت که انسانها ذاتاً خوبند. این مذهب سازمانیافته است که آنها را فاسد میکند. با آن که ولتر شخصاً به خدا ایمان داشت، پیوسته آموزههای کلیسا را در مورد معجزات و مکاشفات الهی مسخره میکرد.
آثار ادبی ولتر باعث شهرتش به عنوان یک چهرۀ ادبی شد. اما سبک تمسخرآمیز، طعنهزن، و اغلب توهینآمیزش دشمنان بسیاری نیز برایش ایجاد کرد. در سال 1758 دولت فرانسه از حملات بیوقفۀ او چنان به خشم آمد که او را از پاریس تبعید کرد.
اما دشمنانش نتوانستند او را ساکت کنند. ولتر، از ترس انتقامجوییها، به فِرنی، در سویس، که از مرز فرانسه چندان دور نبود، نقل مکان کرد. در آن جا در یک ملک بزرگ به انتقادهای گزندهاش از رژیم کهنه به مدت بیست سال ادامه داد و به تولید حجم شگفتانگیزی از کلمات به صورت نمایشنامهها، رسالهها، مقالهها، نامهها، و رمانهای متعدد همت گماشت. تعداد نامههای او در سراسر زندگیاش به ده هزار میرسد. زندگینامهنویس تئودور بِسترمان برآورد میکند: «حدود پانزده میلیون کلمۀ نوشته از ولتر به ما رسیده که برای تهیۀ بیست کتاب مقدس کافی است.»
ولتر در این کلمات به قوانین و سنن نابخردانه و ناعادلانه حمله میکرد و مقامات مذهبی و حکومتی فخرفروش و احمق را که به امتیازات کهنه چسبیده بودند به باد تمسخر میگرفت. یک بار بانگ برداشت که «کاری کنید تا این ننگ و رسوایی را از میان بردارید!» و منظورش از میانبرداشتن تعصب، خرافه، نادانی، عدم مدارا، ایمان کورکورانه، و دیگر دشمنان آزادی بود.
ولتر بیتردید تأثیرگذارترین اندیشمند و نویسندۀ قرن هجدهم بود که ستایشگران به شدت او را میستودند و دشمنانش محکومش میساختند. به هنگام مرگش در سال 1778، حتی کسانی چون فردریک کبیر پادشاه پروس، کاترین دوم ملکۀ روسیه، و گوستاوس سوم پادشاه سوئد آثارش را علناً محکوم کردند. او در میان مردم عادی فرانسه نیز که سخت در مضیقه بودند بسیار محبوبیت داشت و آنها او را یک انقلابی به حساب میآوردند. تنها نیروی فکریای که با نفوذ ولتر هماوردی میکرد یک مجموعه کتابهای بحثانگیزی بود که بسیاری از اروپاییان میخواستند آنها سوزانده شود.
دایرةالمعارف
آنچه به عنوان یک ترجمۀ عادی از یک دایرةالمعارف انگلیسی برای چاپ به زبان فرانسه آغاز شد به زودی به چیز بسیار متفاوتی تبدیل گردید. با سرپرستی مترجم و فیلسوف فرانسوی، دنیس دیدرو، سرانجام یک دایرةالمعارف (دانشنامه) 28 جلدی شکل گرفت که به کار قبلی شباهتی نداشت. دیدرو، با همکاری ریاضیدان فرانسوی ژان لو رون دالامبر، این مجموعۀ کتاب را به تدریج بین سالهای 1750 و 1772 منتشر کرد.
دایرةالمعارف صرفاً چکیدهای از وقایع و تعاریف نبود. بلکه تریبون آزادی بود برای 140 فیلسوف بزرگ یا کمتر شناختهشدۀ فرانسوی که رایجترین و روشنگرانهترین دیدگاهها را دربارۀ تقریباً هر موضوع قابلتصوری بیان کنند. آنها در اینجا انتقادهای خود را از طبقات ممتاز ابراز میداشتند، نظرات تازه بررسی میکردند، و به ترویج دانش برای عموم میپرداختند. هرچند، تمام نظریات فلسفی عمده در معرض تحلیل «طبیعتگرایانه» یا علمی قرار میگرفت، فصل مشترکی در سرتاسر این اثر به چشم میخورد: عقل، و نه سنت و گفتار مذهبی، کلید درک و پیشرفت انسان بود.
چنان که دیدرو شرح میداد:
همه چیز را باید مورد بررسی قرار داد، همه چیز را باید گزینش و غربال کرد. بدون استثنا و بدون توجه به حساسیتهای هر کسی... ما باید روی تمام... [عقاید کودکانۀ] کهنه بیرحمانه پا بگذاریم...، موانعی را که عقل هیچ گاه بر پا نمیدارد فرو ریزیم، آزادی را به هنرها و علوم بازگردانیم، آزادیای که برای آنها آن قدر گرانبهاست.»
دیدرو میخواست طرح پژوهشیاش نور ادراک را بر تمام تجربیات انسانی بگستراند. او مایل بود معنی مفاهیمی چون حقوق، اقتدار، حکومت، آزادی، برابری، و انبوهی از ایدههای فلسفی دیگر را نیز مورد بررسی قرار دهد.
اما دایرةالمعارف به سرعت به یک منبع مناقشه تبدیل شد. از یک طرف، دیدرو و همکارانش با اتهام سرقت ادبی و بیدقتی روبرو شدند. گیلوم فرانسوا برتیه، سردبیر نشریۀ کاتولیکی ژورنال دو تروو، تنها در جلد اول دایرةالمعارف یکصد بند پیدا کرد که از منابع دیگر اخذ شده بود. افزون بر آن، بسیاری از رهبران حکومت و کلیسا این اثر را به سبب حملۀ تقریباً آشکارش به سلطنت و آیین کاتولیک محکوم کردند و به دفعات تلاش کردند یا بخشهایی از آن را سانسور کنند یا انتشار آن را متوقف سازند. لویی چهاردهم پادشاه فرانسه در یک مورد چنان برآشفته شد که پس از انتشار جلد هفدهم دستور داد کل پروژه متوقف شود.
دیدرو، علیرغم اقدامات دشمنانش، موفق شد بقیه کتابها را مخفیانه چاپ کند و آنها را به دست هزاران مشترک، که حمایتشان انتشار دایرةالمعارف را میسر ساخت، برساند. در خارج از فرانسه نیز کتاب با استقبال روبرو شد. این اثر چندین جلدی بارها و بارها تجدید چاپ شد. در پاسخ به تقاضای زیاد، نسخههای غیرمجازی از آن چاپ گردید. در سراسر اروپا، افراد تحصیلکرده به دایرةالمعارف به عنوان منبع دائمی دانش و الهامی مینگریستند که به آنها کمک میکرد تا مسائل مشابه در کشورهای خودشان را درک کنند.
دایرةالمعارف، با گرایش ضدمذهبی و تأکیدش بر علم، فنآوری و فلسفه، بیش از هر اثر پژوهشی منتشرشدۀ دیگری به توضیح و شفافسازی مباحث روشنگری کمک کرد. همچنین فیلسوفان و همتایانشان در اروپا را متحد ساخت و به آنها یک احساس هویت جمعی بخشید. به نوشتۀ تاریخدان لِستر کروکر، «همبستگی آنها بر آگاهیشان از دشمن مشترک – یعنی وضع موجود و کسانی که از آن حمایت میکردند، به ویژه مسیحیت و کلیسا – مبتنی بود.»
فیلسوفان قلمهای خود را برای نبرد با این دشمن بزرگ مشترک برداشتند. دشمن شمارۀ یک آنها کلیسای کاتولیک بود.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در عصرِ روشنگری - قسمت آخر مطالعه نمایید.