Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

تسخیرشدگان - قسمت بیست و ششم

تسخیرشدگان - قسمت بیست و ششم

نوشته:داستایوسکی
ترجمه:دکترعلی اصغرخبرزاده

ابتدا بشدت فریاد تحسین برخاست. یک پنجم مردم تالار تحسین می کردند، اما شور و حرارتشان زاید الوصف بود. بقیه مردم بجانب در هجوم آوردند، اما مانند «تحسین کنندگان» فقط میخواستند راهی به میز خطابه باز کنند، و در نتیجه اغتشاش و آشوب همگانی ایجاد گردید. زنان فریاد می کشیدند، برخی دختران جوان گریه سردادند و تقاضا می کردند که آنها را بخانه باز گردانند. «لمبک» کنار صندلیش ایستاده بود و مات و حیران به گردا گرد خود خود مینگریست. «یولیا میخا ئیلوونا» از زمانی که بشهر قدم گذاشته، نخستین بار بود که کاملا گیج و مبهوت شده بود. اما «استپان تروفی موویچ»، چنین مینمود که با اولین کلمات طلبه، کاملا از پای در آمده است. اما ناگهان، دستها را بلند کرد گویی که میخواست آنرا بالای سر مردم برافرازد و فریاد کشید:

  • من توبه کرده و استغفار جسته ام لعنت برشما باد ؟او رو برگردانید و با شتاب بجانب راهرو رفت، دستهایش را تکان میداد و گویی که تهدید می کرد. مردم خشمگین و متعصب فریاد کشیدند:
  • دیگر تمام شد ... تمام شد ...
  • به همه توهین کرد! «ورخوونسکی»! او کاملا دیوانه مینمود .با سماجت و ثبات بی اندازه تالار آشفته را با لبخند طولانی پیروزمندانه ورانداز کرد و گویی از هرج ومرج لذت میبرد. او در چنین وضعی، ابدأ دست و پای خود را گم نکرده بود ؛ برعکس، گویی که از آن حظ میبرد .این نکته کاملا بچشم میآمد .
  • مردم می پرسیدند:
  • حتی میخواستند بدنبالش بشتابند و دستگیرش کنند. لااقل در این لحظه، هیچ چیز نمیتوانست از شور و التهاب آنها ممانعت کند و ناگهان برفراز مردم رعدی دیگر غرید: سخنران سوم، همان دیوانه ای که در راهرو مشتهایش را گره میکرد و تکان میداد با شتاب خود را بصحنه رسانید:
  • او دیگر کیست؟ هیس! چه میخواهد ؟
  • دیوانه در کنار میز خطابه ایستاد و با تمام قدرت فریاد کشید:
  • آقایان .( صدای گوشخراش و زنانه اش به صدای «کارمازینوف» شباهت داشت با این اختلاف که او از اشرافزادگان تقلید نمی کرد .) آقایان، بیست سال می گذرد، در شب جنگی که علیه نیمی از اروپا آغاز شد، روسیه بدیدگان همۀ مأموران عالیرتبۀ دولت و مردم عادی، یک کشورکمال مطلوب جلوه کرد. ادبیات تحت سلطۀ سانسور بود! در دانشگاه ها، تعلیمات نظامی فرا می گرفتند، ارتش به شکل بالت در آمده بود ؛ ملت مالیات میداد و در زیر یوغ اربابان نفس نمی کشید. وطن پرستی عبارت از این بود که برمرده و زنده رحم نکنی و شیرۀ آنها را بمکی مردم سلیم النفس و دست و دل پاک را آشوبگر می نامیدند ؛ زیرا نظم موجود را برهم می زدند! برای نگهداری نظم موجود تمام جنگل های درخت قان را ویران کردند. اروپا می لرزید ... روسیه در سراسر این هزاران سال زندگی گیج و حیران خویش، چنین ننگی را بیاد نداشت ...
  • او مشت اش را بالا برد و با هیجان و التهاب، بالای سرش بحرکت در آورد و با شدت و خشونت پائین آورد، گویی که میخواست حریف خود را از پای در آورد. از هر گوشه، هیاهو و داد و فریادی توصیف ناپذیر برخاست. فریاد تحسین و تشویق گوشخراش شنیده میشد. بیش از نیمی از تالار در این آشوب شرکت داشت: در مجمع عام و علنأ آبرو و حیثیت روسیه را لگدکوب میکردند. که میتوانست بر خویشتن مسلط گردد و فریاد شور و شوق برنکشد؟
  • صحیح است! کاملا درست و بجا می گوید! آفرین! این از جمال و کمال سخن گفته نمیشود.
  • دیوانه همچنان با شور شوق زاید الوصف ادامه میداد:
  • از آنزمان بیست سال گذشته! دانشگاه ها تأسیس شده و تعداد آنها افزایش یافته است! تعلیمات نظامی از یاد رفت! هزاران افسر که برای تکمیل کادر ارتش بکار میآمد نابود شد. راه های آهن، همۀ سرمایه ها را بلعید ؛ راه های آهن مانند تارعنکبوت روسیه را فرا گرفت، چنانکه از امروز تا پانزده سال دیگر بهرجا میتوان سفر کرد. پل ها تصادفأ آتش می گیرند و می سوزند. اما شهرها، بهنگام موسم اتش سوزی با نظم و ترتیب می سوزند. دادگاه ها، عدل سلیمان را برقرار میدارند و قضاوت دیگر انعام نمی پذیرند مگر هنگامی که از گرسنگی بمیرند. بردگان سابق، آزاد شده اند، بجای مالکان سابق می توانند خودشان یکدیگر را به شلاق به بندند. دریا و اقیانوس ودکا به بودجه کمک می کند. در نووگورود   Novogorod روبروی سوفی Sophie کهنه و بیفایده، یک گلولۀ عظیم مفرغی را، بیاد هزاران سال هرج و مرج گذشته، با جلال و شکوه بر پا داشته اند ... اروپا ابروان در هم می کشد و نگران و آشفته می شود ... پانزده سال تحول و با این وجود روسیه حتی رد اعصار بسیار مسخره و بر جسته اش، هرگز بدین مقام نائل نشده ...
  • آخرین کلمات ناطق، در میان غریو فریاد جمعیت بگوش نمیرسید او همچنان، پیروزمندانه دستهایش را بالا میبرد و پائین میآورد وجد و شور و شوق از حد گذشته بود، فریاد می کشیدند و تشویق می کردند؛ حتی برخی زنان فریاد کشیدند «بس است! آیا بهتر از این، سخنی نمیتوان گفت؟» جمعیت گویی سرمست شده بود. ناطق به یک یک حضار می نگریست و گویی جام پیروزی خویش را با حرص و ولع می نوشید «لمبک» را دیدم که دستخوش هیجانی توصیف ناپذیر شده بود و با شاهزاده که بجایش شتافته بود، داشت صحبت می کرد... اما در این لحظه، یک عده که کم وبیش مسوولیتی داشتند بجانب میز خطابه شتافتند تا ناطق را بگیرند و بجانب راهرو ببرند. من نفهمیدم که او چگونه توانست از چنگ آنان بگریزد ؛در هرصورت، او گریخت و به کنارۀ میز خطابه نزدیک شد و مشت اش را گره کرده و آخرین بار فریاد کشید:
  • هرگز روسیه باین پایه و مقام نرسیده است! ...
  • دوباره او را گرفتند و بجانب راهرو کشانیدند .دیدم پانزده نفر بیاریش شتافتند، نه از جانب میز خطابه، بلکه از میان قسمتی که طناب کشیده بودند و رفت و آمد ممنوع بود ... آن دختر دانشجو (خویش «ویرگینسکی» را دیدم و از دیدۀ خود باورنداشتم، او ناگهان سر و کله اش پدیدار شد و بجانب میز خطابه شتافت و بسته اش را زیر بغل گرفته بود و سرخرو و گوشتالود، همان جامه را بتن داشت و پنج یا شش نفر ،مرد و زن ،احاطه اش کرده بودند و دشمن خونیش، آن دانش آموز هم همراهش بود. من فقط این جمله را شنیدم:
  • اما من پا بفرار گذاشتم. نوارم را در جیب پنهان کردم و از درعقب که با آن آشنا بودم خود را بخیابان رسانیدم .قبل از هر کاربه جانب خانۀ «استپان تروفی موویچ» شتافتم .

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در تسخیرشدگان - قسمت بیست و هفتم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب تسخیرشدگان، انتشارات آسیا
  • تاریخ: جمعه 22 شهریور 1398 - 07:09
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 1805

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1795
  • بازدید دیروز: 6030
  • بازدید کل: 23028447