اسکندر اگر تخت جمشید را به آتش کشید اما در مقابل پاسارگاد جز احترام رفتاری را پیشهی خود نکرد. مسافران خارجی گو اینکه به دنبال چیز ارزشمندی بگردند، در هویتیابی این بنا نهایت احتیاط را انجام دادند. از وقتی مقدونیان و یونانیان به همراه سردارشان، اسکندر، به پاسارگاد پا گذاشتند تا زمانی که اروپاییان برای بار دوم به آنجا آمدند و مشاهداتشان را مکتوب کردند حدود ۱۸۰۰ سال فاصله هست. اما همان یادداشتهای مربوط به زمان اسکندر سنگ محکی شد برای مسافران خارجی دیگر تا بهتر بتوانند آن محوطه را بشناسند.
آریان (Arrian)، مورخ لشکرکشی اسکندر، در کتاب آناباسیس خود پاسارگاد را اینگونه توصیف میکند:
پاسارگاد باغی سلطنتی است که آرامگاه کوروش در آن قرار داشت. اطراف آن انواع درختها را کاشته بودند. درختها به خوبی آبیاری شده و باقی محوطه چمنزار بود. خود آرامگاه روی صفحات سنگی، که اولی مربعی شکل و روییها مستطیلی بودند، قرار گرفته بود. روی صفحات، اتاقکی با سقف سنگی و دری کوچک قرار داشت. در انقدر باریک بود که یک مرد کوچک به سختی میتوانست وارد آن شود. داخل اتاقک، جسد کوروش درون تابوتی طلایی قرار داشت.
الیچهای ارغوانی زیر تابوت و فرشی بابلی روی تابوت قرار داشت. بالای آن نیمتنه و نیامی، که کار دست بابلیان بود، نهاده بودند. کنارش هم شلوار مادی و ردایی آبیرنگ بود. گردنبند، خنجر و گوشوارههایی با تزئینات طلایی و همچنین میزی در آن قرار داشت. کنار آرامگاه، بنای کوچکی ساخته بودند که محل اقامت مغهای محافظ آرامگاه بود. مغها هر ماه اسبی از دربار دریافت میکردند تا در مقابل آرامگاه قربانی کنند.
روی آرامگاه کتیبهای به خط و زبان فارسی نوشته شده بود: «ای انسان! من کوروش پسر کمبوجیه هستم که شاهنشاهی پارس را بنیاد کردم و شاه آسیا بودم. پس به من و این آرامگاه رشک مبر».
آریان در ادامه مینویسد:
«وقتی اسکندر به آنجا رفت تمام آن اموال، به جز تابوت، غارت شده بود. حتی جسد را بیرون کشیده بودند و قطعاتی از تابوت را کنده بودند. آن هم چون حملش مشکل بود رها کرده بودند. اسکندر دستور داد تا آنچه از جسد مانده را جمع کرده در تابوت بگذارند و آرامگاه را به حالت اولیه بازگردانده از آن محافظت کنند، ورودی آن را هم با سنگ و گِل بپوشانند و رویش نشان سلطنتی بزنند. بعد اسکندر مغان محافظ آرامگاه را شکنجه کرد که بگویند چه کسانی آن جنایت را انجام دادهاند اما چیزی از زبانشان درنیامد و آخر هم رهایشان کرد».
پاسارگاد در مسیر سنتی شیراز به سمت شمال ایران واقع شده بود و از چشم مسافران دور نمیماند.
اولین مسافر اروپایی که پس از سدهها از پاسارگاد گذشت و چیزی دربارهاش نوشت جزافات باربارو (Giosafat Barbaro)، مسافر ونیزی، بود. او در سال ۱۴۷۴ میلادی به جایی رفت که به قول محلیها آرامگاه مادر سلیمان بوده است: «آرامگاهی بود با کلیسای کوچکی بر فراز آن».
حدود بیش از یک سده بعد از باربارو، یوهان آلبرخت فن ماندلسلو (Johann Albrecht von Mandelslo)، دیپلمات آلمانی، از مجموعه بناهای پاسارگاد دیدن کرد اما آنجا به او گفتند آرامگاه شبیه به خانه متعلق به مادر سلیمان است. حتی بر سر سلیمان هم اختلاف نظر پیش آمد؛ مثلاً پرز کارمز (Peres Carmes) به مسافر آلمانی میگفت سلیمانی که میگویند آن شاهی نیست که در تورات آمده بلکه منظور سلطان سلیمان، چهاردهمین خلیفه، است.
از قرن هفدهم میلادی، آرامگاه به تدریج به جایگاه مقدسی برای زنان تبدیل و ورود مردان به آنجا ممنوع شد. این واقعه در سفرنامهی یان اشترویز (Jan Struys) هلندی، که در سال ۱۶۷۲ میلادی به پاسارگاد رفت، بازتاب یافته است. تقریباً تمام سفرنامهنویسان، تا اوایل سدهی بیستم میلادی، به این نکته اشاره میکنند که اینجا محل تجمع زنان بوده است.
تازه در اوایل سدهی هجدهم، یعنی در سال ۱۷۰۶ میلادی، بود که دبروین (De Bruin) در صحت تعلق این بنا به مادر حضرت سلیمان نبی ابراز تردید کرد. با این حال تا پیش از قرن نوزدهم هیچیک از مسافران فکر نمیکردند که محوطه ارتباطی با حکومت کوروش داشته باشد و بیشتر تخت جمشید را قرارگاه فرضی او میپنداشتند.
جیمز موریه (James Morier)، که به عنوان عضوی از نمایندگان انگلیس از آنجا دیدن کرد، توصیف دقیقی از بناهای پاسارگاد ارائه داد. او اولین کسی بود که حدس زد اینجا ممکن است قبر کوروش، محوطه همان پاسارگاد معروف و زمان ساختش به زمان ساخت تخت جمشید نزدیک باشد. او آرامگاه را با توصیف آریان مقایسه کرد و گفت تنها تفاوت آن است که سنگ نوشتهای بر آن وجود ندارد که آن هم ممکن است بر اثر گذر زمان و تأثیرات اقلیمی پاک شده باشد.
موریه با آنکه آن حدس را مطرح کرد اما بعد آن را رد کرد؛ چون فکر میکرد پاسارگاد جای دیگری، مثلاً در حوالی فسا، میبایست باشد و محوطه خیلی دورتر از جایی است که پلینی و دیگر نویسندگان کلاسیک توصیف کردهاند. او تنها گفت اینجا شهر مهمی بوده است. ویلیام اوزلی (William Ouseley) هم، که در سال ۱۸۱۱ از پاسارگاد دیدن کرد، با وجود اذعان به تشابه کتیبههای آنجا با کتیبههای تخت جمشید، نظر واپسین موریه را تأیید کرد.
رابرت کرپرتر (Robert Ker Porter)، نقاشی که نخستین نقاشیهای مدرن را از محوطههای هخامنشی کشید، با قاطعیت آنجا را آرامگاه کوروش و محوطه را پاسارگاد تشخیص داد. او گفت «با مقایسهی توصیف آریان و مشاهدهی بنا در پاسارگاد آدم بلافاصله متقاعد میشود که این همان آرامگاه کوروش است». ناگفته نماند، کرپرتر از یکی از کتیبههای موجود در پاسارگاد نقاشی کشید و آن را برای جرج فردریش گرتفند (Georg Friedrich Grotefend)، که تازه خط میخی فارسی باستان را رمزگشایی کرده بود، فرستاد و جواب گرفت که نام «کوروش» در آن آمده و از این لحاظ نیز مطمئن شد.
برخی اما موضع محتاطانهتری گرفتند؛ مثلاً ریچ (C. J. Rich)، شرقشناس فرانسوی، پس از دیدار از پاسارگاد در سال ۱۸۱۸ م، گفت: «شکوه این آرامگاه در نگاه اول مرا بهتزده کرد... این آرامگاه باید به بهترین، درخشانترین و احترام برانگیزترین پادشاه مشرقزمین تعلق داشته باشد».
توجه به پاسارگاد بیشتر شده بود؛ طراحان و نقاشانی چون تکسیه (Texier)، فلاندن (Flandin) و کوست (Coste) در حدود ۱۸۴۰ میلادی طرحها و نقشههای خوبی از آنجا کشیدند.
دیولافوا (Dieulafoy) ، کاوشگر فرانسوی، در سال ۱۸۸۱ حدس تعلق آرامگاه به کوروش را قابل توجه دانست اما آن را نپذیرفت و در بازسازیاش از بنا ستونهایی یونانی در پیرامونش متصور شد. او سنت جمع شدن زنان در آن مکان را ریشهدار دانست و گفت احتمالاً اینجا مقبرهی زنی بوده است.
در اواخر سدهی نوزدهم، لرد کرزن (George Nathaniel Curzon) انگلیسی تمام منابع قدیم و جدید را جمعآوری و مورد بررسی قرار داد. او محوطه را کاوش کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که محل اقامت کوروش و آرامگاه او جایی غیر از اینجا نمیتواند باشد.
با مشخص شدن هویت پاسارگاد، اشتیاق برای دیدار از آن بالا گرفت؛ مثلاً پیش از آنکه کاوشهای علمی توسط هرتسفلد و دیگران در سدهی بیستم صورت گیرد، آرمین ومبری (vambery) مجار مشتاق دیدار از پاسارگاد شد. محلیها چو انداخته بودند که حشراتی در پاسارگاد هستند که تنها سراغ خارجیها میروند! با این حال ومبری حاضر شد بلای حشرات را به جان بخرد و از پاسارگاد دیدن کند.
از آن زمان تا به حال البته دسترسی به پاسارگاد آسانتر شده و خبری از حشرات دیگرآزار نیست. اشتیاق خارجیها به دیدار از این مجموعه اما بیشتر نیز شده است. در ادامه به آخرین نظرات خارجیها پس از دیدار از پاسارگاد میپردازیم:
گردشگر فرانسوی، که در اوایل بهمنماه ۱۳۹۶ به پاسارگاد رفته، مینویسد:
«همچنان چشمگیر و همچنان برای تاریخدوستان هیجانانگیز است. آرامگاه کوروش بزرگ، که نقش مهمی در شکلگیری تاریخ آسیا داشت، در محوطهای قرار دارد که به نظر دورافتاده میآید اما در زمان خودش احتمالاً یکی از بزرگترین مجموعه کاخهای جهان بوده است. تاریخ این شاه بزرگ، که بارها نامش در تورات آمده، را بخوانید. پاسارگاد جزو میراث جهانی یونسکو است و ارزشش را دارد که دو ساعتی در آن وقت بگذرانید».
مسافر مالزیایی، که در آذر ۹۶ از آرامگاه کوروش دیدن کرده، میگوید:
«کوروش شاه نیکاندیش جهان است. ارزشش را دارد که پس از دیدار از تخت جمشید سری هم به آرامگاه کوروش بزنید».
گردشگر انگلیسی، که در آبان ۹۶ پاسارگاد را دیده، نوشته:
«سفر به ایران بدون دیدار از آرامگاه یکی از بزرگترین رهبران ایران و تاریخ جهان چیزی کم دارد».