شخصیتی که امروزه از بابانوئل و حاجیفیروز میشناسیم، با تصویری که در متون کهن از این اشخاص وجود دارد متفاوت است. درک شخصیتهای نمادین جشنهای فرهنگ ایرانی و دلیل پیوندشان با شخصیتهای همانند در فرهنگهای «هند و اروپایی»، در گرو بررسیهای عمیق از راه روشهای تطبیقی نو، اسطورهها و آیینهای رایج در این فرهنگها است.
برای بسیاری از اقوام هند و اروپایی، فصل زمستان مهمترین زمان برگزاری آیینها بودهاست و البته بعضی از پژوهشگران، مانند «ژرژ دومزیل»، معتقدند که گاهشماریها بر اساس آب و هوا تغییر میکنند. بنابراین، آغاز سال در تعداد زیادی از این فرهنگها در زمانهای مختلفی تعیین میشود. آغاز سال مسیحی در ماه ژانویه (سال میلادی)، از فصل زمستان در تقویم رومی از سنت کهن اقوام هند و اروپایی گرفته شده است که امروز در همهی کشورهای مسیحی سالشمار رسمی محسوب میشود.
آغاز سال که در سنتهای کهن هند و اروپایی در زمستان بود، به بهار منتقل شده است. این تغییر و تبدیل در تقویم لزوما به معنی نابودی آیینهای کهن نیست و آیینها، مناسک و مراسمی که با موعد خاصی از تقویم باستانی منسوخ مرتبط بودهاند که برخلاف دگرگونیها و دگردیسیهای گاهشماریها و سالشماریهای رسمی و غیررسمی، همچنان به حیات خود ادامه دادهاند به همین دلیل تعداد زیادی از شاخصهای آیینی مرتبط با پایان زمستان یا به بیانی دیگر آغاز بهار که در این فرهنگها رایج بود، به اشکال گوناگون به حیات خود ادامه دادهاند.
در فرهنگ اروپایی، کارکرد و نقش تعداد زیادی از شخصیتهای کهن مراسم باستانی با سنت دینی جدید مسیحی آمیخت و شکل تازهای به خود گرفت؛ یکی از این شخصیتها «سنتاکلاوس» یا بابانوئل است. در متون قرن چهارم میلادی از اسقفی به نام نیکلاس میرا (Nikolas Myra) یاد شده است که کودکان را حمایت و تشویق میکرد. سنت هدیه دادن به کودکان بعدها به مرور زمان در این رسم تثبیت شد.
در منابع قدیمی مسیحی آمده است که شخصی در ماه دسامبر با چوبی قطوری که بر دوش داشت و سورتمهای که بر آن سوار بود به همراه شخصی که نمادی از ابلیس بود، در کوی و برزن به راه میافتاد و از خانهها دیدار میکرد و از والدین، نحوه رفتار کودکان را جویا میشد. برخی از پژوهندگان خاستگاه چنین مراسمی را به آیینهای رایج نزد سلتهای باستان میرسانند. از قرن نوزدهم به این مراسم این عنصر هم افزوده شد که این شخصیت بایستی به کودکان هدیه هم میداد. تصویری که از «سنتاکلاوس» یا بابانوئل در منابع کهن در دست است دیگر به تصویر کنونی او هیچ شباهتی ندارد. از جمله این تصاویر، تصویری است که او را در مراسمی رایج در اسکاندیناوی نشان میدهد، با پوشش بلند زمستانی قهوهای رنگ و کلاهی نوکدار بر سر و چوبی برپشت.
دربارهی تغییر شخصیت بابانوئل باید گفت بابانوئلی که امروزه در آیینها و مراسمی آمریکا رواج دارد، به شخصیت سینترکلاس (Sinter Klass) آیینها و مراسم هلندی بر میگردد و اما تصویر رایج کنونی این شخصیت که لباس سرخی به تن دارد مربوط میشود به نقاشی که یک نقاش کشید. از 1931 نقاشی به نام «هادونسند بلوم» (Haddon Sandblom) برای یکی از تبلیغات نوشابهی کارخانهی کوکا کولا تصویر امروزی این بابانوئل را کشید. این تصویر امروزه دیگر منحصر به کوکا کولا نیست. بلکه بازارها پر از شکلات، کارتپستال و... است که این تصویر را با خود دارند.
از دیگر مشابهتهای فرهنگ هند و اروپایی، میتوان به شباهتهای میان آیین هالووین و چهارشنبهسوری اشاره کرد. این دو جشنهایی بودهاند که در آن نیاکان و مردگان به زمین برمیگشتند، آیین بزرگداشت نیاکان یکی از مهمترین آیینهای جشنهای هند واروپایی بود و نمونههایی بسیاری از آن در پیوند با فصل زمستان وجود داشت.
برای مثال میتوان به این نمونه اشاره کرد: جشنی با نام سمهین وجود داشت که بسیاری ریشه این جشن را به 4000 سال پیش از میلاد و به سرزمین سلت برمیگردانند. سلتها به ایزد مردگان به نام «سمهین» باور داشتد. آنان اعتقاد داشتند که مردگان در روزی از روزهای زمستان هر سال به زمین و به زندگی سابق خویش برمیگردند و باور بر این بود که با روشن کردن آتش، میتوان نیروهای مخرب را ترساند و با نثار غله و آذوقه به ایزد «سمهین»، به استقبال زمستان رفت. از آنجا که مردگان نباید با زندگان به طور مستقیم برخورد کنند سفرهی آذوقه بر پشت در خانهها گذاشته میشد. همچنین در نزد آنان نیز آیینهای فال و تفال سالیانه دیده میشود. میبینیم که همین اعمال آیینی در چهارشنبهسوری ایران هم دیده میشود.
در چهارشنبه سوری هم برگزاری آتش، حضور آیینی ارواح به صورت نمایش افرادی که صورت خود را میپوشانند و بدون سخن از طریق قاشقزنی خانه به خانه مائده میگیرند همه نشان از همان بازنمایی نمادین مردگان بر زمین دارد و برای مردم نیز بخشش به آنها باعث برکت محصول سال تعبیر میشود. تنها تفاوت میان این دو جشن، زمان برگزاری آنهاست که این عامل دلیل جدایی آنها نیست. چون همانطور که گفتم آغاز سال در فرهنگ ایرانی به جای زمستان (مهرگان) به بهار تغییرداده شد ولی برای هر دو در هر حال مفهوم آغاز سال باقی ماندهاست.
دربارهی حاجی فیروز با توجه به آنچه گفتیم مقوله حاجی فیروز هم اساسا بازنمود همین بازگشت مردگان بر زمین است. همانطور که اشاره شد جشنهای هند و اروپایی یا در آغاز زمستان و یا در پایان آن انجام میشوند و احتمالا در مورد نخست، ارواح و ایزدان باید زمستان را بزرگ میداشتند و در مورد دوم گذر از این زمان سخت را جشن می گرفتند. در این دو زمان، بازگشت نمادین مردگان در الگوها و رفتارهای مختلف دیده میشود.
حضور حاجی فیروز بازنمود نمایشی بازگشت مردگان در پایان زمستان و خوشآمدگویی به زنده شدن طبیعت است. بخشش به این ارواح همانطور که فروردین یشت (یکی از بخشهای اوستا) به روشنی میگوید باعث برکت است. گفته میشود که ارواح مقدس از خان خود به پرواز درمیآیند و 10 روز با هم در آنجا میچرخند تا بدانند چه کسی آنها را میستاید، چه کسی شادمان میشود و برایشان با دستان بخشنده، با قربانی، شیر و غذا میآورد. چه کسی نامشان را میخواند و برایش قربانی آماده کرده است. آنکه برای ارواح نیاکان خود، قربانی آماده سازد، برای خود غذای جاودان فراهم کرده است.
این مراسم آیین بسیار کهنی را نمایش میدهد که به مرور زمان با جشن سال نو ادغام شده است. در «زند اوستا»، گفته میشود که در پنج روز آخر سال تا پنج روز در ماه فروردین (برروی هم 10 روز) اورمزد دوزخ را خالی میکند و ارواح رها میشوند، اینکه آنها به کجا برگردند در دست خویشان آنهاست. بازماندهی این باورها در سفره هفتسین که اساسا باید سفرهای برای نکوداشت آمدن ارواح در خانهها در نظر گرفته شود و نامگذاری فروردینماه هم باقی مانده است. ( محققان در این نام لغت «فروته» که همان «فروشی» است و «دئنا» را بازشناسایی کردهاند- نیروهای تشکیل دهنده هستی انسان در اوستا- و با همان آیینهای بازگشت فروشیها در آغاز بهار به زمین مربوط بوده است) در ارتباط با حاجی فیروز هم این موضوع صدق میکند. و بازنمود نمایشی از این باورهاست.
اینکه حرکت امروزی حاجی فیروز را گدایی میخوانند نادرست است. هرگونه توصیف و نامگذاری برای چنین شاخصههایی بدون بررسیهای دقیق، که صرفا از ذهنیت امروزی بدون در نظر گرفتن بافت این آیینها به وجود میآید، از لحاظ علمی نادرست است. بر این اساس، بخشش و نثاری که مردم در بافت کهن در پیوند با این ارواح انجام میدادند، و زندگی سالانهی خود را تضمین میکردند، امروزه به طور یکطرفهای با حضور حاجی فیروز به شکل گدایی معنا میشود.
با این حال، درک درستی از این عناصر نمادین رفتاری کمک میکند تا ما در کاربردی کردن آنها و کارآفرینی در حوزه اقتصاد و فرهنگ موفقتر باشیم، مانند اتفاقی که در مورد «سنتاکلاوس» یا (بابانوئل) در غرب اتفاق افتاده است. وقتی سیاستگذاری بر پایهی دانش علمی نباشد،این شاخصهای صرفا به عنوان نمادهایی سرگردان میتوانند مورد سوء استفاده هم قرار گیرند. باید توجه داشت که صرفا خود حاجی فیروزهایی که در هنگام نوروز در کوچه و خیابان گدایی میکنند، منظور نیست، بلکه افراد نامتخصصی که آنها را تبیین میکنند، یا افرادی که صرف شباهتهای صوری دست به مقایسه میزنند و بافت را فراموش میکنند. آنها میکوشند این نمادهای سرگردان را بر حسب علاقهی فردی به هر سمت وسو که میخواهند بکشند و تعابیر شخصی از آنها ارائه دهند.