Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت پنجم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت پنجم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

جنگ

نخستین لشکرکشی ادوارد سوم در فرانسه بدون هیچ نتیجه‌ی راهبردی و حادثه‌ی مهمی به آتش‌بس سال 1342 ختم شد. تنها برخورد برجسته‌ی این لشکرکشی نبرد دریایی اسلویس، بندرگاه بروژ، بود که در سال 1340 روی داد. فرانسوی‌ها برای حمله به انگلستان از نقاطی دوردست چون جنوا و شرق مدیترانه دویست کشتی فراهم آورده و آن‌ها را در آن آوردگاه دریایی به صف کرده بودند، یعنی در جایی که دهانه‌ی رود اسکو چند جزیره‌ی کوچک را در برمی‌گیرد و سنگرگاه طبیعی مناسبی پدید می‌آورد. با این همه، فرانسه در جنگ شکست خورد و ناوگانش را از دست داد و بدین ترتیب انگلستان بر کانال مانش تسلط یافت. انگلیسی‌ها پیروزی خود را مرهون اختراع نظامی تازه‌ای بودند که به کابوس فرانسویان بدل شد.

این اختراع تازه «بلندکمان» نام داشت، اقتباسی از کمان وِیلری که انگلیسی‌ها در عهد ادوارد اول نوع پیشرفته‌اش را ساخته بودند تا آن را در بلندی‌ها علیه اسکاتلندی‌ها به کار گیرند. اختراع این کمان تحولی انقلابی در نظامگیری به شمار می‌رفت. سیصد متر بُرد داشت و (البته در دستان کمانداری ورزیده) می‌توانست در هر ده دقیقه ده تا دوازده تیر پرتاب کند، حال آن‌که کمان صلیبی در هر دقیقه تنها دو تیر می‌انداخت. تیر بلند‌کمان حدود یک متر درازا داشت، کم و بیش نصف طول خود کمان بود و از فاصله‌ی دویست متری بی‌شک به هدف می‌خورد. قدرت نفوذ بلند‌کمان در فواصل دور از کمان صلیبی کم‌تر بود، اما آوازه‌ی ترسناکش دشمن را مضطرب و متلاشی می‌کرد. ادوارد برای جنگ با فرانسه باید به نوعی ضعف عددی لشکرش را جبران می‌کرد، حال یا با جنگ‌افزارهای نوین و یا با شگردهای بدیع. در سال 1337، او هر تفریحی جز کمان‌کشی را شایسته‌ی مرگ دانسته و تمام بدهی‌های صنعتگران تیر‌و‌کمان‌ساز را نیز بخشیده بود.

جنگ‌افزار تازه‌ی دیگر، توپ بود. توپ از همین زمان وارد تاریخ شد، هرچند با فروتنی و دو‌دلی و بسیار کم‌اثرتر از بلند‌کمان. توپِ نخستین در حدود سال 1325 اختراع شد و فرانسوی‌ها آن را ریبو و «پو دوفِر» نامیدند. این جنگ‌افزار توپ آهنی کوچکی شبیه به بطری بود که گلوله‌های آهنینش سری سه‌گوش داشتند. در سال 1338 و در آغاز جنگ، یکی از لشکرهای فرانسوی، ساوتهمپتون را غارت کرد و آن را به آتش کشید. این لشکر به یک ریبو با حدود دو کیلو باروت و چهل‌و‌هشت گلوله مجهز بود. سال بعد، فرانسوی‌ها توپ‌های بیش‌تری ساختند و آن‌ها را به شکل چند لوله‌ی بسته به سکویی چرخ‌دار درآوردند که همزمان چند گلوله شلیک می‌کرد. اما این نوع هم کوچک‌تر از آن بود که بتواند خسارتی جدی به دشمن وارد کند. بنا‌بر گزارش‌ها، انگلیسی‌ها در کرِسی چند توپ کوچک به کار بردند که البته فایده‌ی چندانی نداشت. آن‌ها در محاصره‌ی کاله نیز از این سلاح استفاده کردند که باز در برابر دیوارهای سنگی شهر به کاری نیامد. بعدها توپ را از برنج یا مس ریختند، آن را در ابعاد بزرگ‌تری ساختند و برای تخریب پل‌ها و دروازه‌ها و شهرها و یا در دفاع از آن‌ها به کار بستند، اما دیوارهای سنگی تا صد سال بعد همچنان در برابر این رزم‌افزارِ نوپدید مقاومت کردند. مشکلاتی چون دشواری بارگذاری مجدد، تپاندن باروت و گلوله و حبس گاز تا رسیدن به نیروی انفجاری کافی مانع از آن شد که توپ تا پایان قرن چهاردهم در آوردگاه نبرد نقش کار‌سازی داشته باشد.

در نبرد دریایی اسلویس، ادوارد شخصاً فرماندهی لشکر را به‌عهده داشت و بلند‌کماندارها سایه‌ی خود را بر کل سپاه انگلیسی گسترده بودند. هریک از کشتی‌های حامل سربازان عادی در میان دو کشتی پر از کماندار پیش می‌رفت و کشتی‌های دیگری از کمانداران نیز در صحنه حضور داشتند تا در صورت لزوم نیروهای خودی را تقویت کنند. در آن روزگار، نه خود کشتی‌ها، که نیروهای سوار بر آن‌ها سرنوشت نبرد را رقم می‌زدند. آنان از فراز عرشه‌های بلند کشتی‌ها می‌جنگیدند، کشتی‌های فراخ سینه‌ای با صد تا سیصد تن وزن و سکوهایی دژمانند برای استقرار کمانداران. فروآسار می‌نویسد نبردی سخت «بی‌رحمانه و هولناک» بود: «جنگ دریایی خطرناک‌تر و بی‌رحمانه‌تر است، چون در دریا جایی برای عقب‌نشینی یا گریز در کار نیست.» حملات کمانداران به سرعت فرانسوی‌ها را از عرشه‌ی کشتی‌هایشان روبید. بد‌اقبالی و خطاها نیز مزید برعلت شدند و بدین ترتیب فرانسه در این نبرد شکست خورد.

هیچ‌کس جرئت نکرد فیلیپ ششم را از فرجام نبرد آگاه کند. سرانجام دلقک دربار را پیش انداختند و او خندان‌خندان به شاه گفت: «امان از دست انگلیسی‌های ترسو.» و وقتی علت را پرسیدند، پاسخ داد: «زیرا جرئت نکردند مثل فرانسوی‌های شجاع ما خود را به دریا بیندازند.»

گویا شاه نکته را گرفت. بعدها گفتند در آن روز ماهی‌ها آن‌قدر خون فرانسوی خوردند که اگر خدا به آن‌ها قدرت تکلم می‌داد، می‌توانستند به فرانسه حرف بزنند.

با این همه، پیروزی انگلیسی‌ها بی‌درنگ دستاوردی برایشان به بار نیاورد، چون ادوارد نتوانست در خشکی نیروی کافی پیاده کند. هم‌پیمانان گوناگونی که شاه انگلستان به لطف کمک‌های مالی بسیار از فروبومان گرد آورده بود، کم کم راه خود را از وی جدا می‌کردند، زیرا به هدف او علاقه‌ی چندانی نداشتند. حتی پدرزنش ویلیام، کنتِ اِنو، طرفداری طبیعی‌تر خود از فرانسه را از سر گرفت. بنابراین ادوارد که نیروی کافی نداشت و از نظر مالی هم ورشکسته شده بود، ناچار به پذیرش پیشنهاد آتش‌بس پاپ تن داد. او چند گام عقب نشست، البته فقط برای دور‌خیز.

اما او اساساً به چه هدفی می‌جنگید؟ چه بود علت واقعی جنگی که برخلاف تصور همگان تا نیمه‌های قرن بعد به درازا کشید؟ علت در‌گرفتن این جنگ نیز همچون بیش‌تر جنگ‌های تاریخ مجموعه‌ای بود از عوامل سیاسی و اقتصادی و روانی. ادوارد حاکمیت مطلق گی یِن و گاسکُنی را می‌خواست، پاره‌ای از زمین‌های جنوب غربی خاک فرانسه، بازمانده‌ی ارباب‌نشین آکیتن. آکیتن از پنج نسل پیش که النورد آکیتن با جد ادوارد، هنری دوم، وصلت کرد به خانواده‌ی شاه انگلستان تعلق داشت. اما پادشاه فرانسه هنوز حق مالکیت نهایی را در اختیار داشت و اصل «استقلال و استیناف» در این ناحیه حاکم بود، اصلی که اهالی را از حق داد‌خواهی به عالی‌ترین مقام کشور برخوردار می‌کرد. از آن‌جا که بعید بود این پادشاه در مواقع اختلاف اتباع خودش را رها کند و جانب ارباب انگلیسی را بگیرد، و چون این اتباع با علم به این نکته مدام از این حق استفاده می‌کردند، موقعیت آکیتن همیشه مایه‌ی کشمکش بود. انگلیسی‌ها از نظر سیاسی و روانی آن اصل را برنمی‌تافتند.

آنچه موقعیت را آزارنده‌تر می‌کرد اهمیت اقتصادی گی یِن برای انگلستان بود. گی یِن با دره‌های حاصلخیز، ساحل طولانی و رودخانه‌هایی مناسب کشتیرانی که همه‌شان به بندر اصلی بوردو می‌ریختند، بزرگ‌ترین صادرکننده‌ی شراب جهان به شمار می‌آمد. انگلستان شراب و کالاهای دیگر را از آن‌جا می‌آورد و پشم و پارچه را به آن‌جا می‌فرستاد و طی هر معامله، مالیات صادرات کلانی در بوردو می‌گرفت و مالیات واردات کلانی در بندرهای انگلیسی. همین تجارت پررونق بین بوردو و فلاندر نیز برقرار بود و حسادت دولت مرکزی فرانسه را برمی‌انگیخت. از نظر پادشاه فرانسه، جای پای انگلیسی‌ها در خاک پذیرفتنی نبود. پادشاهان فرانسه طی دویست سال گذشته تمام راه‌های ممکن را امتحان کرده و از طریق جنگ و مصادره قرار‌داد کوشیده بودند آکیتن را پس بگیرند. دعوای دو کشور دیرینه و ریشه‌دار بود و چون آتش که ناگزیر به بالا زبانه می‌کشد، ناگزیر به جنگ می‌انجامید.

وقتی ادوارد سوم در سال 1327 به پادشاهی رسید، فقط پانزده سال داشت. بیست‌و‌پنج ساله بود که راهی جنگ با فرانسه شد و در سال 1346 که جنگ دوم را آغاز کرد، سی‌و‌چهارمین سال زندگی خود را می‌گذراند. ادوارد جثه‌ی درشتی داشت، با موهای بلند بور و ریش و سبیل. مردی بود قوی‌بنیه، خوش‌مشرب، با صلابت، مغرور، مصمم و آشنا با زشت‌ترین زشتی‌های سرشت انسان. او در شرایطی پرالتهاب بزرگ شده بود، در کشمکش بی‌رحمانه کشتار عزیزان پدرش، برکناری و قتل او و براندازی و اعدام دلداده‌ی مادرش، مورتیمر، که به اورنگ قدرت چنگ انداخته بود. تا جایی که تاریخ می‌داند، هیچ یک از این تجربه‌ها گزندی به وی نرساند. او از سیاست درکی عملی داشت، اما از چند و چون حکمرانی به معنای وسیع‌تر کلمه آگاه نبود. صفات برجسته‌ای نداشت که منفک یا جلوتر از زمانه‌ی خود باشد، اما با صفاتی چشم‌ها را خیره می‌کرد که روح زمانه شاهان را آراسته بدان می‌پسندید: خوشگذرانی، جنگ، افتخارآفرینی، شکار، مسابقات، خود‌نمایی و ریخت و پاش. شخصیت وی را با تعابیری چون «فریبندگی پسرانه» و «بهانه‌جویی کودکانه» توصیف کرده‌اند و این تعابیر خود گویای آن است که ادوارد نیز از نشانه‌های کودک‌خیمی معمول قرن وسطا بی‌بهره نبوده است.

نمی‌دانیم ادوارد ادعای خود بر سلطنت فرانسه را چقدر جدی می‌گرفت، اما به هر روی این ادعا تمهیدی بی‌نهایت ارزشمند بود که او را از آرمانی ظاهراً برحق بهره‌مند می‌ساخت. «جنگ عادلانه» در تمام اعصار گزینه‌ای دلخواه به شمار می‌رفت، اما در سده‌ی چهاردهم و برای درخواست نیروی کمکی و پشتیبانی مالی از ارباب، کم و بیش حکم یک ضرورت قانونی را داشت. چنین جنگی برای تضمین حمایت خداوند نیز ضرورت داشت، زیرا جنگ اساساً نوعی توسل به داوری پروردگار محسوب می‌شد. «جنگ عادلانه» باید همچون سیاستی عمومی از زبان فرمانروا اعلان می‌شد و باید هدفی «عادلانه» هم می‌داشت، یعنی پاسخ به جنایت یا خطای دشمن، پاسخ به کاری که «ناعادلانه» به شمار می‌رفت. این جنگ، به تعبیر توماس آکوئیناس که نمی‌توان در این بحث از او یاد نکرد، شرط سومی هم لازم داشت: نیت پاک. اما شارح یزرگ نگفته بود از چه راهی می‌شود پاکی نیت طرفین جنگ را سنجید. با این همه، «حق مصادره» (که عملاً جز غارت معنایی نداشت) از کمک خداوند آسان‌یاب‌تر بود و جزئی از «جنگ عادلانه» به شمار می‌آمد. حق مصادره براین نظریه استوار بود که دشمن «عادل» نیست و از همین رو حقی بر اموال ندارد و غنیمت جنگی نیز، در برابر خطر جانی احقاق حق، پاداش بسزایی است.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه ای در دوردست (قرن مصیبت بار چهاردهم) - قسمت ششم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم)- انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: چهارشنبه 13 مرداد 1400 - 09:17
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2383

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 2543
  • بازدید دیروز: 2174
  • بازدید کل: 23017555