Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت سی ام

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت سی ام

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

همان شقاقی که کلمنت را به مقام پاپی رسانده بود به حربه‌ای در دست دانشگاه پاریس بدل شد و او را از پا درآورد. از ماه ژانویه که شارل عقلش را بازیافته بود، دانشگاه اجازه‌ی شرفیابی می‌خواست تا نظرش را به وی بگوید. تا این زمان، دوک دوبِری که پروپاقرص‌ترین طرفدار کلمنت به‌شمار می‌رفت، به دانشگاهیان اجازه‌ی ملاقات نداده و به آنان تشر زده بود که «عاملان اصلی این ماجرا را می‌کُشد و جنازه‌شان را به رودخانه می‌اندازد.» این احساسات غیورانه را «هدایای نفیسی» برمی‌انگیخت که از دربار کلمنت می‌رسید. پاپ آوینیون، پس از پی‌بردن به نیات دانشگاه، کاردینال دِلونا را برای چرب‌کردن سبیل دوک به پاریس فرستاد. اما گویا بورگوندی پیش از آن و با طرح یک استدلالِ مخالف رأی برادرش را زده بود، چون بِری ناگهان و با چرخشی غافلگیرکننده به فرستادگان پاپ پاسخ داد: «اگر شما چاره‌ای یافتید که شورا هم آن را پذیرفت، ما در همان ساعت به آن عمل می‌کنیم.»

واگذاری‌ای که ژرسون از آن حرف می‌زد چاره‌ای نبود که دانشگاهیان یافته بودند. دانشکده‌ی الهیات یک همه‌پرسی برگزار کرد تا از طریق فشار افکار عمومی وزن این پیشنهاد را بالا ببرد. در رواق صومعه‌ی سن‌مارتورَن صندوقی گذاشتند تا مردم به یک راه‌حل رأی بدهند. پنجاه‌و‌چهار استاد از دانشکده‌های مختلف ده‌هزار رأی را شمردند و در نتیجه به جز «راه قهری» سه راه‌حل دیگر به دست آمد. همه‌پرسی‌ها معمولاً جواب مطلوب برگزارکنندگان خود را تأیید می‌کنند. سه پیشنهاد تازه عبارت بودند از: اول، استعفای متقابل؛ دوم، حکمیت یک گروه منتخب در صورت لجاجت هر دو پاپ؛ و سوم، تشکیل مجمع عمومی کلیسا. راه سوم به نسبت دو راه دیگر طرفداران کم‌تری داشت، زیرا گمان می‌رفت مجمع عمومی دوباره میان جناح‌های موجود تقسیم می‌شود و شقاق نه تنها از میان نمی‌رود، که جان تازه‌ای هم می‌گیرد.

تشکیل مجمع از همان زمان بدل به سایه‌ای بالنده شد که مقدر بود دهه‌های آغازین سده‌ی بعد را نیز فرا بگیرد. هر دو پاپ طبعاً از این راه بیزار بودند، زیرا از اقتدار آن‌ها می‌کاست. بنا بود نظریه‌ی تفوق مجمع در کلیسا مرجعیت عالی را به مجمع عمومی بسپرد و پاپ‌ها اختیارات خود را از آن بگیرند. بونیفاس نهم که رقیب کلمنت بود، با خشم و خروش می‌گفت: «مشتی گمراه به تدبیر بشر بیش از مشیت الهی دل می‌بندند و خواستار تشکیل مجمع می‌شوند. نفرین و لعنت بر این بی‌حرمتی!»

چون امید به کناره‌گیری پاپ‌ها رنگ باخت، الهیدانانِ هر دو طرف بیش از پیش به بحث در باب مجمع و مسائل آن پرداختند. قرار بود چه کسی آن را تشکیل دهد؟ اگر حاکمان دنیوی مجمع را برگزار کنند، پس مشروعیت آن از کجا خواهد آمد؟ آیا رأی چنین مجمعی شخص پاپ را هم در بر می‌گرفت؟ آیا اگر پاپی در بن‌بست کنونی آن را برگزار کند، پاپ دیگر تصمیمات رقیب را می‌پذیرد؟ چگونه می‌شد هر دو پاپ و زیردستانشان را به یک اقدام هماهنگ ترغیب کرد؟ این موضوع ممنوع در روز سی‌ام ژوئن سال 1394 بی‌هیچ پروا و ملاحظه‌ای در دربار فرانسه مطرح شد.

فیلیپ دو بورگوندی زمینه را برای عرضه‌ی آنچه دانشگاه از همه‌پرسی دریافته بود فراهم آورد و شرفیابی با تشریفات تمام صورت گرفت. شاه بر تخت نشست و دوک‌های خاندان سلطنت و اسقفان و اشراف و وزیران عالی‌رتبه نیز حضور یافتند. پیشنماز دانشگاه، نیکولا دو کلامانژ، که از دوستان ژرسون و دآیی بود، ادعانامه‌ی بیست‌و سه‌صفحه‌ای «راه واگذاری» را قرائت کرد. کلامانژ از اومانیست‌های دانشگاه و صاحب عالی‌ترین سبک لاتینی بود و در «بلاغت سیسرونی» خطیبی بی‌همتا به‌شمار می‌رفت.

در سده‌های میانه، بحث‌های روحانیان با آرامش مطرح نمی‌شد. کلامانژ، پس از آن‌که مشتی ناسزا نثار هر دو پاپ کرد، با سخنانی پرشور و اغراق‌آمیز دردهای کلیسا و نیاز مبرم و فوری به درمان آن‌را شرح داد. گفت هرکدام از پاپ‌ها که هیچ‌یک از سه راه پیشنهادی را نپذیرد، باید یک «شقاقیِ اصلاح‌ناپذیر و در نتیجه مرتد» به شمار رود، نه شبان رمه‌ی خود، که متجاوز به آن، نه رمه‌بان، که «یک گرگ درنده»، حیوانی که باید از آغل بیرونش کرد. اگر پاپ‌ها بازهم با خوش‌خیالی زیر بار علاج پیشنهادی نروند، «دیگر برای پشیمانی از نپذیرفتن اصلاح دیر است... و درد درمان‌ناپذیر خواهد شد... دیری است جهان ناخشنود است و در سراشیب هراسناک تباهی افتاده است.»

کلامانژ بانگ اعتراضش را به آسمان برد و فریاد زد: «آیا چنین می‌اندیشید که مردم تا ابد سوء‌مدیریت شما را تحمل خواهند کرد؟ کیست که این‌همه فساد را تاب آورد، این همه اجحاف، انتصاب‌های پولی، فروش موقوفات و ارتقای مردان ریاکار و بی‌تقوا به بالاترین مناصب را؟» هر روز روحانیانی به کار گماشته می‌شوند که «هیچ بویی از قداست و صداقت نبرده‌اند.» با اخاذی‌های اینان، «روحانیت به نکبتی فرو کاسته شده که مایه‌ی ننگ این حرفه به حساب می‌آید... [روحانیتی] که حتی اشیای مقدس و صلیب و جام شراب عشای ربانی را نیز می‌فروشد و مناسک باطنی کلیسا را به مزایده می‌گذارد.» برخی از کلیساها هم که اصلاً آیین‌ها را برگزار نمی‌کنند. اگر آبای کلیسا زنده شوند، «هیچ نشانی از تقوای خود و هیچ اثری از ایمان خود و هیچ ردی از کلیسایی که زمانی می‌شناختند نخواهند یافت.»

کلامانژ گفت مسیحیت مایه‌ی خنده‌ی کفار شده است و آنان امیدوارند «کلیسای ما با تفرقه‌اش خود را به دست خود نابود کند». به ظهور مبدعانی اشاره کرد که زهرشان «مثل قانقاریا هر روز بیش از دیروز پراکنده می‌شود». وی پیش‌بینی کرد که اگر اختلاف داخلی در مذهب کاتولیک به همین روال به نفاق و بی‌حرمتی دامن بزند، وضع از این هم بدتر خواهد شد. او تمام استدلال‌های مخالفان تشکیل مجمع عمومی را برشمرد و به یک‌یک آن‌ها پاسخ گفت و با استناد به عهد عتیق – مزامیر، پیامبران و کتاب ایوب – اعتبار مجمع را ثابت کرد. کلامانژ، غران و خروشان، گفت: «آیا تأسیس مجمع هرگز از این لحظه ضروری‌تر بوده است یا خواهد بود، در زمانی که کلیسا از لحاظ انضباط، اخلاقیات، قوانین، نهادها، سنت‌ها و رسوم کهن خود، اعم از مادی و معنوی، چنین متشنج است، زمانی که سایه‌ی ویرانی هولناک و جبران‌ناپذیری بر سراپایش افتاده است؟»

آن گاه کلامانژ رو به خود شارل کرد و مصیبت شخصی او را به یادش آورد و گفت حالا که خداوند دعاها را اجابت کرده و تندرستی را به شاه بازگردانده است، وی باید منافع مردم و کلیسای مقدس را پیش چشم داشته باشد و «این شقاق مخوف» را از میان بردارد و فلاکت را در کشورش ریشه‌کن کند. کلامانژ به نام دانشگاه از شارل تقاضا کرد که اگر نمی‌خواهد لقب مسیحی‌ترین پادشاه جهان را از دست بدهد، بی‌درنگ دست به کار درمان درد کلیسا شود.

شارل، مطلقاً لاتینی نمی‌دانست، با متانت به سخنرانی وی به این زبان گوش سپرد و طبعاً یک کلمه‌اش را هم نفهمید. سپس فرمان دادند از سخنان کلامانژ ترجمه‌ای برای شورای سلطنت فراهم شود. گویا اعضای غیرروحانی شورا هم لاتینی نمی‌دانستند. با این همه، درخواست پرشور کلامانژ به طاق نسیان خورد. حکومت‌ها راه‌های انقلابی را نمی‌پسندند. راه آسان‌تر آن بود که بگذارند سیاست همچنان حاکم بماند و سیاست دربار دراین زمان، عرابه‌ای که لویی آن را به جلو هل می‌داد و بورگوندی چوب لای چرخش می‌گذاشت، عبارت بود از استقرار لویی در ایتالیا. شاه فرمان داد – یا به نام او فرمان دادند – که دانشگاه از تحریک بیش‌تر دست بردارد. دانشگاه نیز با تعطیلی درس‌ها و سرانجام دانشکده‌ی الهیات به این فرمان پاسخ گفت. در سال 1392، این روش برای لغو یکی از مالیات‌ها جواب داده اما به قیمت خروج بسیاری از دانشجویان خارجی از پاریس تمام شده بود.

دانشگاه نامه‌ی کلامانژ را در سراسر اروپا نیز منتشر کرد. نامه به آوینیون هم رسید و آن‌را در جلسه‌ای با حضور همه‌ی کاردینال‌ها به پاپ عرضه کردند. کلمنت، پس از خواندن چند سطر از متن، برآشفت و گفت: «این نامه اهانت به پاپ است، خباثت است، سمّ است!» سپس نامه را افترای محض نامید و گفت: «این متن لایق خواندن نیست، چه در جلوت و چه در خلوت.» آن‌گاه خشمگین جلسه را ترک کرد و نه به کسی گوش سپرد و نه با کسی سخن گفت. کاردینال‌ها نامه را تا پایان خواندند و پس از رایزنی میان خود به این نتیجه رسیدند که درنگ جایز نیست و پاپ باید نظر دانشگاه را بپذیرد. چون کلمنت از مشاوره‌ی آنان آگاه شد، همه را به نزد خود خواند. کاردینال‌ها توصیه کردند که اگر او خیر کلیسا را می‌خواهد، باید یکی از سه راه را بپذیرد. کلمنت از این «بزدلی خائنانه» چنان به خشم آمد که سه روز بعد، در شانزدهم سپتامبر، از حمله‌ی قلبی یا سکته‌ی مغزی درگذشت، هرچند معاصرانش مرگ وی را چنین توصیف کرده‌اند: «از غصه دق کرد.» این بود فرجام روبر ژنوی، که کلیسا بعدها وی را «ضدپاپ» نامید.

شش روز بعد، در بیست‌و‌دوم سپتامبر، خبر مرگ کلمنت به پاریس رسید. سرانجام زمان اتحاد دوباره‌ی کلیسا فرا رسیده بود، بدون درد و رنج، بدون توسل به زور و بدون نیاز به تشکیل مجمع عمومی. کافی بود برای کلمنت جانشینی انتخاب نکنند. دانشگاه به کاردینال‌ها نوشت: «دیگر هرگز چنین فرصتی به دست نخواهد آمد، گویی روح‌القدس پشت در ایستاده و به در می‌زند.» شورای سلطنت نیز بی‌درنگ به نام شاه پیامی به کاردینال‌های آوینیون فرستاد و از آنان خواست «به خاطر کل جهان مسیحیت» گردهمایی خود را به تعویق بیندازند تا نامه‌ی «مخصوص و رسمی» شاه به دستشان برسد.

پیک‌های شاه به رهبری مارشال بوسیکو چهارنعل تاختند و ششصد‌و‌چهل کیلومتر را در مدت بی‌سابقه‌ی چهار روز پیمودند. اما وقتی به مقصد رسیدند که گردهمایی آغاز شده بود. کاردینال‌ها نیز به وحدت علاقه‌مند بودند، اما نه به هزینه‌ی خودشان. کاردینال دلونای اسپانیایی، روحانی زبان‌آوری که زمانی در دانشگاه شرعیات درس می‌داد، به همقطارانش گوشزد کرد که موقعیت آن‌ها در گرو حق انتخابشان است و این حق نباید محدود شود. از آن‌جا که کاردینال‌ها مضمون نامه‌ی شاه را حدس می‌زدند، تصمیم گرفتند پس از انتخاب جانشین کلمنت آن را باز کنند. برای این‌که متهم به حفظ شقاق کلیسا نشوند نیز چاره‌ای اندیشیدند: توافق کردند سوگندنامه‌ای امضا کنند به این مضمون که هرکس انتخاب شد، موظف است در صورت درخواست اکثریت کاردینال‌ها استعفا بدهد. سوگندنامه همچنین ایشان را متعهد می‌کرد که «بدون فریب و نیرنگ و هرگونه دوز و کلکی» در راه اتحاد کلیسا بکوشند و صادقانه و بدون بهانه یا تعلل، تمام راه‌های تحقق این هدف را بیازمایند، «حتی در صورت لزوم، راه واگذاری مقام پاپی را». هجده نفر از بیست‌و‌یک کاردینال سوگندنامه را امضا کردند، از جمله پدرو دلونای آراگونی که بیش از همه سنگ وحدت را به سینه می‌زد.

در جلسه، یکی از کاردینال‌ها را برای جانشینی پیشنهاد کردند، اما او دردمندانه حقیقت را بر زبان آورد: «من ضعیفم و شاید استعفا ندهم. مرا به وسوسه نیندازید!»

این‌جا بود که کاردینال دلونا به سخن آمد و گفت: «اما من به همین راحتی که کلاهم را از سر بر می‌دارم، استعفا می‌دهم.» همه‌ی چشم‌ها به سوی او چرخید، به سوی مردی که شصت‌سالگی را پشت سر گذاشته و از وقتی آن انتخابات توفانی در رم به روند شقاق سرعت بخشیده بود، کسوت کاردینالی را به تن داشت. او مردی بود فرهیخته، باهوش، نجیب‌زاده، ساده‌زیست، ورزیده در دیپلماسی، استاد اقناع مخاطبان، و به‌رغم حمایت از وحدت، مخالف سرسخت تشکیل مجمع. در روز بیست‌و‌هشتم سپتامبر، پدرو دلونا با رأی کاردینال‌ها به جانشینی کلمنت برگزیده شد و بندیکت سیزدهم نام گرفت.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت سی و یکم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: سه شنبه 23 شهریور 1400 - 08:32
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2387

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5680
  • بازدید دیروز: 4982
  • بازدید کل: 23922414