Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت ششم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت ششم

نوسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

ادوارد از تیولداران فرانسوی طلب حمایت می‌کرد و ادعای او بر تاج و تخت فرانسه بهانه‌ی کافی را به دست آنان می‌داد. اگر ادوارد پادشاه برحق فرانسه بود، پس تیولدار می‌توانست در همان سرزمین غصب‌شده با وی بیعت کند. در قرن چهاردهم، سردمداران نه به ملت‌ها، که به اشخاص اعلام وفاداری می‌کردند و از همین‌رو اربابان بزرگ خود را آزاد می‌دیدند که همچون حکومت‌های خود‌مختار با هر که می‌خواهند بیعت کنند. خاندان آرکور در نورماندی و دوک و اربابان دیگر برتانی نیز به علل مختلف چنین کردند. تنها یک عامل به اقدام ادوارد جنبه‌ی عملی می‌داد و ادعای او به واسطه مادرش آن عامل را برایش فراهم می‌کرد: حمایت از داخل فرانسه و سرپلی در ساحل با آغوش باز. او لازم نبود با جنگ وارد شود. هم در نورماندی و هم در برتانی، این وضع چهل سال ادامه یافت و در کاله، که در نبرد کرِسی اشغال شد، تا بعد از قرون وسطا نیز دوام آورد.

در برتانی، جنگ در واقع دعوایی خانوادگی بود بین دو مدعی دوک‌نشین و نیز میان دو جناح ساکنان آن اقلیم که فرانسه از یکی‌شان حمایت می‌کرد و انگلستان از دیگری. در نتیجه، فرانسه همیشه با خطر دسترسی دشمن داخل خاک خود رو‌به‌رو بود. سواحل برتانی به روی کشتی‌های انگلیسی باز بودند، انگلستان در خاک برتانی پایگاه‌های نظامی داشت و اشراف برتانی آشکارا با ادوارد هم‌پیمان می‌شدند. برتانی اسکاتلندِ فرانسه بود، آتشین مزاج، کِلتیک، سنگلاخ، آماده‌ی مخالفت و مقاومت و نیز قادر به بهره‌برداری از انگلیسی‌ها در مبارزه با ارباب بزرگ، همچنان که اسکاتلندی‌ها در برابر انگلستان از فرانسوی‌ها بهره می‌جستند. به گفته‌ی میشله (مورخ نامدار فرانسوی) در ساحل صخره‌ای برتانی «دو دشمن، خشکی و دریا و انسان و طبیعت، همواره با یکدیگر در کشمکشند.» توفان امواجی غول‌آسا به ارتفاع پانزده، بیست و سی متر برمی‌افرازد که انفاس کف‌آلودشان برج کلیسا را هم نمناک می‌کند.«این‌جا نه طبیعت رحمی دارد و نه انسان؛ گویی با هم در تفاهمند.»

مدعیان دوک‌نشین دو افراطی بی‌رحم بودند؛ یک مرد و یک زن. آخرین دوک در سال 1341 مرده بود و برادرخوانده‌ای به نام ژان کنت دو منفور و برادرزاده‌ای به نام ژان دو پِنتیِور مدعی جانشینی‌اش بودند. مونفور منتخب و متحد انگلستان بود و پِنتیِور دفاع از حقوق خود را به شوهرش، شارل دو بلوآ، سپرده بود، برادرزاده‌ی فیلیپ ششم و منتخب فرانسوی‌ها برای جانشینی دوک.

شارل از کودکی با کتاب انس داشت. ریاضت می‌کشید و با ویرانی جسم خویش در پی سلوک روحانی بود. همچون توماس بکت، جامه‌ای کثیف آلوده به شپش می‌پوشید، ریگ در کفش می‌ریخت و روی زمین و در بستری از کاه کنار تخت همسرش می‌خفت. پس از مرگش، پیراهن زبری از موی اسب در زیر زرهش یافتند. بندهای آن پیراهن آزارنده را چنان سفت به دور بدنش بسته بود که گره‌های آن در گوشت بدنش فرو رفته بودند. آن مرد پرهیزگار به نیت خشوع، تحقیر دنیا و خوارشمردن نفس خویش تن به چنین اعمالی می‌داد، اما اغلب حس می‌کرد از زیاده‌روی‌های خود دچار غرور کاذب شده است و از همین رو خود را گناهکار می‌یافت. شارل هر شب اعتراف می‌کرد تا مبادا گناه‌آلود به خواب رود. او پسر نامشروعی به نام ژو آن بلوآ داشت: آری پارسایان از گناهان جسم دوری نمی‌جستند، بلکه از آن‌ها توبه می‌کردند. نوشته‌اند که او فرودستان را بزرگ می‌داشت، با محبت و انصاف به شکایت‌های تهیدستان رسیدگی می‌کرد و هرگز برکسی مالیات سنگین نمی‌بست. شهرت تقدیس او چنان بود که وقتی پابرهنه در برف رهسپار زیارتگاهی در برتانی شد، مردم راهش را با حصیر و پتو فرش کردند. اما او از راه دیگری رفت و با پاهایی خونین و یخ زده به مقصد رسید، چنان که تا هفته‌ها از راه رفتن عاجز شد.

اما تقوای او موجب نشد از تصرف درنده‌خویانه‌ی دوک‌نشین دست بردارد. شارل برای آن که ادعای خود را به گوش دشمن برساند، فرمان داد سی نفر از اسیران هوادار مونفور را پای دیوارهای نانت گردن بزنند و سرهایشان را با منجنیق به داخل شهر بیندازند. محاصره‌ی پیروزمندانه‌ی کیمپر با کشتار سنگدلانه‌ی دو هزار از اهالی شهر پایان یافت، از زن و مرد و پیر و جوان. طبق قوانین جنگی آن زمان، اگر محاصره‌شدگان تسلیم می‌شدند، می‌توانستند وارد مذاکره شوند، اما اگر تن به تسلیم نمی‌دادند، محاصره به جاهای باریک می‌کشید. از این رو احتمالاً شارل در قتل‌عام غیرنظامیان تردیدی به خود راه نداده است. یک بار پس از آن که محل حمله را انتخاب کرد، به او هشدار دادند که در آن نقطه بیم وقوع سیل می‌رود. اما او از کارزار روی نگرداند و گفت: «مگر آب‌ها از خداوند فرمان نمی‌برند؟!» وقتی لشکریان او پیش از آن که دچار سیلاب شوند شهر را گرفتند، مردم پیروزی شارل را معجزه پنداشتند  و دعاهای وی را مؤثر دانستند.

سرانجام ژان دو مونفور اسیر شد. او را به پاریس و به نزد فیلیپ چهارم فرستاد، اما همسر نادره‌ی ژان «با شجاعت یک مرد و دل شیر» راه شوهرش را ادامه داد. او از این شهر به آن شهر رفت و از هواداران روحیه‌باخته‌ی ژان خواست با پسر سه ساله‌اش بیعت کنند. همسر ژان به آن‌ها گفت: «آقایان، برای سرورم که دیگر در میان ما نیست ماتم نگیرید. او یک نفر بیش‌تر نبود.» و مدعی شد خود به اندازه‌ی کافی ثروتمند هست که پرچم شویش را افراشته نگاه دارد. سپس برای سربازخانه‌ها آذوقه فرستاد، استحکاماتشان را تقویت کرد، مقاومت‌هایی را سازمان داد، «بذل و بخشش‌های بسیار کرد»، شوراهایی پدید آورد، دیپلماسی را پیش برد و حال و روز خود را در نامه‌های زیبا و شیوایی شرح داد. وقتی شارل دو بلوآ به اِنبون تاخت و آن‌جا را در محاصره گرفت، همسر ژان با زره کامل بر اسبی جنگی نشست و زیر رگبار تیر به میان سربازان رفت و به تهییج آنان پرداخت. به زنان نیز فرمان داد دامن‌هایشان را کوتاه کنند و سنگ‌ها و دیگ‌های آب جوش را به بالای دیوارها ببرند و آن‌ها را بر سر دشمن فرو ریزند. سپس، در وقفه‌ای کوتاه، دسته‌ای شهسوار را از دری مخفی بیرون برد و اردوگاه دشمن را دور زد و آن‌گاه از پشت برآن‌ها تاخت و نیمی از سربازانشان را تار و مار کرد و حلقه‌ی محاصره‌ی را شکست. همسر ژان نقشه‌های جنگی می‌کشید، حیله‌های رزمی می‌اندیشید و در نبردهای دریایی نیز شمشیر می‌زد. وقتی شوهرش در لباس مبدل از لوور گریخت و در نهایت پس از رسیدن به برتانی جان سپرد، او سرسختانه به جنگیدن در راه احقاق حقوق پسرش ادامه داد.

در سال 1346، شارل دو بلوآ سرانجام به اسارت جناح انگلیسی درآمد و به زندانی در انگلستان فرستاده شد. پرچم او را نیز همسرش، ژان دو پنتیِور، افراشته نگه داشت، زنی که به رغم جسم معلولش در سر سختی از آن زن دیگر هیچ کم نداشت. جنگ بی‌رحمانه ادامه یافت و دو طرف اصلی آن به سرنوشت مألوف قهرمانان آن روزگار دچار شدند: ورطه‌ی جنون و مرتبه‌ی قدیسان. ضربه‌ها، توطئه‌ها، ناکامی‌ها و نومیدی‌ها کنتس دلیر مونفور را در انگلستان به بستر بیماری انداخت و ادوارد شخصاً سرپرستی پسرش را به عهده گرفت. کنتس در قلعه‌ی تیکهیل از یادها رفت و سی سال بعد چشم از جهان فروبست.

شارل دو بلوآ نُه سال در زندان بود و سپس با پرداخت غرامتی که آن را سیصد و پنجاه، چهارصد یا هفتصد هزار اِکو دانسته‌اند، آزادی‌اش را خرید. شارل سرانجام به توافق رضا داده بود، اما همسرش اجازه نداد شوهر تازه‌ازبندرسته از ادعای او بگذرد. بدین ترتیب شارل جنگ را از سر گرفت و جان خود را نیز بر سر آن گذاشت. کلیسا او را قدیس اعلام کرد، اما پاپ گرگوری یازدهم به درخواست ژان دوم مونفورِ جوان این حکم را باطل خواند: جوان نو‌رسیده بیم داشت که اهالی برتانی شکست‌دهنده‌ی قدیس را غاصب به شمار آورند.

در همان زمان که جنگاوران برتامی پیروزی‌های بزرگ و آوازه‌های بلندی به کف می‌آوردند، در فلاندر مبارزه‌ی دیگری جریان داشت، مبارزه‌ای متفاوت. تجارت و جغرافیا فلاندر را به لقمه‌ی چربی در کشاکش انگلستان و فرانسه بدل کرده بود. شهرهای فلاندر بزرگ‌ترین مراکز اقتصادی اروپای سده‌ی چهاردهم به شمار می‌رفتند و از همین رو بانکداران و رباخواران ایتالیایی مقرهای شمالی خود را در آن‌جا دایر کرده بودند، چرا که سرمایه‌گذاری در فلاندر سودی تضمین‌شده داشت. ثروت حاصل از صنعت نساجی، سردمداران بورژوازی را ثروتمند کرده بود، چنان که وقتی ژان، همسر فیلیپ زیبا، به بروژ سفر کرد، از دیدن شکوه زندگی آنان مات و مبهوت ماند و گفت: «گمان می‌کردم من تنها ملکه‌ی فلاندر هستم، اما در این‌جا ششصد ملکه‌ی دیگر هم می‌بینم.»

فلاندر تیول فرانسه بود، اما تولید پشم، آن را به انگلستان پیوند می‌داد و شراب‌سازی به گاسکُنی. متیو وست‌مینستر با افتخار می‌نویسد: «همه‌ی ‌ملل جهان را پارچه‌ای گرم می‌کند که مردان فلاندری از پشم انگلیسی می‌بافند.» پارچه‌های فلاندری از نظر کیفیت و رنگ بی‌همتا بودند، از جمله پارچه‌های پشمی ضخیمی که استفاده از آن رواج بسیار داشت. این پارچه‌ها در سرزمین‌های دور و حتی در مشرق‌زمین نیز به فروش می‌رسیدند، اما به سبب رونقی که به اقتصاد فلاندر بخشیده بودند، آن اقلیم را به زیان‌های اقتصادی تک‌محصولی نیز دچار می‌کردند. همین موقعیت منشاً تمام ناآرامی‌ها و خیزش‌های فلاندر در صد سال گذشته بود و نیز اهرمی در دست فرانسه و انگلستان در ستیز بر سر آن منطقه.

کنت فلاندر، لویی دو نِوِر، و دیگر اشراف فلاندری هوادار فرانسه بودند و بازرگانان و کارگران و خلاصه تمام کسانی که به صنعت پارچه وابسته بودند (اگر نه از ته دل، دست‌کم به خاطر منافع خود) از انگلستان طرفداری می‌کردند. اما کفه‌ی پیوندهای اربابی و طبیعی با فرانسه سنگین‌تر بود. پارچه‌ی فلاندری و شراب فرانسوی با یکدیگر مبادله می‌شدند، دربار کنت از دربار فرانسه تقلید می‌کرد، نجیب‌زادگان دو طرف با یکدیگر ازدواج می‌کردند، روحانیون فرانسوی در فلاندر مقامات عالی داشتند، زبان فرانسه در سراسر منطقه رایج بود و نوجوانان فلاندری نیز در مدارس لان و رَنس و پاریس آموزش می‌دیدند.

در آغاز قرن، طبقه‌ی تحقیر‌شده‌ی علوم فلاندری چنان درسی به شهسواران فرانسوی داده بودند که هرگز از یادشان نمی‌رفت. در سال 1302، گروهی از شهسواران زره‌پوش فرانسوی به شمال رفتند تا قیام کارگران بروژ علیه ثروتمندان شهرنشین فلاندر را سرکوب کنند. در کورتره زد‌و‌خوردی درگرفت. چیزی نمانده بود که پیادگان و کمانداران فرانسوی بر کارگران پیروز شوند، اما شهسواران، به شوق جنگ و از بیم محروم ماندن از افتخار پیروزی، به پیادگان فرمان عقب‌نشینی دادند و موجب آشفتگی در صفوف آنان شدند. آن‌گاه خود، رجزخوانان و لگدکوبان بر سر افراد خودی، به میدان تاختند، غافل از آن‌که جویباری پیش پایشان جریان دارد. اسبان سکندری خوردند و سواران در آب افتادند و موج دوم شهسواران نیز به سر آنان آوار شد. فلاندری‌های نیزه‌دار نیز آن‌ها را چون ماهی به سیخ کشیدند و از کشته پُشته ساختند. فاتحان، پس از نبرد، هفتصد مهمیز زرین را از پای اجساد شهسواران بیرون کشیدند و آن‌ها را به یادگار پیروزی خود در کلیسا آویختند. نابودی آن همه نجیب‌زاده سبب شد مأموران شاه در استان‌ها به دنبال روستاییان بورژوا و ثروتمندی بگردند که خریدار عنوان نجابت باشند.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه ای در دوردست (قرن مصیبت بار چهاردهم)- قسمت هفتم مطالعه نمایید.

 

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: پنجشنبه 14 مرداد 1400 - 08:33
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2462

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1250
  • بازدید دیروز: 4121
  • بازدید کل: 23003636