نوزایی
مرگ سیاه و اپیدمیهای دیگر در کنار موارد قحطی و جنگ، باعث شد تا خوشبینی از مردم اروپا رخت برکَنَد. مدتی آنان به این عقیده بازگشتند که تنها امیدشان در این دنیای مغشوش پناه بردن به مذهب است. با این حال با شروع قرن شانزدهم، اروپا فوران جدیدی از انرژی و نوآوری را تجربه کرد، که امروزه، رُنسانس نامیده میشود. این نوزایی دانش و فرهنگ با اختراعات جدید نیرو گرفت؛ به خصوص اختراع ماشین چاپ که یوهان گوتنبرگ آن را در سال 1450 میلادی در سرزمینی اختراع کرد که بعدها آلمان نام گرفت. به کمک این وسیله، امکان تکثیر نسخههایی از کتابهای مختلف با سرعت بیشتر و ارزانتر از قبل حاصل شد. ثروت جدیدی که از آسیا و آمریکای جدیداً کشف شده به اروپا منتقل میشد نیز به این «نوزایی» کمک کرد.
آموزشهای یونان و روم قدیم آن چیزی بود که دانشمندان رنساس در پی احیای آن بودند. آنها به جای این که ترجمههای آثار مؤلفان باستان را که در قرون وسطی پدید آمده بودند مطالعه کنند، به خواندن این آثار (از جمله کتب پزشکی) به زبان اصلی یونانی روی آوردند. به این ترتیب امیدوار بودند تا از اشتباهاتی که در هنگام ترجمه و بازنویسی مطالب پدید میآید پرهیز کنند. یکی از علمای پزشکی آن زمان گفت که به دلیل این رویکرد جدید «[علم] پزشکی از بستر مرگ برخاست.»
متفکران رنسانس همچنین روشهای تفکر را که در قرون وسطی به فراموشی سپرده شده بود، دوباره کشف کردند. آنها به جای پذیرفتن سخن علمای باستان مانند جالینوس، بر مشاهدات شخصی خود اتکا کردند – همانگونه که خود جالینوس توصیه کرده بود. آنها به جای این که به خدا، زندگی پس از مرگ و روح تمرکز کنند، به جهان زمینی، انسانیت و طبیعت، روی آورند.
یک قانونشکن طب
یکی از بزرگترین متفکران که کوشید تا از دانشمندان باستان گامی فراتر نهد، مردی سویسی به نام تئوفراستوس بمباستوس فون هوهنهایم بود. او به شکل اغراقآمیزی خود را پاراسلسوس نام نهاد که به معنای «بهتر از سلسوس» است. سلسوس نام یکی از مؤلفان معروف کتابِ مرجع پزشکی در روم باستان بود. او علاقه داشت که سخنانی از این دست به زبان آورد: «یک موی گردن من دانشمندتر از تمام شما دانشمندان است، و سگک کفش من از جالینوس و ابوعلی سینا درایت بیشتری دارد». (جالینوس اگر بود باید از این حرفها خوشش میآمد، چون که او هم در مورد خودش همینطور غلو میکرد. بیخود نبود که بعدها نام وسط پاراسلسوس در زبان انگلیسی bombast شد که به معنی سخن اغراقآمیز است.)
پاراسلسوس به تمام اروپا، خاورمیانه و حتی روسیه سفر کرد. او علاوه بر دانشمندان، اطلاعاتش را از درمانگران عامی هم به دست میآورد که این کارش مورد تمسخر پزشکان تحصیلکردۀ دانشگاه بود. او نوشت: «من از این که از زنان هرزه، قصابان و دلاکان میآموزم، شرمی ندارم.» او همچنین به مطالعۀ طالعبینی پرداخت که مقدمۀ نجوم بود و همچنین کیمیاگری آموخت که مقدمۀ علم شیمی بود. این موضوعات پر از عقاید جادویی بود و نوشتههای پاراسلسوس همانقدر مطلب علمی دارد که موضوعات جادویی.
با این حال، پاراسلسوس بر علم پزشکی تأثیرگذار بود. او بسیاری داروهای جدید را کشف کرد، به خصوص آنهایی که از فلزات و مواد معدنی ساخته شدهاند (مانند جیوه، مس و آرسنیک). او یکی از اولین کسانی بود که از علم شیمی در طب استفاده کرد. پیروانش عقاید او را تا مدتها پس از مرگش در 1542 گسترش دادند.
شناخت بدن
سایر اندیشمندان دورۀ رنساس برای اولین بار ساختار بدن انسان را به طور دقیق بررسی کردند. در این کار، هنرمندان، به خصوص هنرمندان شمال ایتالیا، پیشگام بودند. چون ابزار کار پزشکان، داروسازان و هنرمندان – مخلوطها و معجونها – در ظاهر شبیه هم بود، این سه گروه در یک صف قرار گرفته بودند. در این زمان معلوم شد که پزشکان و هنرمندان فصل مشترک دیگری هم دارند و آن علاقه و توجه به کالبدشناسی است. هنرمندان دوره رنسانس، از جمله لئوناردو داوینچی، میخواستند مدلهایی از انسان بسازند یا نقاشی کنند که با نمونۀ واقعی دقیقاً مطابقت داشته باشد. آنها فکر میکردند تنها راه دانستن چگونگی قرار گرفتن بخشهای مختلف بدن انسان (مثلاً ماهیچهها) تشریح اجساد است.
آن هنگام کلیسا تشریح بدن انسان را کاملاً ممنوع نکرده بود و از این نظر اوضاع با قرون وسطی فرق کرده بود. اما کلیسا این روش را تشویق هم نمیکرد؛ مثلا لئوناردو از ترس برانگیختن نارضایتی کلیسا، تشریح جسد انسان را شبها و به صورت مخفی انجام میداد.
او در اوایل سدۀ شانزدهم صدها تصویر کالبدشناختی دقیق کشید که بعدها در قرن هجدهم به چاپ رسیدند. پزشکان نیز به فراگیری کالبدشناسی پرداختند. آندریاس فان وزله یا وزالیوس در این دوران که زایش دوبارۀ طب رنسانس خوانده میشد، پیشگام بود. او در سال 1514 در بروکسل متولد شد و در دانشگاه پاریس به تحصیل طب پرداخت. مشاهده یک یا دو مورد تشریح در سال آن هم در میان ازدحام دانشجویان پزشکی، برای وزالیوس کافی نبود. او جسد جنایتکاری را که کنار جاده به دار کشیده شده بود، رُبود و به اتاقش برد و به تشریح آن پرداخت.
هنگامی که در سال 1537 وزالیوس مدرسۀ طب را به اتمام رساند، دانشگاه معروف پادوا در ایتالیا او را برای تدریس کالبدشناسی استخدام کرد. او در دانشگاه پادوا گفت که در تشریحهایی که انجام داده است به واقعیت شگفتانگیزی دست یافته است: این که جالینوس – که هر چه بود مقدس نبود – با تشریح جانوران و تعمیم یافتههایش در مورد انسان، اشتباههای بزرگی مرتکب شده است. وزالیوس نوشت:
« تا کی باید دیدگاه پزشکان و کالبدشناسان پیرو جالینوس را که او را دانشمند پیشرو تشریح میخوانند و بیمنطق است، پذیرفت... در واقع من دیگر نمیتوانم به حماقت خودم ادامه دهم و به نوشتههای جالینوس و سایر کالبدشناسان اعتماد کنم.»
در سال 1543، هنگامی که وزالیوس فقط 28 سال داشت، توصیف دقیقی از کالبدشناسی انسانی را در کتابی با عنوان دربارۀ ساختمان بدن انسان شرح داد. در این کتاب استخوانها، عضلات، عروق خونی، اعصاب و اعضای داخلی بدن با تصویر شرح داده شده بود. همچنین او چگونگی ارتباط این عناصر را با هم نشان داده بود. احتمالاً یان فان کالکار، هنرمندی که قبلاً هم با وزالیوس کار کرده بود، تصاویر زیبای کتاب را کشیده است.
اثر وزالیوس در واقع دقیقترین کتابی بود که تا آن زمان مورد کالبدشناسی نوشته شده بود. در این کتاب حس رو به گسترش در دورۀ رنسانس مبنی براین که شناخت ساختمان و عملکرد بدن برای علم پزشکی لازم است، قابل درک است. البته استادان همعصر وزالیوس از او به خاطر گستاخیاش در مورد تعالیم جالینوس انتقاد کردند. قدرتهای کلیسایی هم از کارهای او خشنود نبودند. وزالیوس از ترس زندان یا مجازاتی بدتر از آن تمام آثار منتشرنشدۀ خود را سوزاند و از پادوا گریخت. او بعدها در دربار دو حاکم اروپایی به طبابت پرداخت. وزالیوس کتاب دیگری ننوشت، اما کتاب کالبدشناسی او الهامبخش بسیاری از پژوهشگران شد. به یمن کارهای وزالیوس و پیروان او، علم کالبدشناسی بخشی اصلی از آموزش پزشکی شد.
جراحیهای کوچک
شاید به نظر برسد که جراحی از یافتههای کالبدشناختی دوران رنسانس سر به در آورده باشد. اما در واقع اینگونه نبوده است، زیرا تعداد اندکی از طراحان در مدارس طب، کالبدشناسی میآموختند و اکثرشان جراحی را از سایر جراحان فرا میگرفتند. با این حال جراحان عامل بسیاری از پیشرفتهای علم طب بودهاند. یکی از این پیشگامان، آمبرواز پاره، جراح فرانسوی بود. او که در اصل جراح نظامی بود، حقیقت این گفتۀ قدیمی بقراط را که «هر که میخواهد جراح شود باید به جنگ برود» اثبات کرد.
آمبرواز پاره راههای جدیدی برای تأثیر بهتر جراحی یافت که آسیب کمتری به بیماران میرسانند. مثلاً او دریافت که پوشاندن زخمهای سربازانی که با اسلحههای باروتی – که به تازگی اختراع شده بودند – مجروح شده بودند با نوعی پماد به ترمیم بهتر آنها کمک میکند. قبلاً این نوع زخمها را در روغن جوشان قرار میدادند. او همچنین روشی برای بستن عروق خونی بعد از قطع عضو ابداع کرد و مثل گذشته برای جلوگیری از خونریزی چنین زخمهایی، به سوزاندن آن نپرداخت. آمبروازه پاره برخلاف جالینوس و پاراسلسوس بسیار متواضع بود. او در مورد بیمارانش معمولاً چنین میگفت: «من زخم او را پوشاندم و خدا او را شفا داد.» در دهۀ 1560 و 1570 او چندین کتاب بزرگ دربارۀ جراحی نوشت که تا سالها بعد به عنوان مرجع از آنها استفاده میشد. او همچنین یک سیاستمدار محترم بود و جراح درباری پادشاهان فرانسوی هم گردید.
همهگیریهای جدید
زخمهای جنگی که آمبرواز پاره درمان میکرد، ترسناک بودند، اما بیماریهای مسری مثل آبله و سرخک در آوردگاههای نظامی پرازدحام جان سربازان بیشتری را میگرفت. چنین بیماریهایی حتی تعداد بیشتری از شهروندان را از پای درمیآورد. مثلاً طاعون خیارکی بارها و بارها در اروپا قربانی گرفت. در سالهای 1563، 1603، 1625 و 1665 طاعون در بریتانیا همهگیر شد و هر بار حدود یک پنجم مردم لندن قربانی شدند. به علاوه نوعی بیماری جدیدالظهور به نام سیفیلیس هم در قرن شانزدهم گسترش یافت. این بیماری که باعث ایجاد بدشکلی و به مرگ منتهی میشد و از طریق مقاربتی انتقال مییافت، مردم را به هراس انداخت و سبب شد تا بسیاری از مردم کسانی را که به این بیماری مبتلا میشدند، طرد کنند.
پزشکان قرن شانزدهم در درمان این بیماریها مثل پزشکان دورۀ مرگ سیاه اقبال زیادی نداشتند. در واقع هر چند کشفیات پزشکی دورۀ رنسانس برای پژوهشگران آینده مهم و مفید بود، ولی در همان دوران اثر ناچیزی داشت. همان طور که فرانسیس بیکن فیلسوف بریتانیایی در اواخر قرن شانزدهم گفته بود «طب دانشی است که بیشتر از آنکه در مورد آن کار شود، سخن گفته شده است و حالا بیش از آن که پیشرفت کند بر آن کار شده است. اما آنچه انجام شده است به نظر من به جای پیشروی فقط درجا زدن بوده است؛ زیرا من در این کارها بیشتر متوجه تکرار شدهام و آنچه بر این علم افزوده شده، ناچیز بوده است.»
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در تاریخ پزشکی - قسمت پنجم مطالعه نمایید.