Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت دوم

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت دوم

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

نخستین کار مهم ثبت‌شده‌ی این دودمان نه عملی جنگاورانه، که اقدامی مذهبی بود، یعنی تأسیس صومعه‌ی بندیکتِی نوژان در پایین تپه به فرمان اوبری دو کوسی در سال 1059. این اقدام، در مقیاسی بزرگ‌تر از اهدای هدایا به منظور خرید نمازهای دائمی، هم نمایانگر اهمیت اهدا‌کننده بود و هم برای تضمین رستگاری اخروی وی امتیاز می‌خرید. هرچند وقف اولیه بسیار ناچیز بود – چنان‌که گیبِر راهب، رئیس ناراضی صومعه در قرن بعد، از آن شکایت داشت – صومعه رشد کرد و به لطف پرداخت‌های پیاپی کوسی‌های بعدی از تمام آن‌ها بیش‌تر دوام آورد.

جانشین اوبری، آنگران اول، مرد شهو‌ترانی بود و رسوایی‌های بسیار به بار آورد (اعترافات گیبِر، که خود قربانی سرکوب شهوات بود، گواهی براین مدعاست). آنگران چنان دلباخته‌ی سیبیل، همسر اربابِ لورن، شد که به کمک پسرعمویش اسقفِ لان زن اول خود، آدل دو مارل، را به اتهام زنا طلاق داد تا بتواند سیبیل را بگیرد. سپس با مجوز کلیسا با او ازدواج کرد، آن‌هم زمانی که شوهرش در جنگ بود و خودش از مرد سومی طفلی در شکم داشت. گفته می‌شد او نیز زن هرزه‌ای است.

در این موقعیت نامبارک خانوادگی، آدل مطلّقه پسری به دنیا آورد: توما دو مارل، بدنام‌ترین و ددمنش‌ترین کوسی، که راهب نامدار دیگری به نام سوژر دو سن‌دُنی او را «گرگ خشمگین» لقب داده بود. او با نفرتی که از پدر داشت – زیرا همگان را در باب حلال‌زادگی‌اش به تردید انداخته بود – بعدها شریک جنگ بی‌امان با آنگران اول شد که شوهر مطرود سیبیل آغازش کرده بود. شهسواران با لذتی جنون‌آسا و فقط به یک هدف در این جنگ‌های شخصی شمشیر زدند. تلاش برای به زانو درآوردن دشمن از طریق کشتن یا قطع عضو و مثله‌کردن رعایای او و نیز نابود‌کردن کشتزارها، تاکستان‌ها، ابزارها، آغل‌ها و هر دارایی دیگر وی تا بدین ترتیب منابع درآمد دشمن را کاهش دهند. از این رو، قربانیان اصلیِ دو حریف رعایای روستایی ایشان بودند. گیبِر می‌نویسد، در این جنگ «جنگ دیوانه‌وارِ» آنگران با ارباب لورن، چشمان اسیران را از کاسه درمی‌آوردند و پای آن‌ها را می‌بریدند. گیبِر در روزگار خود هنوز بازماندگان این فجایع را به چشم می‌دید. جنگ‌های شخصی طوق لعنتی بر گردن اروپا بود و گمان می‌رود که ناخودآگاه جنگ‌های صلیبی را برای فرافکنی و تخلیه‌ی این پرخاشگری به راه انداختند.

درسال 1059، کلیسا از همه‌ی مسیحیان خواست بشتابند و صلیب برگیرند و به بیت‌المقدس بروند. آنگران اول و پسرش توما هر دو در این نخستین جنگ صلیبی شرکت جستند. رفتند و برگشتند، بی‌آنکه کینه از دل بیرون کرده باشند. نشان خانوادگی کوسی از داستان یکی از دلاورهای ایشان در این جنگ به دست آمده، اما با قاطعیت نمی‌توان گفت افتخارش متعلق به آنگران است یا توما. نقل است که او (آنگران یا توما) و پنج همراهش، که هیچ‌کدام زره به تن نداشتند، ناغافل به گروهی مسلمان برمی‌خورند. او جبّه‌ی سرخ خود را که حاشیه‌ای از خز سنجاب دارد از تن بیرون می‌آورد، آن‌را شش‌پاره می‌کند و می‌گوید هریک را بر سر نیزه کنند تا همچون پرچم نشان شناسایی آن‌ها باشد. سپس با مسلمانان درمی‌آویزند و تار و مارشان می‌کنند. به یاد این رویداد، نشانی پدید آمد شامل سپری با شش نوار افقی سرخ بر زمینه‌ی سفید یا، به زبان نشانه‌شناسیِ نجیب‌زادگی، «شش نوار خز و قرمز.»

توما در سال 1116 ارباب قلمرو کوسی شد و قلمروهای مارل و لافِر را که از مادر به ارث برده بود به آن افزود. این مرد سرکش از تاخت‌و‌تاز علیه کلیسا در شهر و شاه هیچ فروگذار نکرد؛ سوژر راهب نوشت «شیطان یاری‌اش می‌دهد.» او زمین‌های دِیرها را غصب می‌کرد و زندانیان را شکنجه می‌داد (نوشته‌اند مردان را از بیضه می‌آویخت.) توما گلوی سی بورژوای نافرمان را به دست خود برید و قلعه‌هایش را به «لانه‌ی اژدها و دخمه‌ی دزدان» بدل کرد. از این رو، کلیسا فرمان، به تکفیرش داد، حمایل شهسواری را غیاباً از او گرفت و حکم کرد در نماز جماعت یکشنبه در سراسر پیکاردی نفرینش کنند. لویی ششم، پادشاه فرانسه، لشکری به جنگ توما فرستاد و موفق شد زمین‌ها و قلعه‌های غصبی را از او پس بگیرد. اما سرانجام توما نیز توانست در برابر امید به رستگاری و بیم از دوزخ ایستادگی کند، در برابر مفهومی که منشأ بسیاری از ثروت‌های موروثی کلیسا در طول قرن‌ها بود. او برای دیر نوژان ارث سخاوتمندانه‌ای گذاشت، در نزدیکی آن، در پرِمونتره، دِیر دیگری تأسیس کرد و در سال 1130 چشم از جهان فروبست. توما سه بار ازدواج کرده بود. گیبِر راهب او را «پلیدترین مرد روزگارش» نامید.

آنچه مردی همچون توما دو مارل را پدید آورد ژن‌های پرخاشگری یا کینه‌ی پدری نبود. چنین عواملی در هر قرن دیگری نیز پدید می‌آید. در واقع منشأ پیدایش او عادت به خشونتی بود که در غیاب یک نهاد مهار‌کننده‌ی کارآمد شکل می‌گرفت.

در سده‌های دوازدهم و سیزدهم و همزمان با تمرکز قدرت سیاسی، نیروها و استعدادهای اروپا رفته‌رفته یکی از بزرگ‌ترین تحولات تاریخ تمدن را پدید می‌آوردند. تجارت، جنبشی را برانگیخت که دگرگونی‌های بسیاری را در پی داشت، خیزش‌هایی در هنر، فناوری، معماری، آموزش، اکتشافات زمینی و دریایی، دانشگاه‌ها، شهرها، بانکداری و اعتبارات و هر حوزه‌ی دیگری که زندگی را غنا می‌بخشید و افق‌ها را گسترش می‌داد. این دویست سال را «قرون وسطای عالی» نامیده‌اند، دوره‌ای که قطب‌نما و ساعت مکانیکی، چرخ ریسندگی و دستگاه بافندگی و آسیاهای بادی و آبی به کار گرفته شد، دوره‌ای که مارکوپولو به چین سفر کرد و توماس آکوئیناس کمر به ساماندهی معارف بست، پاریس، بولونیا، ناپل، آکسفورد، کمبریج، سالامانکا، وایادولید، مونپلیه و تولوز صاحب دانشگاه شدند، جوتّو احساسات بشری را نقاشی کرد و راجر بِیکن به تفحص در علوم تجربی پرداخت، دانته قالب سرنوشت بشر را ریخت و آن را به زبان مادری‌اش به نگارش درآورد، دوره‌ای که در آن مسیحیت از یک سو در موعظه‌های مهرآمیز فرانچسکوی قدیس جلوه‌گر می‌شد و از سوی دیگر در سنگدلی دادگاه تفتیش عقاید، دوره‌ای که طی آن جنگ صلیبی با آلبیگاییان در جنوب فرانسه حمام خون به راه می‌انداخت و کلیساهای سر به فلک کشیده از پیروزی خلاقیت و فناوری و ایمان حکایت می‌کرد.

البته این بناهای رفیع را با کار بردگان نمی‌ساختند. اگرچه نظام ارباب و رعیتی بر جامعه حاکم بود، رعایا طبق رسوم و سوابق حقوق و وظایف معینی داشتند و، برخلاف جوامع باستانی، اعضای جامعه‌ی قرون وسطایی خود عهده دار رسیدگی به امور آن بودند.

پس از مرگ توما، آنگران دوم و رائول اول که به ترتیب پسر و نوه‌ی او بودند، دوره‌ی شصت‌ساله‌ای را در کوسی آغاز کردند که از ادوار قبل آبرومندانه‌تر بود. آن‌ها برای پیشبرد منافع قلمرو خود دست همکاری به سوی پادشاه دراز کردند. هردوشان در سده‌ی دوازدهم دعوت به شرکت در جنگ‌های صلیبی تازه را پذیرفتند و هر دو در بیت‌المقدس جان باختند. شاید به سبب تنگدستی ناشی از این لشکرکشی‌ها بود که در سال 1197 همسر بیوه‌ی رائول منشور آزادی‌شان را در ازای 140 لیور به «کوسی لوشاتو» فروخت.

این دموکراسی‌سازی (البته در همان اندازه‌ای که وجود داشت)، برخلاف آرزوی مورخان قرن نوزدهم درباره‌ی تاریخ بشر، نه گام‌هایی پیوسته به سوی آزادی، بلکه فرآورده‌ی جنبی و ناخواسته‌ی جنگجویی نجبا بود. جنگجوی صلیبی نیازمند آن بود که خود و نوکرانش را با سلاح و زره و اسبان رهوار تجهیز کند. هیچ یک از این تجهیزات ارزان نبودند، بنابراین وقتی جنگاور صلیبی از جنگ باز می‌گشت (البته اگر اصلاً بازگشتی در کار بود)، اغلب آه در بساط نداشت یا آه در بساط رعایایش باقی نگذاشته بود، خاصه از این‌رو که جز جنگ اول، هیچ یک از جنگ‌های صلیبی بعدی پیروزمندانه یا پر منفعت از کار درنیامدند. فروش زمین حتی در تصور مالکان هم نمی‌گنجید، در نتیجه چاره‌ای نمی‌ماند جز فروش امتیازات اجتماعی و خدمات کارگری و پیوندهای ارباب و رعیتی. در اقتصاد بالنده‌ی سده‌های دوازدهم و سیزدهم، سود تجارت و مازاد کشاورزی آن‌قدر بود که شهرنشینان و روستاییان بتوانند به مدد آن حقوق و آزادی‌هایی برای خود بخرند.

آنگران سوم، مشهور به «کبیر»، کلات و دونژون را بازسازی کرد و زیاده‌روی‌های کوسی‌ها را نیز از نو بروز داد. او از 1191 تا 1242 ارباب بود و علاوه‌بر کوسی، در شش ملک دیگرش نیز قلعه‌ها و باروهایی ساخت یا استحکامات قدیمی آن‌ها را بازسازی کرد. از میان این استحکامات، سن‌گوبَن کمابیش به بزرگی کوسی بود. او در کشتار جنگ صلیبی با آلبیگاییان سهیم بود و در تمام جنگ‌های دیگر دوران خود نیز شرکت جست، از جمله همچون جد بزرگش، توما، به دنبال اختلافی بر سر حقوق اربابی به جنگ اسقف‌نشین رَنس رفت. او را متهم کرد که زمین‌های رَنس را غصب کرده، درختانش را بریده، روستاهایش را گرفته، درهای کلیسای جامع را شکسته، شیخ کلیسا را به غل و زنجیر کشیده و شریعت را به ذلت افکنده است.

در سال 1216، سراسقف رَنس شکایت به پاپ برد و بدین ترتیب آنگران سوم نیز تکفیر شد. همچنین دستور آمد که به محض ورود او به هر مراسم دینی، آن مراسم تعطیل شود. مطرودِ کلیسا از حضور در همه‌ی آیین‌های دینی محروم بود و مؤمنان نفرینش می‌کردند، تا وقتی ادب شود و به توبه روی بیاورد. در تکفیرهای مهم، فقط اسقف و گاه خود پاپ می‌توانست حکم را لغو کند. اما تا وقتی حکم به‌قوت خود باقی بود، کشیش محلی وظیفه داشت دو سه بار در سال، در جمع نمازگزاران و به نام «پدر، پسر، روح القدس، مریم عذرا و همه‌ی رسولان و قدیسان»، گناهکار را نفرین کند. حین بر زبان‌راندن این نفرین‌ها، ناقوس‌ها عزا می‌نواختند و شمع‌ها را خاموش می‌کردند و صلیب و کتاب دعا را بر زمین می‌گذاشتند. حکم تکفیر تمام روابط اجتماعی و شغلی گناهکار را قطع می‌کرد، اما از آن‌جا که این مجازات دردسرهای زیادی به دنبال داشت، همسایگان او از هر طریق ممکن و حتی از راه پرتاب سنگ به در خانه‌اش می‌کوشیدند او را به توبه وا دارند. اگر هیچ یک از این تدابیر کارگر نمی‌افتاد، آن‌ها نهایتاً تحریم را نادیده می‌گرفتند. در تکفیر آنگران سوم، تعطیلی آیین‌های مذهبی حکمی هولناک برای تمام اهالی به شمار می‌رفت، چنان که در 1219 جز تسلیم و توبه برایش چاره‌ای نگذاشت. او پس از توبه بلند‌پروازی‌های اجتماعی‌اش را پی گرفت و به ساخت قلعه‌ی بزرگ ادامه داد، قلعه‌ای که حتی پاریس را نیز در سایه عظمت خود فرو گرفت.

شتاب او بدین سبب بود که احتمال می‌داد ناگزیر از جنگ با پادشاه شود. در دوران خردسالی لویی نهم (که بعدها به سن‌لویی مشهور شد)، آنگران سوم رهبری تیولداران مخالف شاه را به عهده داشت و گفته می‌شد که حتی سودای پادشاهی فرانسه را هم در سر می‌پروراند، زیرا از طرف مادرش آلیکس دو درو، که از بازماندگان فیلیپ اول بود، خون پادشاهی در رگ داشت. دونژون او که بر برج سلطنتی لوور فخر می‌فروخت، نشان گردنکشی و جاه طلبی‌اش به شمار می‌رفت. شاه نوجوان در سایه‌ی حمایت مادرش که نایب‌السلطنه‌ی وی هم به حساب می‌آمد، جای خود را بر اورنگ قدرت حفظ کرد، اما ارباب کوسی هم نیرویی چشم‌پوشی‌ناپذیر باقی ماند و با ازدواج‌های بیرون از خانواده بر ثروت و شکوت خود افزود. همسران اول و سومش از نجیب‌زادگان همسایه بودند و املاکی در پیکاردی برایش به ارمغان آوردند. همسر دومش ماهو دو ساکس بود، دختر هانری دو لیون (دوک ساکسونی)، نوه‌ی هنری دوم پادشاه انگلستان و ملکه‌اش، النور آکیتنی، خواهرزاده‌ی ریچارد شیردل و خواهر اتو (دوک ساکسونی که بعدها امپراتور روم مقدس شد.)آنگران از یکی از این زنان دختری یافت که به عقد آلکساندر دوم، شاه اسکاتلند، درآمد.

آنگران برای ساخت و سازهای کوسی نیروی کار عظیمی را به خدمت گرفت، از جمله (به گواهی علامت‌هایی که معماران گذاشته‌اند) هشتصد بنّای سنگ‌کار و انبوهی گاری برای آوردن سنگ از معادن و حدود هشتصد صنعتگر از قبیل نجار و بام‌ساز و آهنگر و سرب‌کار و نقاش و خرّاط. روی سر در دونژون نقش برجسته‌ای ساختند از شهسواری بی‌زره که با شیری گلاویز بود: نماد دلاوری شهسواران. دیوارهای قلعه و برج را با حاشیه‌ها و حلقه‌هایی از گل و بتّه متناسب با ابعاد ساختمان، آراستند. داخل همه‌ی دیوارها دودکش‌هایی کار گذاشتند که با حفره‌ی روی سقف ارتباطی نداشتند و از نو‌آوری‌های فنی قرن یازدهم به شمار می‌رفتند. این دودکش‌ها تک تک اتاق‌ها را گرم می‌کردند و بدین ترتیب خدمتکارها از صاحبخانه‌ها جدا می‌شدند و آقایان و خانم‌ها هم دیگر ناچار نبودند در یک اتاق گرد آیند و با هم غذا بخورند. هیچ اختراع دیگری بیش از این دودکش‌ها زمینه‌ی آسایش و ارتقای سطح زندگی آدمی را فراهم نیاورده بود، هرچند که این دستاورد به بهای افزایش شکاف‌های اجتماعی حاصل شد.

در یکی از زوایای داخلی طبقه‌ی دوم، اتاق کوچکی بود با دودکشی مستقل که احتمالاً اتاق خانم خانه به شمار می‌آمد. این اتاق پنجره‌ای مشرف به دره داشت که برج ناقوس کلیسایی روستایی، سربرآورده از پس درختان، از خلال آن به چشم می‌آمد. بانوی کوسی نیز، همچون بانوی شالوت، از آن بالا رفت‌و‌آمد مردم را در جاده‌ی مارپیچ تماشا می‌کرد. جز این اتاق کوچک، باقی بخش‌های اقامتگاه ارباب و خانواده‌اش در دسترس‌ناپذیرترین گوشه کلات قرار داشت.

در 1206، اهالی آمیان، پایتخت مغرور و مرفه پیکاردی، که صد سالی می‌شد کمون خود را داشتند، باقی مانده‌ای از سر یحیای تعمید‌دهنده را به دست آوردند. برای این‌که این یادگار مقدس را در زیارتگاهی شایسته قرار دهند، تصمیم به ساخت بزرگ‌ترین کلیسای فرانسه گرفتند: «برتر از همه قدیسان، برتر از همه‌ی شاهان.» در سال 1220، مقدمات کار فراهم شده بود و طاق عظیم کلیسا به جانب آسمان پیش می‌رفت. در همان دهه، آنگران سوم در کنار دونژونش نمازخانه‌ی شکوهمندی ساخت بزرگ‌تر از عمارت سنت‌شاپِل که سن‌لویی چند سال بعد آن را در پاریس بنا کرد. نمازخانه‌ی کوسی، جز قوس‌های زراندود و نقوش برجسته، شیشه‌های رنگارنگ زیبایی هم داشت که بزرگ‌ترین مجموعه‌دار قرن بعد، ژان، مشهور به دوک دوبِری، به بهای دوازده هزار اِکوی طلا خواستار خرید آن‌ها شد.

آنگران سوم اکنون ارباب سن‌گوبن، آسی، مارل، لافر، فولامبره، مُنمیرای، اوآزی، کرِ‌و‌کور، لافِرته – اوکول، لافرته – گُش، ویکنتِ مُو و کاستلان دوکامبره بود. دیری پیش از آن، در سال 1059، پادشاه فرانسه اختیار تیول کوسی را از کلیسا پس گرفته بود و حالا ارباب کوسی بی‌واسطه سر در گرو خود شخص شاه داشت. در قرن‌های دوازدهم و سیزدهم، ارباب کوسی مثل اسقف لان به نام خودش سکه می‌زد. هر تیولدارِ شاه متعهد بود، هرگاه شاه از او یاری بخواهد، شهسوارانی به دربار گسیل دارد. بنابر تعداد این شهسواران، می‌توان دریافت که کوسی در این زمان بزرگ‌ترین ارباب‌نشین غیراشرافی کشور بود. نام کوسی بلافاصله پس از دوک‌نشین‌ها و کنت‌نشین‌هایی ذکر می‌شد که گذشته از بیعت با پادشاه فرانسه، عملاً ارباب‌نشین‌های مستقلی به‌شمار می‌آمدند. بنابر مدرکی از سال 1216، قلمرو کوسی سی شهسوار داشت، دوکِ آنژو سی‌و‌چهار نفر، دوک برتانی سی‌و‌شش نفر و کنتِ فلاندر چهل‌و‌هفت نفر.

در سال 1242، آنگران سوم حدود شصت سال داشت، از اسب به زمین افتاد، شمشیرش در بدن خودش فرو رفت و او را از پا درآورد. پسر بزرگ و جانشین او، رائول دوم، نیز اندکی بعد، طی جنگ صلیبی فلاکت‌بار 1248 – 1250، در مصر جان خود را از دست داد. برادرش، آنگران چهارم، جای او را گرفت، مردی که به کالیگولای قرون وسطا بدل شد، اما یکی از جنایاتش راه را برای پیشرفت بزرگی در زمینه‌ی عدالت اجتماعی هموار کرد.

روزی سه سِپَردار از اهالی لان فقط با تیر‌و‌کمان و بدون سگ شکاری یعنی بدون برنامه‌ی شکار، پا به جنگل آنگران گذاشتند. ارباب کوسی هرسه‌شان را دستگیر کرد و بدون محاکمه یا چیزی شبیه آن به دار آویخت. دراین‌گونه مواقع، مجرم همواره از مجازات مصون نمی‌ماند، خاصه که در آن زمان لویی نهم بر فرانسه فرمان می‌راند، پادشاهی که اقتدارش هیچ کم از پارسایی‌اش نداشت. شاه فرمان داد فراشان دربار – و نه همتایان آنگران – او را همچون تبهکاری گرفتند و در لوور به زندان انداختند، هرچند به ملاحظه‌ی مقامش زنجیر به دست‌و‌پایش نزدند.

دادگاه آنگران در سال 1256 برگزار شد. او به همراه بزرگ‌ترین اعیان کشور به دادگاه رفت، از جمله شاهِ ناوار، دوک بورگوندی و کنت‌های بار و سوآسون، اعیانی که امتیازات طبقاتی خود را در بوته‌ی آزمون می‌دیدند و مزه‌ی تلخ آن آزمون را بر زبان حس می‌کردند. آنگران به بهانه‌ی شخصیت و شرافت و منزلت و آبروی اشرافی‌اش به تحقیق درباره‌ی واقعه تن در نداد و خواستار قضاوت همتایانش و اثبات حقانیت خود با دوئل شد. لویی سخت مخالفت کرد و گفت در باب فقرا و روحانیون «و کسانی که سزاوار ترحم ما هستند» استفاده از آزمون دوئل عادلانه نیست. در این مواقع، غیر نجبا معمولاً جنگجویی را اجیر می‌کردند، اما لویی این راه را منسوخ دانست. پس از کشاکشی طولانی و جنجالی، سرانجام او فرمان محاکمه‌ی آنگران را صادر کرد. آنگران مجرم شناخته شد و با این که شاه خواستار اعدامش بود، بزرگان او را راضی به گذشت کردند. آنگران محکوم به پرداخت دوازده هزار لیور جریمه شد. بخشی از این مبلغ صرف خریداری مراسم ترحیم ابدی ارواح جوانان جان‌باخته می‌شد و بخشی را برای دفاع از بیت‌المقدس به عکا می‌فرستادند. تاریخ قضایی بدین سان پدید آمد و بعدها یکی از عوامل تقدیس لویی نهم شد.

 

 

* آلبیگاییان: منسوب به شهر آلبیگا (آلبی امروزی) در جنوب فرانسه. فرقه‌ای از خوارج مسیحی در قرن یازدهم تا سیزدهم که عقاید ثنوی داشتند و مخالف زناشویی و فرزندآوری بودند.

** امپراتوری روم مقدس یا امپراتوری مقدس روم در واقع امپراتوری آلمان (و ایتالیا) بود و امپراتورش ابتدا در رم تاجگذاری می‌کرد. از اوایل قرن شانزدهم نام آن رسماً به امپراتوری رومی مقدس ملت آلمان تغییر یافت.

*** شالوت: منظومه‌ای به همین نام از آلفرد تنیسون، شاعر انگلیسی قرن نوزدهم، که داستانش در حال‌وهوای قصه‌ی دلاوران میزگرد می‌گذرد.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در آینه ای در دوردست (قرن مصیبت بار چهاردهم) قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 2858
  • بازدید دیروز: 4982
  • بازدید کل: 23919592