دومین هیئت فرانسوی در راه آوینیون بود که خبر را شنید. وقتی به مقصد رسیدند، پاپ جدید به آنان اطمینان داد که برای ختم شقاق از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد و دوباره یادآور شد که هروقت مصلحت ایجاب کرد، به همان آسانی که کلاه از سر برمیدارد (کلاهش را برداشت و ادامه داد) استعفا خواهد کرد. گفت تضمین او در پاسخ به شاه همچون نردبانی است که به بهشت میرسد. گفت او تنها از اینرو رأی کاردینالها را پذیرفته است که به «این شقاق لعنتی» پایان بخشد، وگرنه ترجیح میدهد باقی عمرش را در «بیابان یا صومعه» بگذراند و کار عمر خویش را به درازا نکشد. اگر شاه اشخاص آگاه را با پیشنهادهایی معین به نزدش بفرستد، بیتردید حرفشان را خواهد پذیرفت و «بی هیچ استثنا، یکیک پیشنهادها را به اجرا درمیآورد.» او «با عزمی راسخ، متمایل و مصمم» به کار برای اتحاد است و توصیهی شاه و عموهایش را خواهد پذیرفت «تا افتخار ابدی، یعنی پاداش این تلاش پسندیده، نصیب ایشان شود نه شاهزادگان دیگر.»
شاید هم این سخنان را صادقانه بر زبان میآورد، اما به محض تکیهزدن بر اریکهی پاپی، الزام استعفا جای خود را به احساس حقانیتی داد که در مناصب عالی به آدمی دست میدهد. شقاق نیز همچون جنگ دامی بود که رهایی از آن بهآسانی امکان نداشت.
در تمام این مدت، کوسی به نمایندگی از لویی داُرلئان در شمال ایتالیا مشغول مبارزهای مالی، سیاسی و نظامی برای دستیابی به حاکمیت جنوا بود. علت پیشنهاد حکومت جنوا به لویی هرجومرج مزمن آن شهر بود: گریمالدی، دوریا، اسپینولا و خانوادههای اشرافی دیگر تبعید شده بودند و با یکدیگر همبستگی نداشتند و زمامداری میخواستند که ایشان را بازگرداند و شهر را از چنگ بورژوازی درآورد. قدرت از دست این گروه بورژوا به دست آن گروه میافتاد و هریک حاکم دلخواه خود را بر سرکار میآوردند و او نیز چند صباحی به تخت مینشست و بعد سرنگون میشد و مخالفان تبعیدش میکردند. تنها در سال 1393، شهر پنج حاکم به خود دید. در سال 1394، آدورنو، حاکمی که به تونس لشکر کشیده بود، به جنوا بازگشت. حاکمان، جناحها و اشراف تبعیدی هریک، برحسب وزنشان، در تعادل ناپایدار قدرت میان فلورانس و میلان نقشی ایفا میکردند.
کوسی، در مقام نایب و مباشر دوک داُرلئان در «ماورای آلپ»، در آستی مستقر شد، در همان شهری که بخشی از جهیزیهی والنتینا بهحساب میآمد و به لویی تعلق گرفته بود. کوسی پس از استقرار فرمان داد حدود چهارصد نیزهدار و دویستوسی کمانگیر ورزیده از فرانسه آوردند و کموبیش همین تعداد مزدور گاسکُن و ایتالیایی را نیز به خدمت گرفتند. اما بدون برتری عددی بسیار و صرفاً به پشتگرمی نیروی نظامی تصرف قلمرو جنوا امکانپذیر نبود، خاصه اگر حاکمان محلی نیز درصدد دفاع از خود برمیآمدند. برنامهی کوسی اجرای همان نقشهای بود که سالها پیش او و لشکریانش آن را در نورماندی پیاده کرده بودند: تسخیر قلعهها و شهرها با مذاکره و به پشتوانهی نمایش قدرت و صرفاً در صورت لزوم حملهی نظامی.
اشرافی که پیشنهاد حکومت را به لویی داده بودند خود برای تسلیم قلعههایشان پیشقدم شدند، اما کوسیِ «دوراندیش و باریکبین» که لومباردها و جنواییها را آزموده بود، به قول آنان اعتماد نکرد و خود را به دست آنها نداد. حتی جلسات خود با آنان را نیز در هوای آزاد برگزار کرد و از محیط بستهی قلعهها پرهیز نمود. گویا از همکاری با جنواییها در تونس خاطرهی خوشی نداشت.
کوسی با راهنمایی جان گالیاتسو، که ارتباطها را برقرار میکرد و پول و سرباز قرض میداد، در هزارتوی اراضی ایتالیا پیش رفت و دستههای مزدور را به خدمت گرفت و بر سر شرایط و بهای واگذاری قلعهها و قلمروها چانه زد و با پیزا و لوکّا برای جلب بیطرفیشان گفتوگو کرد و نمایندگانی به نزد اعیان دیگر نقاط ایتالیا نیز فرستاد تا آنها را به حمایت از شاه آیندهی آدریا برانگیزد. کاغذهای فراوانی سیاه و در بایگانیها ماندگار شد. به یاری همین کاغذهاست که میتوانیم از این کارزار سیاسی – نظامی قرن چهاردهم تصویری به دست آوریم. لشکر خردهخرده فراهم آمد: گِلدون دو فوآساک دو شهسوار و نوزده سپردار و ده کمانگیر آورد، اِمه دو میریبِل بیست مرد مسلح و اِنکَن وُتر شانزده کماندار. شش دستهی ایتالیایی نیز از راه رسیدند، هریک با شماری «سلحشور»، از ده نفر گرفته تا سیصد و پنجاه نفر. بُنرِل دو گریمو (احتمالاً همان گریمالدی) صد فلورین طلا میگیرد تا «راهها و روشهایی را نشان بدهد» که به کمکشان میتوان ساوونا را به چنگ آورد. ژروم دو بالارِ حقوقدان و لوکَن مورِ سپردار نیز برای مشاوره در همین زمینه صد فلورین دریافت میکنند.
ناحیهی ساوونا، که سابقهی شورش بر حاکم را در کارنامه داشت، نقطهی عطف عملیات بهشمار میآید و به گفتوگوهای پیچیدهای نیاز دارد. وقتی مزدوران گاسکُن تصمیم میگیرند یکی از شهرهای تیول ساوونا را به تلافیِ کشتن سه رأس از اسبان خود به «آتش و خون» بکشند، سران لشکر به ناچار بهای آن سه اسب، یعنی شصت اِکو، را شتابزده میپردازند، مبلغی نهچندان زیاد برای جلوگیری از کشمکشی که هزینهی تسخیر شهر را بالا میبرد. سرانجام راههای ورود به ساوونا از طریق معامله با اربابانی گشوده میشود که آن راهها از درههای تحت اختیار آنان میگذرند. بدین ترتیب ساوونا و تمام شهرها و قلعههایش به واسطهی «توافقهای محرمانه» و پرداخت 6990 فلورین به چنگ میآید.
هر قلعهای که بیعت میکند ملزم میشود پرچم اُرلئان را برافرازد و هر اربابی نیز «تا روزی که دوک داُرلئان فرمانروای جنوا شود»، ماهانه مبلغی دریافت میدارد. چهل عضو خانوادهی اسپینولا، به پاس بیعت و موافقت با اسکان نیروهای کوسی در شهرها و قلعههایشان، بر روی هم ماهانه هزاروچهارصد فلورین میگیرند. اسناد معاملهها، نوشتهشده با حروف بزرگ به رسم زمانه، جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد: یکی از علایق اصلی شهسواری در دورهی شکوفایی خود پول بود.
دفتردارانی که این توافقنامهها را مینوشتند مواجب میگرفتند، همچنین نمایندگی که آنها را امضا میکردند و پیکهایی که به پاریس رفتوآمد داشتند. حقوق نفرات و نوکران فرماندهان هر دسته ثبت میشد. بیست فلورین به آنتونیو دِکُوِهی توپچی دادند که در زمان محاصرهی قلعهای توپ بزرگ یکی از اربابان را به میدان آورد؛ هجده فلورین دستمزد کسی بود که کوسی او را به پاویا فرستاد تا چهارصد فلورین از جان گالیاتسو قرض بگیرد؛ و یک جام و یک تُنگ نقره نیز سهم منشی جان گالیاتسو شد.
عجیب نبود که کوسی مدام پول نقد کم میآورد، اما شبکهی بانکی و اعتباری آن دوران وی را در میدان نگه میداشت. او از فردی به نام بورومئوس د بورومئیس (تاجر میلانی) دوازدههزار فلورین گرفت و اُرلئان این مبلغ را به دو برادر به نامهای ژاک و فرانشکَن ژوآن ( دکاندارانی پاریسی) بازپرداخت کرد. در یک مورد دیگر، کوسی برای پرداخت حقوق افرادش جواهر و ظروفی را به گرو گذاشت تا پیشکار اُرلئان برایش چهلهزار لیور از پاریس بیاورد.
کوسی در ماه نوامبر، پس از آنکه نمایندهی تامالاختیار پادشاه فرانسه و دوک داُرلئان شد، با ساوونا پیمانی بست که انبوهی از حقوق و تضمینها و تعهدات را در برمیگرفت و کمابیش به پیچیدگی پیمان برِتینیی بود. سپس خود رهسپار پاویا شد تا، بنابر پیمان یادشده، جزئیات کامل سهم جان گالیاتسو در این عملیات و نیز در عملیات آیندهی «راه قهری» را تعیین کند.
از روزگاری که کوسی و جان گالیاتسو در دو صف متخاصمِ نبرد مونتیکیاری با یکدیگر جنگیده بودند بیستویک سال میگذشت. آیا به آن روزها میاندیشیدند و به یاد یکدیگر میآوردند که چیزی نمانده بود هر دو کشته شوند؟ یا در زمان این ملاقات روابطشان کاملاً رسمی بود؟ آیا چیزی را که هریک در باب تأسیس صومعهای به نام خود نوشته بود باهم مقایسه میکردند (کوسی برای دِیر سلستنها در سوآسون و جان گالیاتسو برای دِیر کارتوزی پاویا)؟ آیا شاهزادهی ایتالیایی به کوسی گفت – چنانکه در جای دیگری هم گفته بود – که میخواهد بنایی بسازد «بیهمتا در سراسر جهان»؟ اما عمرش وفا نکرد که تحقق لافزنی خود دربارهی صومعهی مشهور چِرتوزا در پاویا را به چشم ببیند.
بیگمان او کوسی را به گردش در بایگانی اسناد دولتی خود برده و بیشک کتابخانهاش را به او نشان داده است، کتابخانهای که پترارک آن را برای پدر او پی افکنده بود. نسخهای از اثر ویرژیل متعلق به خود پترارک، به علاوهی آثار خود شاعر و بوکاچّو و نیز کمدی الهی دانته، از جمله گنجینههای آن بودند. جان گالیاتسو با خریدهایی دیگر کمکم کتابخانهاش را گسترش داده بود و در آن زمان مجموعهی کتابهایش با کتابخانهی شارل پنجم در لوور برابری میکرد. از آنجا که ارباب پاویا به حضور ادیبان و عالمان در دربار خود علاقهی بسیاری داشت، درِ کتابخانهاش را به روی آنان باز گذاشته بود. برای کتابهای خود تصویر و تذهیبکاریهایی سفارش میداد که سخت مایهی مباهاتش بودند. فارغ از محتوای کتابها، که ممکن بود اثر پلینی یا هوراس باشد، نقوش آنها جهان معاصر را به تصویر میکشیدند: گیاهان و جانوران، درمانهای پزشکان، عروسیها، کشتیها، قلعهها، نبردها و ضیافتها. تصاویر کتاب اوقات که جای خود داشت، به اضافهی سه تکچهره از خود گالیاتسو. در سال دیدار کوسی از پاویا، آفرینندهی این تصاویر، جووانّی دئی گراسّی، در محاصرهی ظروف رنگ و ورقهای طلا، سرگرم تذهیب صفحههای کتاب اوقات بود.
بیتردید کوسی بخشی از فرآیند ساخت کلیسای جامع میلان را به چشم دیده است، بنایی که میزبانش در سال 1386 و به شکرانهی توفیق در براندازی برنابوی بیتقوا سنگ نخستش را نهاده بود. جان گالیاتسو ماهانه پانصد فلورین برای ساخت آن میپرداخت، اما ساختمان محصول ارادهی عمومی بود و با چنان شوقی بالا میرفت که کار ستونهای شبستانش در آن زمان پایان پذیرفته بود. همهی اقشار در مشارکت و تأمین وجوه کلیسا شریک بودند. صنف زرهساز یکجا آمده و سبدسبد نخالههای ساختمانی را جابهجا کرده بود. دیگران نیز از قافله عقب نمانده بودند: پارچهبافان، جامعهی دفترداران، کارمندان دولت، نجبا و دیگران همه داوطلبانه و گروهگروه آمده بودند. وقتی [محلهی] پُرتا اُریِنتاله با الاغی به ارزش پنجاه لیر و یک روز کار خاکبرداری به ساخت بنا کمک کرد، [محلهی] پُرتا وِرچِلّینا گوسالهای به ارزش صدوپنجاه لیر داد. نام همهجور آدمی در اسناد اعانات یافت میشود: دو مدخل متوالی عبارتند از سه لیر و چهار سولدو از طرف رافّالدای روسپی و صدوشصت لیر از طرف منشی والنتینا دئی ویسکونتی، دوشسا داُرلئان.
کوسی با حاکم میلان دو قرارداد بست، یکی برای گسیل نیروی مشترک به جنوا و دیگری دربارهی «راه قهری». در قرارداد دوم، ویسکونتی متعهد شد که اگر پادشاه فرانسه شخصاً به میلان بیاید، تعداد معینی نیزهدار در اختیارش بگذارد. اما اگر فرماندهی عملیات را به اُرلئان میسپردند یا به دوک بورگوندی (که این یکی بسیار بعید بود)، جان گالیاتسو تعداد کمتری نیزهدار به آنها میداد.
علت اشاره به بورگوندی یکی از معماهای شیوهی کشورداری جان گالیاتسو است. او برای پیشبرد اهدافش همواره آماده بود در هر دو جناح بازی کند و در صورت لزوم این جناح را به سود آن یکی ترک گوید. وی در برابر فلورانس و بولونیا به همپیمانی نیاز داشت و میدید که فرانسه، با آن شاه نامتعادل و کشمکش عمو و برادرزاده بر سر زمامداری، طرف قابل اتکایی نیست و «راه قهری» نیز پس از مرگ کلمنت چشمانداز مبهمی یافته است. از این رو، حین مذاکره با کوسی، روابطش را با ارباب قانونی خود، امپراتور وِنسِسلاس، نیز بهبود میبخشید، زیرا او نیز همچون جان گالیاتسو در برابر دشمنان داخلی به حمایت نیاز داشت. وِنسِسلاس برای تثبیت خود در کسوت امپراتور باید تن به همان خطری میداد که امپراتوران پیشین داده بودند: سفر به رم و دریافت تاج امپراتوری از دست پاپ. ثروت ویسکونتی این امکان را برایش فراهم میآورد. در سال 1395، وِنسِسلاس لقب موروثی دوک میلان و حاکمیت بیش از بیستوپنج شهر را به بهای صدهزار فلورین به جان گالیاتسو فروخت. این لقب، که برای نخستین بار در ایتالیا به کار میرفت، گواه تبدیل دوران کهن دولتشهرها به عصر جدید جباران است. با این همه، این کار کمکی به وِنسِسلاس نکرد: مخالفانش وی را به واگذاری غیرقانونی سرزمین متهم کردند و سرانجام، حتی پیش از آنکه برای سفر به ایتالیا احساس امنیت کند، از مقام خود برکنار شد.
در همان زمانی که کوسی برای لشکرکشی به جنوا تلاش میکرد، معاملهی دیگری پنهان از او در جریان بود. ائتلافی متشکل از فلورانس و بورگوندی و ایزابو موفق شده بود آدورنو را وادارد که برای حفظ مقام خود حکومت جنوا را به شارل ششم پیشنهاد کند، اقدامی که عملاً نقشهی اُرلئان ویسکونتی را خنثی میکرد. در سال 1359، جنون شارل در آستانهی بازگشت بود و میشد او را بازی داد. در «مارس غمانگیز» همان سال، کوسی آگاه شد که شاه سهم لویی از جنوا را به مبلغ سیصدهزار فرانک خریده است و در نتیجه او باید از آن پس برای کارفرمای دیگری کار کند. کوسی به فرمان شاه با آدورنو بر سر میز مذاکرات آتشبس نشست، اما او بیدرنگ پیمان ترک مخاصمه را زیرپا نهاد و ساوونا را محاصره کرد. کوسی در ماه ژوییه و حین اقدامات دفاعی، به سبب «جراحت پا» به مدت چهار روز زمینگیر شد، جراحتی که شاید تازه بود و شاید هم همان زخم کهنه و سربازکردهی ده سال پیش. در این زمان، تنها گاهگداری در اسناد به او برمیخوریم، مثل تکهای از آسمان که گاه از پس ابرهای رونده خودنمایی میکند.
در ماه اوت، محاصرهی ساوونا شکست و حاکمیت جنوا به نام شاه فرانسه محرز شد و مأموریت کوسی نیز به پایان رسید. او را آخرین بار حین ترک آستی به همراه صدوبیست سوار میبینیم، نیز همان شب در تورین، در خلال عبور دیگری از آلپ. پس از بازگشت به فرانسه، لویی با هدیهای – یا پرداختی – به ارزش ده هزار فرانک، «زحمات او در ایتالیا را جبران کرد.» کوسی جای پایی را که از دیرباز در ایتالیا میجُستند عملاً به دست آورده بود، هرچند برای پادشاه فرانسه و نه برای دوک داُرلئان. سال بعد، حکومت فرانسوی جنوا رسماً تأسیس شد، اما قیامی در سال 1409 آن را برانداخت و صرفاً ادعایی به جا ماند که بازماندگان شارل و لویی، شارل هشتم و لویی دوازدهم فرانسوای اول، تا سدهی شانزدهم هنوز پیگیر آن بودند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در آینهای در دوردست (قرن مصیبتبار چهاردهم) - قسمت سی و دوم مطالعه نمایید.