شکوه و جلال بغداد
شهر افسانه ای بغداد مرکز امپراتوری بزرگ اسلامی در عصر طلایی آن بود. این شهر نمایانگر اوج تلاش های خلفای عباسی برای بنای جامعه ای آرام و سعادتمند بود. بغداد را خلیفه منصور در سال 734 بنا کرد. طبری، مورخ مسلمان، چگونگی گزینش این مکان را برای شهر جدید از جانب منصور چنین شرح می دهد: (منصور) برکنار پل آمد و از محل قصرالسلام عبور کرد. آن گاه نماز پسین بکرد و این به هنگام تابستان بود. در محل قصر دیر کشیشی بود. شب را ببود تا صبح شد و شبی خوش و سازگار در آن زمین گذرانید. روز را نیز ببود و جز آنچه خوش داشت ندید و گفت: «این محلی است که در آن (شهر را) بنا می کنم که از فرات و دجله و گروهی رودها آذوقه بدان می رسد و جز چنین جایی تاب سپاهیان و مردمان ندارد.»
پس شهر را خط کشید و مقدار بنا را معین کرد و نخستین خشت آن را به دست خویش نهاد و گفت: «به نام خدا. حمد خاص خداست. زمین از آن خداست که به هرکس از بندگان خویش که خواهد دهد و سرانجام از آن پرهیزکاران است.»
محلی که منصور برگزید جای مناسبی در درۀ حاصلخیز بین رودهای دجله و فرات بود که رشته ای از آبراه ها آن را آبیاری می کرد. زمین پیرامون آن می توانست برای یک شهر بزرگ مواد غذایی کافی تولید کند. قایق هایی که در رودخانۀ دجله و فرات رفت و آمد می کردند، گندم و جو از زمین دو رودخانه در شمال و خرما و برنج از بصره و شهرهای دیگر در جنوب می آوردند. این محل همچنین نزدیک راه خشکی اصلی ای قرار داشت که از میان کوه های زاگرس به ایران و آن سوی آن می رفت.
حدود یکصد هزار صنعتگر، کارگر، و معمار، که از سرتاسر امپراتوری گرد آمده بودند، چهار سال کار کردند تا این شهر را ساختند. منصور شهر خود را در اصل مدیتة السلام (شهر صلح) نامید، اما دهکده ای که شهر بر جای آن بنا شد از روزگار قدیم بغداد نام داشت و همین نام همچنان مورد استفاده قرار گرفت.
منصور روش فرمانروایان پیشین این دیار را در پیش گرفت و خود را از کسانی که بر آن ها فرمان می راند جدا نگه داشت. بغداد طوری طراحی شده بود که این فاصله را ایجاد کند و جلال و شکوه فرمانروای آن را بازتاب دهد. بغداد را به خاطر سه دیوار گرد که در داخل هم قرار داشت «شهر مدور» می نامیدند. بیرونی ترین دیوار دو برابر ضخامت داشت و اطرافش را خندق گرفته بود. در داخل آن خانه های مقامات حکومتی و ادارات دولتی قرار داشت. محوطه بعدی که دیوار میانی آن را در می گرفت پادگان های ارتش و اقامتگاه گارد شخصی خلیفه را در خود جا می داد. درونی ترین دیوار سه متر ارتفاع داشت و کاخ خلیفه را با گنبد سبز باشکوهش در میان می گرفت. بسیاری از سنگ های کاخ را از ویرانه های تیسفون، پایتخت قدیم ایران که در آن نزدیکی قرار داشت، آورده بودند. چهار دروازه به یک فاصله در دیوارها کار گذاشته شده بود و از این دروازه ها چهار بزرگراه بیرون می رفت که مرکز اسلام را به چهار گوشه امپراتوری متصل می ساخت.
قرطبه: «نگین جهان»
شهر قرطبه در جنوب اسپانیا، به عنوان یک مرکز شکوهمند فرهنگ و معرفت در عصر طلایی اسلام، رقیب بغداد بود. قرطبه مرفه ترین و با فرهنگ ترین شهر در قارۀ اروپا بود. در حالی که بقیه اروپا هنوز در قرون تاریک بود، قرطبه شهر نور بود. شهرهای اروپای شمالی سرد و تاریک بودند. مسافران اروپایی که به قرطبه می آمدند از خیابان های پهن و سنگفرش شده شهر که آفتاب فراوانی را به خود جذب می کرد شگفت زده می شدند. شهر شب ها به واسطه چراغ های خیابان ها روشن بود. در شهر جویبارهای آب زلال و باغ های پر از گل های با طراوت و زیبا فراوان بود. یک راهبۀ ساکسون به نام هروستویتا گراندرشایم که از شهر دیدن کرد چنان محو زیبایی آن شد که آن را «نگین جهان» توصیف کرد.
قرطبه حدود یک میلیون نفر جمعیت داشت. در حالی که در پاریس مردم در کلبه هایی در کنار رودخانه زندگی می کردند، مردم معمولی در قرطبه در خانه های بزرگ سکونت داشتند. بیش از دویست هزار خانه برای شهروندان عادی وجود داشت و شصت هزار خانه اعیانی برای مقامات مهم و ثروتمند. در قرطبه مسجد جامعی وجود داشت که یکی از با شکوه ترین ساختمان های آن زمان در قاره اروپا به شمار می رفت. شهر همچنین نهصد باب حمام عمومی، 27 باب مدرسه رایگان، و کتابخانه ای با بیش از چهارصد هزار جلد کتاب داشت. در همان زمان صومعه بزرگ بندیکتی در سویس تنها حدود ششصد جلد کتاب در خود جای داده بود. دانشوران مسلمان در قرطبه گرد آمده بودند و، مانند همتایان خود در بغداد، در پیشبرد علم، فلسفه، و ریاضیات نقش ایفا می کردند.
محلات تجاری شهر بیش از هشتاد هزار باب مغازه را در خود جا داده بودند. سیزده هزار بافنده پارچه های پشمی و ابریشمی فاخری تولید می کردند که در سرتاسر جهان شهرت داشت. قرطبه به خاطر تولید چرم نیز شهره بود. در انگلیسی، واژه Cordovan که به چرم مرغوب اشاره دارد، یاد آور چرم مرغوبی است که در قرطبه تولید می شد.
بغداد در اوج خود مرکز نه فقط امپراتوری بلکه عالم به حساب می آمد، شهری که با رم و آتن باستانی برابری می کرد. در مرکز شهر قصر باشکوه خلیفه قرار داشت، که جلال و جبروت و تشریفاتی برای خودش فراهم آورده بود که در خور شکوه و جلال شهر بود. همه ملاقات کنندگان خلیفه باید مورد تأیید مقامات دربار قرار می گرفتند. هنگامی که خلیفه بر تخت می نشست و اجازه حضور می داد، دژخیمی در آن نزدیکی می ایستاد و گوش به زنگ بود تا به فرمان خلیفه به اجرای مجازات بپردازد.
این نمایش پر شکوه ثروت و تشریفات از سوی خلیفه به منظور رخ کشیدن قدرت خویش بر مهمانان خارجی و تحت تأثیر قرار دادن مردم خویش بود. کاتب بغدادی، تاریخ نگار مسلمان، به شرح ملاقات سفیر بیزانس با خلیفه می پردازد. سفیر را در کاخ به گردش بردند تا محوطه و باغ ها، اتاق های خزانه، سربازان و فراشان و فیل های مزین به پارچه های ابریشمی زنگاری گلدوزی شده را ببیند. سپس سفیر را برای دیدن شگفت انگیزترین وسیله مکانیکی در «اتاق درخت» بردند، که کاتب آن را چنین توصیف می کند: در وسط یک مخزن بزرگ و گرد پر از آب زلال، درختی است. درخت هجده شاخه دارد، هر شاخه دارای تعداد زیادی سرشاخه است که بر روی آن ها انواع پرنده های کوچک و بزرگ طلایی و نقره ای نشسته اند. اکثر شاخه های این درخت نقره و برخی نیز از طلا است. این شاخه ها که در هوا پخش شده اند برگ هایی با رنگ های گوناگون دارند. برگ های درخت با وزش باد تکان می خورند و پرندگان چهچهه می زنند و آواز می خوانند.
بنا بر گزارش های دیگر، «در هر طرف مخزن مجسمه پانزده اسب سوار ملبس به پارچه زربفت و مسلح به نیزه بلند ایستاده اند و پیوسته در حرکتند، انگار که در حال رزمند.»
کاتب در ادامه به توصیف حضور خلیفه می پردازد: او جامه ای طلا دوزی شده به تن داشت و بر تخت آبنوس می نشست.... در سمت راست تخت نه رشته جواهر آویزان بود.... و در سمت چپ هم همین طور، همه از جواهرات معروف... در جلوی خلیفه پنج پسرش ایستاده بودند، سه تن در سمت راست و دو تن در سمت چپ.
در فراسوی دیوارهای قصر شهری بود که حتی مطابق معیارهای قرن بیست و یکمی بزرگ بود. تا سال 800 میلادی جمعیت این شهر به نیم میلیون نفر می رسید. بغداد مرکز تجاری مهمی نیز بود. در حوالی دروازه جنوبی، کسبه بازارهایی برپا داشته و خانه هایی ساخته بودند و ناحیه ای تجاری معروف به الکرخ تشکیل داده بودند. حومه های دیگری در کرانه شرقی دجله گرفت. مسافری با دیدن شهر با شور و حرارت به توصیف آن پرداخت: «تمام نواحی و محلات زیبا و دلپذیر و پوشیده از بوستان ها و باغ ها، عمارت ها، و گردشگاه های زیبا و پر از بازارها و مساجد خوش ساخت و حمام هاست، که در دو سوی رود دجله درخشان تا کیلومتر ها امتداد دارد.»
خیابان های بغداد پر از مردمی بود که از گوشه و کنار امپراتوری و فراتر از آن می آمدند: بردگان، بازرگانان، مسافران، و مقاماتی از اروپا، آفریقا، و آسیا. بازارها پر از انواع خیره کننده کالاهای گرانبها و نا متعارف از هر گوشه امپراتوری بود.
بغداد در دورۀ فرمانروایی خلیفه هارون الرشید (809 – 786) به اوج شکوه و عظمت خود رسید. هارون شاعران، هنرمندان، موسیقیدانان، و دانشوران را از سراسر امپراتوری به دربارش دعوت می کرد. ثروتمندان از همه نقاط امپراتوری اسلامی با کاروان از راه خشکی و با کشتی های تجاری از راه دریا به بغداد سرازیر می شدند. بغداد در آن زمان ثروتمندترین شهر جهان بود. همین مرکز پر رونق و رفاه امپراتوری بود که در مجموعه قصه های هزار و یک شب تجسم یافت. این مجموعه شامل قصه های «علاءالدین و چراغ جادو»، و «علی بابا و چهل دزد بغداد» و «سند باد بحری» می شود که سفر دریایی خود را از بندر بصره در جنوب بغداد آغاز کرد. این قصه ها، هر چند خیالی اند، خواننده را با شهر ثروتمند و اسرار آمیز بغداد در عصر طلایی امپراتوری آشنا می سازند.
بغداد مرکز نه تنها ثروت و تجارت بلکه هنرها و علم و دانش نیز بود. این شهر برای بهترین متفکران و با استعداد ترین افراد زمان پر جاذبه بود. اشخاص از سراسر امپراتوری برای کار و تبادل افکار به بغداد می آمدند. تمام نو آوری های عمده آن زمان از بغداد برمی خاست یا به بغداد می رفت. خوشبختانه بغداد مرکزی شایسته برای همه این استعدادها بود.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در امپراتوری اسلامی - قسمت پنجم مطالعه نمایید.