کمبوجیه و داریوش: گسترش امپراتوری
اجرای سیاست گسترش امپراتوری و اصلاحات نظامی پس از مرگ کوروش نیز ادامه یافت. جانشینان بلافصل او، کمبوجیه دوم و داریوش یکم، امپراتوری را وسعت بیشتری بخشیدند تاحدیکه امپراتوری ایران بزرگترین و پهناورترین امپراتوری تا آن زمان بود. در زمان داریوش قلمرو هخامنشیان به بیشترین اندازه خود رسید. داریوش جاهطلب و خلّاق ثابت کرد که ادارهکنندهی کارآمد و سازنده بزرگراهها، جادهها، کانالها و کاخهایی است که میتواند شایسته و برازنده یک امپراتوری نیرومند باشد. گرچه چنین به نظر میرسد که داریوش نتوانست همه را تحتتأثیر قرار دهد. هرودوت سخن یک پارسی کنهسال را نقل میکند که «داریوش به علت تحمیل مالیاتهای منظم و اقدامات مشابه آن... یک دکاندار بود... و کاری را که نفع مادی برایش نداشت انجام نمیداد.» البته این عبارت و ارزیابی ریشخندآمیز آن، نوشته هرودوت است که تعصب ضدایرانی داشت؛ در حالی که چنین قضاوتی نمیتواند سخن و دیدگاه یک پارسی باشد، چون پارسیان در فارس مالیات نمیپرداختند. هرودوت احتمالاً این سخن را از زبان یکی از شهروندان آزرده اقوام تابعه امپراتوری شنیده که مجبور به پرداخت مالیات بوده است. بسیاری از توضیحات منفی بعدی یونانیان نسبت به داریوش که بحق از تجاوز او به میهن خود برآشفته بودند، از لحاظ توجه به استعداد نبوغآمیز، سختکوشی و بسیاری از کارهای مهمی که انجام داد عادلانه نیست.
کمبوجیه در مصر
به راستی کارهای برجسته داریوش چنان زیاد است که از لحاظ تاریخی سایه بزرگی بر سلف او کمبوجیه میاندازد. این تا حدی به این دلیل است که کمبوجیه، بزرگترین پسر کوروش، فقط مدت کوتاه هشت سال سلطنت کرد و فرصت نیافت به اندازه دوره طولانی 36 ساله سلطنت داریوش خود را نشان دهد. با این حال، دستاوردهای کمبوجیه، گرچه از نظر تعداد اندکند ولی از نظر اهمیت هرگز ناچیز نیستند. کوروش او را موظف کرده بود که خود را برای حمله به مصر آماده کند، و کمبوجیه پس از مرگ پدر شاهکارهای نظامی کوروش را ادامه داد. از جمله این کارها میتوان به تأسیس نیروی دریایی ایران اشاره کرد که یک امتیاز تاکتیکی محسوب میشد و ایرانیان در آن زمان موفق به کسب آن شدند. کمبوجیه به درستی استدلال میکرد که ارتش او نمیتواند به آسانی از کویر لمیزرع که به منزلهی سدی میان فلسطین جنوبی و دلتای حاصلخیز نیل قرار داشت عبور کند، اما اگر کشتیهایی داشته باشد که بتوانند از کناره ساحل عبور کنند و نیازهای نیروی زمینی را برآورده سازند این عبور ممکن خواهد شد. تبدیل ایران در آن روزگار از یک قدرت زمینی به ارباب دریاها و خشکیها بر دامنه و فراخی فتوحات آینده آن افزود، چنانکه به عنوان مثال هجومهای بعدی جانشینان کمبوجیه را به اروپا مقدور ساخت.
کمبوجیه در سال 526 ق.م کمی پیش از حمله به مصر، مرتکب عملی شد که آن را از جمله کارهای زشت او میدانند. کمبوجیه به خاطر این عمل از لحاظ ستمگری و خشونت مشهور شد. او برادری داشت به نام بردیا که یونانیان به او اسمردیس میگفتند. اسمردیس محبوب کوروش بود و در میان اشراف و عامه مردم محبوبتر از کمبوجیه بود. کوروش پیش از مرگ روشن ساخت که بردیا وارث ساتراپهای شرقی امپراتوری و کمبوجیه وارث ساتراپهای غربی خواهد شد. در نتیجه کمبوجیه نگران بود که مبادا پس از عزیمتش به مصر برادرش سر به شورش بردارد و قلمرو غربی شاهنشاهی را نیز غضب کند. بنابراین مخفیانه ترتیب قتل او را داد. هرودوت دراینباره مینویسد:
«پس از رفتن برادرش به پارس، شبی کمبوجیه خوابنما شد که از ایران قاصدی آمده و خبر آورده است که اسمردیس برتخت پادشاهی نشسته، سرش به آسمان میساید. از اینرو نخست نگران شد و خواب خود را چنین تعبیر کرد که برادرش در اندیشه فنا و جانشینی اوست. کمبوجیه، پرگزاسپس را که بیش از همهکس مورد اعتمادش بود مأمور کرد تا برادرش را معدوم کند. پرگزاسپس به پارس رفت و دستور اجرا شد. به روایتی او قربانی خود را در شکارگاه کشت و قول دیگر حاکی است که با لطایفالحیل او را تا خلیجفارس برد و در آنجا غرق کرد.
کمبوجیه در آغاز سال 525 م. ق با اطمینان از اینکه یگانه رقیب بالقوه خود را از بین برده است، در رأس ارتش عظیم خود وارد مصر شد. آماسیس، فرعون مصریان که فرمانده جنگی قابلی بود به تازگی درگذشته بود و جانشین جوان و بیتجربه او پسامتیخ سوم (یا پسامتیکوس) ناچار بود به مقابله با تهدید ایرانیان بپردازد. دو سپاه در نزدیک پلوزیوم واقع در ساحل شرقی دلتای نیل در کنار دریا با یکدیگر روبرو شدند. ایرانیان جنگآزموده هماوردان مصری خود را شکست دادند و فرعون جوان ناچار شد جان خود را بردارد و بگریزد. پیروزی کمبوجیه چنان قاطع بود که تمام کشور بدون هیچ درگیری سخت دیگری به چنگش افتاد. بدین ترتیب آخرین قدرت بزرگ سابق خاور نزدیک نیز در اختیار ایرانیان قرار گرفت.
کمبوجیه حدود سه سال در مصر اقامت کرد و ماهیت حقیقی کردار او در این مدت به خوبی روشن نیست. داستانهای هولناک فراوانی در آثار هرودوت و سایر نویسندگان باستانی از رفتار خشن کمبوجیه و بیحرمتیهای غیرضروری او نقل شده که ظاهراً به مرگ هزاران تن از سربازان خود او انجامید. برای مثال شایع است که کمبوجیه به رفتاری وحشیانه و با خشونت با جسد مومیایی و مدفون آماسیس پرداخت، گاو آپیس را که برای مصریان مقدس بود کشت و به نوبیه که سرزمینی در جنوب مصر بود هجوم برد بدون اینکه آذوقه کافی برای سربازانش در نظر بگیرد؛ بسیاری از این سربازان مردند یا ناچار به آدمخواری شدند.
با این همه دانشمندان جدید گرچه همه این داستانها را جعلی نمیدانند اما معتقدند در آنها اغراق و گزافهگویی فراوانی شده است. برای مثال در حالیکه لشکرکشی کمبوجیه به شمال نوبیه تأیید شده است، دلایل قطع سریع این هجوم روشن نیست؛ همچنین با توجه به تدارکات محتاطانهای که کمبوجیه برای حمله به مصر انجام داده بود، اتهام غیرعاقلانه عملکردن و به فکر تدارکات سپاه خود نبودن او در این لشکرکشی بیهوده جلوه میکند. برعکس مدارک محکمی وجود دارد که کمبوجیه دستور مجازات پسامتیخ جوان و تاراج بعضی از معابد مصریان را صادر کرد؛ با وجود این، گرچه این رفتار با رفتار مهربانانه کوروش با دشمنان مغلوب در تضاد بود، ولی رفتاری بود که معمولاً در دوران باستان همه فاتحان پیروزمند با دشمنان خود انجام میدادند. شکی نیست که داستانهای رسواگری که هرودوت دهها سال بعد هنگام سفر به مصر درباره کمبوجیه شنیده است، گزافهگوییهای مصریانی بوده که کشور خود را در وضعی زبون مییافتهاند.
فرمانروایی فردی فریبکار
در هرحال هرچه کمبوجیه در مصر کرده باشد، در سال 522 ق.م تصمیم گرفت به وطن خود ایران بازگردد. او هنگامی تصمیم به این سفر گرفت که مطلع شد مردی به نام گئومات در ایران سر به شورش برداشته و اریکه سلطنت را در اکباتان غصب کرده است. گئومات (که یونانیان او را «اسمردیس روغین» و ایرانیان «بردیای دروغین» مینامند) ادعا میکرد که بردیا برادر کمبوجیه است و شباهت ظاهری عجیبی هم به او داشت؛ از آن جا که قتل بردیای واقعی مخفیانه انجام شده بود، بسیاری از ایرانیان و اقوام تابعه آنها دلیلی نداشتند به ادعای او مشکوک شوند. بخشی از سنگنبشته مشهوری که بعداً داریوش بر صخره بیستون در جنوب غربی اکباتان حجاری کرد در اینباره مینویسد:
وقتی که کمبوجیه رهسپار مصر شد. مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسیار شد، هم در پارس هم در ماد هم در سایر کشورها... پس از آن مردی مغ بود گئوماتنام او از «پَ ئیشی یا وُ وادا» برخاست... چون از آنجا برخاست چهارده روز از ماه وی یَخنَ [11 مارس / 20 اسفند سال 552 ق.م] گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت [که] من بردی [بردیا] پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم. پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس و هم ماد هم سایر کشورها. شاهی را او برای خود گرفت.»
رویدادهای هفتهها و ماههای بعد در پردهای از ابهام قرار دارد و روشن نیست (شاید علت آن رازداری عمدی بنا به دلایل سیاسی باشد). کمبوجیه کمی پس از شنیدن خبر شورش گئومات با وضع اسرارآمیزی درگذشت. بعضی میگویند که از زخم کاردی که تصادفاً برداشته بود قانقاریا گرفت؛ بعضی دیگر مدعیاند که کمبوجیه تعادل روحی نداشت و پس از شنیدن اخبار اکباتان از فرط نومیدی به زندگی خود پایان داد. با مرگ شاه، گئومات توانست حدود هفت ماه (از اسفند تا مهر سال 522 ق.م) پادشاهی کند. آنگاه گروه کوچکی از نجیبزادگان نیرومند پارسی توطئه کردند و او را به قتل رسانیدند؛ سپس از میان خود داریوش را که از شاخه دیگری از خاندان هخامنشی بود به پادشاهی برگزیدند تا سلطنت او مشروعیت داشته باشد. داریوش در سنگنبشته بیستون چنین به خود میبالد:
ده روز از ماه «باگَ یادیش» [29 سپتامبر/ 7 مهر سال 522 ق.م] گذشته بود. آن گاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار [او] بودند کشتم. دژی «سیکَ یَ وُوَتیش» نام سرزمینی «نی سایَ»نام در ماد، آن جا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را به من عطا فرمود.
چرا داریوش و همدستان او مدعی سلطنت را برکنار کردند؟ خود داریوش بعداً ادعا کرد که گئومات فرمانروایی ستمگر بوده و بسیاری از مردم بیگناه را به قتل رسانیده و «مردم از ستمگری و جباربودن او هراس داشتهاند.» از سوی دیگر مدارک زیادی هست که نشان میدهند که گئومات یک مذهبی مؤمن و اصلاحگر اجتماعی بوده است که میخواسته هرچه سریعتر تغییراتی اجتماعی ایجاد کند و همین امر هشداری بوده است برای اشراف محافظهکار که مایل به حفظ وضع موجود بودهاند. در هرحال آنها میخواستهاند برای حذف او از قدرت توجیهی داشته باشند.
یک امکان خیلی مهم آن است که مردی را که نجیبزادگان کشتهاند مدعی دروغین نبوده بلکه به راستی بردیای واقعی بوده است. براساس این فرضیه کمبوجیه بردیا را نکشته بوده و او با حمایت داریوش و سایر نجبا هنگام اقامت کمبوجیه در مصر تاجوتخت را تصاحب کرده بوده است. وقتی بردیا به قدرت میرسد به اصلاحاتی دست مییازد و چنان سریع عمل میکند که نجبایی که در آغاز حامی او بودهاند تصمیم به برکناری و قتل او میگیرند. سپس برای توجیه عمل خود ادعا میکنند که او غاصب بوده و از این رو آنها ناچار شدهاند شاهنشاهی ایران را از چنگ یک غاصب فریبکار نجات دهند. اگر واقعیت چنین بوده باشد، توضیحدهنده ادعای بعدی داریوش در مورد اقدامات ستمگرانه بردیا است که با آوازه مهربانی و مدارای او سازگار نیست. همچنین راز مرگ اسرارآمیز کمبوجیه کمی پس از به دست گرفتن قدرت توسط غاصب روشن نیست. شاید شاه به دست افسران خود به قتل رسیده باشد، افسرانی که بردیا را بر او ترجیح میدادند؛ در این صورت دیگر گزارشهای مربوط به مرگ او ممکن است جعلیاتی باشد که بعداً برای سازگاری با داستان غصب تاجوتخت توسط بردیا ساخته شدهاند. احتمالاً حقیقت امر هیچگاه روشن نخواهد شد. آنچه مسلم است آن است که داریوش در اواخر سال 522 ق.م شاه شد و عظمت امپراتوری ایران را به اوج خود رسانید.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در امپراتوری ایران - قسمت آخر مطالعه نمایید.