Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت چهارم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت چهارم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

جمعیت نجبا به علل مختلف فاقد ثبات بود، از جمله به سبب ناکامی در تولید وارث مذکر، سقوط به طبقات پایین‌تر یا رخنه‌ی نجیب‌شدگان به طبقه‌ی آن‌ها. با این همه، در جامعه جایگاه ثابت خود را داشت. نرخ کاهش تعداد خانواده‌های نجیب‌زاده را پنجاه درصد در هر قرن و میانگین دوام هر خانواده را سه تا شش نسل یا صد تا دویست سال تخمین زده‌اند. نمونه‌ای از این روندِ رو به کاهش در خانواده‌ای به نام کلوزِل روی داد که در دوره‌ی لوآر ملک کوچکی داشت. در سال 1276، رئیس خانواده شهسواری بود که گویا برای حفظ رزم‌افزارهایش درآمد کافی نداشت. در نتیجه، بر اثر ضرورتی نامعمول برای نجیب‌زادگان، مجبور شد با دست خود در زمین و آسیای خود کار کند. از سه نوه‌ی مذکر او که نامشان در اسناد محلی آمده، یکی هنوز شهسوار بود، دیگری کشیش بخش شده بود و سومی اجاره بهای املاک ارباب منطقه را جمع می‌کرد. پس از گذشت هشتاد و پنج سال، دیگر از هیچ یک از اعضای این خانواده به نام نجیب‌زاده یاد نمی‌شد. در سال 1287، سپرداری به نام گیشار وِر جوانمرگ شد. خانواده‌ی او حتی پیش از مرگ وی نیز در آستانه‌ی سقوط بود. از گیشار میراثی به جا ماند شامل دو تشک، سه پتو، چهار ملافه، دو قالیچه، یک میز، سه نیمکت، پنج صندوق، دو ران خوک و یک ران گوسفند در دولابچه، پنج خمره‌ی خالی در سرداب، یک صفحه‌ی شطرنج، یک نیزه و یک کلاهخود. شمشیری در کار نبود. او با آن‌که آه در بساط نداشت، وصیت کرد از محل درآمد سالانه‌اش (حدود شصت لیور) دویست لیور در اقساط دهگانه به همسرش بپردازند و برای آمرزش روحش نیز محرابی در کلیسا وقف کنند. برای دوستان و تنگدستان نیز منسوجاتی به ارث گذاشت و دوسال از مالیات مستأجرانش را (که بیشترش معوقه بود) به آن‌ها بخشید. چنین خانواده‌ای از لحاظ وضع مالی تفاوت چندانی با مردم عادی نداشت، اما می‌کوشید پیوندهای خود را با نجبا حفظ کند. بنابراین پسرانش را به نوچگی آن‌ها می‌فرستاد تا شاید از سروران خود هدیه و مقرری بگیرند یا آن‌ها را برای شاگردی به نزد روحانیان روانه می‌کرد، به این امید که یکی از راه‌های فراوان ثروتمندشدن را در پیش گیرند.

شهسواری در سراشیب سقوط ممکن بود از کنار کشاورزی بگذرد که مشغول پیمودن سربالایی ترقی است. کشاورز مستأجر، پس از خریداری آزادی‌اش یا به ارث‌بردن آن، رفته رفته به تعداد زمین‌ها و مستأجران خود می‌افزود و سرانجام کارهای جسمانی را یکسره به خدمتگزارانش می‌سپرد. سپس از ارباب یا کلیسا تیولی می‌گرفت و کار با اسلحه را می‌آموخت. دختر سپردار مفلوکی را هم به زنی می‌گرفت و بدین ترتیب کم‌کم خود را بالا می‌کشید، چنان که به زودی در اسناد از خود او نیز با لقب دومیکلّوس یا سپردار یاد می‌شد. پیشکار ارباب فرصت بهتری برای مال‌اندوزی داشت و اگر خوب خودش را نشان می‌داد، تیولی با رعایا و مستأجران و شاید خانه‌ی اربابیِ برج و باروداری هم نصیبش می‌شد. کم‌کم شروع می‌کرد به پوشیدن لباس اشرافی، شمشیربستن، قوش و سگ شکاری نگه‌داشتن، اسب جنگی سوارشدن و نیزه و سپر به‌دست‌گرفتن. برای نجیب‌زادگان مادرزاد چیزی نفرت‌انگیزتر از این نبود که نوکیسه‌ها از آداب و رسوم و نحوه‌ی لباس‌پوشیدن آنان تقلید کنند و مرزهای ابدی بین طبقات را مخدوش سازند. جامه‌های پرزرق و برق از امتیازات ویژه‌ی نجبا بود و دیگران از پوشیدن لباس‌هایی شبیه به لباس آن‌ها منع می‌شدند. برای تثبیت قانونی این اصل و جلوگیری از «پوشش موهن و افراطی اشخاصِ بی‌توجه به طبقه و مرتبه‌شان»، پیوسته بر قانون‌های ضد‌اسراف تأکید می‌شد. مدام اعلام می‌کردند که مردم اجازه دارند چه پوشاکی بپوشند و چه مبالغی خرج لباسشان کنند.

جارچیان در محاکم و مجامع و کوی و برزن جار می‌زدند که هر یک از اقشار جامعه، بنابر سطح درآمد خود، اجازه‌ی استفاده از کدام پارچه، رنگ، خز، تزئینات و جواهرات را دارد. داشتن کالسکه یا پوشیدن خز قاقُم برای بورژواها ممنوع بود و روستاییان حق نداشتند جز رنگ‌های سیاه و قهوه‌ای لباسی دیگر بپوشند. در فلورانس، پزشکان و قاضیان نیز، همچون نجبا، اجازه داشتند خز قاقُم به تن کنند، اما پوشیدن برخی لباس‌ها برای همسران کاسبان ممنوع بود، از جمله لباس‌های رنگارنگ، راه راه، چهارخانه و نیز جامه‌هایی دوخته از پارچه‌های زربفت و مخمل‌های گل‌دار.

در فرانسه، اربابانی که دست‌کم شش‌هزار لیور درآمد داشتند می‌توانستند در طول سال، چهار‌دست لباس برای خود و همسرانشان سفارش بدهند و شهسواران و پرچمداران، به شرط درآمد سه‌هزار لیوری، اجازه داشتند در سه سال سه‌دست لباس سفارش بدهند، مشروط براین‌که یکی از آن‌ها لباس تابستانی باشد. پسرها مجاز نبودند در سال بیش از یک دست لباس داشته باشند و دخترانی که شاتلن قلعه‌ای نبودند یا درآمدشان کم‌تر از دو‌هزار لیور بود حق نداشتند در سال بیش از یک دست لباس سفارش دهند. در انگلستان، بنا‌بر قانون سال 1363، کاسبی که هزار‌پوند عایدی داشت همان لباسی را می‌پوشید که شهسواری با درآمد پانصد پوند به تن می‌کرد و لباس کاسبانی که دویست پوند درآمد داشتند نیز همچون جامه‌های شهسواری با صد پوند درآمد بود. بدین ترتیب، مقام نجیب‌زادگی با ثروتی دو‌برابر خود برابری می‌کرد. کوشش‌هایی شده بود تا تعداد انواع خوردنی‌های هر وعده غذا، نوع رخت‌ها و پارچه‌های جهیزیه و تعداد مطرب‌های هر جشن عروسی را هم مقرر کنند. اشتیاق قانونگذاران به تعیین و تثبیت هویت‌ها، روسپیان را نیز موظف کرده بود جامه‌ی راه‌راه بپوشند یا لباسشان را پشت‌و‌رو به تن کنند.

خدمتکارانی که از کفش‌های دراز و نوک‌تیز و آستین‌های آویزان سرورانشان تقلید می‌کردند سخت توبیخ می‌شدند. این توبیخ‌ها بیش‌تر پاسخی به تظاهر آنان بود تا تاوان بی‌مبالاتی‌هایشان، مثلاً وقتی آستین لباسشان در هنگام پذیرایی در ظرف سوپ می‌افتاد یا دنباله‌ی بلند لباسشان در گل‌و‌شل کشیده می‌شد. رویدادنگار انگلیسی، هنری نایتون، می‌نویسد: «مردم در لباس و زیورآلات چنان با یکدیگر چشم و همچشمی داشتند که به سختی می‌شد فقیر را از غنی، نوکر را از ارباب یا کشیش را از غیرکشیش تشخیص داد».

ولخرجی عوام از جنبه‌ی دیگری نیز نجبا را آزار می‌داد، زیرا سود آن به جیب طبقه‌ی کاسب می‌رفت. روحانیون گمان می‌کردند این پول از کیسه‌ی کلیسا می‌رود و با این توجیه اخلاقی که اسراف به خودی خود مفسده و رذیله به شمار می‌آید، آن را محکوم می‌کردند. به طور کلی، قوانین ضد‌اسراف برای جلوگیری از ریخت‌و‌پاش و تشویق به صرفه‌جویی به کار می‌رفت. گمان می‌کردند اگر مردم را به پس‌انداز پولشان وادارند، شاه در صورت لزوم می‌تواند از اندوخته‌ی آنان استفاده کند. تفکر اقتصادی هنوز آن‌قدر رشد نکرده بود که مصرف را یک عامل اقتصادی محرک به شمار آورند.

قوانین ضد‌اسراف نتواستند مردم را به اطاعت وا دارند. امتیاز استفاده از زیورآلات نیز، همچون امتیاز مصرف مشروبات مردافکن در قرن‌های بعد، زیر بار ممنوعیت نمی‌رفت. روزی در فلورانس، چند مأمور زنانی را در خیابان تعقیب کردند تا لباس‌هایشان را ببینند و بعد هم برای گشتن کمد‌هایشان به خانه‌های آنان رفتند، اما با دیدن آنچه در کمد‌های زنان نهفته بود مات و مبهوت ماندند: پارچه‌ی ابریشمی سفید با گل‌دوزی انگور قرمز و برگ‌مو، نیم‌نته‌ای با گل‌های سفید و قرمز بر زمینه‌ی زرد و نیم تنه‌ی دیگری «از پارچه‌ی آبی با گل‌های سوسن سفید، ستاره‌ها و دایره‌های آبی و قرمز، راه‌راه سفید و زرد و آستر قرمز راه راه»؛ انگار صاحب لباس‌ها می‌خواست ببیند تا کجا می‌تواند به قانون‌گذاران دهن‌کجی کند.

با این همه، گران‌سینیوری که املاک و قلعه‌های بسیار داشت هیچ نگران هویتش نبود. آنچه سر و ظاهر او را می‌آراست عبارت بود از پالتوهای زربفت و رداهای مخمل خزدار، پیراهن‌های رنگارنگ و چاک‌دار آراسته به نشان خانوادگی یا یک سطر شعر یا حروف اول نام یک معشوق، آستین‌های آویزان و دالبردار با سجاف رنگی، کفش‌های دراز و نوک‌تیز از چرم سرخ کوردوبا، انگشتر و دستکش‌های چرمی و کمربندهای زنگوله‌دار منجوق‌دوزی شده، انواع کلاه‌ها (قیفی، پوستی، باشلق، لبه‌دار، تاجدار و عمامه) و نیز سربندهای گوناگون (پف‌دار، چین‌دار، دالبردار یا دارای کیسه‌ی درازی در پشت‌سر که به آن لیری‌پیپ می‌گفتند). چنین هئیت شکوهمندی تقلید از او را ناممکن می‌ساخت.

در آغاز قرن چهاردهم، فرانسه برترین کشور اروپا به شمار می‌آمد. هیچ‌کس در برتری، سلحشوری، دانش‌اندوزی و ایمان مسیحی فرانسویان تردید نداشت و همگان پادشاه آن اقلیم، این پاسدار دیرینه‌ی کلیسا، را «مسیحی‌ترین شاه جهان» می‌دانستند. مردم قلمرو او باور داشتند که بندگان برگزیده‌ی خداوند هستند که پروردگار به دست آن‌ها اراده‌ی خود را در زمین محقق می‌کرد، چنان‌‌که شرح فرانسوی جنگ صلیبی اول را کار خداوند به دست فرانسویان نام نهاده بودند. در سال 1297، کلیسا به لویی نهم، شاهی که دو بار به جنگ صلیبی رفته و ربع قرن پیش از آن تاریخ در گذشته بود، لقب سَن (قدیس) اعطا کرد و بدین ترتیب نظر لطف خدواند به فرانسویان را محرز ساخت.

گیرالدوس کامبرِنسیس در سده‌ی دوازدهم می‌نویسد: «آوازه‌ی شهسواران فرانسوی عالمگیر است.» فرانسه موطن «عالی‌ترین سلحشوری» بود، سرزمینی که اشراف بی‌فرهنگ آلمانی رهسپار آن می‌شدند تا در دربارهای شاهزادگانش آداب و سلایق نیکو را فرا گیرند. و شهسواران و زمامداران سراسر اروپا در دربار پادشاهش گرد می‌آمدند تا از مسابقات و جشن‌ها و مصاحبت‌های عاشقانه لذت ببرند. یان، شاه نابینای بوهم، که دربار فرانسه را به دربار خود ترجیح می‌داد، آن‌جا را «سلحشورانه‌ترین اقامتگاه جهان» می‌دانست. دون پِرو نینیو، شهسوار نامدار اسپانیایی، باور داشت که فرانسویان «سخاوتمندند و بهترین هدیه‌ها را به دیگران می‌بخشند.» آن‌ها می‌دانند که چگونه محترمانه با بیگانگان بیامیزند. فرانسویان اعمال شایسته را می‌ستایند، در سخن مؤدب و باوقارند و نیز «بسی زنده‌دل، چنان‌که خود را وقف عیش‌و‌نوش می‌کنند. همه‌شان، از مرد و زن، عاشق‌پیشه‌اند و بدین عاشق‌پیشگی مفتخر».

پس از فتوحات نورمان‌ها و جنگ‌های صلیبی، فرانسه به زبان مادری دوم اشراف انگلستان، فلاندر و پادشاهی ناپل و سیسیل بدل شده بود. بزرگان فلاندری، مقامات دادگاه‌های ممالک بازمانده از پادشاهی بیت‌المقدس و نیز دانشمندان و سخن‌سرایان سرزمین‌های دیگر به فرانسه صحبت می‌کردند. مارکوپولو سفرنامه‌اش را به فرانسه تقریر می‌کرد، فرانچسکوی قدیس آوازهای فرانسوی می‌خواند و نقالان داستان‌های پرماجرای خود را در قالب شانسون دوژست فرانسوی می‌ریختند. نویسنده‌ای ونیزی تاریخی در باب شهر خود را که به لاتین نوشته شده بود، به جای ایتالیایی به فرانسه ترجمه کرد و در توجیه کارش گفت: «زبان فرانسه در سراسر جهان رواج دارد و از زبان‌های دیگر گوش‌نوازتر و خوش‌خوان‌تر است».

معماری کلیساهای گوتیک به «سبک فرانسوی» شهرت داشت، برای طراحی پل لندن از معماری فرانسوی دعوت شد، ونیزیان عروسک‌هایی از فرانسه وارد می‌کردند که تن‌پوششان منطبق‌بر آخرین مدهای فرانسوی بود و اشیای عاجی فرانسوی با کنده‌کاری‌های بی‌مانندشان تا دورترین مرزهای جهان مسیحی می‌رفتند. بالاتر از همه، دانشگاه پاریس نام پایتخت فرانسه را به آسمان برافراشته و از حیث شهرت استادان و اعتبار دروسش در الهیات و فلسفه سرآمد اقران بود، دروسی که رفته رفته از آموزه‌های خشک مَدرَسی‌گری (اسکولاستیسیسم) رنگ تحجر پذیرفته بودند. در آغاز قرن چهاردهم، دانشگاه پاریس بیش از پانصد استاد داشت و جمعیت دانشجویانش، که از همه‌ی کشورها بودند، به شمار درنمی‌آمد. مغناطیس دانشگاه پاریس بزرگ‌ترین اندیشمندان را به خود جذب می‌کرد: توماس آکوئیناس ایتالیایی در قرن سیزدهم در آن‌جا درس می‌داد، همچون استادش آلبرتوس ماگنوس آلمانی و نیز همچون رقیب فلسفی‌اش، دانزاسکوتوس اسکاتلندی. در قرن بعد، دو اندیشمند سیاسی بزرگ، مارسیلیوس پادووایی و ویلیام اوکام، راهب فرانسیسی انگلیسی، نیز به دانشگاه پاریس پیوستند. پاریس به برکت دانشگاهش به «آتن اروپا» بدل شده بود. می‌گفتند ایزد‌بانوی حکمت، پس از ترک یونان و روم، در پاریس رحل اقامت افکنده است.

منشور امتیازات دانشگاه به سال 1200 برمی‌گشت و مایه‌ی مباهات آن به شمار می‌آمد. دانشگاه نه تنها از دخالت مقامات شهری در امان بود، بلکه در برابر مرجعیت کلیسا نیز گردنشکنی می‌کرد و همیشه با پاپ و اسقف اختلاف داشت. بندیکت کائتانی، سفیر پاپ، که اندکی بعد خودش به نام بونیفاس هشتم بر اورنگ پاپی نشست، خشمگینانه نوشت «شما استادان در پاریس گمان می‌کنید جهان باید با استدلال‌های شما بگردد» و به آنان یادآوری کرد که «جهان را به ما سپرده‌اند، نه به شما». اما دانشگاه این حرف‌ها را به چیزی نمی‌گرفت و خود را به اندازه‌ی پاپ در الهیات صاحب‌نظر می‌پنداشت، هرچند که خود و جانشین مسیح (یعنی پاپ) را در کنار هم «دو چراغ عالم» می‌دانست.

در این سرزمینِ سوگلی جهان غرب، برکت و شکوه میراث خاندان کوسی در سال 1335 به قدر قدمتش بود. قلمرو کوسی، که از رود اِلت سیراب می‌شد، به سبب منابع غنی چوب، تاکستان‌ها، گندمزارها و انبوه ماهی‌های نهرهایش «دره‌ی زرین» نام گرفته بود. جنگل با شکوه سن‌گوبن حدود سه هکتار وسعت داشت و پر بود از درختان کهن بلوط، راش، ون، قان، بید، توسکا، صنوبر، کاج و گیلاس وحشی. انبوهی گوزن و گرگ و گراز و درنا و پرندگان دیگر در آن می‌زیستند و جنگل سن‌گوبن را به بهشت شکار دوستان بدل کرده بودند. درآمد سالانه‌ی ملکی به وسعت کوسی از محل مالیات‌ها و اجاره‌ها، حق اربابی در قالب دریافت جنس (که روز به روز نقدی‌تر پرداخت می‌شد)، عوارض پل‌ها، بهای استفاده از آسیای گندم و دستگاه شراب‌گیری و اجاق‌های نان‌پزی ارباب به پنج تا شش هزار لیور می‌رسید.

تمام اجزای تشکیل‌دهنده‌ی این ملک، از آغاز ساخت آن با تنه‌های درخت در کُدیسیاکوم تا آن زمان، به شکل نمادین در سکوی شیر عظیم مقابل دروازه‌ی کلات نمایان بود، یعنی همان جایی که تیولداران برای تقدیم اجاره‌بها و عرض ادب در آن حاضر می‌شدند. سکو بر شانه‌های سه شیرِ نشسته قرار داشت که یکی مشغول دریدن کودکی بود، دیگری سگی را می‌درید و سومی، نشسته میان آن دو، تنها به پیش‌رو می‌نگریست. بر فراز سکو، شیر چهارمی، نشسته بر سریر خود، به چشم می‌آمد، با تمام ابهتی که از دست پیکرتراش تراویده بود. سالی سه بار – در عید پاک، عید گل‌ریزان و عید میلاد مسیح – اَبّای نوژان (پدر روحانی، رئیس دِیر نوژان) یا نماینده‌اش برای تجدید بیعت و سپاسگزاری از اعطای زمینی که اوبری دو کوسی به راهبان داده بود به آنجا می‌آمدند. این مراسم کم و بیش به قدر تشریفات تاجگذاری شاه در رَنس طول و تفصیل داشت.

نماینده، سوار بر اسبی کَهر (یا به روایتی، کرند) که دُم و گوش‌هایش را کوتاه کرده و مال‌بند و خاموت به آن بسته بودند، از راه می‌رسید، با یک تازیانه و کیسه‌ای گندم و زنبیلی محتوی صد‌و‌بیست ریسول. ریسول شیرینی هلالی شکلی بود که آن را از آرد چاودار می‌پختند و درونش را با گوشت گوساله‌ی سرخ شده پر می‌کردند. سگی پشت سر نماینده گام برمی‌داشت که گوش‌ها و دُم او را کوتاه کرده و یک ریسول به گردنش آویخته بودند. نماینده سه بار دور صلیب سنگی جلو ورودی دربار می‌گشت و در هر دور یک بار تازیانه اش را به صدا درمی آورد. سپس از اسب فرود می‌آمد و در برابر سکوی شیری زانو می‌زد. اگر تا آن‌جا تمام تجهیزات و جزئیات اجرای نمایشی‌اش درست بود، اجازه می‌یافت مراسم را ادامه دهد. آن‌گاه به بالای سکو می‌رفت، شیر را می‌بوسید و شیرینی‌ها را به همراه دوازده قرص نان و سه بطری شراب تقدیم می‌کرد. ارباب کوسی یک‌سوم آن‌ها را برمی‌داشت، باقی‌اش را میان مباشران و مقاماتی که از شهر آمده بودند تقسیم می‌کرد و بعد مُهر خود را پای سند تجدید بیعت می‌کوبید. نقش مُهر به شکل اَبّای کلاهداری با پای بز بود.

مشرک، وحشی، ارباب، مسیحی، همه و همه، از دل گذشته‌های تاریک سر برمی‌آوردند و در آن‌جا گرد می‌آمدند و جامعه‌ی قرون وسطایی (و لایه‌لایه‌ی اجزای انسان غربی) را می‌ساختند.

* شاتلن: بانوی کوشک

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت پنجم مطالعه نمایید. 

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: یکشنبه 10 مرداد 1400 - 08:17
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2450

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 4169
  • بازدید دیروز: 3056
  • بازدید کل: 23024791