مصر
فرعون ها، پادشاهان، و رئیس جمهورها
هرجای دنیا که بروید احتمال دارد با نشانه ای از تاریخ یا تأثیر مصر برخورد کند. بدین جهت می توان گفت مصر و تاریخ همسان اند. خودِ تمدن در دره و دلتای رود نیل در مصر آغاز شد. هرودوت، تاریخ نگار یونانی، تمدن مصر را به درستی «هدیۀ نیل» توصیف کرد، اگرچه شاید بهتر بود که «هدیۀ نیل و مردم مصر» توصیف می شد. نیل از بسیاری کشورهای آفریقایی می گذرد، اما هیچ کدام به پیشرفت و شکوفایی مصر دست نیافته اند. مصریان، سازندگان این تمدن بی همتا، همواره به مهارت، پایداری، شکیبایی، خاموش تاریخی، آرامش، گذشت، ایمان و رواداری شناخته شده اند.
مصر در گوشۀ شمال شرقی قارۀ آفریقا واقع شده و از راه شبه جزیرۀ سینا تا آسیای جنوب غربی امتداد می یابد. این شبه جزیره دروازۀ شرقی مصر و راه دسترسی مهاجمان در طول تاریخ بوده است. مصر کشوری مهم و بانفوذ هم در خاورمیانه و هم در آفریقا به شمار می آید. این کشور در قلب جهان عرب واقع شده و مدافع و پاسدار اسلام است. به جنوب اروپا و جنوب غربی آسیا نزدیک است، و مشرف به دریای مدیترانه و دریای سرخ است. بنابراین موقعیت جغرافیایی مصر این کشور را محل تلاقی تمدن ها و تبادل فرهنگی، و نیز هدف دلخواه مهاجمان در سرتاسر تاریخ طولانی اش ساخته است.
نام های متعددی به این سرزمین داده شده است. نام «مصر» از اصطلاح باستانی هوتکاپتاح، به معنای «معبد روح پتاح»، برآمده است. پتاح خدای پایتخت باستانی ممقیس بود. مصر، نام امروزی این کشور به زبان عربی، از واژۀ مصری باستانی مِجِر (به معنای «حاشیه») مشتق شده، که اصطلاح امروزی المصریون («مصری ها») از آن برآمده است. مصری های امروزی به دو گروه نژادی سامی و حامی تعلق دارند و از جمله شامل فلّاحین (ساکنان دلتای نیل و سواحل مدیترانه)، سعیدین (ساکنان مصر علیا)، بَدَویان (ساکنان سینا و صحرای شرقی و غربی) و نوبیان (ساکنان اَسوان و نواحی اطراف آن) می شوند.
مجسمۀ بزرگ ابوالهول در حدود 2500 ق.م به دستور فرعون خَفرع در شرق مجموعۀ اهرام در فلات جیزه ساخته شد. این بزرگ ترین مجسمۀ جهان باستان است که پادشاه را به صورت شیری خوابیده با سَر انسان به نمایش می گذارد و گواه سلطنت الهی فرمانروایان مصر باستان است.
تاریخ نوشتاری مصر از حدود 3000 سال ق.م آغاز می شود، زمانی که خود نگارش برای نخستین بار ابداع شد. اینک میراث تجربی انسان را می شد اندوخت و خاطرات را حفظ کرد.
این عصرِ تمرکزبخشی بود، گرایشی که به ویژگی حکومت مصر در سرتاسر تاریخ طولانی اش تبدیل شد، تا آن جا که سرانجام از نظر کسانی که خواهان تصمیم گیری نامتمرکز بودند، مانعی برای پیشرفت تلقی شد. زمانی که پادشاه افسانه ای مِنِس مصر علیا (جنوب) و مصر سفلی (دلتا) را متحد ساخت و حکومتی متمرکز را در حدود 3000 ق.م بنیان نهاد، ارزش ها و معیارهایی رواج یافت که هنوز برحکومت مصر مسلط و برشخصیت مصریان تا به امروز تأثیر گذار است. سپس مصر وارد دورۀ سلطنت قدیم، عصر اهرام، شد که از 2686 تا 2160 ق.م دوام آورد. طی این مدت سازندۀ هرم دوم در جیزه، در کنار اهرام در فلات جیزه ساختند. این یادمان های باشکوه نشان دهندۀ مهارت های معماری، مهندسی، اخترشناسی، و اجرایی مصریان باستان اند.
مصر پس از آن عصر طلایی وارد یک دورۀ زوال شد. پیش از آن که در دورۀ سلطنت میانه (2055 – 1650 ق.م ) دوباره به صورت یک قدرت توانمند سر برآورد، دوره ای که عصر ادبیات کلاسیک مصر به شما می رود. از پی این دومین عصرطلایی، مصر با دشوارترین دورۀ تاریخ اولیۀ خود رو به رو شد، بدین معنا که به اشغال قبایل آسیایی موسوم به هیسکوس، به معنای «فرامانروایان سرزمین های بیگانه»، درآمد. این قبایل، هنگامی که حکومت مصر ضعیف شده بود، به راحتی از مرزهای شرقی کشور گذشتند و بخش های بزرگی از این سرزمین را به تصرف خود درآورند. سرانجام پادشاه مصر جنوبی، اَحمُس اول (1550 – 1525 ق.م)، پس از مبارزه ای طولانی و توانفرسا، موفق شد آن ها را از مصر بیرون کند و به فلسطین براند. بدین ترتیب، سلطنت جدید، سومین و آخرین عصر طلایی مصر باستان، برقرار شد. مصر سیاست خارجی جدیدی را مبتنی بر توسعه طلبی و فتوحات خارجی درپیش گرفت و چندین قدرت را تحت سلطۀ خود درآورد. این دوره، که تا سال 1069 ق.م ادامه یافت، به عصر امپراتوری مصر فرعونی مشهور است. تحوطمُس سوم (1479 – 1425 ق.م) پایه گذار امپراتوری مصر در آسیا و آفریقا به حساب می آید. دیگر فراعنۀ مشهور این عصر شامل (ملکه) حَتشِپسوت، اَخناتون، توت عنخ آمون، سِتی اول، رامسس دوم، و رامسس سوم می شوند.
گاهشمار
حدود 3000 ق.م : مصر به عنوان نخستین کشور در تاریخ متحد می شود.
حدود 2560 ق.م: هرم بزرگ جیزه ساخته می شود.
1550 – 1069 ق.م: قدرت مصر در دورۀ سلطنت جدید گسترش می یابد.
332 ق.م: اسکندر مقدومی مصر را فتح می کند.
30 ق.م: مصر به یک ایالت امپراتوری روم تبدیل می شود.
641 م: اعراب مصر را فتح می کنند.
1250 م: تأسیس سلسلۀ مملوک ها
1571 م.: عثمانی ها مصر را فتح کردند.
1798 م: فرانسوی ها تحت فرماندهی ناپلئون بناپارت مصر را فتح می کنند.
1882 م: سربازان بریتانیایی بر مصر مسلط می شوند.
1918 م: مصر به یک کشور تحت الحمایۀ بریتانیا تبدیل می شود.
1922 م: مصر تحت رهبری ملک فؤاد اول به استقلال دست می یابد.
1952 م: سرنگونی سلطنت با یک کودتای نظامی به رهبری جنبش افسران آزاد
1967 م: مصر از اسرائیل شکست می خورد.
1973 م: مصر اسرائیل را در نبرد 6 اکتبر شکست می دهد.
1981 م: قتل رئیس جمهور محمد انور سادات
2011 م: رئیس جمهور حسنی مبارک، از پی انقلابی با پشتیبانی ارتش، کنار می رود.
مصر، پس از این عصر امپراتوری، وارد دورۀ سوم میانه (1069 – 664 ق.م) شد، که در آن تنش و فقدان تمرکز حاکم بود. از پی آن، دورۀ پسین (664 – 332 ق.م) فرا رسید، که در آن سلسله های مختلف مصری حکومت کردند و در مقاطعی مصر با اشغال ایرانیان مواجه شد، تا این که در سال 332 ق.م. اسکندر مقدومی از راه رسید. مصر تحت فرمانروایی او و جانشینانش، شاهان بطلمیوسی (332 – 30 ق. م)، به پادشاهی یونانی – بطلمیوسی تغییر شکل یافت. با شکست کلئوپاترای هفتم، ملکۀ بطلمیوسی، از رومیان در سال 30 ق.م، مصر بخش مهمی از امپراتوری روم (30 ق.م – 395 م) و سپس امپراتوری بیزانس (395 – 641 م) شد. در سال 641 م، اعراب مسلمان بر مصر مسلط شدند و این سرزمین به یکی از ولایات خلافت اسلامی تبدیل شد، تا این که در اوایل قرن نوزدهم محمد علی پاشا، سرباز آلبانیایی (1769 – 1849) حکومت مدرن مصر را به روش اروپایی تأسیس کرد. فرمانروایی خاندان او با انقلاب 23 ژوئیۀ 1952 به پایان رسید، انقلابی که جمهوری مصر را به ریاست محمد نجیب (1952 – 1954) و جانشینانش جمال عبدالناصر (1945 – 1970)، محمد انور سادات (1970 – 1981) و محمد حسنی مبارک (1981 – 2011) برپا داشت. ویژگی گریزناپذیر تجربۀ فرهنگی مصر در سرتاسر تاریخ طولانی اش پایانی و پایداری آن است، که با پیوستگی و انباشت و نه گسیختگی متمایز می شود.
انقلاب 1952 را گروهی از ارتشیان موسوم به «جنبش افسران آزاد» در زمان سلطنت فاروق اول، پادشاه مصر و سودان (1920 – 1965؛ سلطنت از 1936 – 1952)، انجام دادند، که به عمر سلطنت که از ۀغاز فرمانروایی فراعنه بر مصر حکمفرما بود، پایان داد. این انقلاب یک رژیم جمهوری نظامی بر سر کار آورد و یک حکومت پلیسی مستقر کرد که آزادی فردی برنمی تابید و فرد را پادوی رژیم اقتدارگرا تلقی می کرد. این انقلاب دموکراسی رایج در دورۀ سلطنت را از بین برد، هرچند یکی از اصول اعلام شده اش برقراری زندگی آزاد و دموکراتیک بود. احزاب سیاسی منحل شد و حقوق بشر نادیده گرفته شد. ناصر در طول شانزده سال حکومت فردی اش همواره از آن بیم داشت که دشمنانش منتظر فرصت اند تا انقلاب تازه ای برپا کنند – یا چنین مدعی بود تا مشت خود را گره کند. او مردم مصر را از عرصۀ سیاسی دور کرد: چرا آن ها بایستی خود را درگیر سیاست می کردند درحالی که رهبر فرزانه به فکرشان بود و برایشان کار می کرد؟ شعارهای جمهوری خواهانه پی درپی تکرار می شد: «هیچ صدایی رساتر از آوای جنگ نیست»، بنابراین هیچ صدایی در برابر صدای ناصر نبایستی به گوش می رسید.
ناصر می توانست مصر را به سوی عدالت و دموکراسی رهبری کند، اما او این فرصت را از دست داد و به جایش در خاک مصر بذر استبداد کاشت، که پس از آن به بقیۀ جهان عرب سرایت کرد. یکی از نتایج مدیریت رژیم او این بود که مصر در 5 ژوئن 1967 متحمل شکستی خرد کننده از اسرائیل شد. آن شکست شکافی عمیق در شخصیت مصریان و اعراب ایجاد کرد و تأثیرش بر روحیۀ مصریان تا به امروز ادامه دارد. به مردم ضربۀ روحی شدیدی وارد شد وقتی دیدند ناصر و ستون های رژیمش، به ویژه ارتش، نتوانسته بودند به مسئولیت خود در دفاع از کشورشان عمل کنند. کشوری که تا انقلاب ژوئیۀ 1952 خود را بزرگ و نیرومند می دانست در افسردگی شدیدی فرو رفت. این سرآغاز پایان کار ناصر بود، که با این همه در سال های پیش از مرگش در سال 1970 هنوز می کوشید ارتش را اصلاح و آن را از جناح های فاسدی که مسئول شکست تأسفبار بودند پاکسازی کند.
در حالی که شکست 1967 ضربۀ تکان دهنده ای بود، پیروزی افتخار آمیز بر اسرائیل در 6 اکتبر 1973، در مراحل نخست جنگ اکتبر، بی سابقه بود. قهرمان این نبرد، رئیس جمهور سادات، آن را «یکی از بزرگ ترین روزهای تاریخ» توصیف کرد. دراین روز نیروهای مسلح مصر لکۀ ننگی را که شکست 1967 بردامن مصر و تمامی نژاد عرب نشانده بود زدودند و سرانجام سرزمین های از دست رفته را به میهن بازگرداندند. با این حال، سفر سادات به اسرائیل در 1977 و از پی آن امضای قرار داد صلح سبب خشم بسیاری از مردم در مصر و کشورهای عربی و فراسوی آن شد. آمادگی او برای برقراری رابطه با اسرائیل عامل اصلی قتل او در 6 اکتبر 1981 بود، که زمانی به وقوع پیوست که او هشتمین سالگرد پیروزی عمده اش را جشن گرفته بود. این یکی از سیاه ترین روزها در تاریخ مصر بود: چطور کسی توانسته بود فرعون را، درحالی که در حلقۀ سپاهیانش بود، بکشد، آن هم در زمانی که داشت پیروزی بی سابقه اش را جشن می گرفت؟
تشکیل نهضت اسلامی موسوم به اخوان المسلمین از سوی شیخ حسن البنا در سال 1928 در شهر ساحلی اسماعیلیه بر جوِ سیاسی مصر در قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم تأثیر زیادی گذاشته است. مباحث مناقشه برانگیز متعددی چون اسلام و مدرنیت، اسلام و دموکراسی، حکومت مذهبی، نظام فرمانروایی و مشاوره، قدرت مذهبی، موقعیت مسیحیان قبطی در یک حکومت اسلامی، اقتصاد اسلامی، نقش زنان و حجاب، پدیدار شد. اغلب این مسائل بیشتر به شکل مربوط می شد تا محتوا. اسلام سیاسی حاکمیت قانون را چه در دورۀ پادشاهی و چه در عصر جمهوری برآشفت. به حاکمان، به ویژه در عصر جمهوری، بهانه داد تا از اجرای دموکراسی حقیقی سر باز زنند: آن ها دلیل می آوردند که اسلام گرایان از طریق صندوق رأی به قدرت خواهند رسید و سپس تظاهرات دموکراسی خواهانه را کنار خواهند گذاشت. حکومت های جمهوری یکی پس از دیگری غرب، به ویژه ایالات متحده، را از امکان دستیابی اسلام گرایان به قدرت می ترساندند. بدین ترتیب، غرب با رویکرد «چاله بهتر از چاه» ترجیح داد از حزب حاکم حمایت کند، که به بقای رژیم های دیکتاتوری طی چند دهه بدون مشروعیت واقعی کمک کرد؛ و این نیز خود به نفرت اسلام گرایان از غرب دامن زد. بسیاری از ناظران نبود درازمدت دموکراسی در مصر را نتیجۀ حضور اسلام گرایان می دانستند که علناً ثبات رژیم حاکم را تهدید می کردند، درحالی که در از بین بردن هر جنبش آزادی خواهانۀ مروّج جامعۀ مدنی، تکثر سیاسی، حقوق بشر و دیگر شالوده های دموکراسی غربی مخفیانه متحد رژیم بودند.
ملک فاروق، سریالی تلویزیونی که در سال 2007 پخش شد، سرگذشت فاروق اول، آخرین پادشاه مصر و سودان، را روایت می کرد که از 1936 تا 1952 سلطنت کرد. سریال او را فرمانروای خوش قلبی نشان می داد که به مردمش عشق می ورزید و تسلیم اعمال قدرت آن ها از طریق صندوق رأی بود و آنچه را رئیس دولت و وزرا از او می خواستند انجام می داد؛ با مسئولان مشورت می کرد و نظرهای خود را به آن ها تحمیل نمی کرد. این سریال، به ویژه در میان نسل های جوان تری که پس از حکومت فاروق به دنیا آمده بودند، به نحو بی سابقه ای محبوبیت یافت. حسرت گذشته، به ویژه دورۀ پادشاهی، نشانۀ علاقه و اشتیاق مردم مصر به آگاهی از تاریخشان و جان بخشیدن دوباره به آن بود. با این همه، یک مقام حکومتی مصر، هنگام سفر به ایالات متحده، کشورش را هنوز آمادۀ ورود به عصر دموکراسی ندانست. اشارۀ ضمنی او به این که مصری ها نمی توانند تحول سیاسی ایجاد کنند کاملاً غلط از کار درآمد.
در واقع، مصر، علی رغم ظاهر ساکت و آرامش، وارد فرایند ژرف اندیشی و سازگاری شده بود و در پی راه درست دستیابی به این نوزایی بود.
طیف وسیع و گوناگونی از دیدگاه ها وجود داشت. برخی به دورۀ پادشاهی افتخار می کردند و به کارآیی مقامات مسئول، توان و سرزندگی اقتصاد آن دوره، و پیشرفت و فضای باز فرهنگی آن اشاره داشتند. دیگران با شور و شوق از انقلاب ژوئیه طرفداری می کردند و آن را سرآغاز تاریخ می نامیدند. آن ها به پرستش ناصر گرایش داشتند – برخی حتی او را آخرین پیامبر می دانستند. با این حال، بین پیروان ناصر و حامیان سادات اختلاف نظر زیادی وجود داشت. سادات از الگوی حکومت سوسیالیستی تک حزبی و رهبری فردی آن دست کشیده بود. حامیان سادات به گام های بلند او به سوی گشایش سیاسی و آزاد سازی اقتصاد، به ویژه با توجه به مسئولیت اجتماعی و حمایت از فقرا، می بالیدند. گروه سوم هر دو دوره را نفی می کردند و تأسف می خوردند که مصر دچار بی تحرکی و رکود است. آن ها عمدتاً موضعی منفی داشتند و مدعی بودند که بسیاری از مصریان برای نفع شخصی دست به هرکاری می زنند و در برابر آنچه انقلابیون برسر کشور و مردم می آورند سکوت اختیار کرده اند.
اما تاریخ را نمی توان محو کرد. در 25 ژانویۀ 2011، هزاران جوان مصری در سرتاسر کشور علیه رژیم نظامی حسنی مبارک دست به اعتراض زدند. میلیون ها نفر به این اعتراض پیوستند و تظاهرات هجده روز ادامه یافت، تا این که مبارک در 11 فوریۀ 2011 کناره گیری کرد و حدود سی سال دیکتاتوری فاسد و حکومت پلیسی آن به پایان رسید.
با این حال، این دموکراسی، و نه پادشاهی، بود که مصریان اینک برای آینده می خواستند. طیف گسترده ای از دیدگاه ها، از اسلام گرایی اخوان المسلمین تا لیبرالیسلم سبک غربی، در شهرها به گوش می رسید. احزاب سیاسی – که پیش از آن ممنوع بودند – بی درنگ فعالیت آشکار خود را آغاز کردند. هرگونه تلاش قدرت های خارجی برای تأثیر گذاری بر رخدادها با مخالفت روبه رو شد. پی کاوی برای یافتن یک راه حل مصری برای وضعیت پیش آمده ادامه یافت. تا استقرار یک نظام و دولت دموکراتیک، ارتش تنها قدرت مسئول در کشور باقی ماند، هرچند بسیاری همچنان با تردید، حتی دشمنی، به آن می نگریستند. انتخابات پارلمانی در سال 2012 برای اخوان المسلمین کامیابی به همراه آورد، که می کوشیدند با پافشاری بر تعهدشان نسبت به تکثر دموکراتیک، از نگرانی ها در مورد روی کار آمدن دیکتاتوری جدید مذهبی بکاهند. هنوز زمان می خواهد تا شکل و سرشت نظام جدید نمایان شود.
در سرتاسر این دورۀ دگرگونی، روح مصر باستان – روحیۀ پایداری، نوسازی و پیوستگی – همچنان مصریان امروزی را برمی انگیزد تا شکوه و سربلندی پیشین را به کشور بازگردانند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در تاریخ ملل، چگونه هویّت ملت ها شکل گرفت - قسمت سوم مطالعه نمایید.