مردی خردمند و با استعداد:
کوروش بزرگ امپراتوری ایجاد میکند
وقتی کوروش دوم بزرگترین پادشاه و بنیادگذار شاهنشاهی و امپراتوری ایران در حدود سال 599 ق.م زاده شد، جهان او از همان زمان باستانی شده بود. طی قرنهای طولانی و پرهیاهو، امپراتوریهای بزرگ بینالنهرین و ایران همانند جزرومدی بیپایان ظهور و سقوط کرده و در پس خود شهرهای ویران و بلندپروازیهای فروپاشیده را باقی گذاشته بودند. جدیدترین موج فراز آمده در این جزرومد تاریخی مادها بودند که از همه نیرومندتر شدند. هنگامی که ارتش کیاکسار سراسر ارمنستان را در نوردید و سپس برای فتح لیدی به سوی غرب تاخت، کوروش فقط ده سال داشت. در آن زمان این پسرک گمان نمیبرد که موج سریع و توقفناپذیر قدرت ماد ناگهان فرو ریزد، یا کسی که رهبری این فروپاشی را برعهده خواهد داشت خود او خواهد بود.
همچنین کوروش جوان در خواب هم نمیدید که او و فرزندان و نوادگانش میتوانند بزرگترین موج امپراتوری را که تاکنون به خاور نزدیک یورش برده است به وجود آورند. تبار این پسر به هخامنش میرسید؛ کسی که بنیانگذار نیمهافسانهای خاندان سلطنتی پارس بود و گفته میشود که عشایر کوهنشین ابتدایی فارس را به ملتی کوچک تبدیل کرد. این ملت مغرور اکنون دستنشانده پرحسرت مادهای جاهطلب شده بود؛ اما تقدیر چنان نبود که این وضعیت زیاد طول بکشد. کوروش بزرگتر که شد به مردی با بینش ژرف، دلاور و با استعداد تبدیل شد؛ آرزوی او تنها آزادکردن قوم خود از زیر سلطه مادها نبود، بلکه توانست در زمانی بسیار کوتاه دودمان هخامنشی را به قدرتی باورنکردنی و نفوذی شگفتانگیز در بیشتر جهان شناخته شده آن روز برساند. آلساندور بائوسانی مینویسد:
ظهور ناگهانی و کسب قدرت پارسیان به رهبری... کوروش بزرگ... یکی از پدیدههای شگفتانگیز، و نه البته نادر، تاریخ گذشته و حال آسیاست. این نشان میدهد که چگونه دولتی کوچک میتواند، بدون دلیل روشن، همانند ستارهای جدید ناگهان بدرخشد و فراخی مرزهای خود را به اقوام و ملل و نژادهای گوناگون گسترش دهد.
سقوط ناگهانی ماد
کوروش در حدود 41 سالگی در سال 558 ق.م در پارس بر تخت پادشاهی نشست. او که تیزهوشی و زیرکی خاصی نسبت به طبیعت انسان و درکی عمیق از نیروهای سیاسی بینالمللی روزگار خویش داشت، به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از اشراف ماد که زیر فرمان آستیاگ [ایشتوویگو]، فرزند و جانشین کیاکسار [هوخشتره]، میزیستند از پادشاه جدید راضی نیستند. آستیاگ که در فرمانروایی دلاوری و لیاقت کیاکسار را نداشت، ظاهراً بیشتر اوقات خود را به خوشگذرانی در دربار شکوهمند جدید ماد در اکباتان [همدان] میگذرانید. کوروش همچنین دریافت که اقوام تابعه امپراتوری ماد، که بیشتر آنها مجبور بودند سربازان ارتش ماد را تأمین کنند، از این وضع بسیار ناخشنودند و در صورت حمله به آستیاگ از او پشتیبانی نخواهند کرد.
کوروش ضمن بررسی ضعفهای دشمنان خویش، به آرامی به طرح نقشه علیه آنها پرداخت و نخستین ضربه را در سال 553 ق.م وارد ساخت. درباره شورش پارسیان که از آغار آن تا حملۀ مستقیم کوروش به پایتخت ماد، اکباتان، حدود سه سال طول کشید، جزئیات زیادی در دست نیست. بنا به نوشته هرودوت:
آستیاگ بیدرنگ اهالی ماد را فرمان بسیج داد و به قدری آشفتگی خیال داشت که هارپاگ را به فرماندهی این لشکر برگزید... از این رو وقتی لشکریان او با سربازان پارسی روبرو شدند فقط تنی چند... تن به کشتن دادند و از بقیه، عدهای جانب پارسیان را گرفتند ولی قسمت اعظم لشکریان پشت به دشمن کردند. تا آستیاگ از شکست ننگین سپاه ماد آگاه شد، سوگند یاد کرد که به هرحال کوروش را آسوده نخواهد گذاشت. پس همۀ مادیها را، چه آنها را که در سن و سال خدمت نظام بودند و چه مسنترها را که هنوز در شهر بودند، به خدمت سربازی فراخواند و با این افراد به میدان نبرد شتافت. اما شکست خورد، سربازانش به قتل رسیدند و خود او اسیر شد.
بدین ترتیب، امپراتوری ماد که تازه تشکیل شده بود، ناگهان به دست کوروش پایانی مصیبتبار یافت. با اینحال خود کشور ماد ویران نشد. کوروش با به نمایشگذاردن تساهل و مدارا و خردمندیِ یک فرمانروای بزرگ، مادها را گرامی داشت؛ به بسیاری از نجیبزادگان آنها مقامهای بلندی در دربار و ارتش خویش واگذار کرد. او سرزمین ماد را نخستین ایالت یا ساتراپی امپراتوری خویش قرار داد و آن را «مادا» نامید و اکباتان را سالم و دستنخورده، پس از پاسارگاد در تپههای فارس، به عنوان پایتخت دوم خویش برگزید، از این رو از آن پس امپراتوری ایران را معمولاً «شاهنشاهی ماد و پارس» مینامیدند. افزون بر این، کوروش بزرگواری و بخشندگی فوقالعادهای نسبت به دشمن پیشین خود آستیاگ نشان داد، با او با احترام رفتار کرد و اجازه داد برای بقیه عمر خویش در دربار سلطنتی او اقامت گزیند. کوروش با این شیوه رفتار خود تصویری از یک رزمجوی نیرومند و در عین حال فرمانروایی محترم و دادگر از خود برجای گذاشت و بدینسان ستایش و وفاداری اتباع و رعایای خود را جلب کرد.
سازمان نظامی و سیاسی
کوروش با فتح سرزمین ماد فرمانروای تمام سرزمینهایی شد که آستیاگ بر آنها حکومت میکرد، از جمله بیشتر سرزمین آشور، ارمنستان کوهستانی، سوریه در ساحل دریای مدیترانه و بخشهای زیادی از فلات ایران. شاید الهامبخش او اعتقادش به سرنوشت ایزدی بود. کوروش رؤیای توسعه بیشتر قلمرو خود را در سر میپرورانید، اما متوجه بود که برای تحقق این هدف به نیرومندترین و قابل انعطافترین سیستمهای نظامی و سیاسی که تاکنون خاور نزدیک به خود دیده بود نیاز دارد؛ از این رو با پشتکار به توسعه و بهبود این دو سیستم در بقیه عمر پرداخت.
سیستم ارتش کوروش تا حد زیادی از سیستم نظامی آشوریان گرتهبرداری شده بود، گرچه او این سیستم را تغییر داد و تکمیل کرد. آشوریان تا حد بسیاری از تاکتیکهای مؤثری که طی قرنها در جنگهای خاور نزدیک مرسوم بود استفاده میکردند. این تاکتیک مبتنی بود بر استفاده از یک زوج تیرانداز، یکی نیزهافکنی که سپری بزرگ و سبک اما مقاوم از چرم و حصیر حمل میکرد و دیگری کمانداری که تیراندازی میکرد. نیزهافکن با دشمن درگیر میشد و سپر را به دست میگرفت. تیرانداز در پشت نیزهافکن پنهان میشد و رگبار تیر را به دشمن میبارید. ایرانیان به سپر «اسپارا» میگفتند و این واحدهای تاکتیکی را «اسپارابارا» [سپرباره یا سپردار] مینامیدند. معمولاً آشوریان این واحدها را در کنار هم در دو صف آرایش میدادند، صف اول از سپرداران و صف دوم از تیراندازان، کوروش به عمق و نیز به تعداد کمانداران نسبت به هر سپر افزود و تمرکز سنگینتری از تیراندازان به وجود آورد.
سازمان اولیه پیادهنظام پارسی براساس سیستم اعشاری یا دهدهی بود. چنانکه دانشمند کلاسیک نیک سکوندا توضیح میدهد:
ارتش ایران از هنگهای هزار نفری تشکیل میشد. اصطلاح پارسی باستان این هنگها «هزارابام» بود... فرمانده هر هنگ را «هزار پاتیش» میگفتند؛ هر هنگ هزار نفری به ده «صاتابا» یا فوج صدنفری تقسیم میشد. فرمانده هر «صاتابا» یک «صاتاباتیس» بود که به نوبه خود هر «صاتابا» به ده «داتابا» مرکب از ده مرد تقسیم میشد. «داتابام» [یا جوخه ده نفری] کوچکترین واحد تاکتیکی پیادهنظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده میشد. «داتاپاتیس» [یا سرجوخه ده نفری] در جلوی ستون قرار میگرفت و یک «اسپارا» [سپر] حمل میکرد. در پشت او بقیه «داتابام» [افراد جوخه] به صورت یک ستون نه نفری میایستادند و هر مرد به کمان و شمشیر کج مسلح بود. معمولاً «داتاپاتیس» یک زوبین سبک کوتاه ششپایی به دست میگرفت و فرماندهی و نیز حفاظت از بقیه جوخه [داتابام] را برعهده داشت. با وجود این گاه تمام افراد «داتابام» مسلح به کمان بودند و «اسپارا» [سپر] مانند «دیواری» در جلوی ستون از آنها محافظت میکرد و امکان میداد که همه افراد «داتابام» با دست باز به تیراندازی یا شمشیرزنی بپردازند.
سیستم اعشاری برای واحدهای بزرگتر از هنگهای هزارنفری نیز مورد استفاده قرار میگرفت. ارتشهای بزرگ از واحدهایی مرکب از ده «هزارابا» یا ده هزار تن تشکیل میشدند. اصطلاح فارسی باستان این گروههای بزرگ از بین رفته ولی به یونانی به آنها myriad [معادل «بیور» فارسی در شاهنامه] میگفتند. مهمترین واحدهای «ده هزارتنی» [یا «بیور»] ایرانی گروههای نخبهای بودند که گارد شاهنشاهی را برای محافظت از شخص شاه تشکیل میدادند. بهترین سربازان ارتش در این گارد که به «آمرتکا» [بیمرگ یا «هنگ جاوید»] معروف بود خدمت میکردند؛ از این رو به آنها هنگ جاوید میگفتند که به محض کشتهشدن یا مرگ یکی از افراد آن، فرد دیگری جانشین او میشد.
کوروش افزون بر پیادهنظام از واحدهای تاکتیکی نوع دیگری نیز استفاده میکرد. نخست او متکی به سوارهنظامی بود که به صورت هنگهای مادی، یعنی چابکسواران بسیار ماهر که در خاور نزدیک بینظیر بودند، سازمان یافته بودند. اما با گذشت زمان سپاه نخبهای از رزمجویان سوار از میان نجیبزادگان ایرانی تشکیل داد. همچنین از تکیهگاه اصلی برای ارتش قدیمی آشور یعنی از واحد ارابهرانان استفاده کرد ولی چنان اصلاحاتی در آن انجام داد که آنها میتوانستند مهیبترین حمله را مستقیماً به صفوف دشمن وارد آورند. گزنفون مورخ یونانی قرن چهارم ق.م در گزارش خود از زندگی کوروش مینویسد:
او ارابههایی جنگی ساخته بود که چرخهای نیرومندی داشتند و بهآسانی شکسته نمیشدند؛ این ارابهها محورهای بلندی داشتند و میتوانستند در هر جاده با هر پهنایی حرکت کنند بدون آنکه واژگون شوند. اتاقک مخصوص ارابهران از الوارهای نیرومند به شکل برجک هرمی ساخته شده بود و بلندی آن به اندازهای بود که ارابهران میتوانست به آسانی اسبها را هدایت کند؛ به علاوه بجز چشمها سراسر بدن هر راننده زرهپوش بود. افزون براین در دو طرف محور چرخها داسها (یا تیغههای) فولادی نصب شده بود... چنان که در قلب صفوف دشمن آنها را به این سو و آن سو پرتاب میکرد.
به طور کلی خدمت در واحدهای سوارهنظام، پیادهنظام و ارابهرانی برای تمام مردان ایران، هم برای نجیبزادگان و هم افراد عادی، اجباری بود. هر فرد مذکر بیست تا بیستوچهار ساله موظف بود دوره آموزشی جنگی ببیند و در نبرد شرکت جوید. بسیاری نیز برای مدت زیادی که تا پنجاهسالگی طول میکشید در ارتش میماندند.
کوروش همچنین سازمان سیاسی امپراتوری خود را براساس الگوی آشوریان به وجود آورد گرچه تغییرات اساسی مثبتی در آن ایجاد کرد. آشوریان قلمرو خود را به ایالاتی تقسیمبندی کرده بودند که هرکدام را فرمانداری اداره میکرد و مستقیماً به شاه در نینوا گزارش میداد. کوروش نیز به همین شیوه ساتراپیها را به وجود آورد که هر یک شامل یک واحد جغرافیایی و فرهنگی متشکل از ملت مغلوب میشد. ساتراپ یا شهربان که به معنای «حامی قلمرو پادشاهی بود» و به اداره ساتراپی گماشته میشد قدرت زیادی داشت؛ قدرتی که تقریباً مشابه قدرت شاه در مرکز بود گرچه کوروش بر قدرت آنها نظارت میکرد. ساتراپ اجازه داشت سپاهیان محلی را برای اداره شهربانی ایالت خود فرماندهی کند، ولی منشی او، که یک افسر امور مالیه بود و فرمانده پادگان سلطنتی در پایتخت او، گزارش امور را مستقیماً برای شاه میفرستادند. کوروش به عنوان یک اقدام دیگر، شبکهای از جاسوسان در ایالات داشت که اخبار مهم رویدادهای مناطق دوردست را برای او ارسال میکردند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در امپراتوری ایران - قسمت سوم مطالعه نمایید.