Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

تاریخ ملل، چگونه هویّت ملت ها شکل گرفت - قسمت چهارم

تاریخ ملل، چگونه هویّت ملت ها شکل گرفت - قسمت چهارم

نویسنده: پیتر فورتادو
ترجمۀ: مهدی حقیقت خواه

بریتانیایی ها که به باز شدن ذهن هندی ها کمک کرده بودند، آن را به زنجیر نیز کشیدند و خواست های آن ها را محدود ساختند. نمونۀ برجستۀ آن نامگذاری کوه اورست در سال 1865 بود. این نام از آن جورج اِوِرست سرهنگی بریتانیایی، بود که به تهیۀ نقشۀ هندوستان کمک کرده بود. کار او به سنجش دقیق اندازه های رشته کوه هیمالیا، از جمله بلندترین قلۀ جهان، برای نخستین بار انجامید. اما به راستی چه کسی برآورد کرد که کوه اِوِرست بلندترین در جهان است؟ این خود اورست نبود. در مراحل اولیۀ نقشه برداری، آن را قلۀ پانزدهم نامگذاری کردند، درحالی که تلاش می شد اندازۀ آن مشخص شود. اندرو وگ، جانشین اِوِرست در مقام نقشه بردار کل هندوستان، از «سَرمحاسبه گر» شان خواست تا فرمول ریاضی آن را تهیه کند. این فرد یک نابغۀ ریاضی به نام رادهانات سیکزار، اهل بنگال، بود که اِوِرست مهارت هایش را ستایش می کرد. او حساب کرد که قلۀ پانزدهم 8840 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. اما نمی شد بلندترین قلۀ جهان را به نام یک زیردست هندی نامگذاری کرد، و وگ با اِوِرست نامیدن آن خیالش راحت شد – چنان که آن را «واژه ای خانگی در میان ملل متمدن» قلمداد کرد.

گرچه ابوریحان تاریخ نگاری را به هند آورد بود، بریتانیایی ها به کارشناسانی اتکا داشتند که خودشان هیچ گاه به این کشور سفر نکرده بودند. جیمز میل تاریخ هند بریتانیا را در سال 1818 نوشت، بی آن که حتی پایش را در خاک هند گذاشته باشد. جالب آن که این تاریخ به کتاب درسی چندین نسل از دانشجویان بریتانیایی تبدیل شد. جان مینارد کینز، که در وزارت هند کار می کرد، کتاب هایی نوشت در مورد این که امور مالی هندوستان را چگونه باید سازماندهی و به ایجاد بانک مرکزی هند کمک کرد. اما او نیز هرگز به هند سفر نکرده بود. در واقع می گفت هیچ گاه نیازی به این کار نداشته است. نزدیکترین تماس او با یک هندی مراوده با دانشجویی به نام بیملا سارکار بود که احتمالاً معشوقه اش بود. دراین صورت، کینز، یکی از بزرگ ترین متفکران بریتانیا، بی گمان احساس می کرد که داشتن رابطه با فردی هندی یک چیز است  و برخورد واقعی با میلیون ها هندی موضوعی کاملاً متفاوت.

دیگر ویژگی مهم ارتباط بریتانیایی ها این بود که آن ها از همان آغاز طوری رفتار می کردند که گویا از نظر اخلاقی در مرتبۀ بالایی قرار دارند. این موضوع به بهترین نحو در گزارش های سالانه ای که وزیر امور هندوستان به پارلمان بریتانیا ارائه می کرد انعکاس داشت. این کتاب های جلد قرمز پُر از داده ها و ارقام خشک و متداول دولتی است، اما آنچه جلب نظر می کند عنوان آن است: پیشرفت مادی و اخلاقی درهند. پیام روشن است: بریتانیایی ها نه تنها داشتند وضعیت اقتصادی هندی ها را بهبود می بخشیدند – ادعایی که هنوز هم برخی تاریخ نویسان بریتانیایی آن را حفظ کرده اند – بلکه داشتند اخلاقیات این مردم وحشی و منحط را نیز اصلاح می کردند.

برای هندی ها همواره دشوار بوده است که از پس این برتری طلبی اخلاقی بریتانیایی ها برآیند. پاسخشان پیوسته این بوده که وجه تاریک خود را کوچک نشان دهند و وانمود کنند که خلاف هایی که مرتکب می شدند اشتباه بوده، یا اصلاً اتفاق نیفتاده است. سنگدلی های هندی ها در حق بریتانیایی ها، نظیر «سیاهچال کلکته» در سال 1756، زمانی که گفته می شود نواب بنگال 146 اسیر جنگی را در یک اتاق، بدون ورود هوا، زندانی کرد که بسیاری از آن ها خفه شدند، یا قتل عام مردان، زنان و کودکان در بیبیگار، در کانپور، در جریان شورش سال 1857، نادیده گرفته یا بر آن سرپوش گذاشته می شود.

هندی ها با تاریخ اشغال کشورشان مشکلی دارند که حتی از مشکل فرانسوی های پس از ویشی حادتر است: بدون همکاری فعالانۀ هندی ها، بریتانیایی ها هرگز نمی توانستند هند را تسخیر کنند. در کشوری با بیش از 250 میلیون هندی، در اوج امپراتوری هیچ گاه بیش از 900 خدمتگزار غیرنظامی بریتانیایی و حدود 70 هزار سرباز سفید پوست وجود نداشت. حتی در پلاسی تعداد تلفات هندی هایی که با رابرت کلایو می جنگیدند بیشتر از سربازان بریتانیایی بود (چهار سرباز انگلیسی کشته، نه نفر زخمی و دو نفر ناپدید شدند، درحالی که شانزده سپاهی شورشی هندی کشته و سی و شش نفر مجروح شدند.) در سال 1857 (در ناآرامی خشونت باری که بریتانیایی ها آن را «نافرمانی» نامیدند، اما اینک از آن با عنوان «نخستین جنگ استقلال هند» یاد می شود) اگر کمک محلی ها – به ویژه سیک ها و گورک ها نبود، بریتانیایی ها هرگز دوام نمی آوردند.

این که بریتانیایی ها می توانستند از هندی ها سربازگیری کنند تا برایشان بجنگند و حتی با دیگر هندی ها هم بجنگند مهم ترین دستاورد «راج» - حکومت بریتانیا در هند – بود. در واقع در سرتاسر امپراتوری، این سربازان هندی بودند که تحت فرمان افسران بریتانیایی می جنگیدند. درآمدهای هند بودجۀ این ارتش را تأمین می کرد. در همۀ جنگ ها، هندی ها برای بریتانیایی ها می جنگیدند، قلمرو آن ها را توسعه می دادند و فرمانروایی شان را حفظ می کردند. تنها استثنا جنگ بوئرها و انگلیسی ها (در آفریقای جنوبی «1889 – 1902») بود که جنگ بین جماعت های سفید پوست بود و استفاده از سربازان رنگین پوست در آن خلاف مصلحت تلقی می شد. تا سال 1914، در طول نیم قرن، سربازان هندی در بیش از یک دوجین عملیات نظامی از چین تا اوگاندا در ارتش بریتانیا خدمت کردند.

واکنش هندی های امروزی این است که این همکاری را کم اهمیت جلوه دهند و می کوشند، برخلاف پافشاری بریتانیایی ها، ثابت کنند که هند ملتی تحت حاکمیت بریتانیا بوده است. چرچیل چه خوب گفت که هند را یک ملت نامیدن مثل این است که اکوادور را یک ملت بنامیم. هندی ها بر وحدت فرهنگی ای تأکید می کنند که از مدت ها پیش از تسلط بریتانیایی ها وجود داشت، اما هند پیش از بریتانیایی ها هیچ گاه وحدت سیاسی نداشت. نه آشوکا، شاه ماوریایی (304 – 232 ق.م)، و نه اکبر، شاه مغولی (1542 -1605)، دو فرمانروای بزرگ هند پیش از بریتانیایی ها، هیچ کدام هرگز برتمامی سرزمین پهناور شبه جزیرۀ هند حکومت نکردند. حتی در مورد وحدت فرهنگی نیز حد و مرزی وجود دارد. مثلاً، هندی ها دربارۀ روز سال نو وحدت نظر ندارند. در بیشتر هند جشن سال نو را در پاییز در زمان جشن دیوالی برگزار می کنند، درحالی که در شرق و شمال هند این جشن در بهار در حدود ماه آوریل برگزار می شود.

موضوع پُر طول و تفضیلی که هندی ها به هم بافته اند مربوط به این است که هند چگونه در سال 1947 به استقلال دست یافت. در روایت هندی تمامش نتیجۀ کارکرد گاندی است جادوی مقاومت بدون خشونت را رهبری کرد که آخری پنج سال پیش از ترک بریتانیایی ها بود. مبارزات او هند و هندی ها را متحول ساخت، باعث شد هندی ها احساس سربلندی کنند و باور کنند نبودند. که دلیلی ندارد از اربابان استعمارگر خود بترسند.

اما در 15 اوت 1947 (روز استقلال هند)، گاندی حاضر نشد در مراسم جشن آزادی شرکت کند و ترجیح داد آن روز را با مسلمانان در کلکته بگذراند و بکوشد تنش های بین هندها و مسلمانان را فرو بنشاند و سوگوار تقسیم هند باشد که نتیجۀ مذاکرات استقلال و خشونتی بود که به بار آورده بود. در واقع  استقلال هند در نتیجۀ مجموعه ای از شرایط فراهم آمد که پیروزی های اولیۀ ژاپن در خاور دور در سال های 1941 – 1942، که افسانۀ برتری سفید پوستان را درهم شکست، درآن نقش ویژه ای داشت.

هندی ها غالباً وظیفۀ ملت سازی را که زمان کسب استقلال بایستی برعهده می گرفتند دست کم می گیرند. باور داشتن هیچ افسانه ای به وسعت این که بریتانیایی ها بر سرتاسر هند فرمانروایی می کردند نیست، اما درسال 1947 (سال استقلال هند) عملاً شاهزادگان بوی هند (راجه ها) بر بیش از یک سوم شبه قارۀ هند حکومت می کردند که بخشی از هند بریتانیا نبودند. آن ها با حکومت بریتانیایی هند معاهداتی داشتند که بر روابط خارجی حاکم بود. حکومت بریتانیایی در هر ایالت یک فرماندار مقیم منصوب می کرد، اما هر شاهزاده می توانست در درون مرزهای خود هر کاری که می خواست بکند به شرطی که کاری نکند که سلطۀ کلی بریتانیا را تهدید کند. غالباً مهم ترین تعهدشان، تا آن جا که به بریتانیایی ها مربوط می شد، این بود که هنگام سفر فرمانروا شرایطی را فراهم کنند که او بتواند یک ببر شکار کند. این شاهزادگان حتی دشمنان خودشان را داشتند. برخی از آن ها حتی به همراه متفقین در هر دو جنگ جهانی جنگیدند. دادگاه  های بریتانیایی و خطوط راه آهن ساخت آن ها هیچ کدام به درون قلمرو این شاهزادگان راه نیافت. در سال 1947 هریک از 565 ایالت شاهزاده نشین در شبه قاره حق انتخاب داشت که به هند یا پاکستان بپیوندد یا مستقل شود. یکپارچه سازی این ایالت ها در جمهوری مدرن هند کار سردار والابهبهای پَتل (1875 – 1950) بود، سیاستمدار سخت گیر و جدی گجراتی که دستگاه سیاسی گاندی را راه می بُرد و در نخستین دولت پس از استقلال هند به رهبری جواهر لعل نهرو معاون نخست وزیر شد.

دیگر ویژگی شگفت انگیز هند بریتانیا این بود که ظاهر حکومت را داشت، اما فاقد یک شرط ضروری و اساسی حکومت بود: یک نظام حقوقی مورد پذیرش عموم. یک حقوق جزای عمومی وجود داشت و دادگاه های عالی به سبک انگلیسی تأسیس شده بود، اما هیچ گاه یک حقوق مدنی عرفی وجود نداشت. بریتانیایی ها در تمام دوران فرمانروایی شان هرگز اقدامی در جهت تغییر قوانین ویژۀ هندوها و مسلمانان یا دیگر جوامع هندی نکردند، چه رسد به مدرن سازی آن ها. این قوانین به همان صورت سده های پیشین باقی ماندند. در واقع، بریتانیایی ها خود را به زحمت انداختند تا آداب و رسوم بومی باستانی را تقویت کنند.

هند از زمان استقلال تلاش کرده است یک قانون مدنی عرفی وضع کند و دراین راه با مشکلات زیادی با اقلیت مسلمانش مواجه شده است. زمانی که هند استقلالش را به دست آورد، نه دادگاه های جرایم جنگی برای هندی هایی که با بریتانیایی ها همکاری کرده بودند تشکیل شد و نه کمیتۀ حقیقت و آشتی بدان گونه که در آفریقای جنوبی پس از تعبیض نژادی برپا شد. در 15 اوت 1947، همکاران استعمارگران شانه هایشان را بالا انداختند و به صف رزمندگان آزادی پیوستند.

هند سرزمینی است که با آفرینش تاریخ هیچ مشکلی نداشته است اما در یافتن تاریخ نگاران بومی خوب بسیار بسیار مشکل داشته است. در واقع، هند باستان شعر بیش از تاریخ ارزشمند دانسته می شد. هندی ها همواره می کوشند تاریخ خود را از روایت های متعددی که بیگانگان برایشان برجا گذاشته اند بازیابند. نتیجه، مناقشه و اغتشاش دائمی است.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در تاریخ ملل، چگونه هویّت ملت ها شکل گرفت - قسمت پنجم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب تاریخ ملل، چگونه هویّت ملت ها شکل گرفت انتشارات ققنوس
  • تاریخ: سه شنبه 7 بهمن 1399 - 08:03
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2158

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1383
  • بازدید دیروز: 5844
  • بازدید کل: 23923961