پیدایش فیلسوفان فرانسوی
فرانسه در قرن هجدهم کانون فرهنگی اروپا بود. در آنجا شاخصههای فلسفه، ادبیات، مُد، رفتار اجتماعی، و بسیاری از دیگر تلاشهای انسانی برای دیگر اروپاییان – و آمریکاییان – معین میشد. و در آنجا بود که روشنگری شکوفا شد و توجه جهان را به خود جلب کرد.
مشکلات اجتماعی دردسرآفرینی که تمام دولتهای اروپایی با آن روبرو بودند به ویژه در فرانسه حادّ بود. دراینجا یک شبکۀ پیچیده و نابسامان ساختارهای اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی به عنوان رژیم کهنه شناخته میشد. این نظام فاسد، که معجونی از سنن و آداب کهن بود که قدرت و امتیازات را به یک اقلیت کوچک اختصاص میداد، از نظر موج رو به اعتلای منتقدان، بازماندهای از گذشته بود.
طی قرنها، جمعیت فرانسه به سه طبقه یا لایۀ مجزای اجتماعی تقسیم شده بود. لایۀ اول را روحانیان و لایۀ دوم را اشراف تشکیل میدادند، با آنکه این دو لایه تنها سه درصد کل جمعیت فرانسه را در برمیگرفتند، اعضای آنها مالک اکثر زمینهای فرانسه بودند و مهمترین مقامها را در حکومت و ارتش فرانسه در اختیار داشتند.
97 درصد دیگر جمعیت – بازرگانان، کارگران شهری، و صاحبان حِرف طبقۀ متوسط، به همراه تودههای دهقانی – لایۀ سوم فرانسه را تشکیل میدادند. این جمعیت عظیم اکثر کارها را انجام میداد و اکثر مالیاتها را میپرداخت، که تقریباً همۀ آنها را پادشاهان فرانسه صرف ریختوپاشهای خود میکردند.
ناخشنودی دیرپا و پنهان از تعدیهای رژیم کهنه در دورۀ روشنگری به نقطۀ غلیان رسید. در دهههای نخست قرن هجدهم، پادشاهان فرانسه کشورشان را در جنگهای پرهزینه و مصیبتباری فرو بردند. بسیاری از مردم فرانسه دریافتند که دیر یا زود بحران دامنگیر آنها خواهد شد.
فیلسوفان
در اوایل قرن هجدهم، گروه مشخصی از اندیشمندان، نویسندگان، روحانیان، اشراف، و دیگران در صحنۀ فرانسه پدیدار شدند که توجه خود را روی مشکلات فزایندۀ اجتماعی زمان خود متمرکز کردند. در فرانسه، این ناراضیان فیلسوف نامیده میشدند. البته اکثر آنها فیلسوفان حرفهای یا استادان دانشگاه نبودند؛ همچنان که انقلابیون مسلح نیز نبودند. بلکه مایل بودند منتقدان اجتماعی خودگُماردهای باشند که معتقد بودند وظیفهشان تفکر انتقادی و طرح سؤال در مورد کارکرد جامعه است. اکثر آنها در پی قدرت برای خودشان نبودند، بلکه به این راضی بودند که افکار عمومی را در مورد یک رشته از موضوعهای روز شکل دهند و امیدوار بودند به این وسیله به مقامات دولتی برای دستزدن به تغییرات اجتماعی فشار آورند. به گفتۀ یک فیلسوف عصر روشنگری:
پاگذاشتن بر تعصب، سنت، اجماع همگانی، اقتدار، در یک کلمه همۀ آنچه اکثر اذهان را اسیر خود میکند، جرئت تفکر مستقل داشتن، تجدیدنظر و جستجوی شفافترین اصول عام، و پذیرش هیچ چیز جز گواهی تجربه و عقل خویش.
اکثر فیلسوفان نویسندگان چیرهدستی بودند. آنها به سبکهای ادبی گوناگون مینوشتند و انبوهی کتاب، مقاله، شعر، نمایشنامه، گفتگو، جزوه، و آثار دیگر را در عرضهداشت روشنگری به طور خصوصی منتشر کردند. فیلسوفان بر این نظر بودند که تمام نهادهای اصلی جامعه، نظیر نظام حکومتی، مذهبی، و قضایی، را پوششی از تعصب، خرافه و فساد فراگرفته است. اما به عقیدۀ آنها این پوشش را با نیروی عقل و روش علمی میشد زُدود. امانوئل کانت نگرش اکثر فیلسوفان را چنین خلاصه کرد: «جرئت استفاده از عقل خود را داشته باش! – این است شعار روشنگری.»
آنها هر جا با خرافه، نادانی، نخوت، و اعتقادات ریاکارانه برخورد میکردند، آنها را به باد تمسخر میگرفتند. اما فراتر از همۀ چیزهای دیگر، آماج اصلی فیلسوفان فرانسوی رژیم کهنه – سلطنت، اشراف، و کلیسای رسمی – بود. فیلسوفان این نظم کهنه را نظام ناعادلانۀ قدرت، ثروت و منزلت موروثی میدانستند. آنها بر این اعتقاد بودند که این نظام قوانین و سنتهای خودخواهانهای را آفریده تا ثروت، امتیازات، و قدرت را به هزینه تمام مردم عادی جامعه در اختیار خانواده سلطنتی، اشراف، و ارباب کلیسا قرار دهد. و فیلسوفان میخواستند نظام جدیدی را جایگزین این نظام فاسد کنند که در آن افراد دارایِ استعداد و قابلیت ذاتی ارج بینند.
فیلسوفان اغلب – و گاهی به شدت – بر سر علل و راهحلهای مشکلات اجتماعی گستردهای که با آنها روبرو میشدند، اختلاف پیدا میکردند. اما، علیرغم این اختلافات، در بسیاری از عقاید مهم و اساسی اشتراکنظر داشتند، که از جملۀ آنها اصولی بود که جان لاک و دیگر فیلسوفان بر آن تأکید داشتند: بحث آزاد و آشکار، رواداری مذهبی، محاکمات عادلانه با حضور هیئت منصفه، و حمایت قانونی از حقوق فردی.
با آنکه فیلسوفان در نوشتههای خود شکاک و خردهگیر بودند، خوشبین نیز بودند. اکثر آنها بر این نظر بودند که در عصر هیجانانگیزی زندگی میکنند که از امکان و توانمندی زیادی برای گسترش انسانیت برخوردار است. آنها انتظار داشتند، پس از آن که مردان و زنان آموختند که به روشی عقلانی با مشکلاتشان برخورد کنند، تغییرات مهمی در جامعه رخ دهد.
اکثر فیلسوفان به قابلیت انسان برای خوبی اعتقاد داشتند. و این اعتقاد باعث به وجودآمدن روحیۀ جدید انساندوستی شد که به خصلت ویژه روشنگری تبدیل گردید. با آن که بسیاری از حملات آنها به رژیم کهنه ظالمانه و غیرمنصفانه بود، اما اکثر فیلسوفان دلبستگی صادقانۀ خود را نسبت به انسانیت ابراز میداشتند و خواستار اقداماتی بودند که رنجها را بزداید و بیعدالتیها را زایل سازد. آنها کاربُرد شکنجه و روشهای وحشیانۀ اعدام را، که مقامات قضایی معمولاً از آنها استفاده میکردند، به باد انتقاد میگرفتند. آنها به بردهداری نیز، که هنوز در بسیاری از کشورهای اروپایی و مستعمراتشان در نقاط مختلف دنیا وجود داشت، معترض بودند.
روح انساندوستی نیز بسیاری از فیلسوفان را متقاعد میکرد که همۀ انسانها، صرفنظر از اینکه در کجا زندگی میکنند، باید با یکدیگر برادرانه رفتار کنند. از این رو، بسیاری از فیلسوفان جنگ را، که به عقیده آنها اغلب اوقات به خاطر منافع آزمندانه و قدرتطلبانۀ پادشاهان یا روحانیان متعصب رخ میداد، محکوم میکردند. برخی از نویسندگان روشنگری در درون مرزهای خود با ملیگرایی مخالفت میکردند. در آلمان، کانت حتی طرحهایی برای ترغیب همکاری بینالمللی ارائه داد.
هنگامی که فیلسوفان به انتقاد بیامان از اروپای قرن هجدهم پرداختند، شکگرایی باب روز شد. اما آنها صرفاً این نوع رویکرد فکری را متداول ساختند؛ درحالی که اندیشمندان قرن هفدهم راه را برای آن هموار ساخته بودند. پیر بل، پیشگام روشنگری در فرانسه، جزو آنها بود.
پدر روشنگری
پیر بل، که بعدها به «پدر روشنگری» مشهور شد، در سال 1647 در دهکدۀ کارلا نزدیک پیرنۀ فرانسه به دنیا آمد. بل که در زمانهای مختلف هم کاتولیک و هم پروتستان بود، استاد فلسفه در دانشگاه روتردام هلند شد. نخست در سال 1682 بود که توجه عمومی را به خود جلب کرد، یعنی زمانی که جزوهای منتشر کرد که به بحث در مورد شهابسنگ بزرگی میپرداخت که دو سال پیش از آن نمایان شده و مردم اروپا را ترسانده بود. بل، براساس دانش خود از آخرین تحقیقات در ستارهشناسی، به خوانندگانش اطمینان داد که شهابسنگ مذکور رویدادی از نظر علمی قابل پیشبینی بوده و نه، آن طور که خیلیها باور داشتند، یک طالع خرافی.
در همان سال، او انتشار مجلهای را به نام اخبار جمهوری ادبیات آغاز کرد که برایش شهرت بینالمللی به همراه داشت. بل قصد داشت با انتشار این مجله خوانندگان را از آخرین دستاوردها در عرصههای ادبیات، علم، فلسفه، اکتشاف، و موضوعهای دیگر آگاه کند.
مدت زیادی نگذشت که او خبرهای تکاندهندهای دریافت کرد. در فرانسه، دولت و کلیسای کاتولیک کارزار گستردهای را برای پیگرد و آزار پروتستانها، که به هوگنوها شهرت داشتند، سازمان داده بودند و آنها را از کشور بیرون میراندند. در این جریان، کاتولیکها چهار عضو خانوادۀ خود بل را به قتل رساندند. او، آکنده از خشم و اندوه، با یک اثر ادبی با عنوان تفسیر فلسفی این سخن عیسی مسیح: «آنها را وادارید که وارد شوند»، به تمام تعصبات مذهبی واکنش نشان داد. او به خوانندگانش حکایتی از انجیل را یادآور شد که در آن مسیح گفت: «با شتاب به خیابانها و کوچههای شهر بروید و بینوایان، معلولان... و کوران را به این جا بیاورید... آنها را وادارید که وارد شوند، که شاید خانۀ من پُر گردد.»
بل بر مدارای مذهبی با مسلمانان، یهودیان، و بیدینان اصرار داشت، که در آن زمان عقیدهای ناخوشایند بود. او همۀ انواع پیگرد و آزار مذهبی را محکوم میکرد، از جمله همۀ آن خونریزیهای بیمعنا بین کاتولیکها و پروتستانها را که به بهای زندگی بسیاری از اروپاییان تمام شده بود.
فرهنگ
با آنکه بل خودش پروتستان بود، برخی از رهبران مذهبی هلند، به خاطر ابراز عقاید شکبرانگیز در رابطه با ایمان، به شدت به او تاختند. سرانجام او مقام خود را در دانشگاه از دست داد، اما این اخراج به او فرصت داد روی اثر عظیم دو جلدی خود، فرهنگ تاریخی و انتقادی، کار کند. به نوشتۀ تاریخدانان ویل و آریل دورانت، «بدین ترتیب، او در سکوت و آرامش اتاقش نشست و روزی چهارده ساعت کار کرد، و صفحه به صفحه به مجلدات شگفتانگیزی که قرار بود به سرچشمه روشنگری تبدیل شود افزود.»
سرانجام این اثر در سال 1697 به پایان رسید. این فرهنگ، علیرغم عنوانش، چکیدهای از تعاریف نبود، بلکه عمدتاً شامل انواع نوشتههایی بود که برداشت بل را از تاریخ، ادبیات، سیاست، فلسفه، مذهب، و طیف گستردهای از موضوعهای دیگر بیان میکرد. بل با توجه به احتمال این که انتشار نوشتههایش بسیاری از صاحبان قدرت را برآشفته سازد، هنگامی که کتابش داشت برای انتشار آماده میشد، بانگ برآورد: «کاری است گذشته و سبویی است شکسته!»
بل، در میان سایر چیزها، خرافات و اعتقادات پرسشبرانگیز در بسیاری از اشکال آنها، از جمله معجزات و دیگر ادعاهای خارقالعادهای را که در کتاب مقدس ابراز شده بود، مورد حمله قرار داد. مثلاً در مورد این که حوای کتاب مقدس واقعاً تا 940 سالگی زندگی کرده باشد ابراز تردید کرد. بل همچنین ابراز تعجب کرد که چطور خدایی که بر همه چیز داناست ممکن است آدم و حوا را آفریده باشد بدون این که بداند روزی آنها مرتکب گناه خواهند شد و از نظر لطف او خواهند افتاد. و میپرسید چطور ممکن است خدای خوبی و کمال «یک موجود گناهکار بیافریند؟ آیا ممکن است خوبی مطلق یک موجود بدبخت به وجود آورد؟»
تعریف بل از شر نیز با آنچه بسیاری از عالمان الهی در نظر داشتند متفاوت بود. به نوشتۀ او «هر علمی که برخلاف وجدان صورت گیرد شرّ است».
او نسبت به انسان نیز شکاک بود. به نظر او، انسانها از تاریخ چیزی نمیآموختند و محکوم به تکرار اشتباهات گذشته بودند. از آن جا که سرشت انسان هیچگاه تغییر نمیکند، تمام گناهان و کاستیهایش بارها و بارها تکرار میشود. به همین دلیل، بل استدلال میکرد که حکومتهای مقتدر برای مَهار جامعه ضروریاند.
همانطور که بل پیشبینی میکرد، فرهنگ او باعث رنجش شد و علناً محکوم گردید. اعضای کلیسای خود او خواستار آن شدند که او در برابر آنها حضور یابد و به این اتهامات که او عبارات ناشایست به کار برده و از الحاد جانبداری کرده پاسخ گوید.
اما چنین اقداماتی به هیچ وجه نتوانست از گسترش تأثیر و محبوبیت اثر دو جلدی او جلوگیری کند. کتابهای او حتی در قرن هجدهم نیز در سرتاسر اروپا محبوبیت بسیار زیاد خود را حفظ کرد و دستکم نُه بار به چندین زبان به چاپ رسید. یکی از ستایشگران بعدها جلد نخست آن را «کتاب مقدس قرن هجدهم» نامید.
فیلسوفان، اندیشمندان، و نویسندگان در همهجا به تأثیرپذیری فکری از نوشتههای بل اذعان کردند. دانته خاطرنشان میکند: «اما بیشک بیشترین تأثیر بل بر فیلسوفان عصر روشنگری بود [که از بل پیروی میکردند]؛ آنها.... از فرهنگ تغذیه میکردند.»
یکی از این فیلسوفان حفظ و تداوم سنت شکگرایی را در قرن هجدهم وظیفه شخصی خود دانست؛ او یک پاریسی به نام فرانسوا – ماری آروئه مشهور به ولتر بود.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در عصرِ روشنگری - قسمت چهارم مطالعه نمایید.