Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت سیزدهم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت سیزدهم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

فرانسویان به دربار انگلستان شکایت کردند که دسته‌های انگلیسی آتش‌بس را زیر پا گذاشته‌اند و شاه ادوارد هم در پاسخ فرمان انحلال آن‌ها را صادر کرد، اما فرمانش نه جدی بود و نه کسی آن را جدی گرفت. مذاکره درباره‌ی شرایط صلح هنوز ادامه داشت و ادوارد بدش نمی‌آمد که دسته‌های نظامی فعلاً پای خود را از گلوگاه فرانسه برندارند. شارل دو ناوار به قدر ادوارد مایل بود آشوب ادامه یابد. او هنوز در زندان به سر می‌برد، اما عمّالی داشت که جور او را می‌کشیدند، از جمله برادرش فیلیپ. هرجا که نیروهای ناوار و انگلیسی‌ها دست در یک کاسه داشتند، چپاولگری ابعاد وسیع‌تری می‌یافت. عده‌ای معتقد بودند این همکاری‌ها آگاهانه انجام می‌گیرد تا فشار برای آزادی شارل افزایش یابد.

روستاها برای مقابله با دسته‌ها خود دست به کار شدند. روستاییان کلیساهایشان را به قلعه تبدیل می‌کردند؛ دور‌تا‌دورشان سنگر می‌کندند، بالای برج‌ها نگهبان می‌گذاشتند و سنگ جمع می‌کردند تا آن‌ها را بر سر مهاجمان بکوبند. «ناقوس‌ها دیگر نه برای دعوت به نیایش، که برای اعلام خطر حمله‌ی دشمن به صدا درمی‌آمدند.» روستاییانی که نمی‌توانستند برای حفظ جانشان خود را به کلیسا برسانند به جزایر رود لوآر یا قایق‌های لنگر انداخته در میان رودخانه پناه می‌بردند و آن‌جا، خفته در کنار دام‌های خود، شب را به روز می‌آوردند. در پیکاردی، از نقب‌هایی استفاده می‌کردند که از زمان حملات نورمان‌ها برجای مانده بود و در آن زمان بر وسعت آن‌ها افزوده بودند. نقب‌ها چاه آبی در وسط داشتند و روزنه‌های هواکشی در سقف. بیست سی نفر در هریک از این نقب‌ها جای می‌گرفتند. روستاییان پناه گرفته در زیرزمین دام‌های خود را نیز کنار دیواره‌های نقب‌ها نگه می‌داشتند.

آفتاب که می‌زد، دیدبان‌ها از بالای برج ناقوس اطراف را رصد می‌کردند و وقتی از رفتن راهزنان مطمئن می‌شدند، مردم را به بیرون فرا می‌خواندند. ژان دو وُنِت می‌نویسد روستاییان شتابان به شهرها می‌رفتند، راهبان دیرها را ترک می‌گفتند، راه‌ها امنیت نداشتند، راهزنان همه جا بودند و روز‌به‌روز بر شمار دشمنان افزوده می‌شد. او ضمن فهرست‌کردن گرفتاری‌های کشور می‌نویسد: «دیگر چه بگویم؟ از آن زمان به بعد، به علت فقدان حکومت لایق و دفاع کافی، زیان‌ها و شوربختی‌ها و خطرات بی‌شماری دامنگیر مردم فرانسه شد.»

ژان دو وُنِت در دهه‌ی 1360 این رویدادنامه را می‌نوشت. در آن زمان، او رئیس فرقه‌ی راهبان کَرمَلی (کوه کرمل در فلسطین) بود و با اعضای طبقه‌ی سوم همدلی داشت. وُنِت زبان به سرزنش نایب‌السلطنه می‌گشود که چرا «چاره‌ای نمی‌اندیشید» و اشراف را نیز شماتت می‌کرد، زیرا آن‌ها «از همگان بیزار بودند و از تمام آدم‌ها کینه به دل داشتند. هیچ فکری نمی‌کردند که به کار خدا و خلق خدا بیاید. آن‌ها دهقانان و روستاییان را می‌ترساندند و آن‌ها را می‌چاپیدند. (اشراف) نه تنها در برابر دشمنان به دفاع از میهن خود نمی‌پرداختند، بلکه آن را لگدکوب هم می‌کردند. اموال دهقانان را به باد تاراج می‌دادند و به یغما می‌بردند» و نایب‌السلطنه نیز «برای بدبختی اینان چاره‌ای نمی‌اندیشید».

ژان دو وُنِت باور داشت که باید نجبا را به سبب ناسازگاری با مجلس طبقات نیز نکوهش کرد، زیرا ناسازگاری آنان باعث شده بود مجلس کار تازه آغاز‌کرده‌ی خود را نیمه‌تمام رها کند. «از آن پس، مملکت دیگر روی خوشی ندید و دولت تباه شد... کشور و جای جای سرزمین فرانسه جامه‌ی سوگ و سرگشتگی به تن کرد، چرا که پشتیبان یا نگهبانی نداشت.»

این اندوه و خشم به یک مقاله‌ی جنجالی لاتینی به نام «گزارش غم‌انگیز وضع فلاکت‌بار کشور فرانسه» نیز راه یافت. نویسنده‌ی مقاله، یک راهب بندیکتیِ ناشناس، شرمنده از این که فرانسه‌ی پیش‌تر سربلند اجازه داده بود پادشاهش را «در قلب کشور» به اسارت بگیرند و بی آن‌که کسی مزاحمشان شود او را به خاک بیگانه منتقل کنند، مسئله‌ی حیاتی انضباط نظامی را پیش می‌کشد و از شهسواران می‌پرسد «شما هنر جنگاوری را در کجا آموخته‌اید؟ و از کدام آموزگار؟ کجا شاگردی کرده‌اید؟ آیا حین کارزار زیر پرچم ونوس جنگ آزموده گشته‌اید، آن‌گاه که چون نوزادان شیرخوار، شهد در کام و غرق در لذت و شادمانی بوده‌اید؟» و‌ی به همین ترتیب به سخن خویش ادامه می‌دهد و ناگهان به این سؤال عملی می‌رسد: «آیا در زمین بازی در شکارگاه، که شما جوانی خود را در آن‌ها می‌گذرانید، می‌توان هنرهای نظامی را فرا گرفت؟»

راهب سائل برای مردم عادی نیز نیشترهایی در آستین دارد: «خدای آنان شکمشان است و همه‌شان برده‌ی زنان خود هستند.» اما بدترین ملامت‌ها را نثار روحانیان می‌کند. آنان در تجمل، شکمبارگی، کبکبه و دبدبه، جاه‌طلبی، غضب، نفاق، حسد، طمع، جدل، رباخواری و کیسه‌های زر و سیم غرقه گشته‌اند. فضایل جان می‌سپارند، رذایل چیره می‌شوند، شرف می‌میرد، رأفت خفقان می‌گیرد، حرص غلبه می‌کند، سرگشتگی دامن می‌گسترد و نظم نابود می‌شود.

آیا این سخنان صرفاً رجزخوانی معمول دِیرنشینان علیه دنیا بود یا بدبینی ریشه‌دارتری که همچون ابری تیره، رفته رفته سایه‌ی ظلمانی خود را بر نیمه‌ی دوم قرن می‌گسترد؟

درباره‌ی آزاد کردن ژان هنوز تصمیمی گرفته نشده بود. ادوارد حرمت پادشاه اسیر را نگه می‌داشت، اما مصمم بود به یُمن پیروزی‌اش تا جایی که امکان دارد سرزمین‌ها و پول‌های بیش‌تری از فرانسه بگیرد. پادشاه فرانسه را از آوردگاه پواتیه ربوده بودند و او بی‌گمان غنیمتی استثنایی به شمار می‌رفت. ژان در مه 1357، در مقام اسیر پرنس سیاه، پا به لندن گذاشت و ورودش بهانه‌ای شد برای برگزاری یکی از بزرگ‌ترین جشن‌های تاریخ انگلستان و نیز «برگزاری با شکوه‌ترین آیین‌های ممکن در تمام کلیساها.» مردم برای دیدن پادشاه فرانسه چنان کنجکاو بودند که عبور کاروان وی از داخل شهر تا کاخ وست‌مینستر ساعت‌ها به درازا کشید. ژان در کانون توجه گام برمی‌داشت، در حلقه‌ی سیزده نجیب‌زاده‌ی اسیر دیگر. پادشاه فرانسه جامه‌ی سیاهی به تن داشت «همچون لباس سرشمّاسان یا طلاب غیر‌راهب» و بر اسب سفید بلندی سوار بود که در کنار اسب سیاه و کوتاه‌بالای پرنس پیش می‌آمد. کاروان به کندی از میان شهر می‌گذشت، از برابر خانه‌هایی که سپرها و پرده‌های نگارین به‌دست‌آمده را بر در و دیوارشان آویخته بودند، بر سنگفرشی پوشیده از گلبرگ‌های گل سرخ و از لا‌به‌لای زرق و برق افسانه‌ایِ نمایشی باشکوه که ساختن آن‌ها از هنرهای محبوب قرن چهاردهم به شمار می‌رفت. از درون دوازده قفس زرینی که هنر دست زرگران لندنی بود، دوازده دختر زیبا گل‌هایی ملیله‌دوزی شده با طلا و نقره را به سوی کاروانیان می‌انداختند.

درخشش اسیران بلند‌پایه به عیار سلحشوری در دربار انگلستان می‌افزود. در نخستین زمستان پس از نبرد، عید میلاد مسیح و سال نو را با شکوه خارق‌العاده‌ای برگزار کردند. برنامه‌ی جشن‌ها مسابقه‌ی بزرگ شبانه‌ای در نور مشعل را نیز در بر‌می‌گرفت. ژان را در ساووی، کاخ جدید دوک لنکستر، منزل داده بودند. وی اجازه داشت از فرانسه نیز مهمان بپذیرد. شاه دربند از تمام مواهب درباری برخوردار بود و نگهبانانش تنها مراقب بودند ناگهان نگریزد یا کسانی به نجاتش نیایند. لانگدُک هیئتی از اشراف و بورژواها را به نزد ژان فرستاد که ده هزار فلورین به وی هدیه کردند و به شاه فرانسه اطمینان دادند که جان و مال و تمام دارو‌ندارشان را وقف نجات او کرده‌اند. لان و آمیان نیز برایش پول‌هایی فرستادند. اما آن‌قدر که رعایای شاه محسور هیمنه‌ی پادشاهی بودند، خود شاه دغدغه‌ی مسئولیت‌های سلطنت را نداشت.

در این لحظات غم‌انگیز تاریخ فرانسه، گزارش‌ها از صرف پول برای تهیه لوازم زندگی سلطنتی حکایت دارند، چیزهایی چون اسب، سگ، قوش، یک دست شطرنج، یک اُرگ، یک چنگ، یک ساعت، یک توسن حنایی‌رنگ، گوشت آهو و نهنگ از بروژ و کمدهایی نفیس برای پسر شاه، فیلیپ، و نیز برای دلقک شاه که چند کلاه خزدار آراسته به طلا و مروارید نیز نصیبش شد. ژان برای خود یک اختربین و یک «خنیاسالار» داشت، جنگ خروس برگزار می‌کرد، کتاب‌هایی با جلد نفیس سفارش می‌داد و اسب‌ها و شراب‌های پیشکشی لانگدُک را می‌فروخت. سود کلان این کار او را ترغیب کرد از تولوز اسب و شراب بیش‌تری وارد کند و آن‌ها را هم به فروش بگذارد. پانصد سال بعد، ژول میشله، که در میان تاریخ‌نگاران فرانسوی از همه تیزبین‌تر است (هرچند از همه واقع‌بین‌تر نیست)، پس از خواندن این گزارش‌ها در بایگانی‌های مختلف، نوشت چنین مطالبی حالش را به هم می‌زند.

خواسته‌های نامعقول ادوارد نمی‌گذاشت مذاکرات بر سر فدیه‌ی شاه و شرایط صلح پایدار به نتیجه برسد. او خواهان تسلیم قطعی گی‌یِن، کاله و تمام متصرفات پیشین خاندان پلانتاژنه در فرانسه بود، به اضافه‌ی سه میلیون اکو در ازای آزادی ژان. در مقابل عهد می‌کرد که برای همیشه از ادعای خود نسبت به تاج و تخت فرانسه دست بردارد. با فشار نمایندگان پاپ، مذاکرات ادامه می‌یافت و نمایندگان فرانسه از درد و رنج به خود می‌پیچیدند. تنها راه‌حلی که هرگز به فکر آن‌ها نرسید این بود که بگذارند شاه در انگلستان بماند و خودشان به فرانسه برگردند. اما در این صورت باید قید صلح را می‌زدند، حال آن‌که فرانسه‌ی کتک‌خورده در آن روزها بیش از هر چیز به صلح نیاز داشت. اما مهم‌تر از همه این بود که در فرانسه شاه خود شالوده‌ی نظم به شمار می‌آمد. از دورانی که سن‌لویی مرجعیت سلطنت را در راستای حذف جنگ‌های شخصی و برقراری عدالت و تنظیم مالیات به کار گرفت، شاه در ذهن فرانسویان مترادف شده بود با قانون و امنیت بیشتر. تمام پسرفت‌های جانشینان لویی نیز نتوانست دامن سلطنت را لکه‌دار کند: فرانسویان در روزگار اسارت پادشاه خود چنان برای وی، این مظهر لاقید سلطنت، دلتنگی می‌کردند که انگار او خودِ سن‌لویی بود.

استان‌ها باور داشتند که اقتدار سلطنت آخرین سنگر آن‌ها در برابر دسته‌های راهزن است و از همین رو نمی‌خواستند شاه ضعیف شود. در اوت 1357، دوفَن به خود جرئت داد و مستشاران معزول را دوباره بر سرکار آورد. به مارسل و شورای سی‌و‌شش نفره هم خبر داد که می‌خواهد خود به تنهایی و بدون دخالت آن‌ها حکومت کند. مارسل از فرط سرخوردگی به راه افراط افتاد و تن به اتحادی داد که یکسره با هدفش مغایرت داشت.

در میانه‌ی آشوب نوامبر 1357، شارل دو ناوار از زندانش در نزدیکی کامبره در پیکاردی رها شد. اعتبار تدارک فرار یا آزادی او را به طرفداران خودش نسبت دادند، اما دست مارسل و فکر روبر لوکُک نیز در رهایی وی بی‌تأثیر نبود. آن دو می‌خواستند شارل را همچون گزینه‌ای در برابر شاه والوآ به میدان آورند. شاه ناوار که اشراف پیکاردی و نورماندی، از جمله «مُن‌سینیور دوکوسی» (عالی‌جناب کوسی)، «باشکوه و جلال تمام همراهی‌اش می‌کردند»، وارد پایتخت شد. آنگران در هفده سالگی و در مقام ارباب تیولدارانش بیعت آن‌ها را به دست آورده بود. ارباب جوان کوسی احتمالاً در احساسات ضد والوآی بسیاری از اشراف شمال فرانسه شریک بود و از همین رو به میان هواداران شارل دو ناوار پرتاب شد، اما با شم سیاسی تیزی که بعدها و در تمام عمر از خود بروز داد، مدت چندانی در این موضع دوام نیاورد.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت چهاردهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: شنبه 30 مرداد 1400 - 10:19
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2468

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 187
  • بازدید دیروز: 5844
  • بازدید کل: 23922765