هندوستان
تمدنی بدون تاریخی با پشتوانۀ محلی
گذشته در هندوستان کشور بیگانه ای نیست، بلکه بر امروز به شدت سایه انداخته و تاریخ هند را به راستی خطرناک ساخته است. نمونۀ وحشتناک در دسامبر 1992 رخ داد، هنگامی که انبوهی از هندوها مسجد بابری در آیودهایا را تخریب کردند، با این ادعا که نخست فرمانروایان مسلمان سده های میانه معبد باستانی تر متعلق به رام، خدای هندو، را ویران کرده و به جایش این مسجد را ساخته بودند. هندوها متعقد بودند که آیودهایا زادگاه رام است. دسته بندی های متعصب رام، که میراث تاریخی مشکلات بین هندوها و مسلمانان هند است، به دسته بندی های امروز هند شکل داده است: بحث بر سر این نیست که ادعای هندوها موجه است یا نه، بلکه بحث بر سر ادامۀ تنش و خشونتی است که بیشتر آن متوجه اقلیت مسلمان است.
در سال 2003 زندگینامۀ راجه شیواجی (بنیانگذار امپراتوری) ماراتها در قرن شانزدهم تألیف پژوهشگر آمریکایی جمیز دبلیو. لین گویا خاطرۀ یک قهرمان هندو را در خصوص نبرد با موگال های مسلمان به زیر سؤال برد. کتاب چنان خشمی برانگیخت که بنیاد بهاندارکار در پونه، جایی که پژوهش در آن انجام شده بود، ویران شد و انتشارات دانشگاه آکسفورد ناگزیر شد کتاب را از هندوستان جمع آوری کند.
هندی ها نمی توانند در مورد تاریخشان به توافق برسند، چرا که به ندرت خطوط کلیِ سرراست دارد. از همه بدتر، این تاریخ را عمدتاً بیگانگان نوشته اند. هند، مانند چین، یکی از کهن ترین سنت های ماندگار فرهنگی را در جهان دارد، اما برخلاف چین از اسناد تاریخی باستانی برخوردار نیست.
آر. سی ماجومدارِ تاریخ دان در سال 1960 کتاب روایت های باستانی از هندوستان را عرضه داشت، که مجموعۀ نوشته های بیگانگانی چون هرودوت، مِگاستِنِس، آریان، پلوتارک، پِلینی، و بطلمیوس دربارۀ هندوستان بود: «هیچ تاریخی در مورد هند پیش از اسلام وجود نداشت که خود هندیان باستان نوشته باشند و در نتیجه آگاهی از تاریخ سیاسی آن بسیار اندک بود.»
به قول دی. پی. سینگال در کتاب تاریخ مردم هندوستان، این بدان معنا بود که «از دورترین زمان ها تا ورود مسلمانان.... دوره ای حدود چهار هزار سال، هیچ متن تاریخی ای وجود ندارد بجز راجه تارانگینی (به معنای رود پادشاهان) نوشتۀ پاندیت کلهن، که در مقایسه با روایت های مربوط به یونان، روم و چین بسیار کلی و موجز است.»
برای کشوری که مدعی داشتن تاریخی پنج هزار ساله است، هیچ تاریخ شناخته شده ای در مورد سه چهارم این دوره که خود هندی ها نوشته باشند وجود ندارد: قصه و افسانه، آری، اما چیزی که به لحاظ تاریخی معتبر شناخته شود، خیر.
این گفتۀ ماجومدار که مسلمانان تاریخ را به هند آوردند اشاره ای است به یکی از برترین نمونه های تاریخ جهان به نام تحقیق ماللهند (به زبان عربی) نوشتۀ ابوریحان بیرونی، دانشمندی که در قرن یازدهم به همراه سپاهیان محمود غزنوی به هند آمد و در زمانی کتابش را نوشت که اربابش مشغول کشتار هندوها یا به بردگی گرفتن آن ها و غارت گنجینه های بسیار ارزشمند معابدشان بود تا پادشاهی ثروتمندی در غزنه – در افغانستان امروزی – برپا دارد. محمود به مدت شانزده سال هر زمستان به هندوستان دستبرد می زد و ثروت انبوهی را گرد می آورد. در میانۀ این کشتارها، ابوریحان با آرامش به مشاهده و بررسی دنیای هندوها، که با دنیای خودش بسیار متفاوت بود، پرداخت. جایگاه بعدی ابوریحان در مقام یک چهرۀ نامدار علمی جهان اسلام تا حد زیادی وامدار یافته های علمی و ریاضی بود که او از هندوها و تسلطش بر زبان سانسکریت آموخته بود؛ و این داستان داد و ستد همزمان هند بود.
حتی نام هند را مهاجمان بیگانه ابداع کردند. ایرانیان و یونانیان که می کوشیدند مردم ساکن اطراف رود سند را با نامی مشخص کنند، با این نام و در زبان سانسکریت کلنجار می رفتند و آن را به «ایندوس» - نام رود بزرگ ایالت پنجاب – تغییر شکل دادند؛ و بعد در تلاش برای نامگذاری ساکنان منطقۀ اطراف رود ایندوس، زبان ایرانی و یونانی از هم فاصله گرفتند. واژۀ ایرانی با آوای دمیده به شکل «هندو» درآمد، درحالی که واژۀ یونانی با دَمِش نرم به صورت «هند» ظاهر شد. بنابراین «هند» واژۀ پیچ و تاب خورده ای است بر شبه جزیرۀ فراسوی ایندوس و محدود به رشته های کوه های هیمالیا دلالت دارد، درحالی که «هند» واژه ای است که دینِ مردم ساکن این منطقه را مشخص می کند.
گاهشمار
حدود 2500 ق. م: تمدن هاراپایی در دورۀ ایندوس شکوفا می شود.
1500 ق. م: فرهنگ آریان از شمال هند به سوی جنوب گسترش می یابد.
حدود 563 تا 483 ق. م: دوران زندگی روایت شدۀ بودا، سدهارته گاوتمه.
321 ق. م: امپراتور چاندراگوپتا، (ساندراکوتوس) مؤسس سلسۀ مارویا، مادگا را ویران می کند و امپراتوری جدیدی در شمال هند برپا می دارد.
273 – 232 ق. م: آشوکا، پادشاه سلسلۀ مارویا، امپراتوری را به بیشتر خاک هند گسترش می دهد و آیین بودا را دین رسمی اعلام می کند.
320 م: چاندرا گوپتای اول امپراتوری گوپتا را تأسیس می کند.
1206 م: قطب الدین اَبیک، فرمانروای ترک، امیرنشین دهلی را برپا می کند.
1526 م: امپراتور بابر (ظهرالدین محمد) با پیروزی بر امیرنشین دهلی در دشتِ پانیپت سلسلۀ تیموری هند را تأسیس می کند.
1775 م: بریتانیایی ها به سرکردگی رابرت کلایو با پیروزی بر فرانسوی ها و نواب بنگال در پلاسی بر بنگال مسلط می شوند.
1857 م: هندی ها در اعتراض به فرمانروایی بریتانیایی ها در شمال هندوستان سر به شورش برمی دارند. (نخستین جنگ استقلال)
1885 م: حزب کنگرۀ ملی هند تأسیس می شود.
1947 م: هندوستان به استقلال از بریتانیا دست می یابد، اما دو پاره می شود. محمد جناح نخست وزیر پاکستان و جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند می شود.
چندین قرن بعد، شرق شناسان اروپایی دریافتند که هندوها برای دینشان نامی ندارند (هندوها خودشان آن را «ساناتان دَهارما» به معنای «راه جاودانی» می نامند)، در نتیجه برای معرفی باورهای دینی آن ها اصطلاح «هندوئیسم» را اختراع کردند. چنان که نیراد چودهوری یاد آور شده است، این مثل آن است که دین یونانیان را «هلنیسم» یا حتی «گریسیسم» بنامیم. این اختراع پیچیدگی دور از ذهنی را افزود. در هندوستان امروزی، واژۀ «هندی» مَعرّف همۀ هندی ها با هر دین و آیینی است. کشور سکولار است، اما مسلمانان با کمال میل خود را هندی می دانند، بدون توجه به این که ممکن است خود را هندو هم بنامند.
حتی هندی های امروزی راضی اند که بیگانگان سرگذشتشان را بازگو کنند. یک تاریخ بسیار پُرطرفدار آزادی در نیمه شب (1975) نام دارد که شرح می دهد هند چگونه به استقلالش دست یافت. این کتاب را دو خبرنگار خارجی نوشته اند: دومینیک لاپی یرِ فرانسوی و لاری کولینز آمریکایی. فیلم مشهور سال 1982 دربارۀ مهاتما گاندی را نیز ریچارد اتنبوروی انگلیسی ساخت.
هند پس از کسب استقلال درسال 1947 نام از خارج آمده اش را تغییر نداد، بلکه تصمیم گرفت و دو نام را کار بَرد: یکی برای مصرف داخلی و دیگری برای کاربرد خارجی. این کشور در زبان های هندی بِهَرَت و دولت بِهَرَت سَرکر، یا دولت بِهَرَت، نامیده می شود. بِهَرَت وَرشا، سرزمین بِهَرَت، نامی باستانی بود که کل سرزمین شبه قاره به آن شناخته می شد. بالاترین افتخاری در هندِ مستقل بِهَرَت رَتنا، نگین درخشان هند، نامیده می شود. با این حال، در مکاتبات رسمی نام هند به کاربرده می شود.
دی. دی. کوسامبی (1907 – 1966)، مبتکرترین تاریخ دان هندی، به این فقدان دانش نوشتاری با گردش در جایگاه های باستانی هند در اطراف قرارگاهش در پونه واکنش نشان داد تا تاریخ را از منظر باستان شناختی بکاود؛ و بدین ترتیب روش تازه ای را در پژوهش های تاریخی هند آغاز کرد. از آن پس، دیگران دنبال کار کوسامبی را گرفتند و در میان ویرانه ها، صخره ها، آجرها و دیگر نشانه های فیزیکی در جایگاه های باستانی به کار میدانی روی آوردند.
امروزه برای هندی ها دشوارترین کار کنار آمدن با میراث بریتانیاست که به منطقه ای مین گذاری شده می ماند. هیچ گروهی از بیگانگان چنین برنامۀ سنگینی نداشروایان ت. بریتانیایی ها شباهتی به هیچ یک از فرمانروایان خارجی پیشین هندوستان نداشتند. پس از آن، همۀ فرمانروایان بیگانه به زور وارد این سرزمین شدند. از آن میان نخستین کسی که ما درباره اش اَسناد تاریخی موثق داریم اسکندر بود که در سال 326 ق.م با شمشیر آمد؛ مغولان (تیموریان یا گورکانیان) در سال 1526 با توپ آمدند. اما در پایان این بیگانگان در هندوستان ماندند و بخشی از این سرزمین شدند؛ حتی اسکندر یونانی هایی را برجا گذاشت که سرانجام هندی شدند. از سوی دیگر، نخستین بریتانیایی ها از پی تجارت با نامۀ درخواست ملکه الیزابت اول به امپراتور مغولی (در واقع تیموری) اکبر (که در آن ملکه نام او را به غلط نوشته بود) از راه رسیدند و تأکیدشان براین بود که اقامتشان در هندوستان موقت خواهد بود.
تاریخ دانان اخیر براین نکته توجه کرده اند که پیش از دست یافتن بریتانیایی ها به این کشور، هندوستان یک قدرت اقتصادی جهانی بود. در سال 1750، هفت سال پیش از پیروزی رابرت کلایو بر نوابِ بنگال و فرانسوی ها در پلاسی و برپایی امپراتوری بریتانیا در هندوستان، چین یک سوم سهم تولید صنعت دستی جهان را در اختیار داشت، هند یک چهارم و بریتانیای کبیر کمتر از 2 درصد. در سال 1860، پس از تنها یک قرن سلطۀ بریتانیا، سهم بریتانیا 20 درصد و هند 6/8 درصد شد. در نتیجه، بریتانیا هند را از چیرگی تولید پیشا صنعتی اش تهی ساخت و آن را به یک کشور تولید کنندۀ مواد خام و اولیه برای صنایع بریتانیا تبدیل کرد.
با وجود آن که بریتانیایی های اواخر قرن هیجدهم از هندوستان پول درمی آوردند، افرادی چون ویلیام جونز (1746 – 1794) و وارِن هَستیگز (1732 – 1818)، یکی دانش پژوهی که پیشگام آموختن زبان سانسکریت بود و دیگری فرماندار کل هندوستان، نیز بودند که به همراه هم تلاش زیادی کردند تا به دانش هند باستان دست پیدا کنند. آنچه را به دست آوردند به نسل حیرت زده ای از هندی ها منتقل کردند که فراموش کرده بودند نیاکانشان چه دستاوردهایی داشتند. جونز، مشهور به «جونز شرقی»، «انجمن آسیایی هند» به کار گرفت که به نفع هندی ها بود، گرچه تا سال ها هیچ هند ای اجازه نداشت عضو این انجمن آسیایی شود یا در جلسات آن حضور یابد.
بریتانیایی ها، به پیشگامی هَستینگر و جونز، تسهیل کنندگان تغییر نیز بودند. آن ها افکار و نگرش های تازه ای به همراه آوردند که هند را دوباره به جهان پیوند داد. تأثیر آن بر ذهن هندی ها، و به ویژه ذهن هندوها، بسیار زیاد بود. مهم ترین اصلاحات آیین هندو – مثلاً، کنار گذاشتن برخی از خشن ترین آداب و رسوم آن – نه از طرف بریتانیایی ها بلکه به دست هندی هایی انجام گرفت که با کمک افکار بریتانیایی به جامعۀ خودشان می نگریستند، آن را ناکارآمد می یافتند، و در پی تغییرش برمی آمدند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در تاریخ ملل، چگونه هویّت ملت ها شکل گرفت - قسمت چهارم مطالعه نمایید.