Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت نوزدهم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت نوزدهم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

در اوت 1372، کوسی در آستی، کانون جنگ ساووآ، به «دسته‌ی سفید» سِر جان هاکوود برخورد که آن زمان نیروی اجیر ویسکونتی‌ها به شمار می‌آمد. ویلّانی می‌نویسد هریک از سواران هاکوود یکی دو نوکر داشت که زرهش را برق می‌انداختند، چنان که آن تن‌پوش آهنین «چون آینه می‌درخشید و ظاهر ترسناک‌تری به آنان می‌داد». در نبرد، نوکران اسب‌ها را نگه می‌داشتند و جنگجویان پیاده می‌شدند و دوشادوش یکدیگر توده‌ی فشرده‌ای پدید می‌آوردند و هر دو مرد با هم یک نیزه به دست می‌گرفتند. آن‌ها «با گام‌های آهسته و نعره‌های خوف‌انگیز به سوی دشمن پیش می‌رفتند. در چنین شرایطی، بسیار دشوار بود که کسی بتواند صفوف آنان را درهم بشکند یا نفراتشان را پراکنده سازد.» ویلّانی می‌افزاید اما در مجموع آن‌ها در شبیخون به روستاها کامیاب‌تر بودند تا در پیکاردی‌های رودررو و کامیابی‌شان هم «بیش‌تر به‌علت ترس مردان خودمان بود» تا شجاعت یا برتری فضایل آن‌ها.

گالیاتسو (که اگر هم پای بیمار نقرسش در میان نبود، باز به حضور در میدان نبرد علاقه‌ای نداشت) پسر بیست‌و‌یک ساله‌اش را اسماً به فرماندهی محاصره‌ی آستی گماشت. جان گالیاتسوی جوان، که به یُمن ازدواجش در خردسالی با ایزابل فرانسوی لقب کنت وِرتو را یدک می‌کشید، قدی بلند و جثه‌ای نیرومند داشت و گیسوان سرخ‌فام و سیمای دلنشین پدر را به ارث برده بود، اما هوشمندی او بیش از صفات جسمانی جلب توجه می‌کرد. این ویسکونتیِ جوان پسر یکی‌یک‌دانه‌ی والدین دلبندش بود و خود سه فرزند داشت. او راه و رسم کشورداری را آموخته اما تا آن زمان جنگ ندیده بود و از همین‌رو پدر و مادرش دو محافظ برایش گماشته بودند تا مانع از مرگ یا اسارت وی شوند. گفته بودند «در جنگ حلوا خیر نمی‌کنند». محافظان فرمانده نوخاسته بیش از حد در انجام وظیفه‌شان سخت می‌گرفتند و نمی‌گذاشتند او به میل خود از مقابل حمله کند. سرانجام هم چنان وی را به خشم آوردند که به چادرش برگشت و اردوگاه را ترک گفت. در نتیجه، ساووآیی‌ها توانستند شهر را از بند محاصره آزاد کنند. برنابو هاکوود را سزاوار جریمه دانست و نیمی از دستمزدش را کم کرد. هاکوود نیز در پاسخ به نیروهای پاپ پیوست. اندکی بعد بومگارتن، مزدور ساووآیی، هم‌پیمانان سابق را رها کرد و به ویسکونتی‌ها ملحق شد.

شاید ساووآیی‌ها آزادی آستی را پیروزی نظامی بزرگی نمی‌دانستند، اما این موفقیت راه لشکرکشی به سوی میلان را هموار کرد. جان گالیاتسو، بی آن‌که در نخستین آزمون نظامی‌اش افتخاری به دست آورد، به پاویا بازگشت. سهم وی از این سفر چیزی نبود جز بازگشتی بهنگام، زیرا به محض ورود مرگ همسر بیست‌و‌سه ساله‌اش، ایزابل فرانسوی، را به چشم دید. ایزابل حین به دنیا آوردن فرزند چهارمش که یک پسر بود از دنیا رفت و آن پسر نیز بیش از هفت ماه زنده نماند.

نقش آنگران در آستی در جایی مستند نشده، اما وی بی‌شک در این نبرد نقش برجسته و احتمالاً سرنوشت‌سازی داشته است، زیرا پاپ (بلافاصله پس از نبرد) از نماینده‌اش، کاردینالِ سنت اوستاش، خواست «برای قراردادها و ائتلاف‌ها و هر توافقی از جناب کلیسا، با آنگران، ارباب کوسی، پیمان ببندد» تا وی فرماندهی سپاه پاپ را، که کاردینال آن را به سوی لومباردی می‌برد، به عهده بگیرد. قرار بود کوسی نخستین دستمزد خود به مبلغ 5893 فلورین را از طریق بانکداری فلورانس «نقداً» دریافت کند، البته بدین شرط که اگر کوسی مواد توافق خود با کاردینال را مو‌به‌مو اجرا نکند، شش‌هزار فلورین را به خزانه‌ی پاپ بازگرداند.

مزد ماهانه‌ی هر نیزه‌دار به نرخ رایج بیست فلورین بود و بنابر مبلغ پرداختی به کوسی می‌توان دانست که تنها سیصد نیزه‌دار در اختیار کوسی قرار گرفته است، حال آن‌که پاپ وعده داده بود هزار مرد به او بدهد. در قراردادهای آن روزگار، سیصد نیزه‌دار را میانگین اندازه‌ی نفرات یک گروهان می‌دانستند. گروهان ممکن بود از شصت هفتاد تا هزار نیزه‌دار را در بر بگیرد، با توجه به این‌که هر نیزه‌دار در واقع از سه نفر تشکیل می‌شد. کمانداران سوار، سربازان پیاده و خدمه نیز در گروهان خدمت می‌کردند.

در ماه دسامبر، پاپ رسماً کوسی را به فرماندهی کل گروهان پاپیِ لومباردی گماشت تا آن جنگاوران را به کارزار با «پسران شرارت» ببرد. این انتصاب گواهی بود بر ناخشنودی گرگوری از آمادئوس: قرار بود کنت سبز از غرب به سوی میلان پیشروی کند، اما هنوز در پیِمونته از قلمرو خود در برابر نیروهای ویسکونتی دفاع می‌کرد. کوسی مأموریت داشت به هاکوود بپیوندد. هاکوود، که اکنون به پاپ خدمت می‌کرد، پس از تغییر موضع به بولونیا عقب‌نشینی کرده بود و همچنان برای محاصره میلان به سوی غرب می‌تاخت. کوسی باید همراه وی به آمادئوس می‌پیوست تا با هم حلقه‌ی محاصره را کامل کنند.

در فوریه‌ی 1373، آمادئوس پس از توافق با گالیاتسو بر سر حفظ بی‌طرفی، سرانجام پا به قلمرو میلان گذاشت. ردپای خواهر او، بلانش، در این توافق پیدا بود، توافقی که اگر به دست نمی‌آمد، برادرش سرزمین شوهر او را به باد تاراج می‌داد. آمادئوس قول داد به قلمرو گالیاتسو دست‌درازی نکند، به این شرط که گالیاتسو هم متعهد شود علیه او به برادرش برنابو یاری نرساند. بدین‌ترتیب گالیاتسو کمابیش پای خود را از جنگ بیرون کشید و اجازه داد آمادئوس، بی آن‌که از حمله‌ای غافلگیرانه از پشت سر بیمی داشته باشد، علیه برنابو دست به کار شود.

در ژانویه‌ی 1373، کوسی در شرق پارما به هاکوود پیوست و سپس در کنار وی پیشروی به سوی میلان را ادامه داد. اما در روز بیست‌و‌ششم فوریه، پاپ در یک تغییر موضع ناگهانی به کوسی فرمان داد مصونیت عبور برادران ویسکونتی را تأمین کند تا آن‌ها بتوانند پیش از پایان ماه مارس خود را به آوینیون برسانند.

برنابو به گرگوری پیشنهاد مذاکره داده بود، البته تنها به این قصد که برای خود زمان بخرد و دوباره نیرو جمع کند. پاپ هم که فریب او را خورده بود، شادمان از این که دشمنانش سرانجام تسلیم شده‌اند، نامه‌ای به کوسی نوشت، «دلاوری و قدرت‌نمایی او برای حفظ منافع کلیسا در ایتالیا» را ستود و از وی به خاطر کالای کمیابش، «وفاداری خالصانه»، سپاسگزاری کرد. اما دو روز بعد، وقتی به نیرنگ ویسکونتی‌ها پی برد، ابراز رنجش و شگفتی کرد که چرا کوسی «پیشنهاد صلح دشمنان کلیسا را پذیرفته است». سپس به کوسی فرمان داد دیگر به هیچ پیشنهادی از این دست اعتنا نکند و مأموریت خود را ادامه داد، با اطمینان از این‌که پاپ مصمم است «هرگز مذاکره نکند». گرگوری به همه‌ی آن دیگران نیز نامه‌هایی نوشت و خواستار اقدام فعالانه‌تر برای پیوستن به یکدیگر در نقطه‌ی هدف شد.

در ماه آوریل، کوسی و هاکوود از رود پو گذشتند و به شهر کوهستانی مونتیکیاری در حدود شصت‌‌و‌پنج کیلومتری شرق میلان رسیدند. آمادئوس نیز پیش‌تر میلان را دور زده و به شمال آن رفته بود. وی پس از توقفی طولانی (گویا بدین سبب که عمال برنابو آذوقه‌شان را مسموم کرده بودند)، به نقطه‌ای رسیده بود که بیش از هشتاد کیلومتر با کوسی و هاکوود فاصله نداشت. آمادئوس در همان نقطه ایستاد، ظاهراً به این قصد که در برابر دوک باواریا، داماد برنابو، موضعی دفاعی بگیرد، زیرا می‌گفتند او با هزار نیزه‌دار رفته‌رفته به آن‌ها نزدیک می‌شود.

برنابو در میان دو بازوی سپاه پاپ، روی رودخانه اُلی‌یو آب‌بندهایی زده بود تا وقتش که رسید، بازشان کند و با راه انداختن سیلاب در دشت، جلو پیشروی دشمن را بگیرد. از گالیاتسو نیز نیروی کمکی خواسته بود تا حلقه‌ی محاصره را بشکند و به ارباب کوسی و همراهش، جووانّی آکوتو (نامی که ایتالیایی‌ها بر هاکوود نهاده بودند) جواب دندان‌شکنی بدهد. گالیاتسو از پیکار با برادرزنش منع شده بود، اما برای جنگ با بازوی دیگر دشمن، یعنی کوسی و هاکوود، منعی نداشت. از همین‌رو پسرش را در رأس نیرویی مشترک روانه‌ی جنگ کرد، نیرویی متشکل از لومباردها و نیز مزدوران بومگارتن که بیش از هزار نیزه‌دار و عده‌ای کمانگیر و انبوهی از سربازان پیاده را در بر می‌گرفت. جان گالیاتسو به سوی دشمن پیش می‌تاخت، دلگرم به اطلاعاتی که اربابِ مانتووا از قوا و مسیر دشمن به وی می‌داد و مطمئن از برتری عددی نیروهای خود.

نیروی کوسی – هاکوود که در مونتیکیاری موضع گرفته بود، ششصد نیزه‌دار و هفتصد کمانگیر و عده‌ای provisionati  را شامل می‌شد، یعنی روستاییان پیاده‌ای که شتابزده آنان را گرد آورده بودند. نوشته‌اند کوسی با در نظر گرفتن تعداد اندک نیروهایشان عصای فرماندهی را به هاکوود سپرد که هم تجربه‌ی بیش‌تری داشت و هم با رزم‌آرایی ایتالیایی‌ها آشناتر بود. اما سیر وقایع چیز دیگری می‌گوید: حمله را خود کوسی آغاز کرد، آن هم با «فوریا فرانچسکا» [خشم فرانسوی] که هم‌میهنانش بدان شهرت داشتند. چون نیروها به هم رسیدند، «چنان تنگ در هم پیچیدند که اعجازی به راستی تماشایی پدید آوردند». تلفات سنگینی به مهاجمان وارد شد و اگر هاکوود نبود، کوسی بی‌شک شکست را می‌پذیرفت، اما او – به نوشته‌ی فروآسار - «با پانصد نفر به کمکش شتافت، تنها از این رو که اربابِ کوسی دختر پادشاه انگلستان را گرفته بود». با این همه، آن دو به بهایی سنگین موفق شدند به بالای تپه‌ای عقب بنشینند. مزدوران وسیکونتی نیز چون خود را پیروز دیدند، به عادت غارتگران پراکنده شدند. حفظ همبستگی افراد دسته‌ها همیشه کار دشواری بود. جان گالیاتسو جنگ‌آزموده نبود و بومگارتن یا خوش‌خیال بود یا شخصاً در آوردگاه حضور نداشت. در گزارش نبرد، نامی از او در میان نیست.

کوسی و هاکوود فرصت را غنیمت شمردند و لشکر شکست‌خورده را از نو گرد آوردند و بر سَر جان گالیاتسو فرود آمدند. فرمانده جوان، بی‌اسب‌مانده و نیزه‌از‌دست‌انداخته و کلاهخود از سر افتاده، تنها به لطف دلاوری سربازان میلانی‌اش از مرگ نجات یافت. آن‌ها سپر بلای وی شدند و فراری‌اش دادند و خود جان باختند. تازه بعد از این فاجعه بود که مزدوران ویسکونتی از راه رسیدند. نیروی کم‌تعداد‌تر پاپ چنان شکستی به آنان وارد کرد که شگفتی‌های بسیاری برانگیخت، درست همچون نمونه‌ی کوچکی از نبرد پواتیه. فاتحان پرچم‌های ویسکونتی‌ها را از آوردگاه بیرون بردند، به اضافه‌ی دویست اسیر، شامل سی نجیب‌زاده‌ی لومبارد که از سَربَهایشان پول کلانی در می‌آمد. پاپ این پیروزی را یک معجزه خواند، خبرش چون برق و باد به فرانسه رسید و آوازه‌ای ناگهانی برای کوسی به ارمغان آورد. شهرت در جهان کوچکِ آن روزگار آسان به دست می‌آمد، اما مهم‌تر از شهرت درسی بود که کوسی از آن نبرد آموخت. او دیگر در هیچ حمله‌ی بی‌پروایی شرکت نجست، از همان حمله‌هایی که شهسواران فرانسوی بدان مشهور بودند.

کارزار مونتیکیاری از لحاظ نظامی نبرد مهمی به شمار نمی‌آید. هدف الحاق به ساووآ محقق نشد، زیرا نیروی کوسی – هاکوود، خونین و فرسوده از نبرد، روا ندید که شتابان پیش بتازد. در عوض به بولونیا عقب نشست و با این کار مایه‌ی ناخرسندی عمیق پاپ را فراهم آورد. او همچنان مصر بود که آن‌ها به ساووآ بپیوندند و نیروهای برنابو – آن «ولد بَلّیعال» - را قلع‌و‌قمع کنند. پاپ به هاکوود قول داد مزدهای معوقش را به‌زودی خواهد پرداخت و از کوسی به سبب «قضاوت خالصانه‌ی درست و دقیق، صداقت فوق‌العاده و دوراندیشی پرآوازه‌اش» ستایش کرد. در ماه ژوئن کوسی را در مقام فرماندهی کل ابقا کرد، زیرا «به محک تجربه، از قاطعیت و بصیرت» وی مطمئن بود. اما هاکوود، که دسته‌اش هسته‌ی اصلی نیروهای پاپ را تشکیل می‌داد، تا پولش را نمی‌گرفت، قدم‌از‌قدم بر نمی‌داشت و مردان او که مزدی نگرفته بودند، رفته‌رفته سر به شورش بر می‌داشتند. حین عبور از مانتووا، آن‌ها چنان دستبردی به اهالی زدند که ارباب مانتووا شکایت به پاپ برد و وی نیز از کوسی خواهش کرد نگذارد «نیروی‌های کلیسا» آسیب بیش‌تری به مردم وارد کنند. اینک اگر نه خطر، دست‌کم طنز ماجرا آشکار شده بود: استخدام راهزنان برای احیای اقتدار پاپ.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت بیستم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: شنبه 6 شهریور 1400 - 07:48
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2591

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1555
  • بازدید دیروز: 4452
  • بازدید کل: 23032659