Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیست و پنجم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیست و پنجم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

جام افسانه در هم می‌شکند

ناکامی هر دو نقشه‌ی فرانسویان برای حمله به انگلستان و شکست‌های پیاپی انگلیسی‌ها در حملات باکینگهام و نوریچ [هنری دسپنسر] نشان داد که ادا و اطوار شهسواری همه هیچ‌و‌پوچ است. در سال 1385، آن‌گاه که مردم سوییس در نبرد زِمپاخ، نبردی که نتیجه‌ی نبرد روسبِکه را وارونه کرد، تیغ در لشکر شهسواران اتریشی نهادند و کم‌و‌بیش همه‌شان را کشتار کردند، آبروریزی دو‌چندان شد.

در نبرد زِمپاخ، اتریشی‌ها به این خیال که باید همچون فرانسویان درس عبرتی به آن «اراذل» طبقه‌ی ناجنگاور بدهند، از اسبان خود فرود آمدند تا پیاده خون دشمن را بریزند، یعنی همان کاری که فرانسویان در فلاندر کرده بودند. ولی سوییسی‌ها در فشردگی صفوف لشکر خودی، که شکست فلمینگ‌ها را رقم زده بود، گرفتار نبودند و فن انعطاف‌پذیری و جا‌به‌جایی سریع در آوردگاه را خوب آموخته بودند. وقتی اتریشی‌ها به مخمصه افتادند، سواران نیروی احتیاطشان، درست مثل اُرلئان‌ها در نبرد پواتیه، بی‌آن‌که درگیر شوند از میدان گریختند. سرانجام از نهصد پیش‌قراول اتریشی، جسد هفتصد نفر در آوردگاه برجای ماند، از جمله پیکر خود دوک لئوپولد.

آنچه شهسواران در پایان سده‌ی چهاردهم کم آوردند نوآوری بود. آن‌ها چنان به اَشکال سنتی حرفه‌ی خود چسبیده بودند که شگردهای نوین را نه شایسته‌ی اعتنا می‌دانستند و نه سزاوار مطالعه‌ی حرفه‌ای. هرجا که اشراف‌زاده‌ای وظیفه‌ی جنگاوری را به‌عهده داشت، حرفه‌ای‌گری نه حُسن، که عیب دانسته می‌شد.

شهسواری از انحطاط خویش آگاه نبود یا اگر بود، هر روز دیوانه‌‌وارتر به اَشکال بیرونی و آداب شکوهمند آن می‌چسبید تا به خود بقبولاند که افسانه هنوز واقعیت دارد. اما هرچه افسانه باورنکردنی‌تر می‌شد، ناظران با نگاهی انتقادی‌تر به آن روی می‌کردند. پنجاه سال از آغاز جنگ با انگلستان می‌گذشت. جنگ ویرانگر برای طبقه‌ی جنگاور حیثیتی باقی نگذاشته بود، زیرا آنان نه پیروز می‌شدند و نه صلح می‌کردند و تنها به درد و رنج مردم می‌افزودند.

دِشان در شعری با ترجیع‌بند «تو دیگر روی گران پُن پاریس نیستی»، ماجراجویی فرانسویان در اسکاتلند را آشکارا به باد ریشخند گرفت:

تو که خود را همچون دامادان آراسته‌ای

تو که چنان لاف می‌زنی که گویی در فرانسه‌ای

تو که از شاهکارهای خود سخن می‌رانی

و می‌روی که آنچه را پیش‌تر باخته‌ای از نو ببری

در پی چه هستی؟

کشورت به آوازه‌ای مفتخر است

و تو اگر می‌خواهی آن‌را در جنگ بازیابی،

جربزه‌ات را نشان بده

نه رزق‌و‌برق جامه‌هایت را...

تو دیگر روی گران پُن پاریس نیستی.

در سال 1388، مِزیِر نیز در رؤیای زائر پیر زبان به نکوهش شهسواران گشود و اونوره بونه هم نتوانست از سرزنش آنان خودداری کند. شهسواران که «به خواست خداوند، در روسبِکه بر گروهی از بافندگان و نمدمالان چیره گشته‌اند، باد به غبغب می‌اندازند و خود را از قماش نیاکانشان، آرتور و شارلُمانی و ژوفروآ دو بویون، می‌پندارند. آشوریان و یهودیان و رومیان و یونانیان و مسیحیان قوانین جنگی بسیاری نگاشته‌اند، اما این شهسواران فرانسوی یک‌دهم آن‌ها را هم رعایت نمی‌کنند و با این‌حال گمان می‌برند که هیچ شهسواری در جهان رشادت ایشان را ندارد.»

جامه‌های باب روز و عادات تجمل‌پرستانه‌ی اشراف، خوابگاه‌های خصوصی‌ای که تا نیمروز از آن‌ها بیرون نمی‌آمدند، بسترهای نرم و گرمابه‌های معطر و وسایل آسایشی که در لشکرکشی‌ها با خود می‌بردند نشان می‌داد که شهسواری نازپرورده شده است. رومیان باستان (چنان که ژان ژِرسون، رئیس دانشگاه پاریس، چند سال بعد به طعنه یادآور شد) «سه چهار گاری و یابو با خورجین‌های انباشته از جامه و جواهر و فرش و چکمه و جوراب و چادرهای دو اتاقه به دنبال خود نمی‌کشیدند و برای پختن کیک اجاق‌های آهنی یا برنجی با خود نمی‌بردند.»

اما آنچه بیش از تن‌آسایی و خودآرایی شهسواران خاطرها را آزرده می‌کرد ورشکستگی اخلاقی آنان بود. در روزگاران پیش، نقّالانْ حماسه‌های شورانگیز می‌خواندند و شهسوار آرمانی و عشق آرمانی را می‌ستودند، اما اینک اخلاق‌گرایان در قالب طنز و تمثیل و رساله‌های پندآموز بر صفات نوظهور شهسواران خرده می‌گرفتند، یعنی بر درنده‌خویی و تجاوزگری آنان که جای دفاع از عدالت را گرفته بود. در نیمه‌ی دوم قرن، دیگر هیچ‌کس شانسون دو ژست نسرود. البته فابلیوهای شهوانی هم در همین زمان ناپدید شده‌اند و بر همین اساس می‌توان حدس زد که علت رکود روایات حماسی نه صرفاً شکست آرمان، که بیش‌تر بروز رخوتی مرموز در ذوق ادبی بوده باشد. پلیدی‌ها و سبکسری‌ها و نابسامانی‌های غریب زمانه اقتضا می‌کرد که اندرزگویی‌های اخلاقی افزایش یابد، اما شگفتا که ستایش فروآسار از شهسواری در قالب روایت اعمال شهسواران برجای مانده است.

در ایتالیا، شکایت‌ها علت دیگری داشت: شهسواری از اشراف جدا شده بود. فرانکو ساکّتّی در پایان سده با ناخشنودی می‌نویسد: «چند سالی است که نانوایان و پشم‌ریسان و نزول‌خواران و صرافان و نوکران نیز شهسوار شده‌اند. دولتمردی که او را به حکومت شهرستانی گماشته‌اند چه نیازی به شهسواری دارد؟ ... آه کجایی، ‌ای عزت مدفون‌گشته‌ی ناخرسند؟ شهسواران ما به کدامیک از سفارش‌های سیاهه‌ی بلند وظایف شهسواری عمل می‌کنند؟ می‌خواهم از این چیزها سخن بگویم تا خواننده به چشم خویش ببیند که آیین شهسواری مرده است.»

لحن حزن‌انگیز ساکّتّی در سخنان دیگران نیز آشکار است. دربارهای فرانسه و انگلستان زیر سایه‌ی پادشاهان خردسال و دستخوش جناح‌بازی بودند، وِنسِسلاس (امپراتور جدید) آشکارا باده‌خواری وحشی بود و دو پاپ دشمن‌خو، که بیش از همیشه از تقدس فاصله داشتند، کلیسا را میان خود تقسیم کرده بودند. در چنین شرایطی، طبقه‌ی حاکم هرقدر هم نبوغ به خرج می‌داد نمی‌توانست لکه‌های دامانش را بپوشاند. کوسی به‌درستی به کاهش اعتبار طبقه‌ی خود پی برده بود، اما چاره‌ی پیشنهادی‌اش صرفاً مزید بر علت شد.

در سپتامبر – اکتبر سال 1388، لشکرکشی به گِلدِرس عملی شد و ثابت کرد که اسنافو (حتی در آن زمان و پیش از برساخته‌شدن این واژه) می‌تواند یک وضعیت نظامی واقعی باشد. لشکرکشی در ابعادی صورت گرفت که با انگیزه‌ی بی‌ارزش یا دستاورد احتمالی آن هیچ تناسبی نداشت. کوسی که در سرزمین‌های لورن و بار خویشاوندانی داشت و با منطقه هم خوب آشنا بود مأموریت یافت از اربابان ناحیه کمک بگیرد و نقشه‌ی عملیات را طراحی کند. بهتر آن بود که از راه برابان بروند، اما شهرها و نجبای آن دوک‌نشین هشدار دادند که هرگز به سپاه فرانسوی اجازه‌ی عبور نخواهند داد، زیرا آن‌ها بیش از «حضور دشمن در خاکشان» به زمین‌های آن‌ها خسارت خواهند زد.

ناگزیر تصمیم گرفتند به دل جنگل تاریک و هولناک آردن بزنند و پیشروی کنند، جنگلی که فروآسار با اشتباهی از سر وحشت درباره‌اش می‌نویسد: «هیچ مسافری هرگز از آن عبور نکرده بود.» به‌ناچار گشتی‌هایی را برای مسیریابی فرستادند و دو‌هزار ‌و ‌پانصد نیرو هم به دنبالشان رفتند تا کار راه‌سازی را انجام دهند، برنامه‌ی مهندسی عظیمی که به‌قدر ساخت شهر متحرک دشوار بود. مخارج این‌کار را با بستن مالیاتی سه‌برابر بر نمک و فروش فراهم آوردند، آن‌هم برای هدفی که نمی‌شد نامش را دفاع از میهن گذاشت. شاید از همین‌رو بود که از کوسی خواستند این مالیات را نه به نام شاه، بلکه به نام خودش و به‌مثابه‌ی تأمین هزینه‌ی لشکرکشی دیگری علیه هابسبورگ‌ها از مردم بگیرد.

نیروی جلوداری مرکب از هزار سوار نیزه‌دار به فرماندهی کوسی پیش افتاد و شاه و بدنه‌ی سپاه با «دوازده‌هزار» گاری و انبوهی چهارپایان بارکش از پی‌اش قدم در راه نهادند. اندکی بعد، کوسی ناگهان از آن‌ها جدا شد و به آوینیون رفت، برای انجام مأموریتی نامشخص که شاید به نقشه‌ی همیشگی فرانسویان مربوط می‌شد: فتح رم برای کلمنت. بازگشت کوسی ظرف یک ماه - «که همه‌ی لشکر را به وجد آورد» - از حرکت برق‌آسای او حکایت می‌کرد، خاصه با توجه به این‌که مجموع مسیر رفت‌و‌برگشت وی به بیش از هزار و پانصد کیلومتر می‌رسید.

در گِلدِرس، نه نبردهای بزرگی رخ داد و نه افتخاری به دست آمد. لشکرکشی فرانسویان به مذاکره ختم شد. چادرها از رگبارهای تابستانی خیس شده بودند و آذوقه از رطوبت فاسد شده بود. در آن سرزمین ثروتمند به‌سختی می‌شد غذایی به‌دست آورد. بازگشت دوک گِلدِرس با یک عذرخواهیِ توافقی غرور جریحه‌دار‌شده‌ی شاه را التیام بخشید و سپاه راه برگشت را در پیش گرفت، اما این‌بار باران‌های سنگین‌تری بر سرشان می‌بارید و مصیبت را دو‌چندان می‌کرد. راه‌ها گل‌آلود بودند، پای اسبان بر الوارها و تخته‌سنگ‌ها می‌لغزید، افراد در رودهای پرآب سیلابی غرق می‌شدند و گاری‌های غنایم را آب می‌برد. شهسواران و سپرداران و اربابان بزرگ بی‌هیچ افتخار و دستاوردی به خانه بازگشتند. بسیاری از آنان بیمار و فرسوده بودند و به‌درستی دوک بورگوندی را مقصر می‌دانستند که مطامعی در برابان داشت. گویا تقصیری به گردن کوسی نیفتاد، چنان‌که در شورش پاریس نیز او را مقصر نشناخته بودند. عموهای شاه، از همان آغاز حکومت خود، به خاطر جاه‌طلبی‌های بیهوده‌ی خویش هزینه‌های کمرشکنی به کشور تحمیل کرده بودند. ذخیره‌ی اعتبار آن‌ها در گِلدِرس ته کشید.

در هشدارها و رویدادهایی که راهب سن‌دُنی، رویدادنگار خرده‌گیر، ثبت کرده است، آگاهی از سوء‌حکومت آشکارا به چشم می‌آید. او می‌نویسد وقتی مشغول گردآوری سپاه برای عزیمت به گِلدِرس بودند، زاهدی تمام راه پرووانس تا پاریس را پیمود تا به شاه و عموهایش بگوید فرشته‌ای از وی خواسته است به آنان هشدار بدهد که با رعایای خود مهربان‌تر باشند و از بار مالیات‌ها و مطالبات خود بکاهند. نجبای دربار فقر زاهد را به ریشخند گرفتند و اندرزش را ناشنیده انگاشتند. هرچند شاه جوان به زاهد روی خوش نشان داد و به سخنش گوش سپرد، عموها او را از سر باز کردند و مالیات‌ها را به میزان سه‌برابر افزایش دادند.

پس از واقعه‌ی گِلدِرس، طنز دِشان نیز گزنده‌تر شد. خودش در آن‌جا حضور داشت و مانند دیگران «شکم‌روش» گرفته بود. گزارشگری که در جنگ اسهال می‌گیرد بهترین دوست سپاه نخواهند بود. دِشان در اشعار بسیاری به مقایسه‌ی انتقادی شهسواران دوران خود با شهسواران گذشته می‌پردازد. آنان سال‌ها شاگردی می‌کردند و آموزش می‌دیدند، راهی سفرهای دوردست می‌شدند، مشق کُشتی و سنگ‌پرانی می‌کردند، از دیوار قلعه‌ها بالا می‌رفتند و با شمشیر و سپر می‌جنگیدند. اما جوانان امروز آموزش و پرورش را به‌سخره می‌گیرند و کسانی را که می‌خواهند چیزی یادشان بدهند بزدل می‌خوانند. می‌خورند و می‌خوابند، خرج می‌کنند و قرض می‌گیرند، «چهره‌ی خود را مثل عاج سفید می‌کنند.... و بر خود نام پالادَن می‌گذارند.» آن‌ها شب‌ها تا دیروقت بیدار می‌مانند، لابه‌لای ملافه‌های سفید می‌خوابند، صبح خود را با نوشیدن شراب آغاز می‌کنند، کبک و جوجه‌خروس پروار می‌خورند، موهای خود را خوب شانه می‌زنند، از مدیریت املاک چیزی نمی‌دانند، جز پول به چیزی اهمیت نمی‌دهند، خودپسند و خدانشناسند، از شکمبارگی و شهوترانی ناتوان شده‌اند و به‌هیچ‌روی برای حرفه‌ی نظامی، که «سنگین‌ترین کار جهان» است، شایسته نیستند.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیست و ششم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: یکشنبه 14 شهریور 1400 - 08:06
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2494

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5686
  • بازدید دیروز: 4982
  • بازدید کل: 23922420