سبك زندگى لايه رويين و آشكار هويت يك جامعه است كه نمايانگر تمايزات جوامع مختلف در زمينه باورها و ارزش هاى اجتماعى مى باشد. سبك زندگى مشتمل بر مجموعه اى از مؤلفه هاست كه آداب گفتارى ـ كه به بايسته هاى رفتارى در زمينه سخن گفتن انسان اشاره دارد ـ از جمله آنهاست. در زمينه آداب گفتارى حاكم بر فرهنگ اسلامى پژوهش هاى خوبى صورت پذيرفته كه عمدتا به ابعاد فردى و اخلاقى اين مسئله ناظر است.
آنچه در زمينه آداب گفتارى اسلام وجود دارد، نگاهى صرفا اخلاقى است كه اغلب به ضرورت اخلاقى آداب اجتماعى و نقش آن در زندگى فردى انسان اشاره دارد، از جمله اخلاق در قرآن از آيت آللّه مصباح، كتاب هاى اخلاقى آيت اللّه مظاهرى، جامع السعادات ملّااحمد نراقى و.... برخى از اين آثار در حاشيه توجه به آثار فردى و اخلاقى آداب اسلامى، جسته و گريخته به برخى از آثار اجتماعى اين پديده نيز توجه نموده اند، اما مجموعه منابع موجود، فارغ از يك نگرش جامعه شناختى است. همچنين تفاسير مختلف به ويژه تفسير الميزان علّامه طباطبائى و تفسير نور محسن قرائتى، از مهم ترين پيشينه هاى موجود در اين زمينه هستند.
مقاله «سخن گفتن در آداب اجتماعى اسلام» از على اله بداشتى در شماره 2 فصلنامه «الهيات اجتماعى» به چاپ رسيده از جمله پيشينه هاى خاص در اين زمينه است كه صرفا با نگرش توصيفى و اخلاقى به بيان آداب سخن گفتن در اسلام مى پردازد.
نوشتار حاضر سعى دارد ضمن بهره گيرى از نظريات جامعه شناختى، آداب سخن گفتن در روابط اجتماعى را با نگاهى نو تحليل نمايد و ازاين رو، نسبت به ساير منابع موجود در اين زمينه داراى نوآورى است. رويكردى كه تاكنون كمتر در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفته است. زبان دنياى امروز با مفاهيم جديد و نوين علمى بيشتر مأنوس است و ديد جديدى كه مقاله حاضر سعى دارد با آن به مسائل موجود در فرهنگ عاميانه بنگرد، به انظار نسل جديد آشناتر است. آدابى از قبيل تهمت، غيبت، سوءظن و... اغلب با توجه به گناه و عقوبت حاصل از آن مورد تذكر قرار گرفته است، درحالى كه به آثار آن در روابط اجتماعى كمتر پرداخته شده است.
بحث از سبك زندگى و آداب اسلامى در عرصه زندگى فردى و اجتماعى، از مباحث بسيار ضرورى در جامعه كنونى است كه متأسفانه جامعه امروز نتوانسته است ميان باورهاى بنيادين و ارزش هاى اصيل اسلامى از يك سو و سبك زندگى خود در حوزه هاى مختلف اجتماعى، از سوى ديگر، ارتباطى معنادار و وثيق ايجاد كند. يكى از مهم ترين عوامل اين گسست و شكاف، عامل شناختى است. بسيارى از افراد جامعه به دليل آنكه آگاهى لازم از آداب و سبك زندگى اسلامى ندارند، در شيوه رفتارى و سبك سلوكى خود آنها را به كار نمى گيرند. غفلت از مسئله سبك زندگى مى تواند خسارت هاى جبران ناپذيرى بر پيكره جامعه وارد كند. وقتى مردم نتوانند ميان شيوه زندگى خود و باورها و ارزش هايشان ارتباط برقرار نمايند، بعد از مدتى ممكن است دست از باورها و ارزش هاى خود نيز بشويند و آنها را ناكارآمد تلقّى كنند. تدوين و بررسى ابعاد سبك زندگى اسلامى ـ ايرانى و ارائه الگويى جامع و كامل از آن، يكى از مهم ترين عوامل حفظ فرهنگ و استمرار سنن ايرانى و اسلامى در جامعه امروز مى باشد. اين پژوهش سعى دارد صرف نظر از رويكردهاى اخلاقى، با رويكردى كاملاً جامعه شناختى به آداب گفتارى در قرآن تحليلى نو ارائه دهد.
نوشتار حاضر با اين سؤال اساسى روبه روست كه آداب گفتارى حاكم بر سبك زندگى اسلامى از منظر قرآن كدام اند؟ و در ذيل اين سؤال، به برخى سؤالات فرعى نيز پاسخ مى دهد؛ از جمله اينكه: مفهوم آداب و سبك زندگى چه ارتباطى دارند؟ آداب گفتارى ايجابى در آيات قرآن چيست؟ آداب گفتارى سلبى در آيات قرآن كدام اند؟ تحليل جامعه شناختى آداب گفتارى حاكم بر فرهنگ قرآن چيست؟
بدين منظور، ساختار مقاله در سه محور اصلى مفهوم شناسى، آداب گفتارى سلبى حاكم بر فرهنگ قرآن و نيز آداب گفتارى ايجابى حاكم بر فرهنگ قرآن تنظيم گرديده و در ذيل هريك از آداب گفتارى، تحليلى جامعه شناختى در اختيار مخاطب قرار مى گيرد.
مفهوم شناسى
با توجه به اينكه محور اصلى مقاله، مباحث مربوط به آداب و سبك زندگى است، بنابراين، پيش از ورود به بحث لازم است به طور مجزا دو مفهوم اساسى «آداب» و «سبك زندگى» و ارتباط آنها با يكديگر روشن گردد.
- مفهوم آداب
آداب اجتماعى يكى از عناصر فرهنگى است براى نشان دادن آن دسته از رفتارها و الگوهاى عملى كه بر طبق عرف و عادت صورت مى گيرند و جامعه در روابط اجتماعى آنها را تجويز مى كند (شايان مهر، 1377، ص 20). مفهوم «آداب» اصطلاحى است كه معمولاً به اشتباه، مترادف با مفهوم «رسوم» به كار مى رود. رسم كه مشتمل بر سياق هاى جاافتاده رفتار و معتقدات مى باشد، سنتى تر از آداب بوده و فرد بر حسب عادت آن را انجام مى دهد (ر.ك: گولد و كولب، 1376). ماكس وبر معتقد است: هنگامى كه خاستگاه رابطه اجتماعى، منظم در عادتى طولانى باشد، «رسم» نام دارد. رسم، عادتى پايدار، ديرپا و تثبيت شده است كه توسط جامعه به رسميت شناخته مى شود. درست است كه آداب اجتماعى نيز نوعى قاعده مندى رفتارى در نتيجه عادت هستند و در پى تكرار به وجود مى آيند، اما انسان ها در هنگام پيروى از آداب اجتماعى عموما آگاهى ندارند و دليل آن را نيز نمى دانند؛ درحالى كه در مورد رسوم، مدت بيشترى به آن عمل كرده و دليل رفتار خود را با استدلالى توجيه كننده پاسخ مى دهند (رفيع پور، 1377، ص 209). رسوم از قدمت و ثبات بيشترى نسبت به آداب برخوردارند، سنتى ترند و آگاهانه تر از آداب شكل مى گيرند. آداب اجتماعى از انواع هنجارهاى اجتماعى اند كه در رابطه با ديگران و براى خوشامد آنان صورت مى گيرند؛ مثل آداب غذا خوردن.
عرف يا اخلاق اجتماعى نيز از مفاهيم همسو با مفهوم آداب است. عرفيات، الگوهاى عمل فرهنگى و اخلاقى اند كه كارشان دوام بخشيدن به گروه انسانى است؛ معيارهاى سنتى و تجويزى كه گروه اجتماعى را با تحت قاعده درآوردن رفتارهايشان حفظ مى كنند (همان، ص 247). اخلاق تعيين كننده اصلى رفتارها و حتى منشأ بيرونى و درونى يا فردى و اجتماعى بودن آنهاست؛ دانشى است كه از ارزش صفات و رفتارهاى اختيارى انسان و لازم بودن آنها براى انسان سخن مى گويد (مصباح، 1385، ص 14). بر اين اساس، مى توان گفت كه اخلاق پايه و مقدمه آداب است و اساس آداب اجتماعى بر پايه اخلاق قرار مى گيرد. شهيد مطهرى نظام دادن به غرايز را اخلاق مى نامد، اما معتقد است كه انسان غير از مسئله اخلاق، به برخى فنون اكتسابى احتياج دارد كه آنها در زمره آداب هستند. آداب در زمان هاى مختلف فرق مى كند، اما اخلاق با مقتضيات زمان عوض نمى شود (مطهرى، 1377، ج 1، ص 154). علّامه طباطبائى معتقدند: اخلاق عبارت است از ملكات راسخ در روح يا در واقع، وصفى از اوصاف روح؛ اما آداب عبارت است از هيئت هاى زيبايى كه اعمال و رفتار آدمى بدان متصف مى گردد كه نحوه صدور اين اعمال به اخلاق و صفات روحى شخص بستگى دارد. وقتى انسان متوجه حالات خويش باشد و با ظرافت و زيبايى خاص عملى را انجام دهد، گفته مى شود مؤدب به آداب است (طباطبائى، 1374، ج 6، ص 255). بر اين اساس، آداب اجتماعى كه شامل ظرافت هاى رفتارى انسان در كليه فعاليت هاى اجتماعى اوست، در ارزيابى رفتارهاى اجتماعى به عنوان يك معيار و شاخصه مهم محسوب مى شوند و به جنبه هاى زيباشناختى در رفتار انسان ناظر هستند.
آداب اجتماعى حوزه گسترده اى از رفتارهاى اجتماعى را شامل مى شود، اما آنچه در اين پژوهش مدنظر است صرفا آداب گفتارى است كه به ظرافت هاى گفتارى مدنظر قرآن در زمينه سخن گفتن با ديگران اشاره دارد.
- مفهوم سبك زندگى
سبك زندگى، نظام واره و سيستم خاص زندگى است كه به يك فرد، خانواده يا جامعه با هويت خاص اختصاص دارد. اين نظام واره هندسه كلى رفتار بيرونى است و افراد، خانواده ها و جوامع را از هم متمايز مى سازد. سبك زندگى را مى توان مجموعه اى كم و بيش جامع و منسجم از عملكردهاى روزمره يك فرد دانست كه نه فقط نيازهاى جارى او را برآورده مى سازد، بلكه روايت خاصى را كه وى براى هويت شخصى خويش برمى گزيند، در برابر ديگران مجسم مى سازد. اگر بخواهيم رابطه سبك زندگى را با آداب بيان كنيم بايد بگوييم: هيئت تركيبى آداب، يعنى رفتارهاى ساده و جلوه هاى ظاهرى ما وقتى به صورت يكپارچه در نظر گرفته مى شود سبك زندگى ما را رقم مى زند. مصرف، معاشرت، لباس پوشيدن، حرف زدن، تفريح، اوقات فراغت، آرايش ظاهرى، طرز خوراك، معمارى شهر و بازار و منازل، دكوراسيون منزل و امثال آن، در يك بسته كامل از سبك زندگى ما قرار دارند. اين جلوه هاى رفتارى ظهور خارجى شخصيت ما در محيط زندگى و نشانى از عقايد، باورها، ارزش ها و علاقه هاى ماست و تركيب آنها تركيب شخصيت فردى و اجتماعى ما را مى نماياند (شريفى، 1391، ص 28). بر اين اساس، آداب گفتارى نيز يكى از مؤلفه ها و عناصر موجود در سبك زندگى به شمار مى رود.
آداب گفتارى حاكم بر فرهنگ قرآنى
فرهنگ اسلامى مجموعه اى است از هنجارها و آداب اجتماعى گسترده و وسيع كه بخشى از آن را آداب گفتارى به خود اختصاص مى دهد. زبان نظام گسترده اى از نمادهاست كه به انسان اجازه مى دهد تا به شيوه هايى انسانى با ديگران تعامل كند. زبان از نمادهايى است كه امكان برخورد با كنشگران اجتماعى و سر و سامان دادن به جهان اجتماعى خويش را در اختيار انسان قرار مى دهد. نمادهاى شفاهى در مقايسه با نمادهاى غيرشفاهى از اهميت بيشترى برخوردارند؛ چراكه معانى نهفته در آنها سريع تر و آسان تر انتقال پيدا مى كند. هر آنچه كه از طريق اين نماد به ديگرى انتقال مى يابد، بر وى تأثير قابل توجهى دارد. چنان كه كلام ما معنايى مثبت دربرداشته باشد، تأثير اجتماعى مثبت و چنان كه معنايى منفى را انتقال دهد، كاركردى منفى را در پى خواهد داشت. به دليل قابليت هاى اجتماعى خاصى كه زبان به زندگى انسان مى بخشد، هنجارها و آداب اجتماعى خاصى براى آن وضع شده است.
در اسلام، باب وسيعى براى اين مسئله گشوده شده است؛ از جمله اينكه تا سخن گفتن ضرورتى نداشته باشد سكوت از آن بهتر است. چنان كه در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: «سكوت مايه آرامش فكر است.» نيز در حديثى از امام رضا عليه السلامآمده است: «از نشانه هاى فهم و عقل، داشتن آگاهى و بردبارى و سكوت است. سكوت درى از درهاى حكمت است»، هرچند در روايات ديگرى تأكيد شده است كه در موارد لزوم مؤمن نبايد هرگز سكوت كند. حتى پيامبران همگى به سخن گفتن دعوت شده اند نه به سكوت. آنچه در اين زمينه مورد توجه جدى است، سخن گفتن مناسب و سنجيده است. منظور از تأكيد بر سكوت در اسلام سكوت مطلق در همه موارد نيست، بلكه مراد، سخن گفتن به موقع است (مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 17، ص 59).
قرآن در آيات مقدس خويش به برخى آداب گفتارى اشاره دارد كه مشتمل بر دو دسته است:
الف. آداب گفتارى ايجابى در قرآن
آداب ايجابى به آن دسته از آداب گفتارى در قرآن اشاره دارند كه به صورت ايجابى و مثبت به كار رفته اند و عبارتند از:
1. سلام كردن: يكى از آداب گفتارى در اسلام، سلام كردن است؛ نقطه آغازين كنش هاى متقابل اجتماعى و نخستين معنايى كه بين دو كنشگر انتقال مى يابد. سلام كردن از نمادهاى معنادار شفاهى است كه وقتى به زبان آورده مى شود به واسطه معنايى كه انتقال مى دهد، هم بر خود فرد و هم بر طرف مقابل تأثير مى گذارد. از اين روست كه اسلام اين مسئله را به عنوان يك سنت نيكو مورد توجه قرار داده و در قرآن مجيد نيز آيات متعددى را بدان اختصاص مى دهد:
ـ «... فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِندِاللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً» (نور: 61)؛ پس چون به خانه ها درآمديد، به يكديگر سلام كنيد؛ درودى كه نزد خدا مبارك و خوش است.
ـ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ»(نور: 27)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خانه هايى كه خانه هاى شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد. اين براى شما بهتر است.
ـ «وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبا» (نساء: 86)؛ و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتى] بهتر از آن درود گوييد، يا همان را [در پاسخ ]برگردانيد، كه خدا همواره به هر چيزى حسابرس است.
خداى تعالى بعد از وضع اين هنجار در جامعه دينى، از طرق مختلف به جامعه پذيرى افراد در اين زمينه پرداخت. براى مثال، پيامبرش را على رغم اينكه رهبر دينى جامعه بود، به سلام كردن به مردم امر نمود تا بدين وسيله، الگويى عملى ارائه دهد و اين هنجار دينى به عنوان يك سنت پسنديده در جامعه جاى خود را باز كند. آيه 54 سوره «انعام» به اين مطلب اشاره دارد: «وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»؛ و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو درود بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر كرده است.
علاوه بر اين، به تعميم اين هنجار پرداخته و سلام كردن به غيرمسلمانان را نيز در دستور كار قرار مى دهد: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ» (زخرف: 89).
حتى خداى تعالى بارها در قرآن كلمه «سلام» را تحيت خودش قرار داده است:
ـ «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ» (صافات: 79)؛
ـ «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ» (صافات: 109)؛
ـ «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ» (صافات: 120)؛
ـ «سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ» (صافات: 130)؛
ـ «وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ» (صافات: 181)
و در موارد ديگرى، «سلام» را تحيت ملائكه و نيز بهشتيان مى داند:
ـ «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ»(نحل: 32)؛
ـ «وَالمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ سَلاَمٌ عَلَيْكُم»(رعد: 23و24)؛
ـ «وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ» (يونس: 10)؛
ـ «لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوا وَلَا تَأْثِيما إِلَّا قِيلاً سَلَاما» (واقعه: 25و26).
«سلام» به لحاظ لغوى يعنى: كنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى؛ سلامت و يا سالم از هر عيب (قرشى، 1371، ج 3، ص 296). قرآن، سلام كردن را هنجارى فراگير مى داند كه به زمان و مكانى خاص محدود نيست. هر جا كنشى متقابل صورت مى گيرد، نخستين معنايى كه آن كنش را جهت مى دهد، سلام كردن است. سلام دادن، انتقال نوعى احساس امنيت اجتماعى از ناحيه كنشگر به فرد مقابل است كه به واسطه آن، ارتباطى توأم با امنيت اجتماعى برقرار شده و احساس خوشايندى به طرف مقابل انتقال مى يابد. گسترش امنيت و نيز اعتماد متقابل اجتماعى، از مهم ترين كاركردهاى سلام كردن و لازمه روابط اجتماعى است و سلامت اجتماعى را تضمين مى كند.
كلام از ابزارهاى اجتماعى انتقال انديشه ها، احساسات و مقاصد به ديگران است. هرچند كه سلام يك عبارت يا كلمه بيشتر نيست، اما در حكم نمادى است كه بر اساس قرارداد اجتماعى معنايى خاص را انتقال مى دهد. آيت اللّه مكارم شيرازى در اين زمينه معتقدند: «تحيت نيز بايد جنبه الهى داشته باشد، همان گونه كه همه آداب معاشرت بايد چنين باشد. در تحيت، علاوه بر احترام و اكرام طرف مقابل، يادى از خدا نيز ديده مى شود. در سلام كردن، سلامتى طرف مقابل از خداوند تقاضا مى شود. امتياز سلام اسلامى در اين است كه از يك سو، توأم با ذكر خداست و از سوى ديگر، در آن سلامت همه چيز اعم از دين و ايمان و جسم و جان مطرح است، نه تنها راحتى و رفاه و آسايش» (مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 23، ص 436).
2. گفتار نيكو و سنجيده: نمادهاى معنادار شفاهى كه بخش اعظم كنش هاى انسانى را شكل مى دهند نسبت به نمادهاى غيرشفاهى از اهميت بيشترى برخوردارند. قرآن با امر به خوش زبانى، اجتناب از درشت گويى، به نرمى سخن گفتن و گفتار كريمانه، به طور مكرر در آيات خويش بر اين مطلب صحّه گذارده و شيوه سخن گفتن را به انسان متذكر مى شود: «وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ» (اسراء: 53)؛ و به بندگانم بگو آنچه را كه بهتر است بگويند كه شيطان ميانشان را به هم مى زند.
مقصود از جمله «الَّتِى هِى أَحْسَنُ» كلماتى است كه احسن، مشتمل بر ادب، خالى از خشونت و ناسزا و در يك كلام، نيكوترين باشند (طباطبائى، 1374، ج 13، ص 162). دستور قرآن در كنش متقابل اجتماعى با ديگران، برخورد ملايم و توأم با مهر و عواطف انسانى است: «فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّيِّنا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى» (طه: 44)؛ و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد. همچنين انسان را به كريمانه سخن گفتن سفارش مى كند و مى فرمايد: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ» (اسراء: 23)؛ با ديگران، خاصه پدر و مادر كريمانه سخن بگوييد. زبان و ساير نمادهاى شفاهى وسيله اى براى انتقال احساس و انديشه كنشگران نسبت به يكديگر هستند. انسان موجودى فعال است نه منفعل، و كليه كنش هاى اجتماعى وى معنادار و همراه با درك متقابل است. انسان معانى نهفته در كنش هاى اجتماعى را مى تواند درك كند. قابليت هاى ذهنى و زبانى فرد وى را قادر مى سازد تا به معانى مشترك در رفتارهاى اجتماعى دست پيدا كند. همچنين قرآن انسان را به سخن سنجيده دعوت مى كند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدا» (احزاب: 70).
«قول سديد» عبارت است از كلامى كه مطابق با واقع باشد، لغو نباشد و يا اگر فايده دارد، در جهت ضرر رساندن به ديگران نباشد. پس بر مؤمن لازم است كه به راستى و واقعيت آنچه مى گويد مطمئن باشد (همان، ج 16، ص 523).
آنچه ما به زبان مى آوريم، بر ديگران تأثير مى گذارد. انسان ها توانايى دارند ضمن صحبت كردن، تشخيص دهند كه گفته آنها چه واكنشى بر طرف مقابل مى گذارد. در خطاب به ديگرى، هم از عبارت «بنشين» مى توان استفاده كرد و هم از عبارت «بفرماييد»؛ اما معنايى كه «بفرماييد» در ذهن تداعى مى كند تفاوت بسيار با معناى «بنشين» دارد. قرآن ضمن توجه به اين تأثيرات، در آيه 104 سوره «بقره» مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به پيامبر نگوييد مراعاتمان كن، بلكه بگوييد ما را در نظر بگير و (اين توصيه را) بشنويد.
در تفسير نور در ذيل اين آيه، به نكته اجتماعى مهمى اشاره شده و آن اينكه به انعكاس حرف ها توجه داشته باشيد. ممكن است افرادى با حسن نيت سخن بگويند، ولى بايد بازتاب آن را نيز در نظر داشته باشند. اسلام به انتخاب واژه هاى مناسب، بيان سنجيده و نحوه طرح و ارائه مطلب توجه مى كند (قرائتى، 1383، ج 1، ص 174). تعبير «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» در آيه 263 سوره «بقره» نيز در همين زمينه، رعايت عرف جامعه در سخن و عمل را لازم مى داند (همان، ص 426). بنابراين، در گفتارها و روابط انسانى بايد تكريم شأن و شخصيت اجتماعى ديگران اساس قرار داده شود.
3. صداقت: آنچه كه اصالتا مطلوب و هماهنگ با نياز فطرى و مصالح زندگى اجتماعى انسان است، صداقت و راستى و كاشف بودن گفتار و رفتار از واقعيت است. ارزش مثبت راست گويى از بديهيات است و نيازى به اثبات ندارد (مصباح، 1378، ج 3، ص 334). «صداقت» از دستورات اجتماعى قرآن است كه علاوه بر بعد گفتارى، نوعى شيوه عملى و رفتارى نيز محسوب مى شود. صدق عملى يا رفتارى به معناى مطابقت اعمال و رفتار انسان با گفتار و اعتقاد وى است. قرآن به ملتزم بودن اين دو امر يعنى مطابقت رفتار و اعتقاد انسان اشاره كرده و آن را از ويژگى هاى صادقين تلقّى مى نمايند:
ـ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ... أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات: 15)؛ در حقيقت، مؤمنان كسانى اند كه به خدا و پيامبر او گرويده... اينانند كه راست كردارند.
ـ «الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ» (آل عمران: 16و17)؛ همان كسانى كه مى گويند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، پس گناهان ما را بر ما ببخش، و ما را از عذاب آتش نگاه دار. [اينانند] شكيبايان و راستگويان و فرمان برداران و انفاق كنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان.
قرآن در اين آيات صداقت را به معناى مطابقت گفتار و رفتار انسان با اعتقاد وى تلقّى مى كند و اين صفت را در وصف بندگان شايسته خداوند به كار مى برد.
صداقت آثار و پيامدهاى مثبتى به همراه دارد. صداقت از جمله هنجارهاى اجتماعى در جهت تأمين آرامش، اعتماد و اطمينان اجتماعى است. اساسا يكى از نيازهاى انسان در روابط اجتماعى، اعتماد و اطمينان است. حاكميت اعتماد و اطمينان بر روابط انسانى به خودى خود موجب تحكيم روابط اجتماعى گشته و روابطى سالم و خالى از آسيب را در پى خواهد داشت.
اگر ايمان و اعتقاد قلبى به خداوند و آثارى همچون تقوا در انسان شكل بگيرد، صداقت نيز در وى درونى شده و به هنجارى پايدار در جامعه حاضر تبديل مى شود. يكى از اصلى ترين دلايل ضعف صداقت در فرهنگ ما، ضعف ايمان و عدم فرهنگ پذيرى عميق در اين زمينه است. در واقع، در جامعه ما جامعه پذيرى نسبت به هنجارهاى دينى صورت گرفته، اما فرهنگ پذيرى دچار خلل است؛ چراكه ارزش هاى دينى در وجود افراد عميق و پايدار نگشته است و عامل اصلى درونى شدن هنجارهاى دينى، ايمان و اعتقاد قلبى است.
ب. آداب گفتارى سلبى در قرآن
كليه كنش هاى اجتماعى، نوعى تعامل و بده و بستان ميان افرادند. انسان ها قابليت تميز لذت و رنج را دارند و به طور طبيعى همواره از رنج، گريزان و به دنبال لذت و احساس رضايت از كنش هاى خويش اند. بنابراين، كنش هاى انسانى بايد در جهت كسب رضايت متقابل سازمان يابند؛ چراكه در غير اين صورت، منجر به قطع روابط انسانى خواهند شد. پاداش و رضايت در كنش اجتماعى گاه از نوع ذاتى و گاه عَرَضى مى باشد. روابط مبتنى بر پاداش هاى ذاتى به خودى خود پاداش هستند، درحالى كه روابط مبتنى بر پاداش هاى عَرَضى به منظور رسيدن به منافعى خاص برقرار مى شوند و در صورت محقق نشدن، صدمات شديدى را وارد ساخته و ممكن است به قطع رابطه منجر شوند. اما رابطه ذاتى حتى اگر غيرمتقابل باشد، يعنى پاداش و رضايتى از طرف مقابل حاصل نكند، ضربه خيلى جدى وارد نمى سازد (اسكيدمور، 1372، ص 707).
روابط اجتماعى عَرَضى مصاديق متعددى دارند كه در آيات قرآن با جنبه سلبى مورد تأكيد قرار مى گيرند؛ نوعى آسيب هاى رفتارى كه در آنها رضايت طرفين تعامل حاصل نمى شود و به جاى پاداش به طرف مقابل خويش، احساسى از درد و رنج را انتقال مى دهند؛ يعنى فرد به جاى اينكه از تعامل اجتماعى خويش احساس رضايت كند، از آن ناخرسند است. نتيجه وقوع چنين رفتارهايى، سست شدن روابط اجتماعى و وارد شدن تهديد به انسجام كل نظام اجتماعى خواهد بود.
قرآن با تذكر در زمينه برخى از هنجارهاى گفتارى، دسته اى از آداب سلبى را يادآور مى شود كه عبارتند از:
1. پرهيز از نجوا: يكى از آداب گفتارى مطرح در فرهنگ قرآنى، پرهيز از نجوا كردن است. نجوا در حضور ديگران، يكى از آسيب هاى سخن و از عوامل ناپايدارى ارتباط اجتماعى است. ازاين روست كه قرآن نجوا كردن در جمع را امرى شيطانى مى داند و مى فرمايد:«إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(مجادله: 10)؛ چنان نجوايى صرفا از [القائات ]شيطان است، تا كسانى را كه ايمان آورده اند دلتنگ گرداند، و[لى ]جز به فرمان خدا هيچ آسيبى به آنها نمى رساند و مؤمنان بايد بر خدا اعتماد كنند.
«نجوا» سخن گفتن به پنهانى و سرّ برخلاف صفا و درستى و راستى است و كسى كه اعمال و نياتش روى حقيقت و صدق است، نيازى ندارد كه گفتار و اظهارات خود را از مردم پنهان داشته و به نجوا بپردازد. مطابق با آيه، نجوا از شيطنت و از نيات سوء برمى خيزد و كمترين اثرش آن است كه ديگران از ديدن آن ناراحت و افسرده و نگران و ناراحت مى گردند و هر مشاهده كننده اى كه با نجوا برخورد مى كند، تصور مى كند كه در ارتباط با او مخفيانه سخن مى گويند (مصطفوى، 1380، ج 16، ص 107).
تفسير نمونه در ذيل اين آيه، حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با اين مضمون مطرح مى كند: «اذا كنتم ثلاثه فلا يتناجى اثنان دون صاحبهما، فان ذلك يحزنه»؛ هنگامى كه سه نفر باشيد دو نفر از شما جداى از شخص سوم به نجوا نپردازد؛ چراكه اين امر نفر سوم را غمگين مى كند (مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 23، ص 436).
انسان در حضور جمع بايد از نجوا كردن پرهيز نمايد؛ چراكه اين امر از عوامل نفرت، بدبينى و دشمنى بين افراد جامعه، موجب بى اعتمادى و سوءظن ديگران و نشانه بى اعتنايى به آنان و خلاف ادب اجتماعى است (گروه پژوهشى علوم قرآن و حديث، 1387، ج 2، ص 478). نجوا نوعى نگرانى و سوءظن در طرف مقابل ايجاد مى كند و احساس نارضايتى از كنش اجتماعى به دست خواهد داد؛ درحالى كه كنش هاى انسانى بايد مبتنى بر احساس رضايت متقابل باشند، نه احساس درد و رنج. نجوا كردن آسيبى گفتارى و رفتارى است كه كنش اجتماعى را در خلاف جهت مناسب هدايت مى كند.
2. پرهيز از تمسخر و عيب جويى: تمسخر و عيب جويى از جمله آسيب هاى رفتارى اند كه آيه 11 «حجرات» به آن اشاره دارد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْرا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْرا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ.»
كلمه «سخريه» كه مبدأ اشتقاق كلمه «يسخر» است، به معناى استهزا مى باشد. استهزا عبارت است از اينكه چيزى بگويى كه با آن، كسى را حقير و خوار بشمارى؛ حال چه اينكه چنين چيزى را مستقيما به زبان بگويى و يا به اين منظور اشاره اى كنى و يا عملاً تقليد طرف را درآورى، به گونه اى كه بينندگان و شنوندگان بالطبع از آن سخن و يا اشاره و يا تقليد بخندند (مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 18، ص 481).
در تفسير نمونه ذيل اين آيه چنين آمده است: «اين آيه درباره ثابت بن قيس نازل شده است كه گوش هايش سنگين بود و هنگامى كه وارد مسجد مى شد كنار دست پيامبر صلى الله عليه و آله براى او جايى بازمى كردند، تا سخن حضرت را بشنود. روزى وارد مسجد شد درحالى كه مردم از نماز فراغت پيدا كرده و جاى خود نشسته بودند. او جمعيت را مى شكافت و مى گفت: جا بدهيد! جا بدهيد! تا به يكى از مسلمانان رسيد و او گفت: همين جا بنشين! او پشت سرش نشست. هنگامى كه هوا روشن گشت، ثابت به آن مرد گفت: كيستى؟ او نام خود را برد. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟! و در اينجا نام مادرش را با لقب زشتى كه در جاهليت مى بردند ياد كرد. آن مرد شرمگين شد و سر خود را به زير انداخت. آيه نازل شد و مسلمانان را از اين گونه كارهاى زشت نهى كرد. جمله «وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء» نيز درباره ام سلمه نازل گرديد كه بعضى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله او را به خاطر لباس مخصوصى كه پوشيده بود، يا به خاطر كوتاهى قدش مسخره كردند، آيه نازل شد و آنها را از اين عمل باز داشت.
ازآنجاكه قرآن مجيد در اين سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معيارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث درباره وظايف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروه هاى مختلف اسلامى، در اينجا به شرح قسمتى از ريشه هاى اين اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات برچيده شده و درگيرى و نزاع پايان گيرد. در اين آيه، در زمينه مسائل اخلاق اجتماعى با سه حكم اسلامى به عدم سخريه، ترك عيب جويى و تنابز به القاب اشاره كرده است. سرچشمه استهزا و سخريه همان حس خودبرتربينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از جنگ هاى خونين در طول تاريخ بوده است. بسيارى از افراد بى بندوبار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند و از اين طريق آنها را تحقير كنند و شخصيتشان را بكوبند. اسلام صريحا از اين عمل زشت نهى مى كند و هر اسم و لقبى را كه كوچك ترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير است ممنوع مى شمارد. در حديثى آمده كه روزى صفيه دختر حى بن اخطب (همان زن يهودى كه بعد از ماجراى فتح خيبر مسلمان شد و به همسرى پيامبر درآمد) خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و درحالى كه اشك مى ريخت گفت: عايشه مرا سرزنش مى كند و مى گويد: "اى يهودى زاده"! پيامبر فرمود: "چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمويم موسى، و همسرم محمد!" در اينجا بود كه اين آيه نازل شد. به همين جهت، در پايان آيه مى افزايد: «بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد» (همان، ج 4، ص 502).
انسان ها همواره در تعاملات اجتماعى خويش به دنبال مطلوب واقع شدن و نوعى تأييد اجتماعى هستند. استهزا و مسخره كردن مانع دستيابى فرد به مطلوبيت اجتماعى شده و به مثابه يك رابطه عَرَضى به سست شدن رابطه اجتماعى با طرف مقابل منجر مى شود. كرامت انسانى يكى از ارزش هاى اجتماعى است كه همه انسان ها بدان نياز دارند و بدون آن، زندگى اجتماعى دشوار مى گردد. تمسخر، كرامت انسانى را زايل كرده و ارزش و احترام فرد را نزد ديگران از بين مى برد.
بخش دوم آيه مى فرمايد: «وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ». كلمه «لمز» از مصدر «تلمز» به معناى اين است كه شخصى را به عيبش آگاه سازى. «انفسكم» نيز براى اشاره به اين امر است كه مسلمانان در يك مجتمع زندگى مى كنند و در حقيقت، همه از هم اند و فاش كردن عيب يك نفر در حقيقت، فاش كردن عيب خود است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 482). اين بخش از آيه با نهى انسان ها از عيب جويى، آن را در زمره آسيب هاى گفتارى و رفتارى خطرناك اجتماعى تلقى مى نمايد. عيب جويى موجب انتقال نوعى احساس رنج به طرف مقابل است و وى را از دايره روابط اجتماعى با ديگران خارج مى سازد. در نتيجه عيب جويى، كرامت هاى انسانى زيرسؤال رفته و روابط اجتماعى آسيب پذير مى گردد. چه بسا عيب جويى به واسطه احساسى كه به فرد انتقال مى دهد، او را از ادامه روابط اجتماعى با ديگران منزجر كرده و زندگى اجتماعى را بر وى تنگ و محدود مى سازد.
اساسا يكى از رسالت هاى اسلام، حذف القاب بد و گسترش نيك نامى بين مردم است. روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آلهبه رسالت مبعوث شد، بسيارى از شهرها و آبادى ها نام بدى داشت، و بسيارى از قبايل با لقب هاى زشت و زننده اشتهار يافته بودند. ملت عرب براى فرزندان خود نام و لقب زشت و زننده كه حاكى از درندگى و غارتگرى بود مى گذاشتند. قدم مؤثرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به دستور قرآن برداشتند اين بود كه بسيارى از شهرها و روستاها و لقب گروهى از قبايل و افراد را كه نام و نشان بدى داشتند عوض كردند و فراتر از آن، دستور دادند كه براى فرزندان خود نام نيك انتخاب كنيد (سبحانى، بى تا، ص 154ـ155). اسم و لقب نمادى است كه با حمل بار معنايى خاص خويش، فرد را با هويت خاصى به ديگران معرفى مى نمايد. بنابراين، كاربرد القاب زشت براى ديگران وجهه اجتماعى منفى اى را از وى متجلى خواهد ساخت و ازاين رو، در اسلام مورد نكوهش قرار گرفته است.
3. پرهيز از غيبت و تهمت: غيبت نيز يكى از آسيب هاى گفتارى مورد نكوهش در قرآن است كه در آيه 12 سوره «حجرات» به آن اشاره شده است:«وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ.»
غيبت صورتى از كنش اجتماعى است كه رودررو و مستقيم شكل نمى گيرد، بلكه به شكل غيرمستقيم و در غياب ديگرى عيبى را از وى مطرح مى سازد كه اگر بشنود موجب رنجش و ناراحتى وى خواهد شد. غيبت موجب فساد جامعه بشرى و نيز افزايش تضاد و تنش هاى اجتماعى است. در نتيجه شيوع غيبت، نه تنها ارتباطات اجتماعى سست مى شوند، بلكه امنيت و اعتماد اجتماعى بين افراد از بين خواهد رفت. ارتباطى كه در آن هر لحظه امكان بروز محرك هاى منفى وجود دارد، دوام چندانى نداشته و پايدار نمى ماند.
علّامه طباطبائى در فلسفه غيبت به اين مطلب اشاره دارند كه چون غيبت اجزاى جامعه بشرى را يكى پس از ديگرى فاسد مى سازد و از داشتن آن آثار صالحى كه از هر كس توقع مى رود، ساقط مى كند، شارع اسلام از غيبت نهى فرموده است. هر فرد از افراد جامعه بايد با افراد ديگر بياميزد و در كمال اطمينان خاطر و سلامتى از هر خطرى، با ديگران يكى شود و ترسى از ناحيه آنان به دل راه ندهد و با آنان مأنوس شود، نه اينكه از ديدن آنها بيزار باشد. در اين صورت، از تك تك افراد جامعه آثارى صالح عايد مى گردد و جامعه عينا مانند يك تن واحد مى شود. اما اگر فرد در اثر غيبت و بدگويى از ديگران ناراحت شود، با آنان قطع رابطه مى كند و اين قطع رابطه را هرچند اندك باشد، وقتى در بين همه افراد جامعه در نظر بگيريم، خسارت بزرگى به جامعه به حساب مى آيد. پس در حقيقت غيبت، بلايى است جامعه سوز كه مانند خوره اى در بدن راه مى يابد و اعضا را يكى پس از ديگرى مى خورد تا جايى كه بكلى رشته حيات را قطع مى سازد. انسان از روز ازل به حكم ضرورت براى اين اجتماع تشكيل داد كه يك زندگى اجتماعى داشته باشد و داراى منزلتى شايسته و صالح باشد، منزلتى كه به خاطر آن ديگران با او بياميزند و او با ديگران بياميزد، او از خير ديگران بهره مند، و ديگران از خير او برخوردار شوند. غيبت عامل مؤثرى است كه انسان را از اين منزلت ساقط كرده و اين هويت را از وى مى گيرد. آن وقت است كه «دواء» كه همان تشكيل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دوا درمى آيد. غيبت در حقيقت، ابطال هويت و شخصيت اجتماعى افرادى است كه خودشان از آنچه پشت سرشان گفته مى شود، بى اطلاع اند و اگر از خطرى كه تهديدشان مى كند اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى جويند. خداى سبحان بدين منظور پرده پوشى مى كند كه حكم فطرى بشر، يعنى گرايش به زندگى اجتماعى، حاصل شود و افراد بشر دور هم جمع شوند و با يكديگر تعاون داشته باشند. اگر اين پرده پوشى نبود، با در نظر گرفتن اينكه هيچ انسانى منزه از تمامى عيوب نيست، هرگز اجتماعى تشكيل نمى شد. جمله «أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ» در ضمن مثالى به همين حقيقت اشاره مى كند. غيبت كردن مؤمن به منزله آن است كه يك انسانى گوشت برادر خود را درحالى كه او مرده است بخورد. دليل اين تشبيه، پذيرش اين پيش فرض است كه افراد جامعه اسلامى برادر يكديگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات: 10) و او را مرده مى خواند بدين دليل كه يك فرد از اينكه از او غيبت مى شود، بى خبر است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 484ـ486).
تهمت زدن نيز در زمره آسيب هاى گفتارى و رفتارى محسوب مى شود كه آثار آن بر جامعه اسلامى همچون آثار غيبت است. قرآن در اشاره به اين آسيب مى فرمايد: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ» (نور: 12)؛ چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است؟
واژه «افك» (بر وزن فكر) به هر چيزى گفته مى شود كه از حالت اصلى و طبيعى اش دگرگون شود؛ مثلاً، بادهاى مخالف را كه از مسير اصلى انحراف يافته «مؤتفكه» مى نامند. پس به هر سخنى كه انحراف از حق پيدا كند و متمايل به خلاف واقع گردد، از جمله دروغ و تهمت، «افك» گفته مى شود (مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 14، ص 394). منظور از «افك» در آيه فوق تهمت است. اين آيه اشاره دارد به اينكه چرا وقتى افك را شنيديد به جاى اينكه نسبت به مؤمنان متهم حسن ظن داشته باشيد، به تراشنده افك، حسن ظن پيدا كرديد و بدون علم درباره اهل ايمان سخنى گفتيد؟ تهمت نيز همچون ساير آسيب هاى رفتارى موجب كاهش امنيت و اعتماد اجتماعى، افزايش تضاد و تنش هاى اجتماعى و كاهش انسجام اجتماعى خواهد بود. جامعه اى كه در آن رفتارهايى از اين جنس حكم فرما شود، به مرور منهدم خواهد شد.
4. پرهيز از اشاعه فحشا: يكى ديگر از آسيب هاى گفتارى، اشاعه فحشاست. در آيه 12 سوره «نور» در اين زمينه آمده است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ»؛ چرا هنگامى كه آن [تهمت] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نيك نبردند و نگفتند: اين تهمتى آشكار است.
از نظر مفهوم لغوى، فحش و فحشا و فاحشه به معناى هرگونه رفتار و گفتارى است كه زشتى آن بزرگ باشد كه در قرآن مجيد نيز گاهى در همين معناى وسيع استعمال شده است (همان، ص 403ـ404): «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ» (شورى: 37)؛ و كسانى كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها خود را به دور مى دارند و چون به خشم درمى آيند درمى گذرند.
خداوند در اين آيه، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پيامبر و آسيب پذيرى آنان در برابر شايعات، توبيخ مى كند. بر اساس اين آيه، در جامعه اسلامى بايد روحيه حسن ظن حاكم باشد؛ چراكه مردم در برابر آبروى ديگران مسئول اند (قرائتى، 1383، ج 8، ص 155ـ156). اشاعه فحشا، بدبينى و عدم امنيت اجتماعى را در جامعه فراگير مى سازد و موجب كاهش همبستگى اجتماعى مى گردد.
در ادامه سوره نور در آيه 19 اين مطلب تكميل مى شود: «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ كسانى كه دوست دارند زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده اند، شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود، و خدا[ست كه ]مى داند و شما نمى دانيد.
از آن رو كه انسان يك موجود اجتماعى است، كليه اعمال و رفتارهاى وى در جامعه تأثير مى گذارد. در اسلام، با هر كارى كه جو اجتماعى را ناامن كند شديدا مبارزه شده است. پرهيز از اشاعه فحشا از عموميت انحرافات اجتماعى پيش گيرى مى كند؛ چراكه تأثير انحراف آشكار بسيار بيشتر از انحراف پنهانى است. انحراف همانند آتشى است كه اگر در نقطه اى از جامعه روشن شود، بايد آن را خاموش يا دست كم محاصره كرد، اما اگر به آن دامن زده و از نقطه اى به نقطه ديگر ببريم، همه جا را فراخواهد گرفت و كسى قادر بر كنترل آن نخواهد بود. از اين گذشته، عظمت انحراف در نظر مردم، خود سد بزرگى در برابر فساد است كه اشاعه فحشا اين سد را شكسته و آن را در ديدگاه مردم را كوچك مى كند و آلودگى به آن را ساده جلوه مى دهد. در حديثى از امام موسى بن جعفر عليه السلام مى خوانيم: مردى خدمت ايشان آمد و عرض كرد: از يكى از برادران دينى كارى نقل كردند كه من آن را ناخوش داشتم. از خودش پرسيدم، انكار كرد، درحالى كه جمعى از افراد موثق اين مطلب را از او نقل كرده اند. امام فرمود: «گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذيب كن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خورند كه او كارى كرده و او بگويد نكرده ام، از او بپذير و از آنها نپذير. هرگز چيزى كه مايه عيب و ننگ اوست و شخصيتش را از ميان مى برد در جامعه پخش مكن كه از آنها خواهى بود كه خداوند درباره آنها فرموده "كسانى كه دوست مى دارند زشتى ها در ميان مؤمنان پخش شود عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند"» (طيب، 1352، ج 9، ص 507؛ صدوق، 1298ق، ص 293، ح 1).
اشاعه فحشا مفهوم وسيع و گسترده اى داشته و مشتمل بر اشكال مختلفى است. بر اساس آيه اى كه در ذيل اشاعه فحشا ذكر گرديد، اشاعه فحشا صرفا منحصر به اين نيست كه انسان تهمت و دروغ بى اساسى را در مورد زن و مرد باايمانى نشر دهد و آنها را به عمل منافى عفت متهم سازد. اين يكى از مصاديق آن است، اما منحصر به آن نيست. اين تعبير، مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتى ها و قبايح و كمك به توسعه آن را شامل مى شود. انواع و مصاديق اشاعه فحشا را در چند مورد ذيل مى توان خلاصه كرد:
1. يكى از مصاديق اشاعه فحشا اين است كه به يك دروغ يا تهمت دامن زده و براى ديگران بازگو مى شود.
2. گاهى اشاعه فحشا از طريق ايجاد مراكزى است كه موجب فساد و نشر فحشاست.
3. گاه اشاعه فحشا به اين است كه وسايل انحراف در اختيار جامعه قرار داده شده و يا آنها را به گناه تشويق كنند.
4. گاهى نيز اشاعه فحشا به اين حاصل مى شود كه پرده حيا را بدرند و در ملأ عام مرتكب گناه شوند (مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 14، ص 406ـ407).
بنابراين، مفهوم كلمه اشاعه فحشا بسيار وسيع و گسترده است و همه موارد فوق مى تواند از مصاديق اشاعه فحشا به شمار آيد.
نتيجه گيرى
در بررسى آداب گفتارى حاكم بر سبك زندگى اسلامى در اين مقاله، نتايج ذيل حاصل مى شود:
1. سبك زندگى اسلامى از لايه ها و عناصر متعددى تشكيل يافته است كه آداب گفتارى به عنوان يكى از لايه هاى ظاهرى و سطحى آن، بر پايه لايه هاى عميق اعتقادى و ارزشى شكل مى پذيرد. نظام گفتارى قرآن بر محوريت مبانى دينى و اعتقادى بنيادين در فرهنگ اسلامى بنيان يافته است.
هدف نهايى در نظام گفتارى قرآن، انگيزه اى اخروى تحت عنوان كمال و قرب الهى است كه در عالم آخرت تأمين مى گردد. اين انگيزه معنوى، اساس رفتارهاى فردى و اجتماعى در الگوى سبك زندگى قرآنى محسوب مى گردد.
در نظام رفتارى و گفتارى قرآن، اصولى ارزش شناختى بر ارتباطات انسانى حاكم است؛ اصولى كه ملاك و معيارهاى رفتار انسانى را تعيين مى نمايند و به رفتار انسان معنا بخشيده و آن را هدايت مى نمايند. اين اصول كه مشخص مى كنند چه چيزى مهم، ارزشمند، مطلوب و پسنديده است، اعم از مصلحت عموم، حفظ حقوق ديگران، امنيت اجتماعى، عدالت، حق محورى، كرامت، نوع دوستى، مسئوليت پذيرى و... هستند.
نظام گفتارى مذكور معيار و شاخصه اى را در احياى سبك زندگى اسلامى به دست مى دهد كه متصديان فرهنگى و دينى جامعه مى توانند از آن در جهت تقويت فرايند فرهنگ سازى و جامعه پذيرى كمك بگيرند.
اقدامات لازم در جهت به كار بستن آداب اجتماعى قرآنى و در يك كلام نزديكى بيشتر به فرهنگ مطلوب قرآن را در چند نكته مى توان خلاصه كرد:
ـ تحليل آسيب شناختى جامع از فرهنگ عمومى و شناسايى بحران هاى اخلاق اجتماعى؛
ـ اولويت دادن به ناهنجارى هاى عمومى و اجتماعى در سياست گذارى ها؛
ـ تبيين استراتژى اصلاح رفتار و اخلاق؛
ـ سامان دادن تعاملات انسان در جهت ضمير ناپيدا و باطن و قلب انسان؛
اميد است متصديان فرهنگى جامعه اسلامى بتوانند بيش از پيش بر غناى اين فرهنگ بيفزايند و در جهت نزديكى هرچه بيشتر جامعه حاضر به جامعه مطلوب قرآنى گام بردارند.