Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیست و هفتم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیست و هفتم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

یک ماه بعد، در فوریه‌ی 1388، اعیان در مجمعی موسوم به «پارلمان بی‌رحم» گرد آمدند و آکسفورد و صدراعظم مایکل دو لاپل، اِرلِ سافوک، را که او هم گریخته بود به خیانت متهم کردند: آن‌ها کوشیده بودند شاه را در اختیار خود بگیرند، مستشاران شایسته را برکنار کنند، دوک گلاستر را به قتل برسانند، خزانه را به جیب خود و بستگان بریزند، پارلمان را فریب دهند و کاله را به پادشاه فرانسه برگردانند تا در دفع مخالفان داخلی به آنان یاری برساند. پارلمانْ آکسفورد و سافوک را غیاباً به مرگ با چوبه‌ی دار محکوم کرد. سه تن دیگر که نگریخته بودند اعدام شدند، یعنی قاضی‌القضات، شهردار لندن و سِر سایمون بِرلی، معلم سابق شاه. ریچارد خوار و خفیف شد و دیگر هرگز یار غارش را ندید. اما خوارکردن شاهان و باقی‌گذاشتن آنان بر تخت سلطنت همیشه خطرناک است. ریچارد سرانجام انتقامش را گرفت.

در سال 1388 و به‌رغم مخالفت شدید کوسی، آکسفورد را به فرانسه دعوت کردند، بدین قصد که از کشمکش‌های داخلی انگلستان اطلاعاتی به فرانسویان بدهد. شاید هم آکسفورد درباره‌ی کاله پیشنهادهایی داده بود. کوسی «با تمام وجود از او نفرت داشت»، اما ناچار شد حضور وی را بپذیرد. آکسفورد از راه رسید و با استقبال گرم دربار روبه‌رو شد، اما کوسی آرام نگرفت تا با پشتیبانی کلیسون و ریویِر و مرسیه در نهایت شاه را قانع کرد که مایه‌ی شرمساری دخترش را از فرانسه اخراج کند. در برابان برای آکسفورد اقامتگاهی یافتند و او در سال 1392 و در سی سالگی، به هنگام شکار گراز، در همان‌جا کشته شد. ریچارد فرمان نبش قبر داد و پیکر او را برای خاکسپاری دوباره به انگلستان بردند. شاه طی آیینی باشکوه اما غریبانه، با قلبی اندوهناک، به چهره‌ی مومیایی‌شده‌ی دوست پردردسر خود چشم دوخت و حلقه‌ای به انگشت بیجانش کرد. در این میان، طلاق را باطل کرده بودند و بدین ترتیب فیلیپا دوباره کنتِس آکسفورد شده بود.

در همین اثنا، شاه به کوسی هدیه‌ای اعطا کرد که برآسیب‌های جنگ و طاعون در دهه‌های پیش‌تر گواهی می‌داد. در نوامبر 1388، او به مقام «گران‌بوتیه»، یعنی آبدارباشی بزرگ یا سرمباشر شاه، منصوب شد. همچنین امتیاز برگزاری دو بازار مکاره‌ی سه روزه در سال را به دست آورد که می‌توانست در آن‌ها هر کالایی را معاف از مالیات به فروش برساند. در امتیازنامه آمده است که شهر کوسی سه بار «دچار آتش‌سوزی‌های ویرانگر شده است. این مصائب نتیجه‌ی کمبود کارگر بوده است و این کمبود خود حاصل مرگ‌و‌میر بزرگ. نیز به سبب جنگ‌های پیش از آن، اهالی شهر مذکور و ساکنان قلعه و اراضی ملک کوسی به تنگدستی افتاده و شمار مردم، خانه‌ها، املاک تیولی و استیجاری، درآمدهای مالیاتی و تمام اجناس و اموال منقول کاهش یافته است. چنان‌‌که خطر متروک‌ماندن و غیرمسکونی‌شدن شهر را تهدید می‌کند و بیم آن می‌رود که تاکستان‌ها و کشتزارها و دیگر زمین‌هایش بایر شوند.»

این امتیاز پس از دیدار شاه از ملک کوسی در سال قبل و انجام تحقیقی در ارباب‌نشین (که پس از سفر شاه صورت گرفت) به کوسی داده شد. هدف از اعطای آن بی‌گمان احیای سلامت یک قلمرو مهم بود، زیرا ارباب‌نشین کوسی همان‌قدر که برای صاحبش منفعت داشت، برای حکومت نیز سودمند بود. متن امتیازنامه این قلمرو اربابی را «کلید کشور و مرز» آن با فلاندر و امپراتوری [آلمان] می‌نامد و قلعه‌ی آن را «یکی از مهم‌ترین و زیباترین قلعه‌های مملکت» توصیف می‌کند و می‌افزاید «چنانچه شهر و قلعه‌ی نامبرده متروک و غیرمسکون شود، خطرات و خسارات و مشکلات جبران‌ناپذیری پیش خواهد آمد.» بی‌شک تصادفی نبود که این امتیاز بلافاصله پس از انتقال قدرت به جناح «میمون‌ها» و کلیسون و کوسی به وی واگذار شد.

از این زمان به بعد، کوسی در مقام رئیس Chambre des Comptes  [دیوان مالیه] نیز خدمت کرده است، مقامی که از ملحقات منصب بوتیه به حساب می‌آمد و مسئول درآمدها و حساب‌های سلطنت بود. به‌نظر نمی‌رسد او حقوقی بابت این شغل دریافت می‌کرده، اما همچنان از دربار مقرری سالانه‌ای می‌گرفت. قلمرو او با افزوده‌های بسیارش وسعت فراوانی یافته بود و در آن زمان صد‌و‌پنجاه شهر و روستا را در برمی‌گرفت و گویا آن‌قدر پهناور بود که املاک رو‌به‌زوال زمینداران کوچک‌تر را نیز در بر گیرد.

مِزیِر که خود اهل پیکاردی بود، درباره‌ی این منطقه از موطن کوسی می‌نویسد: «فرسوده و واخورده است و دیگر آن رونق سابق را ندارد.» دهقانان از نقاط فقرزده به نواحی دیگر می‌گریختند و (بنابر شکایتی در سال 1388) «دیگر کارگری برای کشت‌و‌کار پیدا نمی‌شود». نشانه‌های یک قرن مصیبت، یعنی کاهش جمعیت و کساد تجارت و روستاهای متروک و دِیرهای ویران، در همه جای فرانسه به چشم می‌خورد و برای بدبینی زمینه‌ی کافی فراهم می‌آورد. از بعضی جوامع نورماندی، تنها دو سه اجاق برجای مانده بود. در اسقف‌نشین بایو، از سال 1370 شهرهای بسیاری رها شده بودند و درچند بخش برتانی نیز به همچنین. حجم تجارت در شالون در ساحل مارن از سالانه سی‌هزار توپ پارچه به هشتصد توپ در سال رسید. بنابر فرمانی متعلق به سال 1388، در منطقه‌ی پاریس «بسیاری از شاهراه‌ها، پل‌ها، خیابان‌ها و جاده‌های مهم قدیمی» به حال خود رها شده بودند و آب در آن‌ها راه افتاده بود، پر از خار و بوته و علف، مسدود و کاملاً مخروبه، همین نمونه‌ها در جنوب نیز تکرار می‌شد.

شقاق کلیسا خسارت‌های مادی و معنوی فراوانی به بار آورده بود. یک دِیر بندیکتی که دسته‌های راهزن دو بار آن‌را به آتش کشیده بودند، درآمدهای املاک خود در فلاندر را از دست داد و برای احقاق حقوقش در مرافعات آن‌قدر پول خرج وکیل کرد که پاپ ناچار شد به مدت بیست‌و‌پنج سال مالیاتش را از دویست به چهل لیور کاهش دهد. دِیرهای دیگری که یا دسته‌ها غارتشان کرده بودند یا طاعون ساکنانش را قتل‌عام کرده بود گرفتار نابسامانی و بی‌انضباطی و گاه بی‌مصرفی شدند و اراضی‌شان نیز بایر شد. کاهش درآمدها و افزایش قیمت‌ها زمینداران بسیاری را به خاک سیاه نشاند و ناچارشان کرد وجوه و مالیات‌های تازه‌ای به مستأجران خود تحمیل کنند. این عوامل رعیت را به فرار وا می‌داشت و کوشش اشراف برای جلوگیری از فرار وی، از طریق مصادره‌ی اموال و مجازات‌های دیگر، به نارِضایی مردم می‌افزود.

با ردیف‌کردن واقعیت‌های انحطاط در کنار یکدیگر، تصویری پدید می‌آید که بیش از حد یکدست است. اما در زندگی واقعی، هر دورانی به صفحه‌ی شطرنجی می‌ماند که هم خانه‌های سفید دارد و هم خانه‌های سیاه. در پایان قرن، یک شهسوار سرشناس اسپانیایی به نام دون پِرو نینیو، پس از سفری به فرانسه، از واقعیات زندگی اشراف فرانسوی تصویری خیال‌انگیز و مسحور‌کننده به دست داد که نمونه‌هایش در فرش‌های تزئینی و کتاب‌های اوقات دیده می‌شد. وی قلعه‌ی سریفونتن در کنار رودخانه‌ای در نورماندی را چنان باشکوه یافت که «گویی در خودِ شهر پاریس جای داشت.» باغ‌های میوه و باغچه‌های دلفریب گرد قلعه را گرفته بودند. محوطه‌ی قلعه یک استخر ماهی داشت که هر روز آبراهش را به رودخانه باز می‌کردند و به اندازه‌ای از آن ماهی می‌گرفتند که سیصد نفر را سیر می‌کرد. میزبانش، رنو دوتری، پیرمرد بیمار اما مهربانی که جانشین دریاسالار ویَن شده بود، دارایی‌های گوناگونی داشت: چهل پنجاه سگ شکاری، بیست اسب از نژادهای مختلف برای مصارف شخصی، جنگل‌هایی پر از حیوانات ریز و درشت برای شکار و قوش‌هایی برای شکار در کنار رودخانه و «زیباترین بانوی فرانسه در آن دوران» در مقام همسر. چنین می‌نماید که این بانو در ناز و نعمت زندگی می‌کرده است.

بانو «برای خودش و جدا از خانه‌ی دریاسالار خانه‌ای باشکوه داشت» که با یک پل متحرک به عمارت اصلی وصل می‌شد. افزون بر انبوه خدمتکاران، ده نجیب‌زاده و نیز دوشیزگانی خوش‌پوش که جز پذیرایی از خود و بانوی خود کاری نداشتند، در خدمت وی بودند. بامدادان، بانو و این دخترکان هریک «کتاب اوقات» و تسبیحی به دست می‌گرفتند و به بیشه‌ای می‌رفتند و جدا از هم می‌نشستند و زیرلب دعا می‌خواندند و تا نیایششان تمام نمی‌شد، با هم سخن نمی‌گفتند. آن‌گاه به سوی قصر راه می‌افتادند و در راه بنفشه و گل‌های دیگر می‌چیدند و در نمازخانه‌ی قصر عشای ربانی مختصری برگزار می‌کردند و سپس به نوشیدن شراب و صرف چکاوک و مرغ بریان در بشقاب‌های نقره مشغول می‌شدند. آن‌گاه همراه با شهسواران و سپرداران بر اسبان پرزرق‌و‌برق می‌نشستند و در دل طبیعت می‌تاختند. حلقه‌های گل می‌ساختند و یکصدا و «با الحان گوناگون» سرودهای گوناگون می‌خواندند، «له و ویرله و روندله و بالاد و تمام اشعار دیگری که فرانسویان می‌سرایند».

سر میز رنگینِ وعده‌ی اصلی غذای روزانه در تالار قصر، هر آقایی کنار خانمی می‌نشست و «هر مردی که به تناسب و با ادب از جنگ و عشق سخن می‌گفت یقین داشت... که سخنش شنیده می‌شود و پاسخ دلخواهش را می‌گیرد.» رامشگران در طول غذا و پس از آن برای رقص شهسواران و بانوان، که یک ساعتی به درازا می‌کشید و با بوسه‌ای خاتمه می‌یافت، می‌نواختند. پس از صرف تنقلات و شراب، همه چرت کوتاهی می‌زدند و سپس برای شکار مرغ ماهی‌خوار با قوش‌پرانی به کنار رودخانه می‌رفتند. آن‌جا «انواع و اقسام تفریحات را می‌دیدید: سگ‌ها شنا می‌کردند، طبل‌ها می‌غریدند، طعمه‌ها بر سر قلاب‌ها تاب می‌خوردند و خانم‌ها و آقایان لذتی وصف‌ناپذیر می‌بردند.» در چمنزاری از اسب فرود می‌آمدند و گوشت سرد کبک و میوه می‌خوردند و از علف‌ها حلقه‌های گل می‌ساختند و سپس آوازخوانان به قصر بر می‌گشتند.

بعد از شام، «تا پاسی از شب» در نور مشعل‌ها گوی‌پرانی و پایکوبی می‌کردند. گاه بانو، شاید خسته از تفریحات گوناگون، «برای استراحت به پیاده‌روی می‌رفت». سپس دوباره میوه و شراب می‌خوردند و همه به بستر می‌رفتند. بی‌شک در روزگار انحطاط رم نیز جزایری سرشار از ثروت و لذت و روزهای خوش بوده‌اند که هرگز رنگ سختی را به خود ندیده‌اند.

اما در پاریس قضیه فرق می‌کرد. دِشان تفریحات شبی پرهیاهو در تاریخی نامعلوم را وصف می‌کند که با شام در هتل دونِل، منزل دوک دوبِری، آغاز شد و با تاس‌ریزی در میخانه‌ای ادامه یافت. مهمان‌ها عبارت بودند از کوسی و سه دوک – بِری و بورگوندی و بوربون – و «چند لومبارد بلندپایه» و شهسواران و سپردارانی که میگساری‌شان در میکده‌ای سطح پایین الهام‌بخش شاعر شد تا اندرزنامه‌ای بلندبالا و ملال‌آور علیه قمار بسراید.

بدبختانه کوسی در یک مرثیه‌ی بامزه‌تر درباره‌ی طاسی سر نیز حضور دارد. دِشان درخواست می‌کند که کلاه به دربار بازگردد و احساسات کله‌طاسان را التیام بخشد، چرا که هم خودش و هم دوازده ارباب بزرگ، از جمله جناب کوسی، در زمره‌ی آنانند. طاسی سر تنها ویژگی جسمانی کوسی است که وصفش به نسل‌های بعد رسیده و این از شیطنت‌های تأسف‌بار تاریخ است، هرچند او دوستانی داشت که هرگز تنهایش نمی‌گذاشتند، حتی در صف کچلان: کنت دو سن پل، جناب هانگِست، گیوم دو بورد (همان که در بوربور پرچم اُریفلام را حمل می‌کرد) و بسیاری دیگر از شهسواران نامدار و خدمتگزاران برجسته‌ی شاه فقید همگی از کچلی می‌نالیدند. شوربخت‌تر از اینان «شُوو رُبورسه»ها بودند، مردانی که تنها چند تار مو بر سر داشتند و برای پوشاندن طاسی کله‌ی خود با همان چند تار مو، هرجا که می‌رفتند شانه و آینه با خود می‌بردند. شگفتا که سربرهنگیِ شرم‌آور در هر لحظه می‌توانست مد روز شود، مگر آن‌که ژیگولوها آن را دستمایه‌ی خودنمایی خویش کنند و در چشم دیگران ملال‌آورش سازند، همان مردانی که جان برامیاردِ واعظ گلایه‌کنان درباره‌شان می‌گوید همواره در عطش آنند که «ادا‌و‌اطوار جلف تازه‌ای از خود درآورند تا حیرت مردم را برانگیزند و دیگران را وادارند که خیره‌خیره به ایشان بنگرند.»

دشان انسان‌ها را همان‌گونه که بودند می‌دید، نه چنان‌که باید باشند. انواع و اقسام آدمیان در اشعار او پرسه می‌زنند: پااندازان، ساحران، راهبان، زنان سلیطه، وکیلان، مالیاتچیان، تن‌فروشان، اسقفان، اراذل، زنان قوّاد و عجوزه‌های نفرت‌انگیز گوناگون. سنش که بالا رفت، بدبین‌تر هم شد، شاید به خاطر دردهایی که داشت، از جمله دندان‌درد که خود آن را «بی‌رحم‌ترین مصیبت» می‌خواند. دِشان برای حفظ تندرستی سفارش‌هایی می‌کرد، از جمله نوشیدن شراب قرمز رقیق‌شده با آب روان، پرهیز از نوشیدنی‌های چاشنی‌دار، کلم، گوشت‌های سنگین، آجیل، میوه‌جات، کره و خامه و چاشنی پیاز و سیر و همچنین گرم‌پوشیدن در زمستان و کم‌پوشیدن در تابستان و ورزش و پرهیز همیشگی از خوابیدن روی شکم.

دشان هرگز بیزاری خود از بی‌عدالتی اجتماعی را از دست نداد، اما نگاهی طنزآلود به آدمیزاد داشت، موجودی که هرچند عقل دارد، حماقت را ترجیح می‌دهد. گناهانی که او در زمانه‌ی خود به شدیدترین لحن ممکن محکومشان می‌کرد عبارت بودند از ریاکاریِ منجر به خدانشناسی، غرور (مادر همه‌ی تباهی‌ها)، گناه «غیرطبیعی» لواط و پول‌پرستی. وی در حکومت جدید به مقام maître d’hotel  [فراش دربارِ] دستگاه لویی داُرلئان رسید، اما به سبب حضور جوانان جلف و سبکسر و رواج تذبذب و سست‌ایمانی در دربار، آن‌جا را جای خود نمی‌دید. گلایه‌های دِشان از زندگی درباری به نارضایتی از رأس حکومت در هر دورانی می‌ماند: دربار آکنده از دورویی، چاپلوسی، دروغگویی، رشوه‌گیری و خیانتکاری بود، جایی که تهمت و آزمندی حکم می‌راند، عقل سلیم یافت نمی‌شد و حقیقت از آشکارشدن وحشت داشت، جایی که آدم برای زنده‌ماندن در آن باید کر و کور و لال شود.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیست و هشتم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: پنجشنبه 18 شهریور 1400 - 08:19
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2763

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5611
  • بازدید دیروز: 4982
  • بازدید کل: 23922345